گروه فرهنگی مشرق - دفتر هنر و ادبیات دانشجویی در سال 1387 با حضور جمعی از دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه هنر تأسیس شد. اولین سفر اعضای این دفتر به عتبات عالیات بود و چندی بعد عدهای از اساتید و فارغ التحصیلان رشته های سینما و رسانه در دومین سفر خود به سوریه و لبنان رفتند.
حجتالاسلام علیرضا پناهیان در این سفر دو هفتهای، این جمع را همراهی میکند. ایشان این سفر را کارگاهی علمی و عملی برای خلق فیلمنامههای حماسی و چگونگی نگاه به حماسه در این سرزمین حماسی عنوان میکردند.
ورزش صبحگاهی هم جزو جدانشدنی این سفر بود تا بچه ها عملاً در فضای رزمی قرار بگیرند. ایشان میگفتند: «ما قبلاً برای بچهها اردو میگذاشتیم و آنها را به کوه میبردیم و در آنجا بچهها برای کارهای سخت آبدیده میشدند و جلساتمان را آنجا برگزار میکردیم. برخی هم که خواب میماندند و نمیآمدند و میفهمیدیم اینها پای کار نیستند.» اوضاع بچههای هنر در لبنان نیز چندان از کوه رفتن سادهتر نبود. آنها باید ساعت چهار صبح برای نماز بیدار میشدند و بعد از آن کسی حق خوابیدن نداشت و باید برای ورزش و دو صبحگاهی آماده میشدند،کاری که قبل از این بیشتر بچهها در خواب هم نمیدیدند ولی جزو مقررات سفر شده بود.
همۀ بچهها به یاد سالهای جنگ میدوند، شعارهای حماسی میدهند و خود را گرم میکنند.
بچههای هنر، کمکم شیرینی ریاضتهای حاج آقا را میچشیدند و نه تنها اعتراضی نداشتند بلکه واضحاً دیده میشد که خونی تازه در رگهایشان دویده است. بعد از ورزش جلسات بحث و گفتگوهای درباره سینما و رسانه هم برپابود.
جمعه اول آبان 1388، مارون الرأس، جنوب لبنان
مارون الرأس یکی از مرزهای مهم لبنان با فلسطین اشغالی است. کمی آن طرفتر بلندیهای جولان و مرز سوریه نیز هست. این نقطۀ مرزی به دلیل آنکه بر بالای یک تپۀ عریض واقع شده کاملاً بر فلسطین اشغالی اشراف دارد. حدود یک کیلومتر جلوتر از ما در آن پایین، خط مرز با سیم خاردار مشخص شده است و یک جاده آسفالته حد فاصل آن است.
بچهها که از اتوبوس پیاده میشوند،پرچم مقدس جمهوری اسلامی بر فراز مرز چشم نوازی می کند،و غروری بی نظیر بر جانمان می نشیند. حسّی از وطن دوستی در بچهها موج میزند. پس ما هم در خط مقدم جبهۀ دشمن صهیونیست هستیم؟ پس چرا ما اینقدر سخت این مسئله را باور میکنیم؟
این منطقه محل بوستان بسیار دیدنی است که به نام سرزمین مان ایران،بوستان ایران نام گرفته و با سلیقه مهندسین ایرانی محلی غرور آفرین و بی نظیر برای مردم مقاوم جنوب لبنان شده است.
ظهر که میشود خانوادههای لبنانی ناهارشان را میآورند تا در آلاچیقها بخورند. بچهها نیز در یکی از آلاچیقها مینشینند و یک سرود عربی را از روی کاغذ جمعخوانی میکنند. شعر این سرود را آقای پناهیان در سال 1361 سروده است، که به کشف یکی از بچهها از نوتبوک حاج آقا، حالا تکثیر شده و در دسترس دوستان است:
أیها الناس إلتزموا بالجهاد / أن تکونوا موقِنین بالمَعاد
یا خمینی إنّنا جُنودکَ / نَسمَعُ و نَعملُ بأمرکَ
یکی از همراهان لبنانی وقتی سرود را شنید گفت این سرود خیلی قدیمی است. فیلمبردار دوربین را روشن کرد. مرد میگفت: به نظرم 25 سال قبل این سرود را خیلی زیاد میشنیدم، روح حماسی دارد. کمکم بچهها برای او فاش کردند که حاج آقا پناهیان در سال 1361 در وقتی که به اتفاق حاج احمد متوسلیان به اینجا آمده بودند این شعر را سروده است.
