کد خبر 10572
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۸۹ - ۱۶:۰۸

در کجاي دنيا معلول را مجازات مي کنند،‌ علت را پنهان مي کنند و از عامل اصلي معلوليت با تقدير و تشويق بسيار، اسطوره مي سازند. تنها در اين سرزمين ناممکن هاست که مي توان انتظار داشت «خانه سينما» که يک تشکل رسمي و قانوني و ظاهراً ‌عالي ترين نهاد صنفي سينماگران

مشرق--خانه سينما و متعلقاتش معلول يک پروسه چند لايه است که در مقاطع زماني مختلف توسط پروژه هاي مستقل ولي مکمل عملياتي شده اند و محصول اين هم پوشاني هنرمندانه، گذاشتن يک سينماي "ناقص الخلقه" روي دست مملکتي است که نه براي دنياي مردمش نفع دارد و نه براي آخرت حکومتش. بگذريم که برخي نيز براساس اسناد و مدارک و ادله منطقي و علمي در حال اثبات اين "نظريه" هستند که سينماي ايران با مختصات کنوني اش به تهديدي عليه امنيت ملي کشور تبديل شده يا در حال تبديل شدن است.
ساختار خانه سينما و هيأت مديره و مديرعامل و مجمع الجزاير متعلقه و مستعمره اش ، معلول يک پروسه عمليات پيچيده و پنهان سي ساله است و آدم عاقل که معلول را به خاطر معلوليتش کتک نمي زند، مگر آن که آن آدم، تند خو و نامادري يا ناپدري معلول بيچاره باشد. اين تمثيل به فهم واقعيت کمک مي کند،‌چرا که خانه سينما وزارت ارشاد کنوني و معاونت سينمايي‏اش را ناپدري خود مي داند و از سوي معاونت سينمايي نيز چنين نگاهي نسبت به خانه سينما وجود دارد.
براي جست و جوي يافتن عامل اصلي معضل پيچيده اکنون سينماي ايران بايد به گذشته ها سفر کرد. ماجرا از اوايل دهه شصت و زماني آغاز شد که يک انديشه التقاطي به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي انقلاب نوپاي ايران نفوذ کرد و خيمه اصلي اش را در معاونت سينمايي زد و شبي از شب ها در همان خيمه، نطفه نامشروع مافياي خيمه شب باز سينماي ايران بسته شد و سيستمي شبه فراماسونري شکل گرفت تا اين هنر – صنعت – رسانه و ابزار تبليغاتي قدرتمند که اتفاقاً در آن مقطع حساس مي توانست به خوبي در راستاي اهداف بلند و آرماني انقلاب اسلامي به کار آيد، عامدانه و آگاهانه و با برنامه اي از پيش طراحي شده، به بيراهه هاي گمراهي هدايت شود و اين چنين يک فرصت طلايي در يک دگرديسي نامحسوس و پيچيده به يک تهديد جدي تبديل گردد.
مافياي پشت صحنه سينماي ايران که آن سال ها در گلوگاه هاي تصميم سازي و تصميم گيري در دستگاه هاي فرهنگي دولت وقت رسوخ کرده بود و تمام بودجه و اعتبار و امکانات و دوربين و نگاتيو و حتي مجوزهاي ورود و خروج به سالن هاي سينما را در يد قدرت خود داشت، ‌در دهه اول که اتفاقاً مقطع دشوار و سرنوشت سازي بود و انقلاب با جنگ تحميلي و توطئه هاي پيچيده داخلي و خارجي مواجه بود، سيستم و ساختاري را براي سينماي ايران طراحي کرد که محصول آن، توليد سالانه مجموعه فيلم هايي بود که هيچ يک از آنها اهداف انقلاب اسلامي و منافع ملي را در داخل و خارج کشور تأمين نمي کرد.
 اين حلقه غيرقابل نفوذ با القاي مفاهيمي انتزاعي به بدنه سينما از قبيل ضرورت استقلال فکري هنرمند از حکومت، پرهيز از هنر سفارشي، اصل جدايي هنر از سياست، اجتناب از توليد فيلم هاي به اصطلاح تبليغاتي و گريز از شعارزدگي، نپرداختن به موضوعات روز جامعه به بهانه تاريخ مصرف داشتن، لزوم نخبه گرايي و جهاني انديشيدن، نسبي گرايي و پرهيز از پوپوليزم و عوام زدگي و جزم انديشي و... سينماگران را از پرداختن به مسايل اصلي و درگير جامعه (که تقابل شعارها و ارزش هاي انقلاب و اسلامي با فرهنگ منحط رژيم گذشته که ديکته شده از غرب بود) منع کرد و در مقابل، فيلم سازان را به نگارش و ساخت آثاري ترغيب کرد که دقيقاً منطبق بر سناريوي طراحي شده توسط پدرخوانده "سينماي - به اصطلاح- نوين" ايران باشد (اصطلاحي که مخاطب نازک انديش را ناخودآگاه به ياد اولين انجمن فراماسونري ايران يعني انجمن نوين سياسي اجتماعي ايران مي اندازد که پيش از مشروطه توسط ميرزا ملکم خان تاسيس شد). سينمايي که قبله آمال و آرزوهايش نه مخاطب داخلي و مردم کشورش بلکه گردانندگان صهيونيست رسانه ها و جشنواره هاي غربي بود که طبق ادعاي خودشان اکثر مديران آن جشنواره ها از دولت هاي خود دستور اپوزيسيون سازي براي جمهوري اسلامي داشتند.
و چنين شد که "سينماي نوين! و فرهنگي! ايران" طبق نقشه و مهندسي معماران پنهاني خود شکل گرفت. در زماني که سينماي ايران مي بايست پيام انقلاب را ساده، صريح، شفاف ، با قاطعيت و زيبا بيان مي کرد، سينماي استعاره و نماد و تمثيل و کنايه و ابهام و پيچيدگي هاي احمقانه رواج داده شد. سينماي ضد قهرمان، ضداسطوره، ضد آرمان، ضد ايدئولوژي و مبارزه، ضد قصه و سينماي لبريز از انواع و اقسام ادا و اطوارهاي مبهم و معوج روشنفکري و شبه فلسفي مد روز شد و متأسفانه در ميان نسل جوان انقلابي با استعداد و علاقه مند ورود به سينما نيز طرفداران بسيار پيدا کرد و از آن جا که جشنواره هاي داخلي و به ويژه جشنواره فيلم فجر نيز در قبضه اراده همين جريان بود به راحتي و پي در پي به اين هجويات سينمايي جوايز داده مي شد و اکثر رسانه ها و روزنامه ها و مجلات تخصصي سينما نيز تحت نفوذ همين جريان يا تحت تأثير فضاي به وجود آمده، در مدح خم ابروي فيلم هاي بي خاصيت و فيلم سازهاي مسخ شده قلم مي زدند و مديحه مي سراييدند. آيا در چنين شرايطي کسي توان و جرآت ساخت فيلم خارج از اين پازل و سيستم و سناريو را داشت؟ اگر فيلم سازي مرتکب چنين اشتباهي مي شد، بايد تبعات تلخ و نکبت بار آن را نيز تحمل مي کرد که کمترين مجازات آن، بدنامي و سال ها انزوا و محروميت از ساخت فيلم بود.
معماران "سينماي نوين ايران" براي اين که ژن اين نوع از سينماي بي خطر براي دشمن و پرخطر براي کشور را در عمق انديشه هم فيلم سازان و هم مخاطبان فيلم ها نهادينه کنند، حتي در انتخاب فيلم هاي خارجي براي خريد و اکران در سينماها و سپس پخش از تلويزيون نيز وسواس دقيق و حيرت انگيزي داشتند و نوعاً اين فيلم هاي خارجي نيز الگوهاي مناسب و تأثيرگذاري بودند براي تقويت آن نوع از سينما که جز به کار جشنواره هاي پاريس و کن و برلين و... نمي آمد.
معدود فيلم هايي هم که خارج از اين سيستم شبه ماسوني مسلط بر بنياد فارابي و مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي و انجمن سينماي جوان و... در دهه هاي شصت و هفتاد توليد شدند، محصولات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي بودند که به دليل حضور جمعي از هنرمندان غيرتمند و انقلابي به پشتيباني امثال شهيد سيدمرتضي آويني امکان توليد يافتند و سوره تنها مجله‏اي بود که از اين جريان فيلم سازان متعهد حمايت مي کرد.
محال بود فيلم سازي از نظر انديشه و اعتقادات، انقلابي، ‌مسلمان، حزب اللهي و متعهد باشد ولي بتواند به اندازه يک فريم نگاتيو از تشکيلات سينمايي عريض و طويل وزارت ارشاد امکانات بگيرد. و محال بود فيلم فيلم سازي متعلق به پايگاه هنر ارزشي (حوزه هنري در آن سال‏ها) مورد حمايت و تشويق و حتي تأييد لفظي جشنواره ها و کارگردانان پشت صحنه سينما قرار بگيرد و به اين ترتيب هم در سازندگان فيلم ها و هم در مخاطبان فيلم ها نوعي ذائقه سازي شکل گرفت.
دهه اول انقلاب به همين روال سپري شد تا اين که در اوايل دهه دوم در يک مطقع کوتاه با تغيير وزير ارشاد و حساسيت هايي که در مسوولين نظام نسبت به سينماي کشور ايجاد شده بود، امور سينمايي کشور به يک فرد نظامي سپرده شد و ضرغامي که روحيه، شجاعت و تعهد انقلابي لازم را داشت تلاش کرد سيستم مافيايي موجود را به هم بريزد و يک ساختار متناسب با اهداف آرمانگرايانه انقلاب براي مديريت سينماي کشور بنا کند، اما گروه توانمند و با تجربه اي را نتوانست گرد خود آورد و مديرکل هايش در معاونت سينمايي نيز در آن زمان، مثل خودش در جنگ نرم کم تجربه بودند. پس در يک پاتک سنگين از سوي شبکه هرمي ماسوني زمين خورد و استعفايش را به ميرسليم تسليم کرد. و دوباره دور افتاد دست همان گروهي که سال ها بود به قول خودشان براي سينما به شکلي "ريل گذاري" کرده اند که هر لوکوموتيوي، هر واگني و هر مسافري با هر مرام و مسکلي را به سوي همان مقصدي که هدف آنهاست ببرد و تقريباً همان شد که مي خواستند.
در آن شرايط، بسياري از فيلم سازان جوان، پر شور، انقلابي و با استعداد علاقه مند ورود به عرصه سينما،‌ بي آن که خود از اين حقيقت پنهان آگاه باشند، ‌سوار قطاري شدند که پس از چند پيچ و خم و عبور از تونل تاريک سياست هاي پيچيده مافيا، خود را در دنيايي مي يافتند که هيچ نسبتي با انقلاب اسلامي و آرمان هاي بلند آن نداشت.
اما جمع هنرمندان متعهد و انقلابي – که برخي شان در تارهاي رنگارنگ عنکبوت جذب شبکه شبه ماسوني گرفتار مي شدند – هنوز جاني براي مقاوت داشتند تا اين که بعد از شهادت آويني که علمدار اين جمع بود و سرعت گرفتن تغيير مشي مدير وقت حوزه هنري سعي داشت خود را با برنامه‏هاي کلان فرهنگي دولت توسعه اقتصادي هماهنگ کند، تنها سنگر خود را نيز از دست دادند و متفرق و منزوي شدند. برخي در محضر هزاردستان زانوي ادب و اطاعت به زمين زدند، برخي گوشه نشين شدند و برخي نيز با تغيير کاربري به وادي‏هاي ديگر کشيده شدند.
در اين دوره، سينماي نوين ايران علاوه بر جشنواره زدگي دو تمايل، علاقه و گرايش ديگر نيز پيدا کرد. يکي ساختارشکني و دوم عطش دويدن به سمت هر نوع ابتذال بود که با توجيه اصلاح و تقويت اقتصاد سينما به پر کردن جيب عده اي از تهيه کننده هاي خاص کمک کند و هم به عنوان يک آدرس غلط،‌ حاشيه امنيتي براي مأموريت هاي جدي جادوگر دنياي جديد فراهم کند.
پس از انتخابات دوم خرداد 76 و جابه جايي قدرت در صحنه مديريت کشور که با يک شوک سياسي بزرگ همراه بود، با آغاز اصلاحات سياسي، فرصت طلايي براي عمليات کودتاي فرهنگي به وجود آمد و اتاق فکر اصلاحات، اين مأموريت را به وزارت ارشاد و وزيري واگذار کرد که به حق شايسته ايفاي چنين نقش تاريخي بود تا ته مانده هاي آثار و ارزش هاي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس را از صحنه فرهنگ و هنر جارو کند و پروژه ليبراليزاسيون و سکولاريزاسيون را در کمترين زمان ممکن که هنوز آثار شوک سياسي بر فضاي بخش هاي حاکميتي کشور سايه افکنده بود، به انجام رساند و از آن جا که وزارت ارشاد، خود يکي از ارکان دولت و اجزاي نظام جمهوري اسلامي محسوب مي شد و منطقاً و قانوناً نمي توانست عليه اصول و ارکان نظام و حاکميت ملي اقدام نمايد، موج تأسيس تشکل ها و نهادهاي صنفي و خصوصي با هدايت و حمايت پنهان بخش هايي از چند وزارتخانه براي هجمه و فشار به ارکان نظام با هدف ايجاد تغييرات اساسي در ماهيت حکومت آغاز شد و رويش قارچ گونه نهادهاي صنفي و NGO هاي به ظاهر مستقل و خصوصي در دايره اين سناريو تعريف شد.
در اين بين «جادوي سينما» به عنوان يک ابزار قدرتمند تأثير اجتماعي از ديد تيزبين اتاق فکر اصلاحات دور نماند، چرا که قبلاً امتحان خود را به عنوان مهم ترين اسلحه استراتژيک دنيا به خوبي پس داده بود.
براي استفاده از چنين ظرفيتي در جهت اهداف بلند پروازانه جنبش اصلاحات ، «سينما» و «مديريت سينما» را مي بايست اول به خارج از دولت منتقل کرد تا آن را از اسارت محدوديت هاي قانوني و نظارت هاي حاکميتي درآورد و با اين فکر بکر، ايده منافقانه واگذاري امور سينما به خود سينماگران مطرح شد و با توجيه هاي فريبنده از قبيل ضرورت خصوصي سازي و کم کردن تصدي گري دولت و تحقق مردم سالاري و سپردن هر چه بيشتر امور به خود مردم و نهادهاي به اصطلاح مردمي ، ساختار فعلي تشکيلاتي به نام «خانه سينما» شکل و شمايل به خود گرفت که در ظاهر تصويري جذاب و کاملاً‌ دموکراتيک داشت. ولي کيست که نداند در سازمان هاي شبه فراماسونري چگونه انتخابات فرمايشي برگزار مي شود و لژها ، حلقه هاي مختلف چگونه به يکديگر هويت مي بخشند.
خانه اي با سقف هرمي و اتاق ها و تالارهاي تو در توي اندروني و بيروني براي اهالي بي خبر سينما بنا شد و حالا دولت - به مفهوم عام خود- موظف بود هم بودجه و اعتبار و امکانات و هم اختيارات حداکثري به معماران اين خانه بدهد که به اصطلاح، سينماگران خودشان خودشان را اداره کنند و اين صنف نيز مثل صنف پسته فروشان، خودش براي خودش تصميم بگيرد و سرنوشت خودش را و خير و شر خودش را خودش رقم بزند. ولي حاکميت از اين حقيقت غافل بود که سينما پسته و آجيل نيست.
غربي ها که چنين روش هاي اداره جامعه را در جوامع تازه مدني شده خودشان 100 سال پيش تر از ما تجربه کرده اند، به خوبي دريافته اند که با هر پديده اي چگونه مواجه شوند و براي هر گروه، هر مسلک، هر قشر، هر صنف، و حتي هر فرد، متناسب با خصوصياتش يک قلمرو اختيارات و وظايف و حدود آزادي تعريف کنند. آنها روش هاي اداره "جامعه مدني" را به ما و ساير دنيا نيز عرضه کردند، ولي فوت آخر را براي خودشان نگه داشته اند. آن فوت آخر، راز حفظ نظام حاکم و امنيت ملي در آمريکاست.
سرمايه سالاران حاکم بر جامعه مدني آمريکا به محض اين که به ظرفيت هاي فوق العاده پديده سينما براي بهره برداري در راستاي اهداف امپرياليستي آنان در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، نظامي، امنيتي و... پي برد، افکار عميق و انديشه هاي بلند را مأمور کرد تا سيستم و ساختاري طراحي کنند تا اين جادوي قرن بيستم را نيز در انحصار خود در آورند و کلنگ بناي هاليوود با اين نگاه بلند پروازانه به آينده بر زمين زده شد و هاليوود شد تشکل صنفي سينمايي آمريکا و به سرعت چنان اعتباري پيدا کرد که در خلال جنگ جهاني اول، به عنوان پايتخت سينماي جهان معروف شد و امروز کل جهان را در سيطره نفوذ و تأثير خود دارد. اما در همين هاليوود که ظاهراً‌ تشکيل شده است از انواع و اقسام کمپاني ها و استوديوهاي عظيم فيلم سازي، با تهيه کننده ها، سناريست‏ها و کارگردان هاي بزرگ و صاحب نام امکان ندارد فيلمي توليد شود که با منافع نظام سياسي حاکم بر آمريکا همسو، هماهنگ و همراه نباشد و در خدمت اهداف تبليغاتي تفکر ليبرال دموکراسي حاکم بر غرب نباشد. محال است سناريستي جرأت نگارش فيلم نامه اي عليه نظم نوين آمريکايي و انديشه امپرياليستي حاکمان ايالات متحده را داشته باشد. محال است تهيه کننده اي سراغ چنين فيلم نامه اي برود و حتي اجازه ورود فيلم نامه نويس آن را به دفتر خود بدهد و محال است کارگرداني از خط قرمزهاي نانوشته اي که حتي جايي اعلام هم نشده اند عبور کند. در ميان آثار معدود سينماگراني نيز که جريان «سينماي مستقل آمريکا» را بعد از دهه 1960 ميلادي شکل دادند و خارج از سيستم هاليوود به ساخت فيلم هاي متفاوت و به ظاهر انتقادي مي پردازند، يک نمونه فيلم نمي‏توان يافت که از حيث تأثير برمخاطب، در نقد ليبرال دموکراسي يا عليه سياست‏هاي نظام آمريکايي توليد شده باشد.
اما چگونه است که پس از گذشت بيش از 30 سال از انقلاب اسلامي، ما با انبوهي از آثار فيلم‏سازان ايراني مواجه ايم که اکثراً نيز با هزينه بيت المال و بودجه هاي دولتي و عمومي و تحت نظارت، هدايت و حمايت مسوولين فرهنگي توليد شده اند، اما به ندرت مي توان در بين آنها فيلم‏هايي را يافت که شايستگي اطلاق نام سينماي انقلاب اسلامي، سينماي دفاع مقدس يا سينماي ملي ايران را داشته باشند. سينمايي که طي سه دهه گذشته مي توانست حرف هاي زيادي براي دنيا و حتي براي مردم خودش داشته باشد.
کو آن فيلم قابل دفاعي که تصوير صحيحي از انقلاب اسلامي مقابل نگاه مخاطب خود بگذارد؟ کجاست آن فيلمي که به اندازه يک قاب عکس ، تصوير واقعي از 8 سال دفاع مقدس ملت ما را ثبت کرده باشد؟ دفاع مقدسي که طولاني ترين جنگ تاريخ لقب گرفت و شرق و غرب عالم براي اين نظام نوپاي اسلامي، هشت سال شاخ تيز کردند و بيش از چهل کشور دنيا مستقيم و غيرمستقيم درگير جنگ ناجوانمردانه با ما شدند، مي توانست و مي تواند سوژه چند صد فيلم بزرگ جهاني باشد و حماسه بزرگ مقاومت و مظلوميت يک ملت را از غبار فتنه و فراموشي خارج کند؟ نه تنها چنين نشد، بلکه وزير ارشاد و زينت المجالس دولت اصلاحات، نمک روي زخم پاشيد و به صراحت گفت: "در زمان صلح به سينماي دفاع مقدس نياز نداريم، چون بين دو ملت کدورت ايجاد مي کند"، در حالي که متوليان فرهنگي و سينمايي پيش از او که در سالهاي دفاع مقدس بر مسند امور بودند و در توجيه بي اعتنايي شان به اين مقطع مهم و تاريخي انقلاب بارها گفته بودند ژانر سينماي دفاع مقدس را بايد بعد از جنگ ايجاد کرد. آيا چنين حقايقي اتفاقي کنار هم چيده مي شوند؟
در مقابل، شبکه شبه ماسوني مسلط بر مقدرات سينما، تا آن جا که توانست فيلم سازان را تشويق به ساخت فيلم هايي کرد که يا به طور مستقيم مباني اعتقادي انقلاب اسلامي را مورد تهاجم قرار دهند و يا با ظواهر و بزک هاي عرفاني– فلسفي و در لايه هاي زيرين خود با روح انقلابي و انديشه اسلامي ستيز نرم داشته باشند. در اين بين، معدود فيلم سازاني که در راستاي تبليغ و ترويج فرهنگ، شعارها و آرمان هاي اسلام انقلابي توفيق توليد آثاري مي يافتند، توسط همين جريان مقتدر که بر وزارت ارشاد، معاونت سينمايي، بنياد فارابي، مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي، انجمن سينماي جوان و حتي بخش هايي از تلويزيون تسلط و نفوذ داشتند، به کارگردان سفارشي ساز و هنر فروش و فيلم ساز حکومتي متهم مي شدند.
يک نسل از فيلم سازان کشورتوسط لژ اعظم و حلقه هاي اقماري فراموشخانه، اين چنين تربيت شدند تا ما سينمايي نداشته باشيم که عصاي دست انقلاب اسلامي باشد، بلکه سينمايي شکل بگيرد که بتوان دست هر کس و ناکسي داد تا در هر بزنگاهي بر پيشاني جمهوري اسلامي بکوبد. در کجاي دنيا يک نظام، يک دولت و يک حکومت موظف است پول و اعتبار و بودجه و امکانات و آبرو بدهد تا فيلم هايي ساخته شوند که همين نظام و حکومت را به چالش هاي عميق سياسي، فرهنگي و اعتقادي بکشانند.
علاوه بر شاخصه هاي فيلم هاي توليد شده در دو دهه قبل (ساختارشکني و گرايش به ابتذال) سينماي خصوصي شده (يعني رها و آزاد شده از هفت دولت) در دوره اصلاحات شاخصه هاي جديد ديگري نيز به خود گرفت، سينماي اپوزيسيون (که از سوي برخي به فيلم هاي انتقادي و از سوي برخي ديگر به فيلم‏هاي ممنوعه شهرت يافتند) و سينمايي که از مرزهاي ابتذال عبور کرد و به فيلم هاي مستهجن معروف شد و اشاعه فرهنگ اباحه و لاابالي گري اجتماعي را هدف خود قرار داده بود.
البته در هر يک از دوره ها معدود فيلم هايي نيز ساخته شده اند که از حيث ارزش هاي محتوايي و ساختار هنري آثاري قابل دفاع باشند و از جهاتي بتوانند در رديف فيلم هاي ارزشمند قرار گيرند، ولي با اطمينان مي توان گفت اين فيلم هاي انگشت شمار خارج از برنامه و اراده شبکه ماسوني سينما و با مقاومت و سخت کوشي فيلم سازان متعهد و حمايت هاي برخي نهادهاي انقلابي و معدود دلسوزان فرهنگي به مرحله توليد رسيده اند.
