به گزارش مشرق به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري، ديدار حضرت آيتالله خامنهاي با جوانان و دانشجويان استان قم حاشيههايي داشت که در ذيل ميآيد.
ساعت 8 صبح است و بر خلاف تمام ديدارهاي قبلي، خيابانهاي اطراف حرم خلوت. از جوانهاي قم بعيد است اين خلوت بودن مراسم. قبل از اين که بخواهم به تحليل متوسل شوم، دوستي ميگويد: "صبح که ساعت چهار و نيم براي نماز آمده بودم حرم، از پل آهنچي تا پل حجتيه صف بود و همينطور هم داشتن مياومدن. " پس صف يک کيلومتري، ساعتها پيش تمام شده و احتمالا الآن سالن پر است. از جوانهاي امروز بعيد است اينقدر زود از خواب بيدار شدن.
وقتي ميرسيم، همه پشت به سن نشستهاند و رو به حرم حضرت معصومه(س)، زيارتنامه ميخوانند. حدسم درست بود. سالن پر شده و کسي را راه نميدهند. جمعيت هم آرام نشسته و زيارت ميخواند؛ به جز قسمتي از جلوي سالن که توي همه اين برنامهها، مردم هميشه در آرزوي نشستن در آنجا هجوم آوردهاند و اگر هم موفق به رسيدن شده باشند، مجبور شدهاند به ايستادن تا شروع مراسم، و بلکه تا پايان مراسم.
توي اين چند برنامه، هرکسي سعي کرده به نوعي ابتکار از خودش نشان دهد. روز اول که دانشجوها روي لباس سفيدشان عکس رهبر را زده بودند و پشتش زده بودند: "دانشجويان قم؛ طليعهداران بصيرت، فدائيان ولايت " و حالا خانمها همين شعار را که روي پرچمهاي کوچک سفيد چاپ شده تکان ميدهند. موج سفيدي توي سياهي چادرها.
بعضيها در کف دست شعاري نوشتهاند. يکعده هم روي هر دو دست. بعضي هم استعداد بيشتري به خرج دادهاند و روي دست 2نفر شعاري را نوشتهاند و بايد دستشان را با هم بالا بگيرند تا شعار ديده شود. اين شيوه جديد مد شده؛ هم ساده است و از دست هر کسي برميآيد (مگر اين که دست نداشته باشد.). هم مشکلاتش براي ورود به سالن کمتر است. انواع و اقسام شعار هم رويش نوشته شده:
نحن عمار
جانم - فدات
لبيک - يا خامنهاي
خداي خورشيد - نگه دار ماه را
شهادت - آرزومه
صل علي محمد - نايب مهدي آمد
پيشمرگتم - آقاجون
سرِ ما و قدم شما - آقاجان
بعضيها شعارشان را روي نوار باريکي از کاغذ نوشتهاند:
"اينجا کوفه نيست تا علي تنها بماند. "
"ديروز اگر عزيز مصر يوسف بود. امروز عزيز دل ما خامنهاي ست "
"اماما! از تو به يک اشاره، از ما به سر دويدن "
"ما همه عمار توايم خامنهاي "
"براي رفع صهيون. آماده جهاديم. "
"تا آخرين قطره خون با شما خواهيم ماند "
"نسل علي اکبريم. فداييان رهبريم. "
پرده پشت سن تکان ميخورد. ديگر همه حرفهاي شدهاند. بلند ميشوند، هجوم ميآورند به سمت جلوي سالن و شعار ميدهند. مداحي به هم ميخورد. اما خبري از ورود رهبر نيست. فقط يک نفر ميآيد و کنار صندلي رهبر، خودکار و کاغذ ميگذارد. تازه مداح توانسته دوباره مردم را بنشاند که باز پرده تکاني ميخورد و جمعيت بلند ميشود و به سمت جلوي سالن هجوم ميآورد و مداحي به هم ميخورد و... و همان نفر قبلي ميآيد بلندگوها را چک ميکنند.
يک نفر شاخه گل سرخي توي دستش گرفته و کاغذنوشتهاي: "اماما! جانم فدايت "
سه نفر هم کنار هم کاغذهايي را بلند کردهاند: "رهبرا- جانم- فدايت "
شعارها تبديل ميشود به "صل علي محمد. نايب مهدي آمد " و اين يعني رهبر آمده. يعني همه روي پا ايستادهاند. يعني خيليها هجوم آوردهاند به سمت جلوي سالن. يعني نصفه انتهايي سالن خالي شده. يعني خيليها دارند اشک ميريزند. يعني خيليها دارند دست تکان ميدهند. يعني خيليها به آرزويشان رسيدهاند.
اينها ديشب را نخوابيدهاند و توي صف ايستادهاند و نماز صبحشان را در حرم خواندهاند و از همان موقع شعار دادهاند و چندساعتي است که حتي به زور نشستهاند، فکرش را هم نميکردم بتوانند چنين شور با شعوري بهپا کنند. هرچه شور و هيجان در اين يک هفته ديدهايد را با هم جمع... نه نه، در هم ضرب کنيد تا بفهميد شور اين جوانان قمي را.
شعارها داغتر و داغتر و داغتر ميشود: "ما اهل کوفه نيستيم. علي تنها بماند " و بعد هم اين يکي: "مرگ بر ضد ولايت فقيه ".
پس از تلاوت قرآن و خيرمقدم به رهبر، دانشجوها شروع ميکنند به صحبت. همهمه جوانها تمام نشده و هيچکس چيزي نميشنود. اما رهبر به دقت گوش ميدهد و يادداشت برميدارد.
هر کس که حرفش تمام ميشود، جمعيت صلوات بلندي ميفرستد. صلوات همه که تمام ميشود، صداي عده کمتري ميآيد: "و عجل فرجهم " و در انتها هم صداي گروهي از خانمها: "و ايِّد امامنا الخامنهاي " صدا از گوشهاي از سالن است که پرچمهاي سفيد دانشجويان را در دست گرفتهاند، اما با هر صلوات، گسترهاش بيشتر ميشود.
کلي صحبت ميکند از جنبش دانشجويي و توجه به فعالين فرهنگي و دانشگاه اسلامي و... انگار کسي حواسش نيست. اما تا ميگويد منتظر محاکمه سران فتنه هستيم، جمعيت يکصدا تکبير ميگويد. انگار همه حواسشان هست.
تازه رسيدهايم به چهارمين نفر. مجري معرفياش ميکند، اما صداي اعتراض جمعيت بلند ميشود.
صحبتش تمام ميشود. مجري نفر پنجم را معرفي ميکند که باز هم صداي جمعيت بلند ميشود. اما اينبار علتش اعتراض جمعيت نيست. نفر چهارم رفته بالاي سن، کنار رهبر و همه از فرط خوشحالي فرياد ميکشند. انگار خودشان را کنار رهبر ديدهاند.
نوبت به سيد حميدرضا برقعي ميرسد، شاعر معروف. بعد از صحبتهايش، شعري در مورد حضرت علي(ع) ميخواند.
مولاي ما نمونه ديگر نداشته است/ اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر ميکنم/ اين خانه بيدليل ترک برنداشته است
...
اين شعر استعاره ندارد براي او/ تقصير من که نيست، برابر نداشته است
لبخند رهبر بازتر ميشود. برقعي هم ميرود بالا پيش رهبر. و دوباره صداي شادي جوانهاي قمي.
دختر شهيد جاويدالاثر است. حرفهايش که تمام ميشود، شعري را به پدرش تقديم ميکند.
خورشيد وقار و شرم بايد باشم/ از شعله عشق، گرم بايد باشم
تو افسر جنگ سخت بودي پدرم/ من افسر جنگ نرم بايد باشم
چه حالي ميکنند جوانهاي ايراني با اين عنواني که رهبرشان بهشان داده: "افسر جنگ نرم ". اينبار جمعيت فقط صلوات نميفرستد، شعارها شروع ميشود. و دختر جوان ميرود بالاي سن، زانو ميزند و عباي رهبرش را ميبوسد.
عازم مسابقات آسيايي گوانگجو است. به نمايندگي از ورزشکاران صحبت ميکند و از ورزش. اول از همه موضوع "ورزشگاه شهيد حيدريان " را مطرح ميکند که مدتهاست به دليل اختلافات سازمانها به حالت تعطيل درآمده. او هم در پايان صحبتهايش ميرود روي سن. همه نگاهها ميرود روي سن و براي همين هم، همه ميتوانند حرف رهبر را لبخواني کنند: "مشکل ورزشگاه حيدريان حل شد. "
تحمل جمعيت تمام شده. حرف دلشان را به رهبر ميزنند: "اي رهبر آزاده، آمادهايم آماده ". مخاطب شعار بعديشان، مجري است: "اين همه لشگر آمده، به عشق رهبر آمده " و مجري که ميفهمد اين همه لشگر به چه عشقي آمده، ميگويد که آخرين نفر قرار است سخنراني کند. اما جمعيت کوتاه نميآيد: "واي اگر خامنهاي حکم جهادم دهد " مجري حرفش را تکميل ميکند: "چند نفر را از ليست سخنراني حذف کرديم "
بيچاره حذفشدهها. چه حسي دارند. مدتها خودشان را براي اين چنددقيقه آماده کرده بودند.
آخرين نفر، آخرين حرفهايش را "خطاب به حضرت بقيهالله(عج) در حضور نايب برحقش " ميگويد: "اي سيد و مولاي ما! شرمندهايم از روي شما. باور کنيد که ما اهل کوفه نيستيم. ما حرّ کربلايي مراميم... "
صحبتش تمام ميشود و جمعيت يکصدا فرياد ميزند:
"خوني که در رگ ماست، هديه به رهبر ماست. "
"نسل علياکبريم. فداييان رهبريم "
"اي رهبر آزاده. آمادهايم آماده
آخرين نفر، آخرين حرفهايش را "خطاب به حضرت بقيهالله(عج) در حضور نايب برحقش " ميگويد: "اي سيد و مولاي ما! شرمندهايم از روي شما. باور کنيد که ما اهل کوفه نيستيم. ما حرّ کربلايي مراميم... "