روح حماسی خفته در این منطقه یاد حماسه سازی از کشورمان را زنده کرد.یاد حاج احمد متوسلیان از زبان حاج آقا پناهیان که در آن سالها در نوجوانی به همراه نیروهای اعزامی به لبنان آمده بود،بسیار شنیدنی بود.
ایشان از شیفتگی بچهها به حاج احمد میگفت، و اینکه چه شد که چند روز بعد از فتح خرمشهر که اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد ما برای تشکیل بسیج مردمی لبنان به اینجا آمدیم. ما به آموزش نیروهای حزب الله مشغول شدیم که روحانی جلیل القدری آنها را همراهی می کردو امامت جماعت نیروها را بر عهده داشت.ایشان همان سید عباس موسوی بود، که بعدها فرماندۀ حزب الله شد.
بعدها صهیونیستها اتومبیل سید عباس موسوی را از بالگرد با یک موشک هدف گرفتند و خود و خانوادهاش را در دم شهید کردند، (با بچههای هنر کمی بعد به روستای نبی شیث رفتیم و لاشۀ مچاله شدۀ آن اتومبیل را در کنار مرقد این نبی خدا دیدیم).
حاج آقا میگفت: همه بچه هایی که حاج احمد را می دیدند شیفته او می شدند، لذا خبر دستگیری او را در لبنان به ما ندادند و هنگام بازگشت ما به ایران در فرودگاه مهرآباد بود که به ما خبر دادند که حاج احمد را به همراه سه نفر دیگر در لبنان دزدیدهاند.
حاج آقا از عکس معروف حاج احمد گفت که با انگشت به افق اشاره کرده است. گفت: حاج احمد در آن لحظه داشت به ما میگفت که «در هر کجای عالم ندای مظلومیت مسلمانی به گوش برسد ما آن منطقه را از لوث وجود کفار پاک خواهیم کرد».
در همان جا بود که یکی از مهندسین سازنده پارک سفارش ساخت کارهایی از بچه های ایران و مناسب با فضای پارک را دادند و به پیشنهاد حاج آقا اولین کار ساخت تندیس حاج احمد بود با همان اشاره به سمت سرزمین های اشغالی.
رونمایی تندیس
درست بعد از دو سال بالاخره تندیس حاج احمد در پنجشنبه شب، 31 فروردین 1391 در دانشگاه هنر رونمایی شد. قرار است این تندیس در بوستان مارون الرأس ،در مرزی ترین منطقه لبنان و فلسطین اشغالی،نصب شود.
رئیس شورای شهر تهران مهندس مهدی چمران به همراه حجت الاسلام پناهیان، سردار افشار قائم مقام وزیر کشور، دکتر حسن عباسی عضو قرارگاه عمار، ابوالقاسم طالبی فیلمساز، از این تندیس در حیاط دانشگاه هنر رونمایی کردند.
سازندگان اثر
عبدالمجید فراهانی طراح این تندیس میگوید: این اثر برگرفته از شخصیت خود حاج احمد است، یک مرد حماسی و مقتدر، کسی که در کوههای کردستان جنگیده است را در این اثر میبینید که گویا او از دل کوه بیرون آمده است. پرچمی که در دست راست او قرار دارد و باد آن را برافراشته کرده نماد مقاومت است. او به آینده و افق دور دست، نظر دارد. نقل است که روزی به یک بسیجی گفت: هر وقت پرچم را در افق زدی میتوانی بروی و استراحت کنی.
آقای عباس مجیدی مجسمهسازی است که این طرح را اجرا کرده و مجری طرح و مدیر این پروژه نیز خانم اشرفی یکی از مسئولان دفتر هنر و ادبیات دانشجویی است.
قبل از رونمایی از تندیس به این سه نفر جایزۀ هنر حماسی که مزین به نام شهید جانبزرگی از دانشجویان هنر بود،تعلق گرفت. مدیر پروژه از فرزند شهید جانبزرگی خواهش کرد که به روی سن بیاید، «دختری که میدانم هست ولی من تا به حال او را ندیدهام». وقتی دختر آن والا مقام در کنار مادرش قرار گرفت ایشان جایزۀ نقدی خود را به او تقدیم کرد و گفت: ما با آن شهید در این دانشگاه همدوره بودیم. این کوچکترین قدرشناسیای است که میتوانم بکنم.
اما، محمد صادق فرزند دیگر آن شهید به دلیل مسافرت به مشهد امشب در جمع حضور نداشت و جای او خالی بود.
جایزۀ شهید جانبزرگی
سعید جانبزرگی (1381-1344) عکاس جنگ بود و عکسهای معروف حلبچه کار اوست. شاید از همانجا بود که شیمیایی شد و در 22 تیر 1381 پر کشید و رفت. با جدی گرفتن عکاسی، بعد از جنگ به دانشگاه هنر آمد. در همان روز اول دانشگاه، کاوه گلستان عکاس معروف جهانی (که در 13 فروردین 1382 به هنگام حمله امریکا به عراق به وقت فیلمبرداری برای بی.بی.سی کشته شد)که استاد آن کلاس بود با پرسیدن نام هنرجوها، سعید جانبزرگی را شناخت. اوبه محض شنیدن نام جانبزرگی از جا برخاست و گفت: تو با عکسهای حیرت انگیزی که از حلبچه و از جنگ گرفتهای در این کلاس استاد ما هستی و من چیزی ندارم به تو بیاموزم. سعید در سال 1375 دانشجوی نمونۀ کشور در مقطع کارشناسی ارشد شد.
آقای پناهیان که این جایزه را برای یادبود نام و طریق او بنیان گذاشته است در این شب تعریف کرد که از سال 1373 مسئول دفتر نهاد رهبری در دانشگاه هنر شدم و روزی یک چهرۀ آشنا دیدم و فهمیدم ایشان همان جانبزرگی در تبلیغات لشگر 27 محمد رسول الله(ص) بود. او در دانشگاه هنر سوگوارۀ عکس عاشورا را پایه گذاشت و به ما یاد داد که از عزاداریهای سید الشهدا نیز میتوان عکسهای زیبایی گرفت.
حاج آقا پناهیان میگفت: وقتی به عنوان استاد داور برای پایان نامۀ او که «عکاسی جنگ در ایران و جهان» بود دعوت شدم به او گفتم من کمترین نمره را به تو خواهم داد،چون معتقدم یک کار ارزشی بدون حمایت باید گل کند و همین طور هم شد.وقتی خواستم در جلسه دفاعیه نمره ای کمتر از دیکر اساتید بدهم آنها مانع شدند واز من خواهش کردند که این کار را نکنم، زیرا ارزش کار او خیلی زیاد است. (این پایان نامه در سال 1383 در قالب کتابی به نام «عکاسی در جنگ» از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد).
جایزۀ شهید جانبزرگی برای تقدیر از هنر انقلابی طراحی شده است،بنیانگذار این جایزه حجت الاسلام پناهیان است. نماد این جایزه، یک درخت سرو است.
اولین جایزۀ شهید جانبزرگی با حضور مهندس چمران، سردار افشار، حسن عباسی، محمدعلی چمیگو و حجت الاسلام پناهیان به همسر شهید جانبزرگی اهدا شد. باقی جوایز با حضور ایشان و همسر شهید به این افراد تعلق گرفت:
ابوالقاسم طالبی برای فیلم قلادههای طلا
عبدالمجید فراهانی، طراح تندیس حاج احمد متوسلیان
عباس مجیدی، سازندۀ تندیس حاج احمد
زهره اشرفی، مجری طرح تندیس که ایشان جایزۀ نقدی خود را به فرزند شهید جانبزرگی اهدا کردند.
طراح گرافیست جایزۀ شهید جانبزرگی
دانیال فرخ طراح گرافیست است. او برای این جایزه، طرح یک سرو را به عنوان نماد مقاومت اجرا کرده است. او میگوید: چون قبلاً از نماد سرو زیاد استفاده شده بود ما در این نوبت آن را با تصویرسازی و خطوط خوشنویسی طراحی کردیم. این طرح از یک نقطه شروع شده و با چند پیچک به سمت بالا میرود و در بالا به چهار انگشت تبدیل میشود که سمت انگشت اشاره، به سمت آسمان است. برای بین المللی شدن این جایزه در طرح از رنگهای زرد و سبز پرچم حزب الله استفاده شده است.
و اما امروز...
در سی امین سالگرد اسارت چهار دیپلمات ایرانی که ما هنوز به بازگشت آن عزیزان امید داریم؛ حاج احمد متوسلیان، سید محسن موسوی، کاظم اخوان و تقی رستگار مقدم که در 14 تیر 1361 در پست بازرسی «برباره» در شمال بیروت اسیر فالانژها شدند و سپس از زندانهای رژیم صهیونیستی سربرآوردند. هنوز روح حماسی خود را گم نکردهایم، هنوز منتظریم تا چه زمان لحظۀ جانفشانی میرسد، منتظریم که آن امام غائب از نظر چه وقت ما را اذن دخول میدهد، دخول به خیمۀ اصحاب صدیق خود. بغضهای مقدس خود را در گلو نگاه داشتهایم و به افقهای دور چشم دوختهایم. ألیس الصّبحُ بقریب؟
حجتالاسلام علیرضا پناهیان در این سفر دو هفتهای، این جمع را همراهی میکند. ایشان این سفر را کارگاهی علمی و عملی برای خلق فیلمنامههای حماسی و چگونگی نگاه به حماسه در این سرزمین حماسی عنوان میکردند.
ورزش صبحگاهی هم جزو جدانشدنی این سفر بود تا بچه ها عملاً در فضای رزمی قرار بگیرند. ایشان میگفتند: «ما قبلاً برای بچهها اردو میگذاشتیم و آنها را به کوه میبردیم و در آنجا بچهها برای کارهای سخت آبدیده میشدند و جلساتمان را آنجا برگزار میکردیم. برخی هم که خواب میماندند و نمیآمدند و میفهمیدیم اینها پای کار نیستند.» اوضاع بچههای هنر در لبنان نیز چندان از کوه رفتن سادهتر نبود. آنها باید ساعت چهار صبح برای نماز بیدار میشدند و بعد از آن کسی حق خوابیدن نداشت و باید برای ورزش و دو صبحگاهی آماده میشدند،کاری که قبل از این بیشتر بچهها در خواب هم نمیدیدند ولی جزو مقررات سفر شده بود.
همۀ بچهها به یاد سالهای جنگ میدوند، شعارهای حماسی میدهند و خود را گرم میکنند.
بچههای هنر، کمکم شیرینی ریاضتهای حاج آقا را میچشیدند و نه تنها اعتراضی نداشتند بلکه واضحاً دیده میشد که خونی تازه در رگهایشان دویده است. بعد از ورزش جلسات بحث و گفتگوهای درباره سینما و رسانه هم برپابود.
جمعه اول آبان 1388، مارون الرأس، جنوب لبنان
مارون الرأس یکی از مرزهای مهم لبنان با فلسطین اشغالی است. کمی آن طرفتر بلندیهای جولان و مرز سوریه نیز هست. این نقطۀ مرزی به دلیل آنکه بر بالای یک تپۀ عریض واقع شده کاملاً بر فلسطین اشغالی اشراف دارد. حدود یک کیلومتر جلوتر از ما در آن پایین، خط مرز با سیم خاردار مشخص شده است و یک جاده آسفالته حد فاصل آن است.
بچهها که از اتوبوس پیاده میشوند،پرچم مقدس جمهوری اسلامی بر فراز مرز چشم نوازی می کند،و غروری بی نظیر بر جانمان می نشیند. حسّی از وطن دوستی در بچهها موج میزند. پس ما هم در خط مقدم جبهۀ دشمن صهیونیست هستیم؟ پس چرا ما اینقدر سخت این مسئله را باور میکنیم؟
این منطقه محل بوستان بسیار دیدنی است که به نام سرزمین مان ایران،بوستان ایران نام گرفته و با سلیقه مهندسین ایرانی محلی غرور آفرین و بی نظیر برای مردم مقاوم جنوب لبنان شده است.
مهندس مهدی چمران این بوستان را در اردیبهشت 1387 افتتاح کرده است. نام او را روی یک کتیبۀ سنگی به صورت تعریب شده (المهندس مهدی شمران) ثبت کردهاند. آنجا یک طرح گرافیک نیز هست که اتحاد دو ملت ایران و لبنان را نشان میدهد؛ ترکیبی از نشان «الله» از پرچم جمهوری اسلامی و درخت سدر از پرچم لبنان.
ظهر که میشود خانوادههای لبنانی ناهارشان را میآورند تا در آلاچیقها بخورند. بچهها نیز در یکی از آلاچیقها مینشینند و یک سرود عربی را از روی کاغذ جمعخوانی میکنند. شعر این سرود را آقای پناهیان در سال 1361 سروده است، که به کشف یکی از بچهها از نوتبوک حاج آقا، حالا تکثیر شده و در دسترس دوستان است:
أیها الناس إلتزموا بالجهاد / أن تکونوا موقِنین بالمَعاد
یا خمینی إنّنا جُنودکَ / نَسمَعُ و نَعملُ بأمرکَ
یکی از همراهان لبنانی وقتی سرود را شنید گفت این سرود خیلی قدیمی است. فیلمبردار دوربین را روشن کرد. مرد میگفت: به نظرم 25 سال قبل این سرود را خیلی زیاد میشنیدم، روح حماسی دارد. کمکم بچهها برای او فاش کردند که حاج آقا پناهیان در سال 1361 در وقتی که به اتفاق حاج احمد متوسلیان به اینجا آمده بودند این شعر را سروده است.
روح حماسی خفته در این منطقه یاد حماسه سازی از کشورمان را زنده کرد.یاد حاج احمد متوسلیان از زبان حاج آقا پناهیان که در آن سالها در نوجوانی به همراه نیروهای اعزامی به لبنان آمده بود،بسیار شنیدنی بود.
ایشان از شیفتگی بچهها به حاج احمد میگفت، و اینکه چه شد که چند روز بعد از فتح خرمشهر که اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد ما برای تشکیل بسیج مردمی لبنان به اینجا آمدیم. ما به آموزش نیروهای حزب الله مشغول شدیم که روحانی جلیل القدری آنها را همراهی می کردو امامت جماعت نیروها را بر عهده داشت.ایشان همان سید عباس موسوی بود، که بعدها فرماندۀ حزب الله شد.
بعدها صهیونیستها اتومبیل سید عباس موسوی را از بالگرد با یک موشک هدف گرفتند و خود و خانوادهاش را در دم شهید کردند، (با بچههای هنر کمی بعد به روستای نبی شیث رفتیم و لاشۀ مچاله شدۀ آن اتومبیل را در کنار مرقد این نبی خدا دیدیم).
حاج آقا میگفت: همه بچه هایی که حاج احمد را می دیدند شیفته او می شدند، لذا خبر دستگیری او را در لبنان به ما ندادند و هنگام بازگشت ما به ایران در فرودگاه مهرآباد بود که به ما خبر دادند که حاج احمد را به همراه سه نفر دیگر در لبنان دزدیدهاند.
حاج آقا از عکس معروف حاج احمد گفت که با انگشت به افق اشاره کرده است. گفت: حاج احمد در آن لحظه داشت به ما میگفت که «در هر کجای عالم ندای مظلومیت مسلمانی به گوش برسد ما آن منطقه را از لوث وجود کفار پاک خواهیم کرد».
در همان جا بود که یکی از مهندسین سازنده پارک سفارش ساخت کارهایی از بچه های ایران و مناسب با فضای پارک را دادند و به پیشنهاد حاج آقا اولین کار ساخت تندیس حاج احمد بود با همان اشاره به سمت سرزمین های اشغالی.
رونمایی تندیس
درست بعد از دو سال بالاخره تندیس حاج احمد در پنجشنبه شب، 31 فروردین 1391 در دانشگاه هنر رونمایی شد. قرار است این تندیس در بوستان مارون الرأس ،در مرزی ترین منطقه لبنان و فلسطین اشغالی،نصب شود.
رئیس شورای شهر تهران مهندس مهدی چمران به همراه حجت الاسلام پناهیان، سردار افشار قائم مقام وزیر کشور، دکتر حسن عباسی عضو قرارگاه عمار، ابوالقاسم طالبی فیلمساز، از این تندیس در حیاط دانشگاه هنر رونمایی کردند.
سازندگان اثر
عبدالمجید فراهانی طراح این تندیس میگوید: این اثر برگرفته از شخصیت خود حاج احمد است، یک مرد حماسی و مقتدر، کسی که در کوههای کردستان جنگیده است را در این اثر میبینید که گویا او از دل کوه بیرون آمده است. پرچمی که در دست راست او قرار دارد و باد آن را برافراشته کرده نماد مقاومت است. او به آینده و افق دور دست، نظر دارد. نقل است که روزی به یک بسیجی گفت: هر وقت پرچم را در افق زدی میتوانی بروی و استراحت کنی.
آقای عباس مجیدی مجسمهسازی است که این طرح را اجرا کرده و مجری طرح و مدیر این پروژه نیز خانم اشرفی یکی از مسئولان دفتر هنر و ادبیات دانشجویی است.
قبل از رونمایی از تندیس به این سه نفر جایزۀ هنر حماسی که مزین به نام شهید جانبزرگی از دانشجویان هنر بود،تعلق گرفت. مدیر پروژه از فرزند شهید جانبزرگی خواهش کرد که به روی سن بیاید، «دختری که میدانم هست ولی من تا به حال او را ندیدهام». وقتی دختر آن والا مقام در کنار مادرش قرار گرفت ایشان جایزۀ نقدی خود را به او تقدیم کرد و گفت: ما با آن شهید در این دانشگاه همدوره بودیم. این کوچکترین قدرشناسیای است که میتوانم بکنم.
اما، محمد صادق فرزند دیگر آن شهید به دلیل مسافرت به مشهد امشب در جمع حضور نداشت و جای او خالی بود.
جایزۀ شهید جانبزرگی
سعید جانبزرگی (1381-1344) عکاس جنگ بود و عکسهای معروف حلبچه کار اوست. شاید از همانجا بود که شیمیایی شد و در 22 تیر 1381 پر کشید و رفت. با جدی گرفتن عکاسی، بعد از جنگ به دانشگاه هنر آمد. در همان روز اول دانشگاه، کاوه گلستان عکاس معروف جهانی (که در 13 فروردین 1382 به هنگام حمله امریکا به عراق به وقت فیلمبرداری برای بی.بی.سی کشته شد)که استاد آن کلاس بود با پرسیدن نام هنرجوها، سعید جانبزرگی را شناخت. اوبه محض شنیدن نام جانبزرگی از جا برخاست و گفت: تو با عکسهای حیرت انگیزی که از حلبچه و از جنگ گرفتهای در این کلاس استاد ما هستی و من چیزی ندارم به تو بیاموزم. سعید در سال 1375 دانشجوی نمونۀ کشور در مقطع کارشناسی ارشد شد.
