فیلم-خانه-پدری

یک جا جمله‌­ای شنیدم که جناب کارگردان گفته اند یک شات هم حذف نمی­‌کنند.بسیار خب. من به آن سکانس ابتدایی کاری ندارم ولی جا برای حذف و اضافه که زیاد بود.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق  - آمدم این­طوری شروع بکنم که «خانه پدری» فیلم خوبی نیست. جمله ام را تمام نکردم. دیدم به همین راحتی نمی­‌شود خلاصه‌­اش کرد. آمدم بنویسم که من با توقیف و اکران محدود کاری ندارم؛ «خانه پدری» فیلم خوبی نیست. بعد دیدم مگر می­‌شود به توقیف و این جور حواشی و نخاله‌­های چسبیده به سینما کاری نداشت. بعد فکر کردم که بنویسم آهای دوستان هنرمند و متفکری که اصرار کردید بروم خانه پدری را حتما ببینم که نکند شاهکاری را دوباره از پرده­‌ها بکشند پایین. رفتم. دیدم. «خانه پدری» فیلم...

خلاصه دیدم که این­طوری نمی­‌شود. باید یک چیز­هایی نوشت. برای همین با این جمله شروع می­کنم که اگرچه «خانه پدری» به دلایلی که می­نویسم فیلم خوبی نبود اما دیدنش کار خوبی بود.

این فصل دیگری ست

نمی­دانم چه بر سر همان منتقدانی آمده که توی همین سینما موسپید کرده‌­اند و حالا افتاده‌­اند توی چاله چوله‌­های شلوغ بازیِ توقیف و اکران محدود. اگرچه این چاله‌­ها موضوع مهمی در راه سینما و هنر است اما موضوع دیگری است و باید مستقل از این حرف ها به فیلم نگاه کرد وگرنه نقد فیلم تا دلسوزی و دست شفقتی بر سر فیلم و فیلم­ساز تنزل پیدا می­کند.

روایت بی روایت

نمی­دانم کسی حواسش بود که فیلم­نامه بر تک ایده­‌ای غنی استوار بود که در ده دقیقه اول اتفاق افتاد و بعد از آن، فیلم­نامه با هیچ عنصر دیگری بسط پیدا نکرد. انگار که در همان سکانس اول روی روایت و سایر شخصیت پردازی‌­ها هم خاک ریختند و رویش را با سنگ خیلی مرتب چیدند و انگورها را آویزان کردند. من فکر می­کنم آنچه جنجال آفرید شاید به ظاهر همان ده دقیقه بود اما در واقع اختگی این سکانس در ادامه فیلم بود که باعث شد تکلیف هیچکس با این سکانس روشن نشود. یکی می­گوید فیلم وطن­فروشانه بود یکی هم تعبیر می­کند که فیلم انقلابی بود. تعابیر را که بگذاریم کنار همه چیز مشخص است. یک صحنه هولناک که هر روشن­فکر و تیره فکری را تکان می­دهد و دیگر هیچ.

فیلم­نامه‌­ای «از نفس افتاده»

نخ تسبیح فیلم­نامه، تمهیدی است برای حرکت در زمان. آنجایی که پدر(مهران رجبی) و این سکانس آخری پسر(مهدی هاشمی) از لای پنجره مشبک انباری به حیاط نگاه می­کنند و به دختربچه­ای که سرخوشانه وسط «خانه پدری» تاپ بازی می­کند. یکی دوبار اولش این تمهید مخاطب را تاب می­دهد وسط شخصیت ها تا بگردند و با گریم و بی‌­گریم، شخصیت‌­هایی را پیدا کنند که دچار زمان شده‌­اند و بعد کمی جلوتر و استفاده چندباره از این تمهید و خالی بودن فیلم نامه از سایر عناصر روایی، منجر به تکرارو کاهش تعلیق می­شود. مخاطب جلوتر از فیلم­ دچار زمان می‌­شود. حدس می­زند و خودش جلوتر از فیلم می­‌رود و می‌­ایستد آن جلو تا فیلم که از نفس افتاده خودش را هن هن کنان بکشاند و به او برساند.

«قاعده بازی» این نیست

یک جا جمله‌­ای شنیدم که جناب کارگردان گفته اند یک شات هم حذف نمی­‌کنند.بسیار خب. من به آن سکانس ابتدایی کاری ندارم ولی جا برای حذف و اضافه که زیاد بود. کنش‌ها و دیالوگ هایی بود که اضافه کاری محسوب می­شد. همان‌هایی که نه در خدمت روایت بود و نه در خدمت شخصیت‌پردازی. می­شد به راحتی از خیر آن‌ها گذشت تا مخاطب به حاشیه نرود. مگر نیت کارگردان همین نیست؟ مگر  روایت سر راست تری از فیلم نامه و بسط دادن معانی تلویحی ایده و این روایت، قاعده بازی فیلم و فیلم­ساز محسوب نمی­‌شود؟

فرض جادویی و نگاه­‌های رادیکال­زده

فیلم در دیالوگ­‌ها و گاهی کنش‌های بازیگران به سمت کمدی می­رفت و این برای من که رفته بودم شاهکار توقیف شده ای را ببینم هربار توی ذوق می زد. بازی مهران رجبی در نقش پدر به خصوص در کهن­سالی، همان­قدر کمدی بود که مهران رجبی در سریال‌­های طنز تلویریون.

می‌دانم خیلی ها گفته اند این فیلم بس که تراژیک بود به سمت کمدی رفته بود. اما این حرف­ها از همان فرض­های جادویی یا نگاه­های رادیکال زده ای است که به جای نقد و تحلیل فیلم داریم از یک چیزی دفاع می کنیم. گاهی از سلیقه و انتخابمان، گاهی از تعصبی که داریم و در بدترین حالت ممکن از دلسوزی و شفقتی که به فیلمی داریم که 9 سال توقیف شده است.

«سرگیجه» به روایت عیاری

غلت خوردن در زمان و بازیِ هاشمی‌­ها، مرا به یاد تجربه «عیاری» در «روزگار قریب» انداخت. اگرچه ناصرخان با ترس و تردیدی که در کنش­هایش داشت در خدمت روایت بود اما برادرش همچنان کمدی به نظر می­‌رسید. در یکی از سکانس‌­ها وقتی نوه خانواده، در چوبی اتاق انتهایی انباری که عمه‌­اش در آن دفن شده را وسط مراسم ختم پدربزرگ باز می‌کند. مهدی هاشمی با قاشقی پراز برنج در دستش  از سر سفره بلند شده، قاشق به دست می‌آید انباری، قاشق به دست می پرد بالا و پایین. قاشق به دست پرخاش می‌کند. داد می‌زند. تهدید می‌کند  و دست آخر  قاشق غذا را می­‌گذارد در دهان مبارکش و سالن سینما می‌رود روی هوا.

این نوع کمدی با آن چیزی که از تلخی زیاد ما را به خنده می‌­اندازد توفیر دارد. این یکی سالن سینما را می برد روی هوا و آن نوع کمدی زهر­خندی روی لب‌­های تماشاگر می‌نشاند.

خانه پدری با گل­های درشت

اصلا تمامی معانی به حق و ناحقی که دوستان مخالف و موافق به این فیلم داده‌­اند؛ درست. اما چرا اینقدر در سطح؟ این­قدر شعارزده؟ این مهم­ترین چیزی است که باعث می‌شود بگویم «خانه پدری» فیلم خوبی نیست. فیلمی که انگار مخاطبش را دست کم می‌گیرد. همه چیز را لقمه می‌کند و آماده می‌دهد دست مخاطب. از اسم فیلم گرفته تا غلت خوردن در تاریخ و سرنوشت شوم دختران خانه پدری.

ممکن است یک عده بگویند که این خشونت باید همین قدر با جزئیات و در سطح بیان شود. اما صحبت من اصلا آن ده دقیقه اول نیست. اتفاقا بعد از آن است که فیلم به سمت شعار می رود و به تکرار می­رسد.

انگار همان ده دقیقه آغازین که قرار است کوبنده و عریان بخورد توی صورت مخاطب، مثل کیک جشن تولدی می­ماند که می­خورد توی صورت تازه متولد شده  و همان­قدر سطحی به بازی و سخره گرفته می­‌شود.

پی­‌نوشت: با همه این احوال گفتم دیدنش کار خوبی بود. چون حالا دیگر محال است فکر کنم که شاهکاری فنی با داعیه‌ای از روشن فکری را از دست داده ام.

**مریم میرمحمدی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • رضا IR ۱۳:۰۱ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۸
    0 0
    چه نقد خوب و فنی و درستی بود...ممنونم مشرق
  • سید رضا IR ۱۳:۲۰ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۸
    0 0
    روشی برای فروش غیر قانونی نسخه های فیلم !!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس