مشرق: در پاسخ به اين پرسش ميگوييم: ناگفته پيداست که شناختن امام به نحو عموم ـ از قبيل دانستن نام، لقب، نام پدر و مادر، فاميل و محلّ ولادت و سکونت و ويژگيهاي قدّ و قامت ـ در مسئلة امام شناسي کافي نيست.
همچنان که آشنايي با امام در حدّ همسايگي، خويشاوندي، ملاقات و مبادلة سلام و تحيّت، ديد و بازديد و حتّي فراگيري علمي و پرسش و سؤال هم نميتواند پاسخگوي وظيفة امامشناسي باشد.
چه بسياري از اهل تسنّن يا مخالفان و دشمنان سرسخت ائمة معصومان(ع)؛ اعمّ از معاصران با آنان يا کساني که در فاصلههاي مختلف و قرنهاي بعد از ايشان به دنيا آمدند، در اين جهات حتّي از بعض افراد شيعه و پيروان واقعي امامان برتري داشته و گاهي اضافه بر اين، جزئيّات زندگي يکايک آنها را در کتب اختصاصي يا ضمن کتابهاي حديث، تاريخ و عقيدهشناسي شرح دادهاند که حتّي براي شيعة معمولي آموزنده و براي علما و محقّقان، مستند و ماية استدلال و مناظره با آنهاست، ولي نه از خود اين افراد و نه از ديگران، کسي اين گونه شناخت و شناسايي را به حساب امام شناسي موضوع بحث نميگذارد و اين مقدار شناخت و شناسايي هم نميتواند نقش آن چناني داشته باشد که قصور يا تقصير در آن، به مرگ جاهلي و رفتن به جهنّم بيانجامد.
درست همان طوري که بهطور مثال براي درمان فلان بيماري خطرناک با جرّاحي مغز و قلب، اکتفا به شناخت يک پزشک متخصّص يا جرّاح، در حدّ آگاهي بر اسم و رسم، عنوان پزشکي و جرّاحي و آدرس او علاجپذير نيست؛ بلکه بايد:
1. آگاهي به رشتة تخصّصي علمي پزشک و اطمينان کامل به داشتن مدرک علمي و اجازة اعمال نظر در بيماري مربوط از طرف مراکز علمي و اساتيد فنّ رشتههاي تخصّصي پيدا کند؛
2. از آن پس مراجعه و اقدام به نظرخواهي در جهت درمان يا انجام جرّاحي و گرفتن دستور دارو و ديگر چيزهاي لازم را بنمايد؛
3. و در مرحلة سوم، التزام عملي به دستورات او داشته باشد، که در اين صورت براي مراجعه کننده اميد و امکان بهبودي از مرض و رهايي از مرگ يا شدّت بيماري را در پي خواهد داشت؛ والّا تقصير يا قصور دربارة هر يک از مراتب بالا به مرگ بيمار يا دست کم به شدّت مرض ميانجامد و بس.
معرفت و شناخت امام نيز، هم چنان که از خود حديث استفاده ميشود و فرمودة اميرمؤمنان(ع) بيانگر آن است، اين ميباشدکه امامي را که شخصيّت ساخته شده، برگزيده، منصوب از طرف خدا، معرفي شده به وسيلة پيامبر(ص)، أعلم، أتقاي ناس و معصوم از خطا و هوي و واجب الاطاعه است، بشناسد تا با چنين پشتوانة عقيدتي و شنوايي دستوراتش و پيروي از گفتار و رفتارش خود را از مرگ جاهلي برهاند.
وگرنه با نشناختن چنين امامي که داراي اين ويژگيها باشد يا شناخت توأم با فاصلهگيري و بدون اعتراف عقيدتي و استمداد علمي و التزام عملي به پيروي از دستوراتش، هيچ گاه به اسلام راستين دست نيافته و در نتيجه، مرگش مرگ جاهلي و سرنوشت ابدياش حشر با مردم جاهلي و پيشوايان باطل و به دور از حق خواهد بود.
منبع: ماهنامه موعود شماره 113
با توجّه به اينکه مسئلة شناخت امام زمان هدف اصلي از ايراد حديث «من مات ولم يعرف امام زمانه... » و ديگر احاديث فراواني از اين قبيل را به خود اختصاص داده، اين سؤال مطرح است که مقصود از شناختن امام چيست و حدّ و مرز شناسايي امام از چه قرار باشد؟