جان کری در فصل هجدهم کتاب خاطرات خود مسائل مختلفی را مطرح و از جمله مسائل پیرامون مبادله زندانیان میان ایران و آمریکا و کارشکنی فرانسه در روز اجرای توافق هسته‌ای را تشریح کرده است.

به گزارش مشرق، «جان کری»، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا در کتاب جدیدش به‌نام Every Day is Extra (هر روز موهبتی دیگر است) به شرح ماجراهای زندگی خودش از زمانی که فرزند یک دیپلمات بوده تا پایان دورانش در وزارت خارجه آمریکا پرداخته است.

بخش نهم از ترجمه این فصل که در این گزارش آورده‌ایم، مربوط به روایت کری، بعد از حصول توافق هسته‌ای برجام و مخالفت‌ها با آن در داخل آمریکا است. او در این بخش به ماجرای پرداخت 1.7 میلیارد دلار به ایران برای حل و فصل یک مناقشه قدیمی میان ایران و آمریکا و همچنین تبادل زندانیان اشاره کرده است. 

بیشتر بخوانید:

کری: باید مدتی در برجام می‌ماندیم

ایران و آمریکا روز 26 دی‌ماه سال 1394، مصادف با روز «اجرای برجام»، اعلام کردند به توافقی برای تبادل زندانیان دست پیدا کرده‌اند. در این توافق مقرر شده بود در ازای آزادی چهار زندانی از ایران، چند تن از ایرانیان بازداشت شده در آمریکا آزاد شوند. 

همزمان با این توافق، دولت آمریکا اعلام کرد با پرداخت 1.7 میلیارد دلار به ایران برای حل و فصل یک دعوای حقوقی قدیمی هم موافقت کرده است.همزمانی اعلام این دو توافق، و مصادف شدن آن با روز اجرای برجام جنجال‌های گسترده‌ای ایجاد کرد.

دیگر مسئله‌ای که در این بخش از خاطرات وزیر خارجه سابق آمریکا مطرح شده، دبه‌ کردن‌های فرانسه و شروط جدیدی است که وزیر خارجه فرانسه بعد از حاصل شدن توافقات مطرح کرده است. جان کری، این موضوع را «تعجب‌آور» خوانده است. بخش‌های قبلی این گزارش در زیر آورده شده‌اند:


 

وقتی طرح کورکر تصویب شد، برخی می‌گفتند هر چه کنگره زمان کمتری برای بررسی توافق داشته باشد، برایمان بهتر است. من به عکس این باور داشتم. اکثر اعضا این فرایند را به طرزی باور نکردنی جدی گرفتند و ما خوشحال بودیم که شصت روز فرصت داریم تا آنها را به طور در جریان همه چیز قرار دهیم و به تمام سوالات آنها پاسخ دهیم. 

جلسه‌های استماع، آکنده از شرارت بودند. کورکر به من گفت که [ایرانی‌ها] مرا "سرکیسه کرده‌اند." دیگران گفتند که ما "گول خورده‌ایم" و توافق را "مضحک" توصیف کردند. ولی من به نکات مثبت آن توافق بیشتر از هر چیز دیگری که تا آن موقع روی آن کار کرده بودم اعتماد داشتم. دور از چشم عموم، وندی، ارنی، جک لو و من به کنگره رفتیم تا به صورت خصوصی با سناتورها دیدار کنیم. از حمایت برخی از متحدان اصلی‌مان- مانند سناتور دیک دوربین، کریس مورفی و جین شاهین- برخوردار بودیم که دائماً برایمان رأی جمع می‌کردند و ما را با سناتورهایی رو به رو می‌کردند که می‌خواستند متقاعد شوند. حتی از یک رأی هم به سادگی نمی‌گذشتیم و سعی می‌کردیم حتی نظر سرسخت‌ترین مخالفانمان را هم برگردانیم. همه پای کار آمده بودند و "اتاق جنگی" که در کاخ سفید برقرار کرده بودیم ماجرا را تکمیل می‌کرد. تلاشی دسته‌جمعی در جریان بود که مبتنی بر تجارب سازمان‌های مرتبط، جامعه اطلاعاتی و تیم کاخ سفید، از جمله سوزان رایس قرار داشت. کریس بک‌مایر، عملاً ساکن کنگره شده بود.سناتورهای مردد برای رأی‌دهی متن توافق را زیر ذره‌بین گذاشته بودند و به دنبال پاسخ برای تمام سوال‌هایشان بودند. سناتور «باربارا میکالسکی» که سخت درباره اینکه چه رأیی بدهد تلاش می‌کرد، برای اینکه مستقیماً نظر کارشناسان بین‌المللی درباره جنبه‌های شفافیت و راستی‌آزمایی موجود در توافق را بداند، عازم وین شد. آرام آرام، سناتورهای بیشتر و بیشتری اعلام می‌کردند که به نفع ما رأی‌ خواهند داد. دوم سپتامبر، باربارا میکالسکی، بعد از بازگشت از وین سی و چهارمین سناتوری بود که حمایتش را از توافق اعلام کرد و به این ترتیب، ما از آرای کافی برای حفظ وتوی رئیس‌جمهور برخوردار شدیم. سرانجام، 42 سناتور به نفع ما رأی‌ دادند تا توافق ایران از آن مرحله عبور کند. 

جان کری و باب کورکر، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا

***

برجام قرار بود در روزی که برایش نام مناسب، اگرچه نه چندان خلاقانه‌ی، «روز اجرا» انتخاب شده بود، اجرایی شود. داخل متن توافق، هیچ تاریخ مشخصی برای اجرای این توافق مشخص نشده بود؛ بلکه، قرار بود تاریخ اجرا روزی باشد که آژانس گواهی می‌دهد ایران گام‌هایی را برای به عقب راندن برنامه هسته‌ایش برداشته و ایالات متحده، اتحادیه اروپا و سازمان ملل هم متقابلاً تحریم‌های مرتبط هسته‌ای را  رفع می‌کنند. با توجه به کارهایی که ایران قرار بود انجام دهد- مانند منتقل کردن تمام اورانیوم غنی‌شده به خارج از کشور، خارج کردن اکثر سانتریفیوژها از تأسیسات فردو، اجازه به بازرسان برای اطمینان از توقف فعالیت‌های هسته‌ای ایران در یک سایت نظامی به نام پارچین و غیرفعال کردن رآکتور آب سنگینش در اراک- انتظار داشتیم تکمیل فعالیت‌های ایران حدود 9 ماه طول بکشد. با این محاسبه، روز اجرا حول و حوش مارس 2016 می‌افتاد. اما ایران این کارها را سریع انجام داد، شاید دلیلش آن‌طور که بعضی‌ها گمان می‌کردند این بود که می‌خواستند تحریم‌ها قبل از انتخابات فوریه 2016 در این کشور برداشته شوند. اواسط دسامبر، آژانس به ما اطلاع داد که "روز اجرا" ممکن است به جای چند ماه دیگر چند هفته دیگر فرا برسد. 

تقریباً همان موقع‌ها، دو مذاکره غیرمرتبط دیگر هم میان ایالات متحده و ایران در جریان بود. سرپرستی این گفت‌وگوها را تیم‌های کاملاً جداگانه‌ای به عهده داشتند اما گشایش‌های هسته‌ای روند آن را تسریع می‌کرد. 

اولین گفت‌وگوها به تلاش‌های طولانی ما برای آزادی چهار ایرانی-آمریکایی مربوط می‌شد که در اقدامی ناعادلانه در ایران زندانی شده بودند. یک جلسه هم برگزار نمی‌شد که خواستار آزادی آن آمریکایی‌ها نشویم. ایرانی‌ها در پاسخ، تکیه کلام‌هایشان درباره شدید بودن اتهامات مطرح‌شده علیه آنها را تکرار می‌کردند و به طور مبهم می‌گفتند چند ایرانی‌ در زندان‌های آمریکا هستند که خواستار آزادی آنها هستند. اواخر سال 2014 فهمیدیم ممکن است پتانسیل واقعی برای مبادله وجود داشته باشد. فکر نمی‌کردیم مناسب باشد در همان چارچوب گفت‌وگوهای هسته‌ای برای آزادی آنها مذاکره کنیم، چون نمی‌خواستیم ایرانی‌ها زندگی آنها را برای یک توافق هسته‌ای که اهمیت کمتری داشت تبدیل به یک برگ چانه‌زنی کنند. به همین سبب، هر دو کشور تیم‌های کاملاً جداگانه‌ای برای بررسی گفت‌وگوهای احتمالی گماشتند. ما برت مگ‌کورک را برای رهبری تیم آمریکا انتخاب کردیم- دیپلمات با تجربه‌ای که به تازگی در توانسته بود در یک انتقال سیاسی مسالمت‌آمیز در عراق ایفای نقش کند. برت و گروه کوچکی از همکارانش، هر ماه در ژنو با همتایان ایرانی‌شان دیدار می‌کردند. این گفت‌وگوها با توجه به حساسیتی که داشتند به صورت مخفیانه انجام می‌شدند. در واقع، اکثر مذاکره‌کنندگان هسته‌ای ما و حتی خیلی از اعضای بلندپایه در دولتمان از اینکه چنین مذاکراتی در جریان است خبر نداشتند. 

چهار محکوم آمریکایی که در ایران بازداشت شده بودند، آزاد شدند

مدتی طول کشید تا پیشرفت‌هایی حاصل شود. در ابتدا، ایرانی‌های فهرست بی‌معنایی از ایرانی‌هایی که می‌خواستند آزاد شود، ارائه کردند؛ در آن فهرست ده‌ها نام وجود داشت و افرادی را شامل می‌شد که جرائمی در زمینه تروریسم و سایر جرائم خشن مرتکب شده بودند. رئیس‌جمهور اوباما این را روشن کرده بود که تنها متهمان جرائم غیرخشن آزادی‌شان بررسی می‌شود. بعد از توافق هسته‌ای، مذاکرات اندکی جان گرفت و تا پاییز 2015، مذاکره‌کنندگان فهرستی از 7 ایرانی در اختیار داشتند که همه‌شان متهم به جرائم غیرخشن بودند و ما مایل بودیم در ازای آزادی آمریکایی‌ها با آزادی آنها موافقت کنیم. در یک مقطع، اینطور به نظر می‌رسید که برخی از نفرات ما تا هنگام عید شکرگزاری وارد کشور خواهند شد، اما متأسفانه، روند کار به چند اشکال دیگر برخورد کرد که گفت‌وگوها را تا اواسط ژانویه به تأخیر انداخت.

قبل‌تر، در دهه 1970 و قبل از انقلاب ایران، ایالات متحده به متحد آن زمان ما صدها میلیون‌ دلار تجهیزات نظامی فروخته بود. حکومت شاه در پرداخت‌های مورد نیاز با تأخیر عمل کرده بود و طرف‌ها اوایل سال 1979 به توافقی دست پیدا کردند تا خرید و فروش‌ها را تجدید ساختار کنند. هنگامی که آیت‌الله خمینی قدرت را به دست گرفت و پرسنل سفارت ما گروگان گرفته شدند، مشخص بود که ایالات متحده دیگر قرار نیست آن سلاح‌ها را به ایران بدهد. تنها مشکل اینجا بود که ایران تا آن موقع پول مربوط به بسیاری از آنها را پرداخت کرده بود. این پول در یکی از حساب‌های خزانه‌داری آمریکا نگهداری می‌شد. ایران از مدت‌ها پیش خواسته بود که ما این پول‌ها را همراه با سود ناشی از آن بپردازیم.  تهران، در طرح دعوی خود نزد دادگاه بین‌المللی لاهه برای دریافت 10 میلیارد دلار به علاوه سود و همچنین بازگرداندن آن وجوه ناکام مانده بود. آنها شکایت حقوقی مستدلی برای این بخش از ادعای خودشان داشتند و قرار بود جلسات استماع آغاز شود. دادگاه ممکن بود آمریکا را به پرداخت پولی هنگفت محکوم کند. دولت، سرانجام با حل و فصل دعوی حقوقی بر سر این وجوه موافقت کرد، همان‌طور که دولت‌های قبلی سایر دعاوی حقوقی با ایران را حل کرده بودند. بر سر کمتر از یک پنجم آنچه ایرانی‌ها دنبال آن بودند یعنی 1.7 میلیارد دلار با ایرانی‌ها توافق شد.  این رقم، بر اساس میزان وجوه موجود در حساب ایران در خزانه‌داری آمریکا به علاوه رقمی که برای در نظر گرفتن سود محاسبه شده بود، استخراج شد.

با آنکه 1.7 میلیارد دلار هنوز هم مبلغ زیادی است، باز هم بسیار بهتر از 10 میلیارد دلار است. قبل از آنکه ایالات متحده این پول را پرداخت کند، چند مسئله دیگر بود که باید در نظر گرفته می‌شدند. اول و مهم‌تر از همه، رئیس‌جمهور اوباما می‌خواست اطمینان حاصل کند تصمیم برای پیشبرد این پرداخت، توافق خوبی از حیث منافعش برای آمریکا است، نه اینکه امتیازدهی باشد. از تمامی اعضای کابینه خواست درباره به دقت درباره اینکه آیا این توافق بر اساس ملاک‌های ظاهری معنادار به حساب می‌آید یا نه نظر بدهند و توصیه‌های مکتوبشان را برای او ارسال کنند. توضیح داد که تنها در صورت رضایت همه طرف‌ها دستور پیشبرد کار را می‌دهد. همه موافق بودیم که این ساز و کار منصفانه است و میلیاردها دلار برای مالیات‌دهندگان به صرفه است. وکلای کهنه‌کار وزارت خارجه که هدایت این مذاکرات را به عهده داشتند به من گفتند توافق مورد نظر بهتر از آن چیزی بود که آنها فکر می‌کردند می‌توان به آن دست پیدا کرد.

بعد از آنکه رئیس‌جمهور تصمیم گرفت کار را پیش ببرد، مسئله زمان‌بندی مطرح شد. با آنکه این توافق ارتباطی با مبادله زندانیان نداشت، دولت‌های دو طرف هیچ‌کدام نتوانستند این واقعیت را نادیده بگیرند که هر دو توافق حاصل شده و اجرای هر کدام از آنها- یا جنجال‌های سیاسی ناشی از آنها در هر دو کشور- ممکن است با یکدیگر تداخل داشته باشند. علی‌رغم گشایش‌های دیپلماتیک، هنوز اعتمادمان به یکدیگر صفر بود. می‌دانستیم که مبادله زندانی‌ها برای ما اهمیت بیشتری داشت تا برای آنها، بنابراین احمقانه بود که پرداخت پول قبل از آزادی آمریکایی‌ها انجام شود، چون ممکن بود آنها در توافق مبادله زندانیان دبه کنند. روحانی به این دلیل انتخاب شده بود تا اقتصادی که به وسیله تحریم‌های ما خالی از پول نقد شده بود را بهبود ببخشد، بنابراین نهایی کردن توافق لاهه، جز اولویت‌های اصلی ما بود. با آنکه هیچ‌گاه در این مورد صحبت نکردیم گمان می‌کنم ایرانی‌ها نگران بودند که اگر آزادی آمریکایی‌ها قبل از پرداخت پول انجام می‌شد، ما ممکن است زیر حرفمان بزنیم و در پرداخت آنچه بر سر آن توافق حاصل شده بود، تأخیر ایجاد کنیم.

در پایان، بنا به تمام این دلایل، هر دو طرف تصمیم گرفتند صحیح‌ترین کار این است که همه مسائل یکجا و با هم حل شوند: ما توافق هسته‌ای را اجرا می‌کنیم، پول مربوط به سازش حقوقی را پرداخت می‌کنیم و همزمان زندانی‌ها را مبادله می‌کنیم. می‌دانستیم که هماهنگی تمام این اقدامات دشوار خواهد بود. می‌دانستیم که نمود بیرونی این کار هم بد خواهد بود؛ داشتیم به آدم‌هایی با انگیزه‌های سیاسی میدان می‌دادیم به آن حمله کنند. با در نظر گرفتن این موضوع، ما به سرعت درباره پرداخت این پول و دلیل آن، شفاف عمل کردیم. هنوز امروز هم عده زیادی از منتقدان استدلالشان این است که ما مخفیانه باج دادیم و تلاش کردیم آن را از مردم آمریکا پنهان کنیم. این حرف‌ها، همان‌طور که خیلی از اشاعه‌دهندگان این دروغ می‌دانند، اصلا صحت نداشتند. 

با اتمام سال 2015 و فرارسیدن 2016، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی آماده می‌شد تا گواهی دهد ایران تمامی اقدامات لازم برای به عقب برگرداندن برنامه هسته‌ای خود را انجام داده است. «روز اجرا» فرا رسیده بود. برنامه‌هایم را تنظیم کردم تا روز 16 ژانویه برای امضای اسناد مناسب به ظریف و موگرینی ملحق شوم.

تمام اعضای تیم‌های مختلف ما ساعت‌های مختلف را صرف چکش‌کاری جزئیات مربوط به برنامه‌هایی کردند که قرار بود روز رقص دیپلماسی باشد و طی آن در شش کشور مبادلاتی پیچیده و گام‌هایی سیاسی و حقوقی انجام می‌شد؛ روزی که هواپیماها پرواز می‌کردند و اسناد امضا می‌شدند. اما همان‌طور که رابرت برنز (شاعر اسکاتلندی) به ما یادآوری می‌کند، "چه بسیار نقشه‌های موش‌ها و آدم‌ها که نقش بر آب می‌شود." در اینجا هم استثنا وجود نداشت. البته، هنگامی که به گذشته نگاه می‌کنم، با توجه به پیچیدگی کار، این موانع اجتناب‌ناپذیر هم بودند.

یک روز قبل از روز اجرا، با این خبر بیدار شدیم که مسائل غیرهسته‌ای که امیدوار به حل آنها در همان روز بودیم با موانعی رو به رو شده است. هواپیمای حامل اولین قسط پولی که قرار بود به ایران تحویل دهیم، چند ساعت تأخیر داشت. طنز ماجرا در اینجا بود که تحریم‌هایی که اجرا کرده بودیم آنقدر موثر بودند که انتقال الکترونیکی وجوهی که بدهکار بودیم، در زمان معقول امکان‌پذیر نبود. در عوض، توافق کردیم که پول‌ها به صورت نقد پرداخت شود که این خودش باعث یک توهم توطئه بی‌اساس دیگر شد. معنای همه اینها این بود که کل فرایند مبادله چند ساعت به تأخیر خواهد افتاد. 

موانع بسیار زیاد دیگری هم بودند که در دقایق پایانی گریبان‌گیرمان شدند. 

یک دلیلش این بود که هواپیمای ارتش سوئیس که قرار بود آمریکایی‌های تازه آزاد شده را از ایران به سوئیس منتقل کند، برای گرفتن مجوز از برخی کشورها جهت پرواز در حریم هوایی بین‌المللی با مشکل مواجه بود. سه کشور با توجه به اینکه مبدأ پرواز تهران بود و نگران بودند که اجازه پرواز به آن، نقض نظام تحریم‌های بین‌المللی به شمار باشد به درخواست خلبان برای عبور از آسمانشان چراغ سبز نشان ندادند. چند تماس فوری و ایمیل با سفیرانمان رد و بدل کردیم و از آنها خواستیم فورا با دولت‌های متبوعشان تماس حاصل کرده و هدف بشردوستانه و حساس این پرواز از تهران را با آنها در میان بگذارند و اجازه انجام این پرواز بدون تأخیر را صادر کنند. 

ما نزدیک موقع نهار در وین نشستیم و من مستقیم راهی هتل پالیس کوبورگ شدم. راه رفتن در هتلی که آن همه شب، دیروقت دور میز مذاکره نشسته بودیم، حس عجیبی داشت. بدون آن انرژی ملموس که در آن شب‌های میانه تابستان وجود داشت، هتل، تقریباً خالی به نظر می‌آمد. آن ساختمان زیبا، با شکوه و سرد به نظر می‌آمد. وقتی از کنار سالن غذاخوری که چند ماه‌ قبل آن همه شنیتسل در آن خورده بودیم، عبور کردم دیدم که تاریک و بلااستفاده بود. سالن‌ها به طرز هراس‌آوری ساکت بود و برای لحظه‌ای نگران شدم که این مسئله بدشگون باشد.

بین بحث‌هایمان درباره برجام، از یک وقفه مهم دیگر در ایالات متحده باخبر شدیم: یکی از ایرانی‌هایی که موافقت کرده بودیم آزادش کنیم علاقه‌ای به این معامله نداشت. او، یک حکم جریمه چند میلیون دلاری داشت که خواستار آن بود که کاملاٌ لغو شود. عفو اوباما را می‌خواست نه تخفیف او را. قرار نبود این اتفاق بیفتد، اما بدون همکاری او، کل فرایند معامله به خطر می‌افتاد. به همین سبب، یک فرایند لابی‌گری مهم که سرانجام هم موفق شد از سوی دولت کشور او، دولت ما و اعضای خانواده خود او آغاز شدند و همه تلاش می‌کردند مسائلی که عقل سلیم حکم می‌کرد را به او یادآوری کنند.

در وین، موقعی که داشتیم آماده نهایی کردن اسناد می‌شدیم، فدریکا موگرینی حرف‌هایی شنیده بود مبنی بر اینکه لوران فابیوس، وزیر خارجه فرانسه سوالات جدیدی درباره توافق دارد و می‌خواهد قبل از امضای سند از جانب اتحادیه اروپا، به این سوالات پاسخ داده شود. تعجب‌آور بود، چون قبلاً با همه چیزهایی که الان با آنها مخالف بود، موافقت کرده‌ بود ولی در ژنو و لوزان و آخرین دور مذاکرات در وین هم که بودیم او عین همین حالا، «نگرانی‌های» دقیقه نودی مطرح می‌کرد. اما این بار، تأخیر انداختن فرایند کار مخاطراتی داشت. ظریف داشت عکس‌هایی از رئیس‌جمهور روحانی و کل اعضای کابینه‌اش دریافت می‌کرد که با قیافه‌های جدی منتظر اعلام اجرای توافق بودند. یواش یواش گمان می‌کردند داریم تعمداً بنا به دلایلی اجرای برجام را به تأخیر می‌اندازیم. اعصابمان داشت خط‌خطی می‌شد. 

فدریکا سرسختانه تلاش می‌کرد لوران را که در پاریس بود درباره مزایای آنچه پیشنهاد شده بود (و مدتها پیش بر سر آن توافق شده بود) مجاب کند. بیش از یک ساعت را تلفنی با او صحبت کرد. ساعت 9 شب گفت تصور می‌کند او را قدری نرم‌تر کرده، اما هنوز هم کاملاً موافق نیست. دیدم لحظه‌ها می‌گذرند و اوضاع ممکن است به سرعت به هم بریزد؛ برای همین جهت سرعت دادن به فرایند کار، جواد و فدریکا را داخل اتاقم آوردم. با همدیگر به لوران زنگ زدیم. بعد از دست به دست چرخاندن آی‌فونم، سرانجام آن را  روی بلندگو گذاشتم و وسط میز قهوه‌خوری گذاشتم. هر سه نفر ما حرف‌های او را شنیدیم و بعد به دقت پیشنهاد کردیم به جای تغییر دادن توافق که غیرممکن بود، می‌توانیم لحن جدیدی برای بیانیه مشترک ایران و اتحادیه اروپا که قرار بود در جریان کنفرانس خبری منتشر شود، تدوین کنیم. برایش توضیح دادیم چطور اصلاحاتی که ما انجام می‌دهیم نگرانی‌های او را تسکین می‌دهد و بعد مکثی کردیم تا ببینیم چقدر از این طرح راضی است. جواد گفت: «لوران، به توافق رسیدیم؟» بعد از مکثی کوتاه، فابیوس با صدایی از راه دور گفت: «بله.»

دقایقی بعد از آنکه جواد و فدریکا سوئیت من در کوبورگ را ترک کرده و به سمت مرکز رسانه‌ای رفتند، نشستم تا اسناد مربوط به رفع تحریم‌های هسته‌ای ایران را امضا کنم. همان‌طور که داشتم امضا می‌کردم تلفن جان فاینر زنگ خورد. برت بود و از ژنو تماس گرفته بود. مشکلی پیش آمده بود: به جیسون رضائیان، خبرنگار واشنگتن‌پست و یکی از آمریکایی‌هایی که ایران آزادش کرده بود گفته شده بود همسرش که روزنامه‌نگاری به نام یگانه صالحی بود نمی‌تواند او را در سفر به خارج از کشور همراهی کند. ظاهراً او هم با یک اتهام قضایی قابل توجه مواجه بود و ایرانی‌ها گفته بودند نمی‌توانند او را به آمریکا اعزام کنند. باور کردنی نبود. به صراحت توافق کرده بودیم به همسران اجازه داده می‌شود همراه با زندانی‌های آزادشده ایران را ترک کنند. در اسرع وقت با ظریف تماس گرفتم ولی او آن موقع برای کنفرانس خبری روی سن رفته بود. به سرعت خودمان را به مرکز رسانه‌ای رساندم و به سرعت بعد از آنکه ظریف از سن پایین آمد به سمت او رفتم و برایش چیزی که از برت شنیده بودم را توضیح دادم. قیافه‌اش توی هم رفت. به دلیل جایگاهی که داشت فورا متوجه شد چقدر وضعیت جدی است. به من اطمینان خاطر داد سریعا به مسئله رسیدگی می‌کند و  راهی شد تا فوراً مسئله را با همکارانش در تهران حل کند.

قبل از آنکه عازم واشنگتن شویم، یک بار دیگر با ظریف تماس گرفتم تا مطمئن شوم به همسر جیسون اجازه داده می‌شود ایران را ترک کند. به من اطمینان داد که مسئله حل شده است. مقام‌ها[ی ایرانی] در نهایت نیمه شب روانه منزل یک قاضی شده بودند تا او با امضای حکمی اجازه خروج یگانه را صادر کند. 

جیسون رضائیان، خبرنگار واشنگتن‌پست

هنوز هواپیمایمان بلند نشده بود که یک تماس دیگر از برت داشتم. گفت هم یگانه و هم مادر جیسون، مری که برای سفر به ایالات متحده آمده بودند گم شده بودند. هیچ‌کس نمی‌توانست رد آنها را پیدا کند. قانون مورفی با تمام قوت در کار بود. می‌خواستم سرم را به دیوارهای حائل داخل هواپیما بکوبم، متقاعد شده بودم که حتی اگر کسی تلاش می‌کرد هم نمی‌توانست چنین نمایشنامه‌ای برای یک روز بنویسد. چند تماس تلفنی و ایمیل سرآسیمه دیگر هم رد و بدل شد. سرانجام برت با برادر جیسون تماس گرفت و او گفته بود توانسته با آن زن‌ها تماس بگیرد. با توجه به اینکه ترسیده بودند و نمی‌دانستند باید به چه کسی اعتماد کنند داخل یک آپارتمان قایم شده بودند. با توجه به تمام اتفاقاتی که سرشان آمده بود، این واکنشی معقول بود. علی به برت یک شماره تلفن داده بود که بتواند با آنها تماس بگیرند و یک اسم رمز هم به او داده بود تا به آنها نشان بدهد که می‌توانند به او اعتماد کنند. برت وقتی با تلفن یگانه تماس گرفت، آدرسش را پرسید و به او گفت که جولیو هاس، سفیر سوئیس در ایران می‌آید تا او را تا پای پرواز اسکورت کند. هاس چند دقیقه بعد رسید و آن زن را تا باند پرواز همراهی کرد. مدت کوتاهی بعد، آنها سوار یک هواپیمای نظامی سوئیس شده، اول راهی زوریخ شدند و بعد به آمریکا بازگشتند. سرانجام جیسون که از زندان بیرون آمده بود، واقعاً آزاد شد: او به آغوش زندگی و عزیزانش بازگشت.

***

بیش از دو سال تلاش فشرده و پیچیده و توافق، سرانجام حاصل شد. چه به دست آورده بودیم؟ مطمئناً جلوی جنگ را گرفته بودیم، مگر آنکه ایران تصمیم بگیرد به سمت سلاح حرکت کند. مشاهده کردیم که ایران گام‌های مهمی برای متوقف کردن و برچیدن برنامه هسته‌ایش برداشته است. اما مهم‌تر آنکه، ایران به شش کشور دیگر و شورای امنیت تعهد داد که برای همیشه به معاهده منع اشاعه پایبند می‌ماند؛ که تا پایان عمر آن توافق، به پروتکل الحاقی می‌پیوندند و اجازه بازرسی از تمامی تأسیسات مشکوک به استفاده برای اهداف هسته‌ای غیرقانونی را می‌دهد، که ذخایر اورانیوم غنی‌شده‌اش را تا برای 15 سال به 300 کیلوگرم محدود خواهد کرد (این میزان از لحاظ فیزیکی، مقدار بسیار اندکی برای ساخت بمب است)؛ که ده‌ها هزار سانتریفیوژهایش را برچیده و آنها را به 5000 دستگاه خواهد رساند؛ که به مدت 20 سال تمامی فرایندهای تولید سانتریفیوژ را برای کل 24 ساعت روز، هفت روز هفته و 365 روز سال تحت نظارت قرار خواهد داد؛ که سطح غنی‌سازی اورانیوم این کشور را به 3.67 درصد محدود خواهد کرد (رقمی بسیار محدود برای ساخت سلاح)؛ که تنها رآکتور تولید پلوتونیوم خود را نابود می‌کند؛ که تمامی فعالیت‌های استخراج اورانیوم، از صفر تا صد آن را برای 25 سال تحت نظر قرار خواهد داد؛ که با اسکان و کار کردن 130 بازرس اضافی دیگر در ایران برای تضمین پایبندی این کشور به تمامی مفاد توافق، موافقت خواهد کرد؛ که دست‌کم فاصله یک سال یا بیشتر برای گریز از توافق و حرکت به سمت بمب را حفظ خواهد کرد.

   مخلص کلام اینکه، برای ایران ساخت بمب، در دست‌کم 15 سال آینده - تأکید می‌کنم دست‌کم این مدت- غیرممکن شده بود و بعد از آن، اگر ایران به این سمت حرکت می‌کرد ما فوراً از آن آگاه می‌شدیم و می‌توانستیم از تک تک گزینه‌هایی که قبل از اجرایی شدن توافق در اختیار داشتیم و حتی گزینه‌های شدیدتر استفاده کنیم. ما توانایی خود را برای بمباران ایران، در صورت عدم پایبندی ایران حفظ کرده بودیم.    

با در نظر گرفتن موقعیتی که هنگام اولین ملاقات من با ظریف در نیویورک با آن رو برو بودیم- در آن زمان ایران به چرخه کامل سوخت هسته‌ای دست پیدا کرده بود و یک یا دو ماه با ساخت سلاح فاصله داشت- محدودیت‌هایی که اعمال کردیم، زمان مهمی در اختیار ما قرار داد و به ما امکان داد ضمن حفظ تمامی گزینه‌های نظامی  امنیتی، فرصتی برای صلح در اختیار داشتیم. برای من، آن توافق، توافقی به شدت خوب است که ایالات متحده، اسرائیل و منطقه را امن کرد. 

منبع: تسنیم