نويسندة محترم جوابيه تنها جوابي كه به اين استدلال روايي داده‌اند اين است: «و این برداشتی بسیار غریب و عامیانه از حدیث "یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا" است که بگوییم چون امام حسین علیه السلام در شب عاشورا نسبت به شهادت فردا ابتهاج داشتند و بعد از شهادت هم به فوز و سرور ابدی رسیدند، پس باید در روز عاشورا هم شادی کرد و هم عزاداری!» حقير قضاوت دربارة اين پاسخ عاميانه را به عهده خوانندگان خردمند مي‌نهم.

مشرق - به دنبال درج نوشتار آقای نصیری در نقد دیدگاه عرفا در مسئله عزاداری و سرور در عاشورا و خصوصاً علامه طهرانی و کتاب روح مجرد با عنوان"تفسیر عرفانی و صوفیانه از عاشورا!" که بازتابهای فراوانی داشت " حجت الاسلام محمد حسن وکیلی با ارسال مقاله ای مفصل به نقد مطلب آقای نصیری پرداخته و به دفاع و تبیین دیدگاه عرفا در این مسئله و خصوصاً علامه طهرانی و کتاب روح مجرد پرداخته بود.
در ادامه مهدي نصيري به اين مقاله پاسخ داد كه اين پاسخ با نوشتاري جديد از آقاي وكيلي مواجه شده كه در ادامه از نظرتان مي گذرد.
 
نگارندة مقاله مزبور در جوابي كه به مقاله بنده داده‌اند به جاي پاسخ به استدلال‌هاي آن  – طبق روش مرسوم مخالفين حكمت و عرفان – از بحث خارج شده و مطالب غير مرتبطي را مطرح نموده اند. مطالب عرفاني بسياري در معارف كتاب و سنّت وجود دارد كه مخالفين عرفان نسبت به آن سؤالات يا اعتراضاتي دارند ولي روش علمي بحث در كرسي‌هاي آزاد انديشي اين نيست كه به جاي پاسخ يا اعتراف به خطا از محور اصلي بحث خارج شويم. متهم كردن اين نويسنده – بر خلاف واقع- به دفاع از صوفي‌گري(1)  و تفسير غلط توحيد افعالي به جبر و تفسير غلط فناء به خدا شدن و متهم نمودن عرفا به جبر و ادعاي الوهيت و هم‌طرازي با امام معصوم از اشتباهات آن جوابيه بود كه در صورت تمايل نويسنده مي‌توان در كوتاه‌نگاري‌هاي ديگري تفسير صحيح همة آن موارد را با مستنداتش از قرآن و سنّت تبيين كرد.

فعلاً سزاوار است براي روشن‌تر شدن فرمايش بلند مرحوم حضرت علامه كه از غرر معارف عترت عليهم السلام است به توضيح بيشتر آن پرداخته و اشتباهات ديگر جوابيه مزبور نقد گردد.

1. اصل مدعا اين بود «از مسلّمات مكتب اهل بيت عليهم السّلام است كه شيعه بايد در حزن ايشان محزون و در سرورشان مسرور باشد «يحزنون لحزننا و يفرحون لفرحنا» و در اين مسأله جاي تأمل نيست. همچنين از مسلمات روايات است كه در روز عاشورا حضرت سيد الشهدا و ياران ايشان گرچه از جهتي محزون بودند ولي از  جهتي عاشورا روز شادي و مسرّت ايشان بوده‌است پس به مقتضاي قاعدة «يحزنون لحزننا و يفرحون لفرحنا» ما نيز بايد هم محزون و هم شاد باشيم و چون چنين چيزي براي انسان عادي - بر خلاف انسان كامل - مقدور نيست،  برخي از شيعيان و محبين فقط به جنبة حزن آن توجّه دارند و برخي فقط به جنبة سرور، كه هر دو ما دون مقام انسان كاملي است كه اسفار اربعه‌اش تمام شده‌است. ولي هر يك به قدر خود در تولّي گام برداشته‌اند؛ و البته دستة دوّم از اول اشرفند.»(براي توضيح كامل به اصل مقاله مراجعه نماييد).

نويسندة محترم جوابيه تنها جوابي كه به اين استدلال روايي داده‌اند اين است: «و این برداشتی بسیار غریب و عامیانه از حدیث "یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا" است که بگوییم  چون امام حسین علیه السلام در شب عاشورا نسبت به شهادت فردا ابتهاج  داشتند و بعد از شهادت هم به فوز و سرور ابدی رسیدند، پس باید در روز عاشورا هم شادی کرد و هم عزاداری!» حقير قضاوت دربارة اين پاسخ عاميانه را به عهدة خوانندگان خردمند مي‌نهم.

2. نويسندة محترم مي‌نويسد: « از مرحوم سید بن طاووس نقل شده است که: «واقعه عاشورا و شهادت أهل‌بیت علیهم‌السلام سراسر لذّت و شادمانی و فرح و سرور بوده و اگر نبود که کتاب و سنّت امر به عزادارای نموده‌اند، ما بدین مناسبت لباس شادی و مسرّت می‌پوشیدیم.» 

اولا اگر چنین نقلی از مرحوم سید صحیح باشد چه حجیّتی در آن است؟  ضمن آن که  این نقل قول از جهتی کاملا بر خلاف مدعیات پاسخ دهنده است. زیرا سید فرموده است که "کتاب و سنت ما را امر به عزاداری نموده است"  و این یعنی وظیفه ای جز عزاداری در روز عاشورا برای شیعیان وجود ندارد و هیچ جایی برای ذوقیات صوفیانه نمی ماند.»

اولاً نقل مزبور صحيح بوده و در مقدمة ملهوف آمده‌است(2) و جائي براي تشكيك در آن نيست و بالاتر از آن مرحوم سيّد در اقبال مي‌فرمايد: ما در ايام دهة عاشورا چون ايام امتحان شهدا بوده‌است جهت مواسات اظهار حزن مي‌نماييم ولي از عصر عاشورا و زمان شهادت چون ايشان در اثر شهادت به مقتضاي كريمة: «فرحين بما ءاتاهم الله من فضله» شادمان مي‌باشند ما نيز بايد در سرور با ايشان مشاركت نمائيم تا به سعادت برسيم و لذا عزاداري را از عصر عاشورا ترك مي‌كنيم.

ثانياً دانستن آراء بزرگوارترين عالمان شيعه گرچه حجّت تعبدي نيست ولي اين فائده را دارد كه كساني‌كه از خوان معارف اهل بيت بهرة وافي نبرده‌اند و به خود اجازه مي‌دهند نام شيعيان مخلص اميرالمؤمنين را در كنار نواصب ذكر كنند كمي به تأمل وادار شوند.
ثالثاً اين گفتار نويسنده: «این نقل قول از جهتی کاملا بر خلاف مدعیات پاسخ دهنده است. زیرا سید فرموده است که "کتاب و سنت ما را امر به عزاداری نموده است"  و این یعنی وظیفه ای جز عزاداری در روز عاشورا برای شیعیان وجود ندارد و هیچ جایی برای ذوقیات صوفیانه نمی ماند.»

بيش از حد عجيب است. گويا فراموش كرده ‌اند كه علامه طهراني نيز در روح مجرد فرموده‌ بودند: «سائر افراد مردم كه در عالم كثرات گرفتارند و از نفس برون نيامده‏اند، حتماً بايد گريه و عزادارى و سينه زنى و نوحه خوانى كنند تا بدينطريق بتوانند راه را طىّ كنند و بدان مقصد عالى نائل آيند. اين مجاز قنطره‏اى است براى آن حقيقت. همچنانكه در روايات كثيره مستفيضه ما را امر به عزادارى نموده‏اند تا بدينوسيله جان خود را پاك كنيم و با آن سروران در طىّ اين سبيل هم آهنگ گرديم.»(3)  پس كلام مرحوم سيد همان فرمايش مرحوم علامه است؛ هر دو معترفند كه روز عاشورا روز سرور اهل بيت است و هر دو معترفند وظيفة شرعي عموم مؤمنين عزاداري و توجّه به جنبة حزن اين روز است.

3. نويسنده مي‌نويسد: «بدیهی است احدی نمی تواند در سیره اهل بیت علیهم السلام و همه صلحاء و شیعیان و محبان در روز عاشورا از آغاز تا به امروز، ذره ای اظهار سرور و شادمانی ببیند و این سرور تنها در سیره نواصب و برخی عرفا و صوفیه نظیر مولوی و شمس تبریزی مشاهده شده است که عزاداران حسینی را متهم به غفلت و نفهمی کرده اند.»

اولاً توقع اين بود با توضيحات مفصّل ارائه شده، نويسنده جوابيه لااقل به تفاوت سرور نواصب و سرور عرفا متنبّه شود. نواصب از حزن ومصائب اهل بيت شادمان مي‌شوند و عرفا از فرط عشق و محبّت به اهل بيت و غرق‌بودن در جلوه‌هاي عشق و توحيد عاشورا از سرور اهل بيت شاد مي‌شوند و كنار هم آوردن نام ايشان هيچ توجيهي ندارد.

ثانياً بايد دانست فرح و سرور مؤمنين عادي در ضحك و خنده و اكل و شرب است و فرح و سرور عارفان و مقرّبين عادةً در توجّه به حضرت حق و الطاف وي و عبادت و شعله گرفتن آتش محبّت و ريختن اشك شوق است. چنانكه رسول خدا به امير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليهما فرمودند: ثَلَاثٌ‏ فَرَحَاتٌ‏ لِلْمُؤْمِنِ فِي الدُّنْيَا لِقَاءُ الْإِخْوَانِ وَ تَفْطِيرُ الصَّائِمِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ(4)  (= ديدار اخوان ديني و افطار دادن به روزه‌دار و تهجد در آخر شب سه عامل از عوامل فرح وشادماني مؤمن است.) و روايت شده هنگامي‌كه رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم به اميرالمؤمنين عليه السلام بشارت دادند كه از آن حضرت به خاطرات مجاهدتها و تحمل سختي‌ها راضيند، آن حضرت گريستند. رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم فرمودند: مَا يُبْكِيكَ يَا عَلِيُّ أَ فَرَحٌ أَمْ حُزْنٌ قَالَ بَلْ فَرَحٌ وَ مَا لِي لَا أَفْرَحُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنْتَ عَنِّي رَاضٍ (5)(= چه چيز سبب گريه تو گشته است؟ فرح يا حزن؟ امير المؤمنين عرض كردند: بلكه فرح و شادماني موجب گريه من شد و چگونه شادمان نباشم در حاليكه تو از من راضي مي‌باشي.) و بر همين اساس است كه در روايات شيعه حتي روز عيد را روز عبادت و توجه شمرده‌اند نه روز خنده و لعب و بازي.(6)

مسلّم است كه سيرة ائمه عليهم السلام و بزرگان شيعه در عاشورا بر خنده و لعب نبوده و حال توجّه به آن حضرت يا اشك و شوق بر همگان مستولي بوده ولي آيا گريه ايشان فقط گريه حزن بوده يا نه؟ بلكه گاه همچون گريه امير المؤمنين عليه السلام در نقل مزبور گريه شوق و فرح معنوي بوده چنانكه شواهد بسياري بر آن شهادت مي‌دهد.

كساني كه در عاشورا موظفند به چهرة حزن و منظر عالم كثرت توجّه كنند كاري جز اشك و آه ندارند و بايد هم چنين باشد و كساني كه به آن روي سكّه نظر داشته و در جلوه‌هاي توحيدي عاشورا غرقند، فرح و سرورشان چيزي جز اشك شوق نيست. و لذا مرحوم حدّاد نيز در برهه‌اي كه در عوالم توحيدي سير مي‌كردند در عاشورا هرگز به خنده و خوردن غذاهاي لذيذ و ديگر آداب اهل دنيا مشغول نبودند. علامه طهراني در وصف ايشان مي‌فرمايد: «در تمام دهه عزادارى، حال حضرت حدّاد بسيار منقلب بود. چهره سرخ مى‏شد و چشمان درخشان و نورانى؛ ولى حال حزن و اندوه در ايشان ديده نمى‏شد؛ سراسر ابتهاج و مسرّت بود... بسيار گريه ميكردند، ولى همه‏اش گريه شوق بود. و بعضى اوقات از شدّت وَجد و سرور، چنان اشكهايشان متوالى و متواتر مى‏آمد كه گوئى ناودانى است كه آب رحمت باران عشق را بر روى محاسن شريفشان ميريزد.»(7)
 
آري گريه شوق و ابتهاج در عاشورا سيرة همة اهل بيت است. شيعيان كامل هنگامي كه در زيارت عاشورا مي‌گويند: ُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الْإِسْلام گريه حزن سر مي‌دهند و هنگاميكه مي‌گويند: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِيمِ رَزِيَّتِي اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن‏ اشك شوق و ابتهاج مي‌ريزند.

متأسفانه مخالفان عرفان حال اولياي خدا را با خود قياس نموده و پنداشته‌اند اگر ايشان سخن از جلوه‌هاي عشق و توحيد در عاشورا گفته و به بعد فرح و سرور سيد الشهدا و اصحابشان در عاشورا توجّه مي‌كنند همچون اهل دنيا به خنده و لعب و خوردن و آشاميدن پرداخته و از سيرة اهل بيت و بزرگان دين خارج مي‌شوند.

بنابراين آنچه نويسنده گفته است كه: « بدیهی است احدی نمی تواند در سیره اهل بیت علیهم السلام و همه صلحاء و شیعیان و محبان در روز عاشورا از آغاز تا به امروز، ذره ای اظهار سرور و شادمانی ببیند.» اگر مرادش سرور اهل دنيا است سخني حق است ولي در سيرة عارفان واقعي نيز چنين چيزي به چشم نمي‌خورد و اين سخن كه: «و این سرور تنها در سیره نواصب و برخی عرفا و صوفیه نظیر مولوی و شمس تبریزی مشاهده شده است که عزاداران حسینی را متهم به غفلت و نفهمی کرده اند.» كاملاً باطل است.
و اگر مراد سرور و ابتهاج ملكوتي است، اين سرور از سيّد الشهداء و اصحابشان عليهم السلام آغاز شده و با ما رأيت الا جميلاً زينب كبري استمرار يافته و تا امروز نيز در شيعيان خالص ايشان ادامه دارد و شواهد بسياري از روايات در اينباره در اصل مقاله گذشت كه در جوابيه هيچ جوابي بدان داده نشده است.

آنچه در عبارات علامه طهراني قدس سره آمده است «مسرور و مبتهج بودن» است ولي نويسنده جوابيه از آن به اشتباه به «اظهار سرور و شادماني كردن» تعبير نموده است كه مؤيد غلط فهميدن معناي سرور است؛ زيرا اظهار سرور عادةً به ارتكاب آثار خاص آن چون خنده و ... حاصل مي‌شود كه در سيرة عرفا از آن اثري نيست؛ نه با اشك ريختن كه اثر مشترك حزن و فرح است.

به هر حال تدبّر در رواياتي كه سابقاً گذشت به وضوح نشان مي‌دهد كه فرمايشات حضرت علامه طهراني صرفاً شرح و تفسير روايات اهل بيت عصمت و طهارت است و ظرائفي را تبيين نموده‌اند كه فقط امثال سيد ابن طاووس‌ها و علامه طهراني‌ها به ادراك آن نائل مي‌شوند.

نويسنده جوابيّه مطالب ديگري نيز نگاشته‌اند كه ربطي به بحث نداشته و توضيح اشتباهات ايشان و برداشت‌هاي غلطشان موكول به كوتاه‌نگاري‌هاي ديگري است.
 
پي نوشت ها:
--------------------------------------
1- نگارنده در سال گذشته در مدرسة صدر اصفهان در جلسه‌اي كه تاريخ حكمت و در عرفان در قرن 7 تا 11 را بيان مي‌نمودم متون تاريخي مختلفي را پيرامون گرايش‌هاي عرفاني بزرگان شيعه همچون سيد بن طاووس، كمال الدين ميثم، خواجه نصير الدين، شهيدين، علامه مجلسي اول قرائت نمودم كه چون در آن دوره تاريخي از عرفان به تصوف تعبير مي‌شده در اين متون مكرراً از اين لفظ استفاده شد. مجلّه سمات نقدي بر اين سخنراني نگاشت كه به علَّت تحريف‌ها و بي‌صداقتي‌هاي فراوان حقير از پاسخ دادن به آن اجتناب نمودم. از جمله مجله مزبور چنين وانمود كرد كه تصوف در آن عبارات به معناي تصوف باطل بعد از قرن دهم است و اين بنده را صوفي مشرب ناميد چنانكه در اين جوابيه نيز همين سوء استفاده را مي‌بينيم. در حاليكه افراد ميتدي نيز مي‌دانند كه تصوف به اصطلاح قرن‌هاي هفتم تا دهم شامل عرفان شيعي فقاهتي مي‌باشد كه طريقه ابن طاووس و خواجه و شهيدين و مجلسي  اول و جمعي ديگر از بزرگان تا امثال علامه طباطبايي و رهبر فقيد انقلاب قدس سرهم مي‌باشم و نگارنده نيز صرفاً مدافع همين مكتب است.
 
2-  الملهوف، ص 83
3- روح‏مجرد، ص86
4-  من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص360 
5-  بحار الأنوار، ج‏35، ص321 
6- الاقبال بالأعمال الحسنة، ج1، ص467و 468
7- روح‏مجرد، ص 78و80