کد خبر 1066496
تاریخ انتشار: ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۴:۳۹
گزارشگاه کتاب نقاشی قهوه خانه

در آنجا مرا «آقای ‏دارابی» صدا می‌کردند، ولی گایسلِر می‌گفت «کاظی»، که نشانه صمیمیت بین ما بود. وقتی گذری از جلوی در سلول ‏رد می‌شد، می‌پرسید «کاظی! کاظی! چطوری؟»

به گزارش مشرق، ‏«دو هفته قبل از شروع ماه مبارک رمضان از رئیس دادگاه تقاضا کرده بودم که در صورت امکان فقط در این ‏ماه به بنده اجازه بدهند که از طرف خانواده‌ام یک میکرووله «‏mikrowelle‏» برای من به زندان بیاورند ‏که بتوانم غذای خود [را] گرم کنم، رئیس دادگاه قبول کرد ولی مسئولیت زندان به [با] مطرح کردن مسائل ‏امنیتی تقاضا را رد کرد.»

در مدت این دو ‌سال بعضی زندانبان‌ها با من آشنا شده بودند. در میان آن‌ها سرپاسبانی به‌نام «گایسلِر» (مدیریت امور اداری و خدماتی زندان ) رئیس ‏VDL‏ ‌ بود، واقعاً آدم باوجدان و منصفی به حساب می‌آمد. او که می‌دید من طولانی مدت در انفرادی و تنها هستم هفته‌ای ‏یکی‌ـ‌دوبار می‌آمد و در سلول را باز می‌کرد و در آستانه در می‌ایستاد و شروع می‌کرد به گپ زدن.

در آنجا مرا «آقای ‏دارابی» صدا می‌کردند، ولی گایسلِر می‌گفت «کاظی»، که نشانه صمیمیت بین ما بود. وقتی گذری از جلوی در سلول ‏رد می‌شد، می‌پرسید «کاظی! کاظی! چطوری؟»

گاهی درددل می‌کرد و از احساس من در انفرادی می‌پرسید. می‌دانستم او ‏به من محبت می‌کند تا کمی از سختی‌های زندان برایم کاسته شود. من هم به او خیلی احترام می‌گذاشتم. ‏

آنچه خواندید، بخشی از کتاب نقاشی قهوه‌خانه، خاطرات کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس، بود که تحقیق و تألیف آن بر عهده محسن کاظمی بوده و ‏انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • IR ۲۱:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
    0 0
    دادگاه میکولوس!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس