گروه فرهنگی مشرق - با وجود پایان نمایشگاه کتاب تهران کم کمک، حرف و حدیث ها
درباره کتاب و نمایشگاه فروکش میکند؛ اما در نمایشگاه کتاب امسال اتفاقاتی
رخ داده است که شاید در نگاه اول آنچنان به چشم نیاید، اتفاقاتی زیرپوستی
که مرور آن برای علاقمندان به فرهنگ و البته مدیران فرهنگی و همچنین عموم
مردم جالب و سازنده است.
* مشکل کجاست؟
ساعت 10 صبح که با راننده اداره به نمايشگاه مي آمدم بهش گفتم از بزرگراه رسالت برويم بهتر است. وقتي از خروجي بزرگراه مدرس پيچيديم و وارد رسالت شديم بزرگراه رسالت خلوت بود. بهش گفتم: چقدر خلوته، امروز جمعه است و نمايشگاه هم هست اينجا بايد خيلي شلوغ تر از اينها باشه.
با تعجب گفت: اِ... مگر نمايشگاه اينجا است؟
گفتم: آره سه روز که نمايشگاه کتاب شروع شده.
گفت: نمي دانستم، امروز جمعه است و ملت هنوز خوابند يکي دو ساعت ديگه شلوغ تر مي شه.
برايم جالب بود که بعد از سه روز هنوز نمي دانست که نمايشگاه کتاب شروع شده و در مصلا برگزار مي شود. با خودم گفتم مشکل کجاست؟ شايد مشکل از ضعف اطلاع رساني باشد که هنوز برخي ها نمي دانند که نمايشگاه کجا برگزار مي شود، شايد هم مشکل از آنجا آب مي خورد که "کتاب" براي مردم آنقدر مهم نيست که اخبارش را دنبال کنند. آيا اگر نمايشگاه ديگري در اينجا برگزار مي شد باز هم اين قدر بي خبر بودند؟
* * *
* خنک ترين سالن نمايشگاه
يکي از بخش هاي جالب نمايشگاه امسال سالن کارنامه نشر يا به اصطلاح سالن "ياس" است. در اين سالن حدود 13-14 عنوان از کتاب هاي چاپ اولي سال 90 و 91 به نمايش گذاشته شده است. البته کتاب هاي اين سالن فقط براي براي نمايش است و نه فروش. اگر کسي بخواهد بداند در سال گذشته چه کتاب هاي تازه اي منتشر شده مي تواند به اين سالن مراجعه و کتاب هاي مورد علاقه اش را پيدا کند و بعد يک راست برود سراغ ناشرش. اما حيف که بازديد کننده اين سالن خيلي کم است فقط افراد خاصي به اين سالن مراجعه مي کنند.
از همه اينها که بگذريم از کولرهاي سالن ياس نمي شود گذشت. شايد تنها سالن نمايشگاه باشد که کولر دارد و روشن هم هست. اين را کساني مي فهمند که به نمايشگاه آمده و بويژه از بخش ناشران عمومي در شبستان اصلي بازديد کرده باشند. وقتي خيس عرق از شبستان درآمدي و به اين سالن مراجعه کني باد خنک اين کولرها چقدر مي چسبند.
* * *
* تشريفات
هر سال vip يا همان تشريفات نمايشگاه از شلوغ ترين بخش هاي اداري بود. نماينده اي درمي آمد مسئولي مي رفت تو، مسئول که در مي آمد مدير بعدي مي رفت تو، مدير که بيرون مي آمد امام جمعه مي رفت تو. و هر سال يکي از کارهاي روتين مسئولان نمايشگاه چاي خوردن با آقايان و همراهي کردن اين حضرات بود. البته عکس يادگاري گرفتن و دو سه جمله هم درباره خوبيت کتاب و ضرورت کتاب خوان شدن ملت هم از واجبات بود که هميشه تاکيد مي شد، شايد اصلا براي همين دو تاي آخر مي آمدند.
اما امسال امروز که روز سوم نمايشگاه است از نمايندگان و مسئولان هنوز خبري نيست. کمي تعجب آور بود! راستي حواسم نبود انتخابات داشتيم و به احتمال زياد آقايان گرفتار انتخابات هستند و فعلا شش دانگ حواس شان آنجاست. انتخابات که تمام و خيال شان راحت شود احتمالا از يک شنبه حضورشان در نمايشگاه پررنگ تر خواهد شد. به هر حال از يار مهربان نمي شود گذشت البته بعد از سياست و اقتصاد.
اينم بگم که مسئولان نمايشگاه گفته بودند قرار است به صورت نمادين يک جلسه کميسيون فرهنگي دولت و مجلس در نمايشگاه برگزار شود. خوب همانطور که اشاره شد اين جلسه ها نمادين است ديگر.
* آيتي جهت نمايش وجود ندارد.
www.tibf.ir، سايتي که قرار است اطلاعات و مشخصات همه کتاب هاي عرضه شده در نمايشگاه را داشته باشد و آخرين اخبار را اطلاع رساني کند. والّا ما که اسم چند کتاب را زديم بعد ازکلي جستجو پيام داد: آيتي جهت نمايش وجود ندارد.
اين را به مسئولان سايت گفتم، همان چنان که حدس مي زدم پاسخ دادند: مشکل ما نيست، خانه کتاب سي دي کتاب هاي منتشر شده را به ما مي دهد و ما همان را روي سايت قرار مي دهيم اگر مشکلي هست يا کتاب نيست به ما ارتباط ندارد به خانه کتاب بايد بگوييد.
جالب است که هر سال همين مشکل هست و هر سال هم بهشان مي گوييم و البته هر سال هم همين پاسخ را مي شنويم. هر کس مشکل را از سر خودش وا مي کند به گردن ديگري مي اندازد.
* کتاب 20 روزه
خبر رونمايي کتاب "من، مادر مصطفي" را امروز (جمعه) همه سايت ها و خبرگزاري ها زده بودند و ما هم در بخش هاي مختلف خبري راديو رفتيم. بعد از ظهر سري به غرفه نشر شاهد زدم تا کتاب را ببينم. کتاب را که ديدم خيلي حالم گرفته شد. کتابي 138 صفحه اي بود با حروف چيني و صفحه بندي بسيار بد. چند خاطره و مطلب از مادر و همسر شهيد آورده بود به اضافه صحبت هاي رهبري در ديدار با خانواده شهيد و چند عکس. اين شده بود يک کتاب درباره دانشمند هسته اي شهيد مصطفي احمدي روشن.
تعجبم وقتي بيشتر شد که اسم رحيم مخدومي بعنوان نويسنده روي کتاب بود. خلاصه براي رونمايي کتاب به سالن بيداري اسلامي رفتيم که مادر و همسر شهيد هم آمده بودند. بعد از جلسه به آقاي مخدومي گفتم: شما که خود نويسنده و اهل کتاب هستيد اين چه کتابي است که درآورده ايد؟ شما کل کتاب هاي نمايشگاه را ببينيد اگر يک کتاب با اين حروف چيني و صفحه بندي پيدا کرديد من حرفي ندارم.
گفت: اشکالات را قبول دارم، کل نوشتن و آماده کردن اين کتاب 20 روز طول کشيد چون مي خواستم کتاب به نمايشگاه برسد. بعد هم شما ظاهرش را نگاه نکنيد مطالب خوبي دارد بخوانيد.
راستش اين را که گفت خيلي کفري شدم. اگر اين حرف را يک فرد عادي مي زد مشکلي نداشت اما اين حرف از زبان کسي که با کتاب آشناست خيلي زور دارد. بهش گفتم: کتاب را که ورق زدم هيچ رغبتي به خواندنش پيدا نکردم و مطمئن باش اگر صبح کتاب را ديده بودم اصلا خبرش را در راديو کار نمي کردم.
* هر کسي جرات گفتن اين حرف را ندارد
شهيد مطهري در کتاب فلسفه تاريخش مي گويد:"من معتقدم اگر کسي از روي حقيقت جويي صرفا بخاطر رسيدن به حقيقت، تحقيق کند و در نهايت به اينجا برسد که اساسا خدايي وجود ندارد و پيامبري وجود ندارد او در دنياي ديگر هم معذب نخواهد بود. درست است که از مواهب اسلام برخوردار نشده، از آثار نماز و روزه و تکاليفي که ما داريم در دنيا و آخرت برخوردار نمي شود و طبعا به بهشت هم نمي رود وي من شخصا معتقدم که در آن دنيا معذب هم نيست چون قصد حقيقت جويي بوده. اين حرف خيلي بزرگي است و هر کسي جرات گفتن اين حرف را ندارد. اين روش شهيد مطهري بايد درسي براي ما باشد."
اين ها بخشي از صحبت هاي علي مطهري در نشست بزرگداشت استاد مطهري بود که عصر ديروز در سراي اهل قلم نمايشگاه برگزار شد. راست مي گويد هر کسي غير از امثال شهيد مطهري جرات گفتن اين حرف را ندارد.
* من معذرت مي خواهم و قول مي دهم
آخر همين نشست به آقاي کوکب مدير انتشارات صدرا گفتم: خيلي بد نيست که بعد از سي و دو سه از شهادت استاد مطهري هنوز کتاب چاپ نشده ازش داريم؟
گفت: چرا... چرا، من معذرت مي خواهم کم کار کرديم. البته يادداشت هاي ايشان هم زياده.
گفتم: چند کتاب چاپ نشده ديگر از شهيد مطهري داريم؟
گفت: فقط يادداشت هاي ايشان مانده که سه چهار جلد ديگر مي شود.
گفتم: تا کي طول مي کشد؟
گفت: قول مي دهم ان شاء الله تا آخر سال 91 اين سه چهار جلد چاپ شده و تمام شود.
گفتم: ان شاء الله
* غريب ترين غرفه نمايشگاه
شايد غرفه "ديدار" غريب ترين غرفه نمايشگاه باشد. در اين غرفه برندگان جوايز مختلف -کتاب سال، کتاب فصل، جايزه جلال، جايزه پروين و غيره- دعوت شده اند تا گپ و گفتي حضوري با مخاطبان و خوانندگان کتاب هايشان داشته باشند اما نه از مخاطب خبري هست و نه از خواننده اي. چند باري که به اين غرفه سر زدم کل افرادي که در اين نشست ها بودند ده نفر نمي شدند يکي دو نفر نويسنده يا مترجم اثر به اضافه دو سه نفر از برگزار کنندگان نشست.
خيلي دلم سوخت که نويسندگان و اهل قلم در خانه خودشان يعني نمايشگاه کتاب هم غريبند حتي اگر بهترين کتاب را نوشته و برگزيده هم شوند. نه وزير و وکيلي از غرفه "ديدار" ديدار مي کند و نه رئيس و معاوني وقت مي کند که به اين غرفه سري بزند و حالي از اهل قلم حالي بپرسد چرا که آنها بيشتر وقت شان به رونمايي ها و افتتاح ها مي گذرد. و نه حتي خبري از اين همه خبرنگاران رسانه ها هست چرا که خبرنگاران هم معمولا يا دنبال وزير و وکيل مي دوند و يا پشت در اتاق رئيس و معاون منتظرند که مصاحبه اي بگيرند.
فقط دم آقاي اوجبي گرم که بي سر و صدا و هياهو هر سال اين غرفه را برپا مي کند و حالي از اهل قلم مي پرسد.
* تفاوت دفاع عالمانه و عاميانه
ديروز آخرين نشست سراي اهل قلم به بررسي آثار علامه عسگري اختصاص داشت با عنوان:"تفاوت دفاع عالمانه و عاميانه بر اساس آثار علامه عسگري"
من که دوران دانشجويي، لذت تاريخ را با خواندن آثار علامه عسگري چشيده بودم سري به اين نشست زدم ببينم چند چه خبره.
کل کساني که در سراي به آن بزرگي نشسته بودند ده نفر نمي شدند، حتي شمردم بچه هاي خانه کتاب و عوامل برگزار کننده نشست بيشتر از شرکت کنندگان در نشست بودند. دلم يک جورهايي سوخت و افسوس خوردم که آثار علامه عسگري شناخته نشده اند. مطمئنم اگر آثار علامه عسگري معرفي مي شد و کساني آثار او را خوانده و لذت مطالعه اين آثار را چشيده بودند اين نشست اينقدر خلوت نمي شد.
* صد سالي طول مي کشد
سري به غرفه نشر شاهد زدم ببينم جلد تازه اي از مجموعه "وصيت نامه کامل شهدا" چاپ شده است يا نه. خوشبختانه دفتر اول "وصيت نامه شهداي سمنان" را منتشر کرده بودند.
به مسئولان غرفه گفتم: چه عجب بعد از دو سال يک جلد تازه زديد!
گفت: خوب چاپ اين کتاب ها کار مي برد.
گفتم: جلد اول اين مجموعه دو سال قبل در نمايشگاه سال 89 در آمده بود، اين طور که پيش مي رويد فکر حداقل صد سالي طول بکشد تا وصيت نامه همه شهدا منتشر و اين مجموعه کامل شود.
* غلظت نگاه سياسي
طرح "شوق کتاب"
- روز اول: تکيه گاه
- روز دوم: کروبي در مدار سقوط
- روز سوم: ولايت مطلقه فقيه
- روز چهارم: شواليه اناث
- روز پنجم: قطعه 26
- روز ششم: سرکوب اميد
- روز هفتم: صهيونيسم مسيحي
- روز هشتم: جلوه هايي از ادبيات سياسي
- روز نهم: جنگ غافلگيري ها
- روز دهم: سرگذشت من و منافقين
- روز يازدهم: مباني فراماسونري
اينها اسامي کتاب هاي طرح "شوق کتاب" غرفه مرکز اسناد انقلاب اسلامي است. مهدي رمضاني مدير انتشارات و مدير عامل موسسه فرهنگي هنري مرکز اسناد انقلاب اسلامي درباره اين طرح گفته: در اين طرح هر روز يك به مخاطبان معرفي شده و آن اثر با تخفيف 35 درصد عرضه مي شود.
آقاي رمضاني که علاوه بر دو مسئوليت قبلي مدير نشر علويون هم هست اضافه کرده:
تلاش داريم با اين طرح، تاريخ انقلاب را بهتر به مخاطبان معرفي كنيم.
والّا من که هر چه نگاه کردم اثري درباره تاريخ انقلاب اسلامي در بين اين يازده تا کتاب نديدم، اي کاش دو سه کتاب هم از خاطرات انقلاب در اين طرح مي گذاشتند تا خيال نکنند که تاريخ انقلاب از سال 88 شروع مي شود.
* صفي براي کتاب
هر کدام از ما در عمرمان در صف هاي مختلفي ايستاده ايم از صف نان گرفته تا صف شير و بنزين و گاز و غيره، اما حتما تا حالا صف کتاب را نديده ايد. هر کس ديروز از جلو غرفه نشر افق رد مي شد صف کتاب را هم مي ديد.
ديروز حوالي ساعت چهار حدود 40 - 50 نفر براي خريدن کتاب "قيدار" تازه ترين رمان رضا اميرخاني و البته امضا گرفتن از او -که به نمايشگاه آمده بود- توي صف ايستاده بودند. اين شلوغي به حدي بود که گاه راهرو را هم بند مي آورد و دو سه نفر از عوامل انتظامات نمايشگاه بي سيم بدست تلاش مي کردند زن و مرد را جدا و راهرو را باز کنند.
خوشحال شدم از اين که رضا اميرخاني توانسته مخاطبان اين چنين پر و پا قرصي جذب کند و آرزو کردم که اي کاش براي همه کتاب ها و اساسا براي کتاب هم مانند چيزهاي ديگر صف داشتيم .
* * *
* در کمال خونسردي
بعد از بيست دقيقه نشستن تو اتوبوس بالاخره آقاي راننده آمد که حرکت کند. قبل از حرکت از عقب اتوبوس شروع کرد به جمع کردن کرايه ها، نفري 500 تومان مي گرفت.
بهش گفتم: مگر کرايه اتوبوس نمايشگاه 400تومان نيست؟ ما روزهاي قبل 400 تومان مي داديم.
نگاهي چپي کرد و آهسته و با مکث گفت: ... چرا
گفتم: پس چرا شما 500 تومان مي گيري؟
دوباره نگاهي کرد و 100 تومان به من پس داد و آهسته گفت: کي صد تومانش را مي خواهد؟
کسي جواب نداد، او هم فقط به يک نفر ديگر 100 تومان پس داد و سريع رفت جلو که گندش در نيايد.
برايم جالب بود که با کمال خونسردي و يا بهتر است بگويم در روز روشن و با پر رويي تمام 100 تومان بيشتر از کرايه اش گرفت و رفت و و کسي هم هيچي نگفت.
علی نورآبادی
کد خبر 119650
تاریخ انتشار: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۵
- ۰ نظر
- چاپ
گفت: اشکالات را قبول دارم، کل نوشتن و آماده کردن اين کتاب 20 روز طول کشيد چون مي خواستم کتاب به نمايشگاه برسد. بعد هم شما ظاهرش را نگاه نکنيد مطالب خوبي دارد بخوانيد.