کد خبر 988444
تاریخ انتشار: ۹ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۳

خدمت سربازی و همه مسائل و تبعات آن، سال‌هاست که در میان پسران جوان و خانواده‌های آنان به‌عنوان موضوع مطرح است.

به گزارش مشرق، اسفند سال گذشته، وقتی در بحبوحه جشنواره تئاتر فجر، آقای مسعود صرامی، یکی از زوج کارگردان نمایش «لانچر5»، در گفت‌وگویی از علاقه‌اش به نمایشنامه‌های معمایی و پلیسی گفت و ابراز امیدواری کرد کارگردانان بیشتری سراغ نمایشنامه‌های پلیسی و معمایی بروند تا این کارها در میان مخاطبان بیشتر جا بیفتند، کسی پیش‌بینی نمی‌کرد نتیجه پیوندزدن دغدغه‌ها یا حرف‌های روز بخشی از جامعه با گونه‌ای مردم‌پسند، بتواند در میان اهالی جریان اصلی تئاتر معاصر کشور هم تا این اندازه محبوبیت پیدا کند. حالا پرداختن به معضلی درباره خدمت سربازی در قالب داستانی پلیسی، بدون کاتالیزورهای اضافی همچون بازیگران چهره یا کمدی بی‌مایه، توانسته بازتاب گسترده‌ای در میان مخاطبان تئاتر داشته باشد.
بیشتر بخوانید:


صدای شلیک و تک‌تیر و رگبار، کشته‌شدن سه سرباز کنار لانچر شماره 5 و افسر بازرسی که برخلاف روال سرپوش‌گذاشتن بر اتفاقات نامطلوب در پادگان‌های نظامی، می‌خواهد دنباله ماجرا را بگیرد تا به قاتل اصلی برسد، همه داستان پلیسی معمولی «لانچر5» است. زمان بیش از دوساعته این نمایش، به چیزی بیشتر از داستان معمولی نیاز دارد؛ به قصه‌ای که کشمکش‌هایش چارچوب ساده روایت را انسجام ببخشد و تماشاگر را به‌دنبال خود بکشد و به محتوایی که کشش لازم را برای پیچیدگی‌های معما ایجاد کند. اینکه ماجرای کشف دلیل قتل سه سرباز به‌مرور پیش چشم تماشاگر به انحراف اخلاقی و سرکوب‌های محیطی گره می‌خورد، چالش اصلی محتوایی است که مؤلفان نمایشنامه، دغدغه‌اش را داشته‌اند و تئاتر محملی برای طرح موضوع و انتقاد از قرار گرفته است. 

چرا دغدغه‌ها فقط فرمال است؟


«عمق، حلقه گم‌شده این روزهای ماست: «بینش»، «اندیشه» یا «مضمون». بدیهی است مقصود آن محتوازدگی و شعارزدگی تبلیغاتی دهه شصتی نیست، بلکه تکانه‌های مهیب واقعیت است که در نمود نمایشی آثار ما غایب و نادیده انگاشته می‌شود. با همکاران نسل خودم که صحبت می‌کنم، دغدغه‌ها همه فرمال است و انگیزه‌ها همه ساختاری؛ انگار در زمانه‌ای بی‌مشکل و در رفاهی دائمی به‌سر می‌بریم! به‌همین‌ترتیب است که می‌توانیم و جرأت می‌کنیم سالی سه‌چهار نمایش به‌صحنه ببریم و آخرش دادمان هم دربیاید که چرا جدی‌مان نمی‌گیرند». این جملات را آقای پویا سعیدی، دیگر کارگردان نمایش «لانچر5»، نوشته است؛ جملاتی که باید آن را درادامه و تکمیل صحبت‌های همکارش دانست. جدی‌گرفتن مضمون درکنار فرم، آن‌هم به‌عنوان شالوده‌ای که محتوا را نظام می‌بخشد و خود فرم را هم به خمیرمایه‌ای برای انتقال مضمون تبدیل می‌کند، در فضای فعلی تئاتر کشور مفقود است و همین را باید عامل ازدست‌رفتن ارتباط با تماشاگر عام و منزوی‌شدن مدیومی هنری در پستوهای روشن‌فکری دانست. ازاین‌رو، مطرح‌شدن نمایشی چون «لانچر5» را نه‌فقط در حدود موفقیت نمایش، بلکه طرح موضوعی در وسعت نگرش هنرمندان به تئاتر و مصداقی خارج از قواعد روز پولسازی دانست که لاجرم به استفاده از چهره‌های سرشناس، طنز کلامی نازل و بی‌مایه و سایر ابزارهای دم‌دستی گره خورده‌اند.

بافتن شوخی در ساختار نمایشنامه پلیسی


خدمت سربازی و همه مسائل و تبعات آن، سال‌هاست که در میان پسران جوان و خانواده‌های آنان به‌عنوان موضوع مطرح است؛ اما کمتر اتفاق افتاده که در مجاری رسانه‌ای و هنری، موضوع گفت‌وگو قرار بگیرد و طرح مسأله شود. نمایش «لانچر5» با تیپ‌های مختلفی از سربازان، تلاش می‌کند به‌نوعی برخی دیدگاه‌های عمده درباره سربازی را مطرح کند و تبعات آن را در همین تیپ‌ها به‌نمایش بگذارد. افزون‌براین، مایه‌های طنز و خصوصا جنس کمدی موقعیت، به اثر کمک می‌کند تا هم جذابیتش را نزد مخاطب از دست ندهد و هم شوخی به‌عنوان بُعد ساختاری در ماجرای پلیسی نمایشنامه بافته شود. این رویکرد تماشاگر را برای تحمل گره‌گشایی هولناک داستان و البته پایان‌بندی طعنه‌آمیز آن آماده‌تر می‌کند. وقتی قرار است همه صحنه‌ها در اتاق کوچک بازرسی بگذرد و شخصیت‌ها مدام از نیمرخ دیده ‌شوند، محیط تنگ و نیمه‌تاریک و نورپردازی موضعی، چیزهای کمی برای کشف به دست پلیس‌ترین و دقیق‌ترین تماشاگران می‌دهد و همه‌چیز به اعتراف‌کردن و اعتراف‌گرفتن بازمی‌گردد. برخلاف فیلم‌ها یا رمان‌های پلیسی و معمایی که مخاطب با حضور در صحنه جرم، همراه با شخصیت‌ها به کشف جنایت می‌پردازد؛ اینجا اتفاقی که بین سه سرباز درکنار لانچر افتاده و با مشقت و مرارت برملا شده است، بازهم در لحظات آخر پوشانده می‌شود تا فراموش نکنیم قهرمان وسواسی داستان، یعنی سروان شایگان، باید درمعرض انتخاب میان حقیقت و منفعت قرار بگیرد و رویکرد اخلاق‌گرایانه و تفکربرانگیز نمایشنامه را بیشتر بیرون بریزد. بااین‌حال، پایان‌بندی درست در همین نقطه دست مخاطب را رها می‌کند و از جاده دراماتیک پایان‌ خوب یا دست‌کم پایان قطعی خارج می‌شود. شوخی شایگان نمی‌گذارد متوجه شویم انتخاب و عمل او، قهرمانانه خواهد بود یا نه؛ از آن دست پایان‌های بازی که نوعی تلخی بی‌پایانند. این بلاتکلیفی البته بر کشف جنایت هم سایه می‌اندازد و برخلاف رویه کلاسیک داستان‌های پلیسی، راز قتل برملا نمی‌شود.

همه‌چیز می‌گوید ممیزی تحمیلی است


بااین‌حال، دراماتورژهای نمایش تا همین‌جا هم از پسِ انتقال محتوا برآمده‌اند؛ محتوایی که روی بروشور این‌طور توصیفش کرده‌اند: «برای تمام ثانیه‌هایی که سال می‌گذرند، برای تنهایی عظیم پست‌ها و برجک‌ها و لانچرها و برای ارواح محصور پادگان‌ها». این جملات وابسته‌نبودن به دوره تاریخی خاص را به‌روشنی نشان می‌دهد؛ همان‌طورکه اضافه‌بودن شخصیت سروان بذرافشان و خرده‌داستان نچسبیده‌اش به اصل قصه و حذف زودهنگامش از روایت. به‌علاوه، تماشاگر مدام درمعرض این سوال قرار می‌گیرد که مگر در مقطع تاریخی که روایت پس از ممیزی به آن کوچ کرده، لانچری وجود داشته است که شماره پنجم‌اش این دردسرها را تولید کرده باشد؟ وجود تابلوی محمدرضاشاه در گوشه‌ای از صحنه حتی با وجود برخی ارجاعات کلامی، دوره تاریخی نمایش را در آنچه مطلوب بوده، حبس نمی‌کند؛ چنان‌که عکس‌های اجراهای قبلی که در اینترنت منتشر شده‌اند، گویای این موضوع هستند. صرامی در گفت‌وگوی خود اشاره می‌کند این تغییرات در دوره اجرای جشنواره فجر گذشته صورت گرفته است. بااین‌همه، به‌نظر می‌رسد «لانچر5» از پسِ طرح موضوعی که انتخاب کرده، برآمده است و مهم‌تر اینکه برای اندیشیدن و درکنار قهرمان قرارگرفتن، با نقل داستان سرراست پلیسی، مخاطب را به دشواری و دردسر نمی‌اندازد.

منبع: صبح نو