فرمود: اولادنا اکبادنا. یعنی فرزندانمان جگرگوشه‌های ما هستند. حضرت سیدالشهدا (ع) خود جوشن فرزندش علی اکبر سلام الله علیه را بست. پدر از پسر خواست برای آخرین بار چند قدم جلویش راه برود.

حسینیه مشرق - فرمود بهترین لحظه برای پدر و مادر آن لحظه‌ای است که جوانشان جلویشان راه می‌رود. پدر و مادر لذت می‌برند. فرمود اولادنا اکبادنا. یعنی فرزندانمان جگرگوشه‌های ما هستند. حضرت سیدالشهدا (ع)  خود جوشن فرزندش علی اکبر سلام الله علیه را بست. پدر از پسر خواست برای آخرین بار چند قدم جلویش راه برود. مخدرات بنی‌هاشم دور علی اکبر جمع شدند. هیچکس نمی‌توانست از علی دل بکند. حضرت سیدالشهدا در بدرقه راه فرزندش گفت: «خدایا گواه باش شبیه‌ترین مردم به رسولت در خلقت و اخلاق و سخن گفتن به سوی اینان رفت و هرگاه ما مشتاق پیامبرت می‌شدیم به او نگاه می‌کردیم».

مقتل حضرت علی‌اکبر (ع)

وقتی همه اصحاب امام علیه‌السلام به شهادت رسیدند و تنها اهل بیت حضرت باقی مانده بودند، در این هنگام حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام از خیمه‌گاه خارج شد و برای جنگیدن از پدرش اذن میدان طلبید.
امام علیه‌السلام اجازه داد. سپس نگاهی پر از یأس به او کرد، چشمان خود را پایین انداخت و گریست. آن‌گاه محاسن شریفش را به دست گرفته و فرمود: «بار خدایا! تو خود گواه باش جوانی به مبارزه این مردم رفت که شبیه‌ترین مردم از نظر صورت، سیرت، اخلاق و منطق به پیامبر تو بود و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می‌شدیم، به او نگاه می‌کردیم.»
سپس امام علیه‌السلام فریاد برآورد و گفت: «ای پسر سعد! خداوند رَحِم تو را قطع کند؛ همان‌طور که تو رَحِم مرا قطع کردی.»


حضرت علی اکبر به سوی آن قوم حرکت کرد و چنین رجز خواند:

«انا علی بن حسین بن علی
نحن و بیت الله اولی بالنبی
والله لایحکم فینا ابن الدعی
اطعنکم بالرمح حتی ینثنی
اضربکم بالسیف حتی یلتوی
ضرب غلام هاشمی علوی

منم علی فرزند حسین بن علی. به خدای کعبه سوگند ما به جانشینی پیامبر اولی‌تریم. به خدا سوگند حرام‌زاده بر ما حکومت نخواهد کرد. شما را آن‌قدر با نیزه می‌زنم تا نیزه خم شود و آن‌قدر با شمشیر می‌زنم تا شمشیر در هم پیچد؛ ضربات جوانی هاشمی و علوی.»
او جنگ نمایانی کرد و عده زیادی را به هلاکت رساند تا ناله کوفیان بلند شد. سپس نزد پدر برگشت و عرض کرد: «ای پدر! عطش و تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن و سلاح، تاب و توان را از من برد. آیا شربتی آب برای من یافت می‌شود؟»
اشک از چشمان امام علیه‌السلام جاری شد و فرمود: «وای از بی‌پناهی! فرزندم از کجا آبی بیاورم؟ اندکی دیگر بجنگ که به زودی با جدت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله دیدار خواهی کرد و آن حضرت با ظرفی لبریز از آب، تو را سیراب می‌کند؛ آن گونه که بعد از آن دیگر تشنه نخواهی شد.»
حضرت علی اکبر علیه‌السلام به سوی میدان بازگشت و با وجود تشنگی، شجاعانه و قهرمانانه جنگید. ناگاه نامردی به نام «مرة بن منقذ» (لعنت خدا بر او) گفت: «گناه همه عرب به گردن من؛ اگر داغش را به دل پدرش نگذارم.»


سپس ضربتی به حضرت زد یا تیری به سوی آن حضرت پرتاب کرد. تیر به حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام اصابت کرد و او را بر زمین انداخت. دشمن محاصره‌اش کرد و با شمشیر قطعه‌قطعه‌اش کردند.
برخی گفته‌اند: وقتی ضربه مرة بن منقذ به حضرت اصابت کرد، علی‌اکبر دست در گردن اسبش گرفت و اسب او را به میان لشکر دشمن برد و دشمنان از هر طرف او را قطعه قطعه کردند. در این حال فریاد زد: «پدر جان! از جانب من بر تو سلام باد. این جد من پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله است که به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: «زودتر پیش ما بیا.»
سپس فریادی کشید و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.
امام حسین علیه‌السلام به سوی میدان، بر بالین حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام آمد. صورت به صورت او گذاشت و فرمود: «خداوند بکشد کسانی که تو را کشتند! چقدر اینان نسبت به خداوند و هتک حرمت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله گستاخ شده‌اند. پسرم، بعد از تو خاک بر سر این دنیا.»


در این هنگام حضرت زینب سلام‌الله علیها از خیمه‌گاه به سوی میدان جنگ آمد؛ در حالی که فریاد می‌زد: «ای حبیب من! ای فرزند برادرم.»
حضرت زینب سلام‌الله علیها خود را به او رسانده و روی بدن بی‌جان علی‌اکبر علیه‌السلام افتاد. سیدالشهدا علیه‌السلام جلو آمد، خواهر را بلند کرده و او را به سوی خیمه برد. آنگاه به جوانانش فرمود: «احملوا أخاکم. برادرتان را به خیمه ببرید.» و با صدای بلند این آیه را تلاوت فرمود:
«ان‌الله اصطفی آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم (سوره مبارکه آل عمران آیات ٣٣ و ٣٤)

 بار من را کمرم نه سر زانو برداشت
کاسه‌ زانوی من در طلبت مو برداشت

در خداحافظی‌ات بود که من افتادم
آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت

آهوی خوش قد و بالای حرم، می‌کُشَمَش
نیزه‌زن را که رسید از رویت ابرو برداشت

هر چه کردم بخدا روی به قبله نشدی
علتش نیزه‌ آن بود که پهلو برداشت

دیدم از دور کسی رَختِ تو را می‌پاید
آمدم زودتر از من او همه را او برداشت

زخم‌های بدنت از دو طرف مرتبط اند
هرکسی نیزه‌ای از پشت زد از رو برداشت

بین ِ میدان نشد اما وسطِ خیمه که شد
آخرش عمه‌ تو دست به گیسو برداشت

بخدا خسته شدم آه کجایی اکبر
کاسه‌ زانوی من در طلبت مو برداشت

عاقبت توی عبایی جگرم را بردم
با چه وضعیتی آخر پسرم را بردم

علی اکبر لطیفیان

روضه/ حاج میثم مطیعی

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: audio/mp3

واحد/ نریمان پناهی/ سوی میدان رود

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: audio/mp3

تک/ حاج محمود کریمی/ امیرالمومنین صحرای محشر را تماشا کن

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: audio/mp3

منبع: فارس