پس از انتخاب مردم در سوم تير 1384 دولتي قوه مجريه را در دست گرفت که نسبت به بسياري از روش هاي گذشته انتقاد داشت و معترض جدي بسياري از معضلات، کمبودها و انحرافات در نحوه عمل مديران پيشين بود که همين امر، کف انتظارات عمومي از دولت جديد را در همه حوزه ها و از جمله سينما بالا برد، ولي وزير ارشاد جديد به دليل ناآشنايي با مقوله سينما، اداره امور سينمايي وزارتخانه را به اشخاصي سپرد که محافظه کار بودند و به حفظ شرايط موجود بيش از تغيير و تحول و اصلاح و دگرگوني مناسبات گذشته اعتقاد و تمايل داشتند و يا نوعي مصلحت در آن مي ديدند. چهار سال در وضعيت خوف و رجا و بلاتکليفي سينماگران گذشت و مديراني جديد از راه رسيدند. مديريت سينمايي دولت دهم ظاهراً مصمم به تغيير و تحولات بنيادين است و هر چند در توانايي مديريت و امکانات و ظرفيت هاي نرم افزاري اش شک و شبهه هايي وجود دارد، اما از اعتماد به نفس عجيبي برخوردار است.
شرايط فعلي، ظاهري پيچيده دارد، ولي در واقع از يک معادله ساده برخوردار است. در يک طرف معادله، خانواده بزرگ سينماي ايران قرار دارند و از وضعيت اسفناک صنفي شان و بي‏عدالتي‏ها و تبعيض هاي دوره هاي گذشته رنج مي برند و خواستار بهبود اوضاع کلي سينما هستند. در طرف ديگر معادله پدرخوانده يا همان هزار دستان سينماي سه دهه گذشته محکم موضع گرفته است تا از منافع انحصاري خود که پس از گذشت سال ها به توهمي از حق ا نحصاري تبديل شده است، محافظت نمايد. مشکل اصلي اينجا است که اين شبکه کوچک فاميلي شبه ماسوني که پير و فرتوت و خسته و ناتوان ولي هم چنان مدعي حق است، نمي خواهد اجازه بدهد که جا به جايي قدرت بين اين خانه وحشت و خانواده پويا و آگاه و جوان و پرنشاط سينماي ايران صورت بگيرد. اتفاقي که تقدير ناگزير تاريخ است.
در اين ميان بسيار بعيد است که مديرعامل تيزهوش خانه سينما که در نامه سرگشاده اش به وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، خدمات و سوابق خود را از 12 بهمن 57 تاکنون بيش از سوابق جناب وزير درخشان عنوان کرده است، نسبتي با مافياي شبه فراماسوني مسلط بر سينماي کشور داشته باشد. چرا که شيوه و مرام و مسلک و قواعد و فرامين اين شبکه پيچيده هرمي، پنهان بازي کردن در سايه است. در حالي که بازي رو و صراحت و صداقت مديرعامل خانه سينما نشان از اختلاف جنس و اختلاف روش اش با جريان مذکور و تفکر ماسوني دارد. عوامل اين تاريک خانه اشباح هر چند کم تعدادند – که اقتضاي شبکه هاي شبه فراماسوني است – ولي در نقاط حساس حضور نامريي دارند و به راحتي قابل تفکيک و شناخته شدن از ديگران نيستند. به جرأت مي توان گفت مهره هاي اين شبکه هم اکنون نيز در برخي اطاق هاي مجموعه مديريتي معاونت سينمايي حضور موثر دارند. حضور و تأثيري که براي مديران جديد سينمايي – که تازه به عرصه مديريت کلان سينما وارد شده اند – غيرقابل باور مي‏نماياند.
بسيار بعيد است بيش از 90 درصد کساني که بيانيه اخير دو سطري را امضا کرده اند واقعاً بدانند گام در چه وادي گذاشته اند و در صف کدام «ارتش سري» قرار گرفته اند و ژنرال هاي اين ارتش از کدام پناهگاه تاريک آنها را هدايت مي کنند.
بعيد است بسياري از کساني که در دو طرف نزاع اخير سينماگران کشور قرار گرفته اند از منشاء و علت و دليل و عامل اصلي اين وضعيت بغرنج پيش آمده مطلع باشند. تنها آنهايي از شرايط پيچيده سينماي ايران اطلاعات و آگاهي دقيق و جامعي دارند که سالهاست چتر سياه خود را بر سر اين سينما و اهالي اش پهن کرده اند و به هيچ قيمت به جمع کردن اين چتر شوم رضايت نمي‏دهند.
برخي اخيراً از روي غفلت و دلسوزي ساده لوحانه در نامه ها و بيانيه هاي صفني خود پيشنهاد کرده اند نگاه سياسي از روي سينما برداشته شود و با يک تحليل صنفي مسايل و مشکلات جامعه سينمايي کشور بررسي و مرتفع گردد. اين دوستان ناآگاه، از دشمنان عاقل و آگاه و زيرک، به مراتب آزارانده تر و خطرناک تر هستند. "سينما" و "سياست" در دنياي امروز همزاد توأمان هم اند و چه احمق خواهد بود کسي که اين حقيقت بديهي را نفهميده باشد.
رهبر انقلاب بارها در ديدار با هنرمندان و سينماگران با ادبيات گوناگون خواسته اند نسبت سينماي ايران با انقلاب اسلامي و اهداف، آرمان ها و ارزش هاي نظام جمهوري اسلامي مشخص شود. رييس جمهور در ديدار پنج ساعته دو سال پيش با سينماگران پس از مقايسه سينماي ايران و هاليوود و بيان اين که سينماي هاليوود با همه تنوع و تکثر و گستردگي و تفاوت هاي ظاهري که در آن وجود دارد، يک مسير، يک آرمان و يک هدف را دنبال مي کند (که همان حاکم کردن فرهنگ منحط آمريکايي در جامعه خود و در دنيا و تبديل کردن نوع زندگي آمريکايي به يک آرزو و رويا براي ديگر ملل جهان است)، ولي در جامعه سينمايي ايران از هر سري صدايي بلند مي شود که هيچ کس هم صداي ديگري را نمي شنود، به صراحت، رسماً و در کمال تواضع از خانواده بزرگ سينماي ايران خواست با هم فکري و هم انديشي و در فضايي آزاد بنشينند و افق و نقطه هدف و چشم انداز سينماي کشور را به عنوان سينماي ملي ايران تبيين و ترسيم کنند تا او نيز به عنوان عالي‏ترين مقام اجرايي کشور بتوانند وظايف قانوني اش را براي رسيدن به آن نقطه مطلوب و چشم انداز روشن ايفا نمايد. اما پس از گذشت بيش از دو سال هنوز هيچ صدايي و هيچ انگشت اشاره اي آن افق گمشده را نشان نداده است.
آن چه امروز ضرورت اول سينماي ايران است، اين است که در يک اقدام استراتژيک زيربنايي، ساختار کلان سينماي ايران، در يک جايي فراتر از سطح جامعه صنفي سينما و در جايگاهي ذي صلاح و والاتر از يک وزارتخانه و با نگاهي کلان و با در نظر گرفتن شاخصه هاي مختلف به ويژه منافع و امنيت ملي کشور و اهداف سند چشم انداز طراحي شود که نقش (وظايف و اختيارات) هر نهاد و مسوولي و هر شخص حقيقي و حقوقي در آن مشخص باشد.
جدال هاي بي حاصل و اردوزني ها و عده کشي هاي کودکانه بين مديران و سينماگران، همان "سوال انحرافي" ضرب المثل معروف است که حاشيه امنيتي ايجاد مي کند براي همان شبکه کوچک مقتدر و مخوف و نامريي فراماسوني سينما که هم چنان به بازي شطرنج خود با سرنوشت سينماي ايران و دست اندرکارانش ادامه دهد. ماموريتي که تا اکنون خوب از پس آن بر آمده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس