ميثم رشيدي در جديدترين مطلب وبلاگ خود با اشاره به سريال قهوه تلخ نوشت: واقعا اينکه بسته سريال قهوه تلخ که ديشب خريدم پوچ بود چه اهميتي دارد، براي اينکه اگر پر هم مي بود، محتوايي نداشت. جديدترين ساخته مهران مديري را از آن رو ميبينم که حرفه ام نوشتن است و براي همين بايد هر اثري را که از افراد سرشناس منتشر مي شود ببينم و بشنوم. با اين همه نقد قهوه تلخ راحت ترين نوشته در اين چند سال بوده چرا که گافهايش کاملا عيان و آشکار است. نه تجسس مي خواهد و نه زحمت مضاعف! ليست کردن آنها هم راحت ترين کار براي يک منتقد است، اگر چه وقتي مردم مي خندند، ديگر حواسشان از اين مسائل پرت مي شود و ديگر هيچ چيزي برايشان مهم نيست جز آن چيزي که خنده شان را تحريک کند. اين هم يک ليست شسته و رفته از نکاتي که قهوه تلخ را به زهر حلائل بيشتر شبيه کرده است.
?- مهران مديري که اينگونه قربان صدقه مردمي مي رود که سي دي سريالش را کپي نکرده اند، خودش آهنگ و شعر تيتراژ ابتدايي اش را از تصنيف زيباي علي اکبر شيدا تقليد کرده، دريغ از يک اشاره به نام آ» مرحوم! راستي اگر چه نمي شود کپي نکردن قهوه تلخ را باور کرد ولي باور اين مطلب که مديري براي رسيدن به هدفش از کپي کردن هم ابايي ندارد، خيلي ساده است. موسيقي ابتداي هر قسمت را دوباره گوش بدهيد. صدايش آشنا نيست؟!
?- چند روزي را در روستاهاي مازندران بودم و جالب اينکه هيچ ردي از قهوه تلخ در ميان مردم نبود. تازه آنهايي که اهل ماهواره و روزنامه بودند فقط اسمش را شنيده بودند. شهرستاني ها هم تقريبا يا دهانشان باز مي شد يا چشمشان را تنگ مي کردند تا بلکه بفهمند من در مورد چه چيزي صحبت مي کنم. بعضي تهراني ها هم طوري تعجب مي کردند از اينکه من تمام قسمت هاي سريال را ديده ام که مي ترسيدم کار خلافي کرده باشم. اين هم ضريب نفوذ اثري که فقط نگاهش به جيب اهالي محترم شهرستان شريف شميرانات است. آن هم قسمت کوچکي از آن در حاشيه جنوبي ارتفاعات البرز مرکزي!...
?- خبر حمايت يک نهاد فرهنگي - دولتي از اين سريال کاملا غيرقابل باور بود تا اينکه خبرهايش در سايت هاي معتبر خبري هم منتشر شد. حالا مو بر بدن هر ايراني که ماليات بر ارزش افزوده را بدون کم و کاست پرداخت مي کند راست مي شود که چرا بايد پولش به جيب برادران آقاگليان برود؟ اينکه حمايت مستقيم و غير مستقيم اين نهاد دولتي به خاطر خواباندن کل ضرغامي و مجموعه صدا و سيما باشد، آنجاي آدم را با حرارت بيشتري مواجه مي کند!
?- اگر سخنان مهران مديري در ابتداي مجموعه چهارم قهوه تلخ را نشنيده ايد، اين بند را هم نخوانيد. فقط آنهايي که ديده اند و شنيده اند مي دانند که منظورم همان قربان صدقه هاي ملتمسانه اوست که فقط به خاطر نازشصت جيبهاي مبارک و ????تومانهاي پربرکت بيان شد. واقعا مديري فداي چه کساني مي شود؟ من و تو که دست به جيب شده ايم يا آنهايي که مخارج زندگي اجازه خريد مجموعه را به آنها نمي دهد؟ من که کيفم کوک شد و لذت بردم از اينکه مهران مديري فدايم شد و قربانم رفت! شما جطور؟
?- حالا همه اينها يک طرف، باور کردن دم خروس يا قسم حضرت مولا هم همان طرف. نمي دانيم اين تشکرات بي مالياتت را قبول کنيم يا بي محلي مهران خان به اصحاب رسانه را؟ تا آنجايي که خبرنگار يک روزنامه رسمي کشور که اتفاقا مثل مديري دنيال پول است از اينکه با پسر او (فرهاد) در حالي که پشت فرمان اتومبيل است و حاضر مي شود در فاصله گرم کردن ماشين با او صحبت کند، انقدر خوشحال مي شود که ميزا نخوشحالي اش را فقط بايد در نوشته مقدماتي و ليد مطلبش خواند و فهميد. مگر خبرنگاران نمايندگان مردم در مواجهه با هنرمندان نيستند و جواب ندادن مديري به خبرنگاران و آدم حساب نکردن آنها جه معنايي دارد جز اينکه: بابا من يه چيزي گفتم، شنونده بايد عاقل باشد!
?- مديري با وجود احتمالات فراواني که براي شکست فنجان قهوه تلخ و ريختنش بر روي زمين وجود داشت به ميدان آمد و سريالش را عرضه کرد. خودش را هم در آبنمک خواباند تا در قسمت بيستم به بعد رو کند و احتمالا جان تازه اي به فروش بدهد. اما واقعا مديري نميداند که اعتبار و شهرتش را از جايي به نام صدا و سيما گرفته و حالا مديون همه ايرانياني است که با قبض هاي برقشان، ماليات توليد و پخش برنامه ها را به اين سازمان مي دهند؟ حالا که گردنش کلفت شده نبايد هنرش را براي خنداندن آن روستايي ها و شهرستاني هايي که حق معروف شدن او را از جيبشان پرداخت کرده اند هم خرج کند؟! البته از اين آدمها که نان صدا و سيما را خوردند و جيبشان را به مردمشان ترجيح دادند کم نيستند اما من معتقدم آن مجري معروف که بارو بنديلش را جمع کرد و رفت آنسوي آب و حالا در کنار دخترکان نيمه عريان در شبکه پي ام سي، اجراي مسابقه مي کند، شرف دارد به برخي که ماندند و حالا هنرشان را از آن روستايي و شهري کم بضاعت دريغ مي کنند.
چند روزي را در روستاهاي مازندران بودم و جالب اينکه هيچ ردي از قهوه تلخ در ميان مردم نبود. تازه آنهايي که اهل ماهواره و روزنامه بودند فقط اسمش را شنيده بودند...