سرویس سیاست مشرق - این روزها انتشار فایل صوتی از ظریف و اظهارات عجیب او درباره حاج قاسم سلیمانی و نقش این شهید بزرگوار در به میدان آوردن روس ها در موضوع سوریه، داغ است.
ظریف در این گفتگو، با اشاره به اینکه "برای نظام میدان اولویت داشت" گفت:«من دیپلماسی را بیشتر برای میدان هزینه کردم تا میدان برای دیپلماسی هزینه شده باشد.»
او افزود: «تقریبا هر بار که من برای مذاکره رفتم این سلیمانی بود که میگفت میخواهم تو این خاصیت یا نکته را بگیری. من برای موفقیت میدان مذاکره میکردم.»
وزیر خارجه ایران با تاکید بر "بیاطلاعی" از اقدامات برونمرزی سپاه پاسداران میپرسد: «جان کری باید به من بگوید که ۲۰۰ بار اسرائیل در سوریه به شما حمله کرده است؟!».
ظریف در مورد بیاطلاعی خود از سفر بشار اسد، رئیس جمهور سوریه به ایران در سال ۱۳۹۷ که باعث استعفای او شد میافزاید: «سفر را من و سلیمانی با هم هماهنگ کردیم، اما وقتی او را آوردند به من چیزی نگفتند و من از تلویزیون دیدم».
***
حسین امیرعبداللهیان معاون سابق ظریف و یکی از افراد با نفوذ و موثر در پیگیری موضوعات مربوط به بحران سوریه، در کتاب خاطرات خود درباره نحوه ورود روسیه به مبارزه با تروریسم در سوریه و نقش سردار شهید سلیمانی می نویسد:
یکی از نقاط عطف بحران سوریه به سال ۱۳۹۴ (سپتامبر ۲۰۱۵م) باز میگردد. در این تاریخ، بعد از حدود چهار سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۵م)، به واسطه ایستادگی مردم، مقاومت نیروهای مسلح، حمایت مستشاری ایران و حزب الله، و تلاش مدافعین حرم میدان نبرد به وضع تثبیت شده ای رسید. یعنی سرزمین هایی در اختیار داعش و گروههای تروریستی بود و بخش های مهمی هم در اختیار حکومت باقی ماند. نوعی حالت رکود بر صحنه نبرد حاکم شد. نه دولت می توانست پیشروی کند نه تروریست ها در این مقطع باید نیروی سومی وارد می شد و موازنه قوا را تغییر می داد. این نیروی سوم می توانست امریکا و متحدینش به نفع تروریست ها باشند. شاید اگر آنها به تحولات سوریه اشراف داشتند، با آرایش جدید، مستقیما وارد می شدند و معادله را تغییر می دادند. خوشبختانه امریکا و متحدینش، آن زمان، ارزیابی درستی از اوضاع نداشتند و تهران و دمشق هم به موقع عمل کردند. در نتیجه، در طرف مقابل، این نیروی سوم می توانست روسیه باشد. .
اما در همه بخشها تلاش کردیم روسها متقاعد بشوند برای جلوگیری از یکه تازی آمریکا وارد صحنه شوند. روس ها، با توجه به امنیت ملی خودشان هم، نباید بی تفاوت می ماندند. بخشی از تروریستهای حاضر در سوریه از کشورهای مشترک المنافع یا CIS، مثل چچن، و بعضی جمهوری های آسیای میانه آمده بودند. هر کدام از اینها در برگشت به کشورشان می توانستند امنیت روسیه و آسیای میانه و قفقاز را تحت تأثیر قرار بدهند. این یکی از دلایلی بود که موجب شد روس ها بی تفاوت نمانند.
از دیگر عواملی که باعث شد روس ها وارد سوریه بشوند تحولات اوکراین بود. امریکا و غرب روسیه را در اختلاف و منازعه با اوکراین بر سر شبه جزیره کریمه تحریم کردند. در مقابل، روسیه باید امتیازی در اختیار می گرفت تا در برابر موضوع تحریم قرار دهد. روسها، در سال ۱۳۹۰ (۲۰۱۱م)، متحد عرب خود، لیبی را در منطقه حساس شمال آفریقا از دست داده بودند و در سوریه هم، جز در بندر طرطوس، امکان دیگری برای حضور نداشتند، وقتی به روسها پیشنهاد حضور در سوریه ارائه شد، آنها شرایط رهبری، ارتش و مردم سوریه و موقعیت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران را در منطقه بررسی کردند و به تصمیم رسیدند.
* مواضع روسیه در قبال بحران سوریه
روسیه، به عنوان قدرت تاثیرگذار جهانی، در ابتدای بحران سوریه، بیشتر نظاره گر وقایع بود. آنها در حال ارزیابی شرایط بودند تا ببینند وضعیت سوریه به کدام جهت سوق پیدا می کند. در اوایل بحران، روس ها، متأثر از روابطشان با اروپا و آمریکا، فکر می کردند تغییر در رأس نظام سوریه یک ضرورت است. در واقع، غربی ها تلاش می کردند روسیه را قانع کنند که بشار اسد ساقط شود و سطحی از اصلاحات در سوریه شکل بگیرد. همان زمان، در سفری که با این هدف به مسکو داشتم، با آقای «میخائیل باگدانف» که معاون وزیر خارجه روسیه و نماینده ویژه رئیس جمهور در امور خاورمیانه بود، در این زمینه حدود پنج ساعت گفت وگو کردم.
اینجا از یک بازه زمانی صحبت می کنیم که اواخر سال ۱۳۹۱ هفته های پایانی سال ۲۰۱۲ و آغاز سال ۲۰۱۳ میلادی را در بر می گیرد؛ مقطعی که هر روز اخبار نگران کننده و تکان دهنده ای از سوریه مبنی بر سقوط یک منطقه جغرافیایی وسیع یا نقطة استراتژیک دیگر به دست داعش، جبهه النصره، یا سایر گروههای تروریستی به گوش می رسید. حلقه محاصره دمشق توسط تروریست ها و مسلحین تقریبا کامل و شمارش معکوس برای حمله به مراکز حکومتی آغاز شده بود. آن زمان برای گفت وگو درباره نگرانی هایی که داشتیم به مسکو رفتم. هم زمان مذاکراتی هم بین سرویس های امنیتی و نظامیان دو کشور جریان داشت.
گفتم که همتایم، آقای میخائیل باگدانف، علاوه بر اینکه معاون وزیر خارجه روسیه بود، از سوی پوتین نمایندگی ویژه او در امورخاورمیانه را هم بر عهده داشت.
در آن زمان آقای مهندس سجادی سفیر جمهوری اسلامی ایران در مسکو بود. ما گفت وگو درباره سوریه را زمانی با مسکو شروع کردیم که نوعی سردی بر کلیت مناسبات دوجانبه حاکم بود.
در آن گفت وگوی پنج ساعته، آقای باگدانف، که دیپلماتی حرفه ای، متخصص در امور جهان عرب، و دارای روابط عمومی قوی و دوستانه ای بود، به شکلی روشن تلاش کرد ما را متقاعد کند که برای پایان دادن به جنگ سوریه لازم است رئیس جمهور اسد از قدرت کناره گیری کند، در جلسه اول آقای باگدانف خیلی تلاش کرد مرا قانع کند که حفظ «سوریه» مهم تر از حفظ «بشار اسد» است. شاید هم قصد داشت میزان حمایت ما از رهبری سوریه را بفهمد.
معمولا در این مذاکرات آقایان دکتر «حمید دهقانی پوده»، رئیس وقت اداره خاورمیانه وزارت خارجه، و به تناسب موضوعات آقایان «عباس گلرو»، معاون اداره سیاسی خاورمیانه، ناصر کنعانی رئیس ستاد ویژه عراق، «علی بک»، رئیس اداره سیاسی اول خلیج فارس، مرا همراهی می کردند. سفارت ما در مسکو دو مترجم ایرانی بسیار مسلط هم داشت: آقای دکتر مهدیان و آقای دکتر جهانگیری که دارای دکترای زبان و ادبیات روسی بودند. تسلط آقای جهانگیری به شکلی بود که حتی احساس فرد مذاکره کننده را همزمان با ترجمه بیان می کرد.
* انتقال نگاه روس ها به دمشق
بعد از هر گفت وگو با مقامات روسیه، سعی می کردیم در سه سطح دوستان سوری را در جریان ماوقع قرار دهیم. در یک سطح، بخشی از محتوای مذاکرات را بلافاصله به سفیر سوریه در تهران انتقال می دادیم. آقای رئوف شیبانی، سفیر خودمان در دمشق، را هم مطلع می کردیم. این مطالب توسط سفیر مان به لایه های مختلف تصمیم گیری در سوریه انتقال پیدا می کرد. گاهی مذاکرات که به موضوعات حساس می رسید، قبل و بعد از سفر به روسیه، به دمشق می رفتم و آقای بشار اسد را بدون واسطه در جریان نکات مهمی که در مذاکرات بیان شده بود قرار می دادم. این سطح دوم بود. در سطح سوم هم دوستان ما در بخش های امنیتی و مستشاری نظامی، در گفت وگو با همتایان سوری خود، مطالب قابل توجه را منتقل می کردند. نقش سردار سلیمانی هم در رأس همه تلاش های نظام بسیار تأثیرگذار بود؛ هم در سطح نظامی و هم در سطح سیاسی - بین المللی، امنیتی، و حتی فرهنگی و اقتصادی به طور طبیعی، تبادل نظر با دوستان روس درباره بحران سوریه و تحولات منطقه برای دو طرف مفید و سازنده بود. در هر حال شناخت آنها از جهان عرب حاوی نکات آموزنده فراوانی است.
ما با سوری ها مشورت می کردیم و آنها را از ماحصل مذاکرات با روس ها و دیگر طرفهای درگیر در بحران، با خبر می کردیم. البته خود آنها هم به طور مستمر با مقامات روسیه بحث و تبادل نظر داشتند.
ما در گفت وگو با آقای بشار اسد و دیگر مقامات سوری اقدامات خودمان برای تغییر نظر روس ها را تشریح می کردیم. حسن کار این بود که آقای بشار اسد مطلع می شد نزد روس ها چه درک و تفسیری از مسائل وجود دارد و از سوی دیگر سوریه احساس می کرد جمهوری اسلامی همچنان محکم و استوار کنار آنها ایستاده است.
نکته مهم دیگر این است که نگرانی نسبت به آینده باعث می شد روس ها سر میز مذاکره درباره عبور از بشار اسد حرف بزنند؛ اما در میدان عمل رفتاری نمی کردند که نشان بدهد موضعشان در حمایت از سوریه و حتی بشار اسد تغییر کرده است. در واقع آنها در حال بررسی و ارزیابی اوضاع بودند. روس ها دنبال این بودند که با هزینه کم بحران سوریه را پشت سر بگذارند. آنها خیلی هم روی واژه « حقوق بین الملل» تمرکز داشتند.
* موضع اولیه روس ها در قبال سوریه
به نظر می رسید چند نکته مهم روی نظر برخی مقامات روس اثر می گذاشت. مهم ترین آنها دیدار پوتین با مقام معظم رهبری در تهران بود و هماهنگی های میدانی سردار سلیمانی برای مبارزه با تروریسم. نکته این بود که تحلیل روس ها، به عنوان یک عضو از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد، تا حدودی متأثر از نگاه دیگر اعضای شورای امنیت بود. نگاه اعضای غربی شورای امنیت هم این بود که بشار اسد باید برود و اتهاماتی به او می زدند و برخی غربی ها از بدترین واژه ها علیه رئیس جمهور قانونی سوریه استفاده می کردند. ارزیابی روس ها این بود که فشارهای داخلی، منطقه ای و بین المللی برای کناره گیری بشار اسد زیاد است. به همین علت، استدلالی در ذهنشان شکل گرفته بود مبنی بر اینکه ماندن نام سیاسی در سوریه مهم تر از ماندن شخص بشار اسد است.
در آن جلسه پنج ساعته من مطلبی را به طرف روس با صراحت گفتم که بعد از خروج از جلسه سفیرمان به من گفت احتمالا روس ها از شنیدن این مطلب ناراحت شده اند. اما من فکر می کردم در دورهای اول و دوم مذاکره لازم است، ضمن رعایت کامل آداب دیپلماتیک، صریح صحبت کنم. در آن جلسه به آقای باگدانف گفتم: آقای پوتین تلاش می کند روسیه را به دوران اقتدار برگرداند. اما اقتدار روسیه این گونه حاصل نمی شود که شما در قبال تحولات منطقه بر اساس تحلیل های ذهنی و از راه دور عمل کنید.» از ایشان خواستم به آقای پوتین بگوید که: «اقتدار روسیه را با اتخاذ سیاست های خجولانه در منطقه و سوریه نمی توان به دست آورد. مسکو، اگر اقتدار می خواهد، باید حضور مؤثر در تحولات داشته باشد. امریکایی ها، در موضوع لیبی، روسیه را فریب دادند. موافقت شما را در شورای امنیت گرفتند و گفتند ما فقط می خواهیم در آنجا منطقه پرواز ممنوع ایجاد کنیم. گفتند هدف از ایجاد منطقه ممنوعه پروازی این است که هواپیماهای ناتو امنیت هوایی لیبی را تأمین کنند و قول دادند عملیاتی روی زمین انجام ندهند.صرف نظر از اینکه نگاه ما به حکومت آقای قذافی چیست، نتیجه این شد که از توافق شورای امنیت، که نظر مثبت شما را هم داشت، سوء استفاده کردند و عملیات نظامی انجام دادند. نظام قذافی را سرنگون کردند و وضعیت را به هم ریختند. در واقع، لیبی متحد شما در شمال افریقا بود که سرنگون شد و شما الان هیچ جای پایی در لیبی و شمال افریقا ندارید. تنها جایی که در منطقه برای شما به طور نیم بند باقی مانده سوریه است.» به آقای باگدانف گفتم: «من معتقدم غربیها دوباره فریب کاری میکنند تا شما و ما را متقاعد کنند که اگر بشار اسد از قدرت کنار برود، به نفع همه است!»
در ادامه گفتم: «اگر شما به مردم سوریه کمک کنید که تروریست ها و بازیگران خارجی نتوانند نظام را ساقط کنند، در آن صورت ما و شما می توانیم یک همکاری جدی را در منطقه شروع کنیم. اما این را بدانید که اگر شما به خاطر منافع و روابطی که دارید در جبهه آمریکایی ها و اروپایی ها قرار بگیرید و سیاست آنها را دنبال کنید، ما با جدیت پشت سر حکومت و مردم سوریه خواهیم ایستاد و از موضع متزلزل شما در این مسئله تأثیر نخواهیم پذیرفت.»
مطالبی که در آن جلسه از مسئولان روس شنیدیم نشان می داد غربی ها در خصوص سوریه خیلی روی ذهنیت و باور مقامات روسیه کار می کنند. البته تحمل آقای باگدانف و همراهان وی در شنیدن سخنانم قابل تحسین بود.
* تغییر موضع روس ها
روس ها چنین نگاهی به مسئله سوریه داشتند. اما با نگاه امریکا هم همراه نشده بودند. واقعیت این است که چند عامل موجب شد نگاه آنها به طور اصولی و پایدار تغییر کند. این طور نبود که در اثر دسته های ما ناگهان متقاعد بشوند و تغییر روش بدهند. البته مذاکراتی که در سطوح امنیتی و نظامی هم جریان داشت پر فایده بود و اثراتی مهم بر ذهن روس ها گذاشت؛ به نحوی که دوستان ما در بخش های امنیتی هم در مذاکرات پنهانی که با همتاهای روس خود داشتند جزئیات و خطرات مسئله را برای آنها گوشزد کردند.
در آن جلسه به آقای باگدانف گفتم: «شما جهان عرب را خیلی خوب می شناسید. فراموش نکنیم ما راجع به کشورهایی حرف میزنیم که در بسیاری از آنها نظام های موروثی و خاندانی وجود دارد. نقش رهبران در این کشورها، صرف نظر از اینکه عضو خاندانی مثل آل صباح و آل ثانی و غیره باشند یا جمهوری مادام العمر تشکیل دهند، حیاتی است. باید به نقش رهبران در این کشورها به مثابه نقش نخ تسبیح توجه کرد.»
وقتی دیدم آقای باگدانف قانع نمی شود، مثالی برای او زدم. گفتم: «کشور بحرین جزیره کوچکی است که سال ۱۹۷۱ میلادی با بی تدبیری رژیم پهلوی از ایران جدا شد. از آن روز تا الان فردی به نام شیخ خلیفة بن سلمان آل خلیفه نخست وزیر بحرین است. مردم این کشور انقلاب کردند و دهها شهید و هزاران زندانی و اخراجی از کشور دادند. حداقل خواسته شان هم این است که هر بحرینی یک رأی داشته باشد. در مطالبات خود می خواستند فرد جدیدی به نخست وزیری منصوب شود یا حداقل بر اساس قانون اساسی نخست وزیر توسط مجلس مورد استیضاح قرار گیرد.
اما چون منافع سعودی، امریکا و متحدانشان در بحرین با همین شرایط تأمین می شود، شاه یا ولیعهد که هیچ! اجازه تغییر نخست وزیر نزدیک به نودساله را هم نمی دهند. چون می دانند این کار مثل دومینو است. مهره اول که بیفتد بعد از آن مهره های دیگر پشت سر هم می افتند. آنها ساختار این کشور و کشورهای عربی را می شناسند. همین امریکایی ها و آل سعود، که با وجود کشته شدن تعداد زیادی از مردم بحرین حاضر نیستند نخست وزیر را کنار بگذارند، چطور وقتی به سوریه می رسند به راحتی می گویند با ما همراهی کنید تا بشار اسد را کنار بگذاریم؟ آمریکایی ها می دانند وقتی بشار اسد سقوط کند نظام سیاسی سوریه در هم می ریزد و نقشه آمریکایی - صهیونیستی تجزیه سوریه محقق می شود. تردید نکنید که پایگاه نظامی شما را هم تعطیل می کنند.»
به ایشان، که صبر و تجربه دیپلماتیک بالایی دارد، گفتم: «فروافتادن شخص رئیس جمهور در سوریه به معنای سقوط تمام ساختارهای این کشور است؛ مانند اتفاقی که در لیبی رخ داد. سرهنگ قذافی یک دیکتاتور بود. ولی، با گذشت چند سال بعد از حذف وی، هنوز هیچ جایگزینی برای حکومت لیبی یافت نشده است. چون تغییر رژیم سیاسی لیبی حاصل یک حرکت طبیعی اجتماعی نبود؛ بلکه نتیجه حرکت شتاب زده نظامی و دخالت ناتو بود و مهم تر از همه اینکه تمام اجزای کشور به همان فرد وابستگی داشت. به همین دلیل کنار زدن رئیس جمهور قانونی سوریه، یک لیبی یا افغانستان بی ثبات و آشفته دیگر خواهد ساخت.»
رفت و آمدها و گفت وگوها با آقای باگدانف در تهران، مسکو، و کشورهای ثالث ادامه داشت و بی تأثیر هم به نظر نمی رسید. مهندس سجادی، سفیر سخت کوش و فهیم ما در مسکو، معتقد بود مذاکرات درباره سوریه مانند کاتالیزوری در روابط دوجانبه عمل کرده و باعث شده روس ها بار دیگر روابط با ایران را مرور کنند و باب جدیدی برای همکاری های دوجانبه باز شود. به نظر می رسید روسها موقعیت ایران را در سوریه رصد کرده و دریافته بود چقدر نفوذ ایران در منطقه به دلایل مختلف قوی است. روسها همچنین از اینکه جمهوری اسلامی ایران چنین نقش مثبت، سازنده و مهمی در این قطعه از پازل منطقه - یعنی سوریه به ایفا می کنند، ناخرسند نبودند. رفته رفته برای آنها اهمیت پیدا می کرد که بتواند در این بحران کنار سوریه قرار گیرند و از آن در چارچوب منافی ملی خودشان و در رویارویی با آمریکایی ها، در مسئله اوکراین کریمه، استفاده کنند.
نکته مهم دیگری نیز وجود داشت که موجب توجه بیشتر روسیه به وقایع سوریه بود. شاید بتوان گفت خشن ترین جماعتی که به عنوان جنگجویان خارجی در قالب داعش با جبهه النصره در سوریه فعالیت می کردند اتباع چچن و جمهوری های شوروی سابق بودند. کارشناسان می گفتند میان تروریست ها وحشیانه ترین رفتار را اینها دارند. این توصیف را از سردار سلیمانی هم شنیدم. در جمهوری های آسیای میانه، بخشی از جنگجویان خارجی در گروههای تروریستی جذب و عازم سوریه می شدند و بعد از آنکه در سوریه تجربه لازم را در امور تروریستی و جنگی به دست می آوردند به کشور خود بر می گشتند و از آنجا دسترسی آسانی به روسیه داشتند. در واقع، این افراد امنیت روسیه را تهدید می کردند. این مسئله نگرانی بزرگی برای روس ها بود. به نظر می رسد مجموعه ای از این موارد موجب شد روس ها بپذیرند که باید برای حفظ نظام سیاسی سوریه کمک کنند.
گفت وگوهای نیروهای امنیتی و نظامی دو کشور، اقدامات سردار سلیمانی، و دیدار پوتین با مقام معظم رهبری در تهران به عنوان عوامل مهم دیگر منجر به اتخاذ رویکرد جدید مسکو در قبال سوریه شد. به این ترتیب، در سی ام سپتامبر ۲۰۱۵، روسیه با هدف کمک هوایی وارد سوریه شد. آنها در عملیات آزادسازی حلب، با نیروی هوایی خود، از نیروهای مسلح سوریه حمایت کردند. همین مقدار از مداخله روسها هم می توانست موازنه قوا را تغییر بدهد و باعث آزادی دومین شهر بزرگ سوریه شود.
برای انتقال تجهیزات و لجستیک به سوریه، ایران، بر اساس راهبردی که داشت، به روسها کمک کرد. این کار در چارچوب توافق نظامیان ما و نظامیان روسیه انجام شد، نظامیان ما کاملا توجه داشتند که در این همکاری مشترک با روسیه و سوریه همه جهات مرتبط با منافع و امنیت ملی در نظر گرفته شود. به نظر من یکی از موفق ترین تجربه های همکاری ایران و روسیه به پرونده سوریه بر میگردد. ورود نیروی هوایی روسیه توان میدانی سوریه را روی زمین تقویت کرد و در نهایت منجر به آزادی حلب شد و معادله به نفع سوریه تغییر کرد. البته روس ها هم حس خوبی داشتند که آمدند و به اهداف خودشان در تقابل با سیاست غلط امریکایی ها رسیدند.
* تفاوت رویکرد روسها و امریکاییها در جنگ با داعش
یک نکته مهم اینجا وجود دارد. عملیات آزادسازی حلب در سوریه و موصل در عراق تقریبا با هم شروع شد. اما چه تفاوتی با هم داشتند؟ در آزادسازی حلب قرار بود روس ها حمایت هوایی کنند و نیروهای عمل کننده روی زمین سوری ها بودند. پشتیبانی نظامی و کمک به طراحی هم با مستشاران ایرانی و حزب الله بود. حلب به سرعت آزاد شد. مشابه همین اتفاق قرار بود در آزادسازی موصل رخ دهد. امریکایی ها قول داده بودند پشتیبانی هوایی کنند. ولی در میانه عملیات به اصطلاح بازی در آوردند. وقتی نیروهای عراقی می خواستند موصل را دور بزنند که زودتر شهر را ازاد کنند، امریکایی ها اجازه ندادند. می گفتند عجله نکنید! ما از طریق حملات هوایی کار را تمام می کنیم. اما یا این کار را نمی کردند یا گزینشی می زدند. آنها قبل از هر چیز به فکر نجات رهبران داعش از موصل و به تعویق انداختن عملیات مبارزه با تروریسم بودند.
* ضرورت تماس دائم با روسها/ درس دیپلماسی مرد میدان به دیپلمات ها
اینجا بیان نکته ای ضروری است. من نزدیک به پنج شش سال در اوج بحران های منطقه و از جمله بحران سوریه با مقامات روس ارتباط و مذاکره مستمر داشتم. بسیار مهم است که پس از برقراری ارتباط بتوان آن را به طور مستمر حفظ کرد. همان زمان، در جلسه ای که در شورای امنیت ملی داشتیم، دریابان شمخانی، سردار سلیمانی، آقای علوی وزیر اطلاعات، رئیس سازمان اطلاعات خارجی، و دیگرانی حضور داشتند. در آن جلسه من گفتم که در موضوع سوریه با یک مشکل مواجه هستیم؛ گاهی فاصله مذاکرات رسمی ما با روس ها چهل تا پنجاه روز می شود. بعد از این مدت وقتی من با آقای باگدانف و تیمش صحبت را شروع میکنم، آقای باگدانف دوباره می گوید: «آیا فکر نمی کنید بهتر است برای حفظ سوریه از فرد عبور کنیم تا بتوانیم نظام را حفظ کنیم؟» آنجا گفتم به نظر می رسد چرایی این امر را متخصصان سیاسی و امنیتی ما باید ریشه یابی کنند.
سردار سلیمانی، که پرونده های زیادی را تجربه کرده بود، گفت من در تجربه افغانستان با رفتارشناسی روسها آشنا هستم. اگر شما با روسها دائما حرف بزنید و منافع مشترک تعریف کنید، برایشان استدلال منطقی ارائه کنید، می توانید به هدف برسید و با هم به خوبی کار کنید. اما اگر بین گفت و گوها فاصله طولانی بیفتد، ممکن است در بعضی نکات اساسی از شما فاصله بگیرند و تحت تأثیر برخی اندیشکده ها یا فضای بین المللی قرار بگیرند. سردار سلیمانی به کار با روسیه و چین باور داشت و اعضای شورا هم دیدگاه سردار را تأیید کردند و مقرر شد همه بخش های ذی ربط این مذاکرات را ادامه دهند.
خوشبختانه روس ها با گفت وگوهای مستمر در سطح سیاسی و امنیتی، اعم از گفت وگوهای پنهان و پیدا، با واقعیت صحنه سوریه ارتباط واقع بینانه تری برقرار کردند. به نظر من هوش و ذکاوت بالای شخص آقای پوتین در این زمینه نقش جدی بازی کرد. چون کلیدی ترین نقش را شخص آقای پوتین داشت. طرف مذاکره من معاون وزیر خارجه و نماینده آقای پوتین بود و ماحصل مذاکرات را به او منعکس می کرد. ما گاه می دیدیم، سه یا چهار روز بعد، تاثیر مذاکرات در طرف روسی آشکار می شود. طرف روسی به منطق گفت وگو و اساس استدلالهایی که بیان می شد توجه می کرد و آنها را مورد بررسی قرار می داد و برخی از آنها را متناسب با منافع خودش می دید. روسیه، که به دنبال از دست دادن لیبی قدری سرخورده شده بود، علاقه داشت که در منطقه و سوریه جای پای بهتری داشته باشد تا بتواند در آخرین نقطه ای که در جهان عرب برایش باقی مانده از متحدش دفاع کند.
* روایت روسها از دلایل تغییر سیاست در قبال سوریه
چند ماه بعد از اینکه مسکو به جمع بندی رسید و حمایت از نظام سیاسی، مردم، و رئیس جمهور سوریه را به عنوان یک اصل در سیاست های خود گنجاند، من از یک مقام امنیتی روسیه، که در پرونده سوریه خیلی فعال و تأثیرگذار بود، پرسیدم چه چیزی باعث شد شما تغییر عقیده بدهید؟
او گفت ما این موضوع را خیلی بررسی کردیم. امریکایی ها، مخصوصا آقای جان کری، وزیر خارجه امریکا، و مقامات CIA، پیشنهادهای وسوسه انگیزی در قبال همراهی با آنها به ما می دادند. ما از خود می پرسیدیم آنچه امریکایی ها واقعا از ما می خواهند چیست؟ پاسخ این بود که می خواهند ما از بشار اسد عبور کنیم. اما روشن بود، در صورت عبور از بشار اسد، با ایران هم اختلاف نظر اساسی پیدا می کردیم. مقام ارشد امنیتی روسیه گفت از طرفی می دانیم که امریکایی ها زیاد حرف می زنند و درخواستهای زیادی هم دارند؛ اما در نتیجه گیری با مشکل مواجه اند.
امریکایی ها با هیاهو وارد افغانستان شدند و آنجا را اشغال کردند. قرار بود تروریست ها را از بین ببرند. اما نتوانستند و افغانستان را به یک واحد سیاسی با بی ثباتی و ناامنی بیشتر تبدیل کردند. به سیاست هایشان در عراق نگاه کردیم؛ دیدیم از همه ظرفیتشان استفاده کردند، با صد و هفتاد هزار نیروی نظامی وارد این کشور شدند، اما نهایتا در باتلاق عراق گرفتار شدند. در پرونده فلسطین یا موضوع لبنان، دولت های مختلف در امریکا با ادعاهای زیاد و طرح های بزرگ امدند و رفتند. خیلی هم تهدید کردند. اما موفقیت چشمگیری به دست نیاوردند. در تحولات منطقه، آنجا که با ایران دچار کشمکش شدند، برنده نهایی آنها نبودند. لذا، با توجه به این سابقه، موضوع را بررسی کردیم و گفتیم اگر از بشار اسد عبور کنیم، آخرین متحدمان در جهان عرب را با دست خودمان از بین برده ایم. بشار اسد، همان طور که تا الان مقاومت کرده، می تواند باز هم مقاومت کند و بماند. اگر بشار بماند و قدرت را حفظ کند، دیگر به ما به عنوان روسیه اعتماد نخواهد کرد و ما منافع فراوانی را از دست خواهیم داد.
این مقام روسی اضافه کرد در بررسی هایمان به موضوع دیگری هم توجه داشتیم. ما به این جمع بندی رسیدیم که ایرانی ها پشت این مسئله قرار دارند. ایرانی ها در این سالها از متحدینشان در منطقه با قدرت حمایت کرده اند. حتی در مقابل لشکرکشیهای بزرگ آمریکا هم همین روش را داشته اند و در نهایت ایرانی ها و متحدینشان نقش مهمی در تحولات منطقه ایفا کرده اند و نتایج قابل قبولی گرفته اند.
این مطلب هم ما را به این نتیجه رساند که با حمایتی که ایران از سوریه می کند و با توجه به الگوی رفتاری که از ایران در افغانستان و عراق و لبنان و فلسطین در این سال ها دیده ایم، به احتمال فراوان، بشار اسد در قدرت خواهد ماند و ایران حرفش را به کرسی می نشاند. در آن صورت، ما هم سوریه را از دست داده ایم و هم دوست و همسایه و متحدمان، ایران، نسبت به ما نگاهی منفی پیدا میکند.
من همیشه در بخش هایی از مذاکراتم سعی می کردم مطلبی را به دوستانمان در روسیه بگویم. به آنها می گفتم در سابقه ذهنی و تاریخی مردم ایران نسبت به اتحاد جماهیر شوروی نگاه مثبتی وجود ندارد. مردم معتقدند روس ها در دقیقه نود دوستان خود را رها کرده و صرفا بر اساس منافع خود عمل می کنند. تعمد داشتم این را بگویم تا آقای باگدانف بداند من به عنوان نماینده کشوری با او صحبت می کنم که این واقعیت های تلخ تاریخی در اذهان مردمش وجود دارد.
هر چند تجربه مذاکراتی ام با روسیه نشان داد که روسیه با اتحاد جماهیر شوروی متفاوت است و با روسیه پوتین می توان کار راهبردی کرد.
از صفحه ۱۰۹ تا ۱۲۶ کتاب صبح شام
روایتی از بحران سوریه
خاطرات دکتر حسین امیرعبداللهیان