آقای پناهیان که این جایزه را برای یادبود نام و طریق او بنیان گذاشته است در این شب تعریف کرد که از سال 1373 مسئول دفتر نهاد رهبری در دانشگاه هنر شدم و روزی یک چهرۀ آشنا دیدم و فهمیدم ایشان همان جانبزرگی در تبلیغات لشگر 27 محمد رسول الله(ص) بود. او در دانشگاه هنر سوگوارۀ عکس عاشورا را پایه گذاشت و به ما یاد داد که از عزاداریهای سید الشهدا نیز میتوان عکسهای زیبایی گرفت.
حاج آقا پناهیان میگفت: وقتی به عنوان استاد داور برای پایان نامۀ او که «عکاسی جنگ در ایران و جهان» بود دعوت شدم به او گفتم من کمترین نمره را به تو خواهم داد،چون معتقدم یک کار ارزشی بدون حمایت باید گل کند و همین طور هم شد.وقتی خواستم در جلسه دفاعیه نمره ای کمتر از دیکر اساتید بدهم آنها مانع شدند واز من خواهش کردند که این کار را نکنم، زیرا ارزش کار او خیلی زیاد است. (این پایان نامه در سال 1383 در قالب کتابی به نام «عکاسی در جنگ» از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد).
جایزۀ شهید جانبزرگی برای تقدیر از هنر انقلابی طراحی شده است،بنیانگذار این جایزه حجت الاسلام پناهیان است. نماد این جایزه، یک درخت سرو است.
اولین جایزۀ شهید جانبزرگی با حضور مهندس چمران، سردار افشار، حسن عباسی، محمدعلی چمیگو و حجت الاسلام پناهیان به همسر شهید جانبزرگی اهدا شد. باقی جوایز با حضور ایشان و همسر شهید به این افراد تعلق گرفت:
ابوالقاسم طالبی برای فیلم قلادههای طلا
عبدالمجید فراهانی، طراح تندیس حاج احمد متوسلیان
عباس مجیدی، سازندۀ تندیس حاج احمد
زهره اشرفی، مجری طرح تندیس که ایشان جایزۀ نقدی خود را به فرزند شهید جانبزرگی اهدا کردند.
طراح گرافیست جایزۀ شهید جانبزرگی
دانیال فرخ طراح گرافیست است. او برای این جایزه، طرح یک سرو را به عنوان نماد مقاومت اجرا کرده است. او میگوید: چون قبلاً از نماد سرو زیاد استفاده شده بود ما در این نوبت آن را با تصویرسازی و خطوط خوشنویسی طراحی کردیم. این طرح از یک نقطه شروع شده و با چند پیچک به سمت بالا میرود و در بالا به چهار انگشت تبدیل میشود که سمت انگشت اشاره، به سمت آسمان است. برای بین المللی شدن این جایزه در طرح از رنگهای زرد و سبز پرچم حزب الله استفاده شده است.
و اما امروز...
در سی امین سالگرد اسارت چهار دیپلمات ایرانی که ما هنوز به بازگشت آن عزیزان امید داریم؛ حاج احمد متوسلیان، سید محسن موسوی، کاظم اخوان و تقی رستگار مقدم که در 14 تیر 1361 در پست بازرسی «برباره» در شمال بیروت اسیر فالانژها شدند و سپس از زندانهای رژیم صهیونیستی سربرآوردند. هنوز روح حماسی خود را گم نکردهایم، هنوز منتظریم تا چه زمان لحظۀ جانفشانی میرسد، منتظریم که آن امام غائب از نظر چه وقت ما را اذن دخول میدهد، دخول به خیمۀ اصحاب صدیق خود. بغضهای مقدس خود را در گلو نگاه داشتهایم و به افقهای دور چشم دوختهایم. ألیس الصّبحُ بقریب؟