روزنامه شرق نوشت: نگاهی کوتاه به وضعیت معابر [پیاده‌رو و خیابان] در این چند روز برفی نشان از آن دارد که شهروندان هیچ فعالیتی درباره مدیریت معابر فرعی نداشته‌اند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

شگفتی‌های انقلاب آخرالزمانی

محمد ایمانی در کیهان نوشت:


انقلاب اسلامی در کدام موقعیت قرار دارد؟ آیا مانند اغلب انقلاب‌های غرب و شرق دنیا پایان یافته یا همچنان در جریان است؟ آورده‌اش چه بوده است؟ اگر برخی کارگزاران ارشد در طول چند دهه گذشته، خلاف آرمان‌ها عمل کرده‌اند، آیا می‌توان از این ضدکارکرد، نافرجام بودن انقلاب را نتیجه گرفت؟ همواره ده‌ها پرسش از این قبیل، در جامعه ما محل گفت‌وگو بوده و اکنون که به چهل سالگی وقوع انقلاب نزدیک می‌شویم، اهمیتی دوچندان یافته است. بیم آن می‌رود که در انبوه شبهات، حقیقت انقلاب دیده نشود. به عنوان مثال می‌گویند چرا از 7 رئیس‌جمهور پس از انقلاب، 5 نفر مسئله‌دار از آب درآمده‌اند و آن دو نفر دیگر، یکی شهید و یکی رهبر شده است. آیا این مسئله‌دار شدن رجال، نشانه ضعف انقلاب نیست؟ و... از این قبیل که مطرح می‌شود.


1- انقلاب اسلامی، همچنانکه نظم استبدادی را برهم زد، نسبت به نظم غالب در دنیا نیز شالوده‌شکن بود. اما فراتر از همه اینها، انقلابی «آخرالزمانی» است. بنابراین برخی اتفاقات آن نیز درعرصه ریزش‌های عجیب و رویش‌های عجیب‌تر، آخرالزمانی است. انقلاب‌ها در شرق و غرب جهان، منحصرا نسبت خود را به قبله لیبرال دموکراسی و یا قبله کمونیسم و مارکسیسم می‌رساندند. شورش علیه نظم سلطنتی- کلیسایی درغرب، به لیبرال دموکراسی انجامید که اتفاقا در نسبت با دیگران کاملا محافظه‌کارانه، سرکوبگرانه و مستعمره‌انگارانه برخورد می‌کرد. در برابر این وضعیت، انقلاب‌های کمونیستی در روسیه و چین و... سربرآوردند که هرچند معترض لیبرال دموکراسی غرب بودند، اما خود از شیر غرب جدید (ماتریالیسم و انکار ابعاد ملکوتی انسان) تغذیه می‌کردند و به سرعت، تبدیل به بدیل استعمار شدند.


2- از انقلاب1917 روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، جهان به مدت چند دهه دستخوش رقابت تمامیت‌خواهانه دو قطب شد و تا 1991 که شوروی فروپاشید، تمام اتمسفر سیاسی دنیا در چالش میان این دو تعریف می‌شد. انقلاب اسلامی در مقابل این انحصار دوقطبی، خود را به عنوان «امر واقع» و «شالوده‌شکن» و نه فقط ایده و نظریه، تحمیل کرد. به همین دلیل هم در جنگ تحمیلی، هر دو ابرقدرت کنار رژیم متجاوز صدام ایستادند.


3- آمریکا در دوره‌ای که با رحلت حضرت امام خمینی(ره) مقارن شد، خیز بزرگی برای احیای ابرقدرتی برداشت. اوت 1990 میلادی (تابستان 1369) دولت آمریکا به ریاست جرج بوش پدر ضمن حمله به عراق، قدرت‌نمایی بزرگی انجام داد. به فاصله یک سال در شوروی کودتا صورت گرفت و چند ماه بعد (دسامبر- آذر 1370) اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید و شرق اروپا از هم گسیخت. یک دهه بعد بوش پسر سر کار آمد تا «قرن جدید آمریکایی» و «خاورمیانه جدید» را با ‌اشغال افغانستان و عراق نهایی کند.


4- درست در همین دوره، ابتدا تکنوکرات‌های کارگزاران و سپس مؤتلفان اصلاح‌طلب آنها در ایران سرکار می‌آمدند که در اظهار ضعف نسبت به آمریکا مشترک بودند و بر طمع جهان‌گشایان می‌افزودند. براساس معادلات ظاهری و تحولات جهانی در حد فاصل 1990 تا 2003، کار ایران هم تمام بود. اما روند تحولات در همین 17 سال گذشته -به واسطه مدیریت راهبردی جانشین حضرت روح‌الله- چنان با موفقیت‌های معجزه‌آسا برای ایران رقم خورد که مایک پمپئو رئیس‌سازمان سیا همین چند ماه قبل در گفت‌وگو با شبکه «MSNBC» تاکید کرد «نفوذ ایران در منطقه در مقایسه با ۷سال گذشته (2010 میلادی/ 1389 شمسی) بسیار بیشتر شده است. امروز، این کشور نفوذ بسیار زیادی دارد، نفوذی که فراتر از نفوذ آنها در ۶ یا 7 سال گذشته است. ایران در همه‌جای خاورمیانه حضور دارد».


5- یک سال قبل، شاول شای معاون پیشین شورای امنیت ملی رژیم صهیونیستی در روزنامه اسرائیل‌هیوم نوشت «سال 2016 به واسطه پیروزی‌های چشمگیر ایران و متحدانش در عراق و سوریه و یمن و لبنان و تشکیل دولت مورد حمایت حزب‌الله، یکی از پرموفقیت‌ترین سال‌ها در تاریخ حکومت اسلامی بود». و امریکن اینترست گزارش داد «ایران، به هفتمین قدرت برتر دنیا تبدیل شده و در زمره 8 قدرت بزرگ قرار گرفته است». دقیقا در همین دوره پرماجرا، «هرتسل هالوی» (فرمانده رکن اطلاعات در ستادکل ارتش اسرائیل) گفت «از ابتدای انقلاب اسلامی 1979، ما 3برابر رشد علمی داشته‌ایم اما رشد علمی و فنی ایران 20برابر شده است. آنها به برتری فنی نزدیک می‌شوند. جنگ واقعی در آینده نیست؛ بلکه همین امروز ادامه دارد. برداشتن فاصله 30 سال پیش ایران با ما، برای ما بسیار پرهزینه خواهد بود.جنگ امروز جنگ ذهن‌ها و عقل‌هاست و تبلیغات طرف مقابل می‌تواند روحیه اسرائیلی‌ها [صهیونیست‌ها] را درهم بشکند.». اینها نماد قدرتمند هوشمند جمهوری اسلامی است.


6- ما می‌توانیم یا نمی‌توانیم؟ آیا می‌توانیم از عهده چالش‌ها و مشکلات ریز و درشت خود برآییم یا نه؟ پاسخ این پرسش راهبردی در کارنامه خود انقلاب نهفته است. انقلاب و «مدیران تراز آن» با عمل خویش - ونه حتی حرف- یاد دادند که می‌توانیم بر هر چالش بزرگی غلبه کنیم؛ همچنانکه برخی سیاسیون یا مدیران فربه از خلق‌وخوی ‌اشرافیگری و جا مانده از روحیات انقلابی، میل بازگشت به فرهنگ مبتذل قجری و پهلوی را کردند که جوهره آن، «ما نمی‌توانیم» و «باید جزو اقمار ذلیل غرب باشیم»، بوده است. اتفاقا این طوایف- از هر جناح و با هر شعار انتخاباتی که می‌خواهند باشند- پس از نواختن آهنگ ارتجاع، از داشتن آورده تهی گردیده و زحمت‌افزا شده‌اند. به تعبیر رهبر انقلاب «هر جا انقلابی عمل کردیم، پیش رفتیم؛ هر جا از انقلابی‌گری و حرکت جهادی غفلت کردیم، عقب ماندیم» و «هر جا مدیریت انقلابی فعال پرتحرک داشتیم، کار پیش رفته است، هر جا مدیریت‌های ضعیف، کم‌جان، ناامید، غیرانقلابی و بی‌تحرک داشتیم، کارها یا متوقف مانده یا انحراف پیدا کرده است... عزت و امنیت و اقتدار ملی... بدون مسئولان شجاع و فعال و پرکار تأمین نخواهد شد».


7- در حالی که نسل سوم و چهارم پا به عرصه می‌گذارند، انقلاب اسلامی به عنوان یک وجود زنده و جاری به حیات خود ادامه می‌دهد و به زیست سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در ایران معنا می‌بخشد؛ هر چند که «ضد» این انقلاب نیز به مثابه معارض- از جهات گوناگون- در خارج و داخل کشور مدام باز تولید می‌شود. یکی از وجوه معارضه پنهان و زیرپوستی با انقلاب، همین منحصرسازی انقلاب به یک اتفاق تاریخی پایان یافته است. آنها که انقلابی‌گری را تندروی و افراطی‌گری، و مخالف عقلانیت و تدبیر و مصلحت جلوه می‌دهند، در حقیقت با جوهره و روح انقلاب بیگانه‌اند، اگر نگوییم که به جبهه «ضد» یاری می‌رسانند.


8-برخی دستاوردهای تمدنی انقلاب اسلامی در طول تاریخ چند صد سال اخیر ما بی‌نظیر بوده ‌اما از شدت بروز و ظهور، به چشم نمی‌آید. این دستاوردها هریک در حکم هم‌آوردطلبی در مقابل انواع طیف‌های مدعی لیبرالیسم و کمونیسم و ناسیونالیسم است. در حوزه انقلاب‌های سده اخیر ایران، انقلاب اسلامی تنها نهضتی است که پیروز شد، ادامه پیدا کرد و به 40 سالگی خویش نزدیک گردید. ما در ایران انتخابات نداشتیم. از شاه تا نمایندگان مجلس و نخست‌وزیر و مدیران ارشد نظامی و امنیتی و اقتصادی و سیاسی را سفارتخانه‌های آمریکا و انگلیس تعیین می‌کردند. انقلاب اسلامی حق تعیین سرنوشت را به اراده خود ملت، به داخل کشور آورد.  از سوی دیگر، در میان جنگ‌های تحمیلی 200 سال اخیر، تنها دفاع مقدس 8 ساله بود که با عزت تمام، بی‌آنکه یک وجب از خاک کشور دراشغال اجنبی بماند، به پایان رسید. اگر یک ناسیونالیست یا لیبرال و کمونیست در این دفاع عزتمندانه خون از دماغش ریخت و زخمی برای دفاع برداشت، یا نظیری برای آن در تاریخ پر قهقرای 200 سال گذشته سراغ دارند، بگویند. این در حالی است که در جنگ‌های ما با روس و انگلیس و آمریکا، از 7-8 ایالت شمالی بگیرید تا هرات (افغانستان) و سپس بحرین، با زور یا تهدید، به تسخیر حریف درآمد و از خاک ما جدا شد.


9- ملتی که حاکمانش از سر تمسخر می‌گفتند نمی‌تواند آفتابه و لولهنگ بسازد، تا مرز تولید سوخت 20 درصد رآکتور هسته‌ای پیش رفت و بزرگان فناوری هسته‌ای در دنیا را به اعجاب و تحسین واداشت. ملتی که نیازمند واردات سیم خاردار در جنگ تحمیلی بود اما همان را تحریم می‌کردند، توانست موشک بازدارنده دوربرد و نقطه زن بسازد و آمریکا و رژیم صهیونیستی را مجبور کند دیگر لاف تهدیدهای بزن دررویی را تکرار نکند. وقتی شهید تهرانی‌مقدم یا شهید مجید شهریاری درباره تولید موشک یا سوخت 20 درصد راکتور تهران ‌گفتند «ما می‌توانیم»، سهل اندیشی و بی‌عملی در کارشان نبود. فکر نمی‌کردند قرار است این اقلام راهبردی را آکبند بخرند و وارد کنند. «ما می‌توانیم» رنج و زحمت دارد. زحمت اندیشیدن به مسئله‌های غامض و یافتن راه‌های صعب‌الوصول، زحمت عرق ریختن و مسیر ناهموار را هموار کردن. حالا هم راه همان راه است؛ نه ناامیدی و تسلیم، و نه رویااندیشی محض و آماده‌طلبی.


10- اگر کسی ریزش یا لغزش امثال بنی‌صدر و خاتمی و موسوی و هاشمی و احمدی‌نژاد و روحانی را می‌بیند - که در نوع خود مهم است- باید رویش نو به نو شاخه‌های درخت انقلاب را در قالب حسن باقری‌ها و تهرانی‌مقدم‌ها و مجید شهریاری‌ها و احمدی‌روشن‌ها و محسن حججی‌ها و نصرالله‌ها و زکزاکی‌ها و عیسی قاسم‌ها و حوثی‌ها را هم ببیند که هرکدام، فرسنگها بر قلمروی انقلاب اسلامی افزوده‌اند. نیروهای خدوم و خلاق کم نیستند و می‌توان ادعا کرد این کثرت افراد پای کار حق، در طول تاریخ کم نظیر است. کار انقلاب هم با همین رویش‌های نو به نو پیش رفته، نه ریزش‌ها که سنت الهی و جزو قانونمندی نهضت اسلامی است.


11- خاصیت غربال‌کنندگی، خاصیت همیشگی انقلاب اسلامی آخرالزمانی است. انقلاب آخرالزمانی، فراز و نشیب بسیار دارد. محمّد بن منصور و او از پدرش روایت کرده است امام جعفر صادق(ع) فرمود؛ «نه، به خدا سوگند آنچه که شما دیدگان خود را بدان دوخته‌اید، پدید نمی‌آید، مگر بعد از ناامیدی. نه به خدا سوگند آنچه چشمان خود را به آن دوخته اید، آشکار نمی‌گردد؛ مگر اینکه غربال شوید. نه به خدا سوگند کسی که شما چشم به او دارید، نمی‌آید؛ مگر بعد از اینکه از هم امتیاز داده شوید. نه به خدا سوگند امری را که شما به آن چشم دوخته‌اید، به وقوع نمی‌پیوندد تا آنکه شقّی از سعادتمند معلوم شود». همچنین از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود «به خدا قسم شما شیعیان همچون شیشه شکسته می‌شوید، و شیشه را بعد از شکستن می‌توان ذوب کرد و به صورت نخست برگرداند. به خدا قسم شما مانند سفال شکسته می‌شوید. سفال بعد از شکسته شدن دیگر بصورت اول برنمی‌گردد. به خدا قسم شما امتحان وغربال خواهید شد، چنانکه دانه تلخ (یا پوسته) از گندم جدا می‌شود».


12- حتما باید انقلاب را آسیب‌شناسی کرد؛ از جمله اینکه مسئولان در میان مردم و همراه رنج‌ها و مشکلات آنها هستند یا تافته جدا از مردمند؟ قانونمدار هستند یا خودکامگی پیشه می‌کنند؟ به گفتمان امام خمینی که جوهره آن ولایت فقیه است، وفادارند یا خط انحراف و تحریف در پیش گرفته‌اند؟ جزو سنت‌های الهی است که هر موسس انقلاب دینی در طول تاریخ پس از خود، با کارشکنی و کژتابی عناصر متنفذ درباره وصی و جانشینش مواجه شود. انقلاب ما نیز از این آزمون بزرگ مستثنا نبوده است.
 

بارهای بر زمین مانده بودجه و دعوا بر سر تقریبا هیچ!

جواد غیاثی در کیهان نوشت:

همه می دانند که بودجه در کشور به دلیل حجم بالای هزینه های جاری دولت که غیرقابل اجتناب هم هست، عملا از نظر اعداد و ارقام، قابل تغییر و تحول جدی نیست. آن چه سالانه ساعت ها وقت مجلس، دولت و البته افکار عمومی را می گیرد همان چند تبصره ابتدایی ماده واحده است که به نوعی قانون گذاری جدید محسوب می شود. در این جا فرصت تشریح و مطالبه این که چرا این روند بودجه نویسی (تکرار سالانه مکررات و بحث های غیرضرور بر سر واضحات) تغییر نمی کند و چرا دولت باید در جریان بودجه خود پیشنهاد قانون گذاری جدید داشته باشد، نیست. بحث اصلی بر سر آن چند تبصره است که اتفاقا برخی از آن ها بسیار مهم و تاثیرگذار هم هستند اما با این روند بحث و کشمکش بین دولت و مجلس، در هر صورت نمی توان انتظار اصلاح جدی داشت. نکته مهم این که، در مورد تبصره های 14 و 18 که هر دو مرتبط با هدفمندی یارانه هاست  سوال اساسی این است که چرا تکلیف قانون مهم و مفید هدفمندی یارانه ها، باید این گونه و در قالب یک تبصره بودجه، با عجله، تعیین شود و هیچ کس نمی پرسد که تکلیف آن قانون برزمین مانده چه خواهد شد؟

بازی مجلس در چهارچوب پیشنهاد ناقص دولت

دولت بعد از پنج سال بی عملی در اجرای این قانون، اکنون با پیشنهاد هایی ابتدایی، ناقص و پرمخاطره به مجلس آمده است. دولت می خواهد با ساده ترین کار یعنی افزایش یکنواخت و جهشی قیمت حامل ها، از مشکلات بی شمار ناشی از اجرا نشدن  قانون هدفمندی عبور کند. در این شرایط  مجلس هم بدون به چالش کشیدن پیشنهاد دولت در همان چهارچوب ایجادشده توسط قوه مجریه بازی کرده است. مثلا  دولت گفته 42 میلیون نفر یارانه بگیرند و کمیسیون تلفیق، دیروز تصویب کرده که این عدد به حدود 52 میلیون نفر برسد. یا این که مجلس بدون هیچ پیشنهاد مشخصی درباره آینده قانون هدفمندی با رویکردی انفعالی و تحت تاثیر اتفاقات و موضع گیری های روزمره در سطح جامعه، قیمت حامل ها و تکالیف قانونی برنامه ششم (همانی که خودش تصویب کرده!) می گوید که افزایش قیمت حامل های انرژی ممنوع! و  بدون ارائه راهکار مشخص، حتی کار را تا رد کلیات لایحه بودجه هم پیش برده است. این یعنی ایجاد یک دعوای بزرگ بر سر تقریبا هیچ!

هدفمندی یارانه ها، یک بار برای همیشه

ای کاش مجلس محترم به جای ایجاد این کشمکش های بی حاصل و بازی در چهارچوبی که دولت ایجاد کرده، پیشنهادهای جدی تری درباره هدفمندی ارائه می کرد و  از دولت می خواست که از بین چندین سناریوی کارآمد و عملیاتی برای تعیین تکلیف هدفمندی، یکی را انتخاب کند و یک بار برای همیشه، مسئله قیمت های نسبی ( و البته عدالت یارانه ای، یارانه های پنهان، بهره وری انرژی و...) را حل کند. سناریوهایی که بارها برای عبور از شرایط نابه سامان قیمت گذاری انرژی، توزیع ناعادلانه یارانه های پنهان، اتلاف و بهره وری پایین انرژی در کشور و مشکلات زیست محیطی ناشی از آن مطرح شده است اما دولت ترجیح می دهد خود را به زحمت نیندازد! در حالی که به نفع همه است که این موضوع یک بار برای همیشه حل شود وگرنه سال آینده باز هم بودجه خواهد بود و باز هم تبصره 14 و باز هم کشمکش بی حاصل.

این جا نروژ نیست!

قبل از توضیح درباره این سناریوهای پیشنهادی، ذکر این نکته لازم است که ما درباره اقتصاد کشور باید دو واقعیت را بپذیریم. اول این که دچار نبود  تعادل و انحرافات جدی در حوزه های مختلف هستیم و دوم این که برای رسیدن به نقطه بهینه، نیاز به راهکارهای خاص و پرزحمت داریم؛ راهکارهایی که البته موقت و مخصوص دوران گذار هستند. اما متاسفانه برخی مسئولان، گویا برای نروژ سیاست گذاری می کنند؛ جایی که اقتصاد در وضعیت متعادل و پایدار خود قرار دارد و صرفا با برخی سیاست های ساده قیمتی یا مانند آن، به سرمنزل مقصود خواهیم رسید.

بپذیریم که نمی شود میلیاردها دلار منابع ملی را دود کرد

ضمنا باید بپذیریم که تداوم شرایط فعلی هم ممکن نیست. اولا تامین هزینه های یارانه نقدی در شرایط فعلی بودجه ممکن نیست. دولت در سال گذشته، طبق تفریغ بودجه 95، 13 هزار میلیارد تومان از محل بودجه عمومی برای پرداخت یارانه استفاده کرده است که دوبرابر مبلغ مشخص شده در بودجه است. ضمن این که طی امسال برای افزایش پرداختی به قشرهای ضعیف (طبق برنامه دولت برای رفع فقر مطلق و البته تصریح ماده 79 برنامه ششم) فشار یارانه و پرداخت های انتقالی بر بودجه بیشتر هم شده و خواهد شد. علاوه بر آن تثبیت بیش از این قیمت حامل ها ( یا به بیان دیگر، ادامه توقف هدفمندی یارانه ها) هم عملا ممکن نیست؛ تبعات توزیعی (عدالت توزیع منابع ملی)، تخصیصی (بهره وری انرژی و ...) و محیط زیستی تثبیت قیمت ها به حد انفجار رسیده است. ضمن آن که کشور از جهات مختلف (توسعه حمل و نقل و زیرساخت ها، بودجه عمرانی و البته اشتغال) نیاز مبرم به بازنگری در توزیع بی هدف ( و البته مخرب) میلیاردها دلار یارانه پنهان در قالب قیمت انواع سوخت دارد. فقط درباره بنزین حداقل سالانه حدود 9 میلیارد دلار یارانه پنهان پرداخت و دود می شود؛ چیزی حدود یک سوم کل درآمد نفتی کشور در این سال ها!

چگونه دوران گذار را طی کنیم؟

اگر این درک ایجاد شود آنگاه بهتر می توان به پیشنهادهای مختلفی چون، تقویت قیمت گذاری پلکانی (برای تسریع در اصلاح قیمت های نسبی حامل های انرژی)، ایجاد کمربند حمایتی انرژی، تنبیه مالیاتی پرمصرف ها و تشویق بهره وری و ... را مطرح کرد. مثلا طبق یکی از این پیشنهادها که مدت هاست از سوی اقلیتی از نمایندگان اقتصاددان مجلس نهم و دهم با عنوان راهبرد سوم مطرح شده است، دولت حسابی را برای سرپرست خانوار شارژ می کند که فقط برای پرداخت قبوض و مصارف انرژی قابل استفاده است و همزمان قیمت حامل ها نیز واقعی می شود. اعتبار این کارت کمی بیشتر از مصرف متعارف یک خانوار است و در صورت استفاده نکردن از آن برای مصارف انرژی، به صورت نقدی قابل استفاده خواهد بود.

به محض طرح این پیشنهاد، همانند پیشنهادهای مشابهی چون بنزین دونرخی، موجی از انتقاد ها از سوی برخی مطرح می شود که عمدتا ناظر بر پیچیدگی های اجرایی و برخی انحرافات احتمالی در اجراست.

انحرافاتی که البته وجود خواهد داشت اما، در صورت تقبل زحمات برنامه ریزی، هماهنگی بین دستگاهی و اجرایی، بسیار کمتر از هزینه هایی است که کشور در شرایط فعلی می پردازد. ضمن آن که این یک راهکار موقت است برای عبور دادن کشور از چالشی دیرپا. چالشی که از بعد از جنگ وجود دارد و بعد از اجرای مرحله اول هدفمندی در سال 89 همچنان بر اقتصاد کشور و مناسبات دولت و مجلس سایه افکنده است.

اگر بپذیریم که همه کشمکش های اخیر و به خصوص رد کلیات لایحه بودجه به دلیل دو تبصره 14 و 18 بوده است – که طبق شواهد و اظهارات نمایندگان مجلس همین گونه بوده- باید این را هم بپذیریم که این معضلات بدون تعیین تکلیف نهایی هدفمندی حل نخواهد شد؛ نه با پیشنهاد ابتدایی و پرمخاطره دولت و نه با موضع غیرمنطقی مجلس (اکثریت نمایندگان) برای تثبیت همه قیمت ها. پایان این چانه زنی و کشمکش یعنی بازی در زمینی که نتیجه اش تقریبا هیچ است. برای این که باز سال آینده بر سر تبصره همیشگی 14 ، چالش های بزرگ ایجاد نشود و البته معضلات بزرگی مثل توزیع ناعادلانه و غیربهینه یارانه پنهان انرژی، آلودگی های زیست محیطی، کمبود منابع برای اقدامات زیرساختی، بهره وری بسیار پایین انرژی و قیمت های نسبی مخرب حل و از همه مهم تر قانون برنامه ششم اجرا شود، باید چهارچوب کلی بحث و چانه زنی تغییر کند و راهبردهای متفاوت، مثل آن چه توسط برخی نمایندگان تحت عنوان راهبرد سوم نام گذاری شده، مورد مطالبه و بحث قرار گیرد.  

این پادشاه لخت است!

حسن رضایی در وطن‌امروز نوشت:

ما 5 سال است به هر زوری شده، می‌خواهیم بخشی از نظم جهانی شویم تا اقتصادمان شکوفا شود. وقتی هم در نهایت می‌فهمیم مذاکره با آمریکا دیوانگی است و نتیجتاً چنان رونقی ایجاد نمی‌شود تا مردم اصلاً به آن 45 هزار تومان پول یارانه نیاز نداشته باشند، در واکنش به یک مناظره دوطرفه درباره برجام بیانیه می‌دهیم که: «‎زمان این تردستی‌های ژورنالیستی مدت‌هاست گذشته و مردم ما فریب این صحنه‌سازی‌های سیاسی توسط تازه از راه رسیدگان ناشی و کم‌اطلاع را نخواهند خورد!» اینها اما ظاهراً برای جلوگیری از تشویش اذهان عمومی کافی نیست. لازم است فردی که 36 سال است ریاست یک روزنامه را در جهت گردش ممتد نخبگان(!) بر عهده داشته، بگوید اختیارات رئیس‌جمهور تنها 15 درصد است و با این اختیارات، خب! نمی‌شود چنان رونقی ایجاد کرد که کذا...


 از نگاه سوژه مورد نظر انگار همه گوش‌مخملی هستند و کسی عقلش نمی‌رسد بپرسد شما که اینقدر ریاضی‌تان خوب است، چرا وعده‌های فله‌ای و بی‌حساب و کتاب به مردم دادید؟ آن وقت زنگ انشا بود یا خواستید ایده‌های‌تان را روی ما امتحان کنید؟ مگر مملکت، آزمایشگاه است؟ البته ما نیک می‌دانیم که «آدام اسمیت» پدر معنوی همین نظم جهانی اقتصادمحور که شما و دوستان‌تان بر خلاف امام(ره)، معتقد به دوستی با آن هستید، انسان را حیوان می‌دید. حیوانی اقتصادی! بگذریم... حالا اما من نوید می‌دهم که بیانیه‌های آتشین دیگری در حال پخت و پز است. بیانیه‌هایی به مراتب کوبنده‌تر از «پخش چنین دیدگاه‌های متوهمانه یا مصاحبه‌های سخیف ساختگی علیه برجام!»....


شواهد می‌گوید جناب مسیح مهاجری نیز خود را آماده کرده تا باز هم اختیارات رئیس‌جمهور را تفریق و تقسیم کند. چطور؟ عرض می‌کنم! وزیر محترم امور خارجه اخیراً طی مقاله‌ای در فایننشال‌تایمز راهکار جدیدی برای حل مسائل منطقه ارائه کرده‌اند. چکیده حرف ایشان این است که دوستان اروپایی ما، متحدان خود-ترامپ- را راضی کنند تا برای حل اختلافات منطقه‌ای، یک «مجمع گفت‌وگوی منطقه‌ای» در منطقه خلیج‌فارس شکل دهیم. وزیر محترم در مقاله خود، از لزوم  ایجاد یک «شبکه امنیتی» برای تامین امنیت خلیج‌فارس گفته‌اند:«دوران گرد هم آمدن کشورهای یک منطقه با هدف ایجاد امنیت اختصاصی برای خود و محروم کردن دیگران از آن امنیت، گذشته است و حالا دوران ایجاد شبکه‌های امنیتی است».


جناب ظریف سهواً یا به جد، در بخشی دیگر از مقاله، تلویحاً ائتلاف نمایشی غربی‌ها برای مبارزه با داعش را نیز که قصد داشت 30 ساله(!) کلک داعش را بکند، در نابودی آن سهیم دانسته، نوشته‌اند: «روابطی که از رهاورد همکاری در جنگ با داعش ایجاد شده، می‌تواند طلیعه دورانی جدید باشد!» ایشان البته پیش از این در 20 آذرماه نیز با انتشار مقاله‌ای در نیویورک‌تایمز- که آن هم از رسانه‌های منتقد سرسخت ترامپ محسوب می‌شود! - صورت‌مساله بحران موجود در منطقه را چنین تشریح کرده بودند: «اروپا نباید به عزم واشنگتن برای تغییر توجهات به یک بحران غیرضروری دیگر تن دهد؛ چه برنامه موشکی دفاعی ایران باشد و چه حضور و نفوذ منطقه‌ای ایران!»


شبکه امنیتی اما چیست و چرا اولاً عملیاتی نیست و ثانیاً چیزی جز دادن باج‌های منطقه‌ای از سوی ایران نمی‌تواند باشد؟ حالا در قرن 21، بسیاری از کشورها به تبع روابط اقتصادی گسترده با یکدیگر، ورای اختلافات ایدئولوژیک، سیاسی و... در صورت تعارض شدید در یک موضوع خاص نیز نمی‌توانند وارد درگیری نظامی با یکدیگر شوند، چرا که بالا بردن سطح تنش‌ها، نتیجه‌ای جز ضربه دیدن اقتصاد خودشان نخواهد داشت. صبوری روسیه در مساله هدف قرار دادن هواپیمای جنگی‌اش از سوی ترکیه، مصداق روشن چنین واقعیتی است. به بیان دیگر، ما در منطقه غرب آسیا، هم‌اکنون نیز شبکه‌ای امنیتی را شاهد هستیم. شبکه‌ای متشکل از کشورهای همپیمان و در عین حال متعارض در موضوعات مختلف که ما هم جزو آن هستیم. پایه اصلی چنین شبکه‌ای نیز بیش از هر چیز، منافع راهبردی و اقتصادی مشترک است.


 در این شرایط، سوال این است: در شرایط عدم چنین پیوستگی اقتصادی بین ما و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و در حالی که ما خود توان موشکی و نفوذ منطقه‌ای‌مان را به عنوان بحران اصلی مورد بحث معرفی می‌کنیم، چه شبکه امنیتی جدیدی قرار است خلق شود؟ ما تا همین چند ماه پیش، تنها به سیستم مالی امارات متصل بودیم که پیرو تحریم و فشارهای جدید آمریکا، بانک‌های دوبی نیز حساب‌های ما را یکی یکی مسدود کردند و اکنون چیزی جز فاصله، بین ما و نوچه‌های آمریکا و انگلیس در منطقه باقی نمانده است. اما پاسخ سوال روشن‌تر از آن است که محتاج تفسیر باشد: دوستان دیپلمات دوست دارند مانند برجام، در منطقه نیز امتیازهایی به طرف مقابل بدهند، بدون آنکه معلوم شود ما در مقابل، قرار است چه چیزی دریافت کنیم.


 در این شرایط، نقد به این برجام احتمالی جدید، طبعاً با بیانیه‌هایی کوبنده‌تر مواجه خواهد شد؛ چرا؟ چون ما در مقطع پیشابرجام، هرگز در این سطح از تعارض سیاسی، اقتصادی، امنیتی و... با آمریکا نبودیم و طبیعتاً برای دادن امتیاز در حال حاضر، باید دهان منتقدان را محکم‌تر خرد کرد. روزنامه شرق نیز احتمالاً برای کاستن فضای تنگ و ترش چنین یادداشت‌هایی، مجدداً اقدام به بزک و دوزک برجام جدید خواهد کرد! تجربه اما به ما می‌گوید کرنش برابر آمریکا، چیزی جز افزایش تنش در ابعاد اقتصادی، سیاسی، امنیتی و... به دنبال نخواهد داشت. شکل‌گیری شبکه امنیتی نیز دستوری نیست که بتوان آن را با تشکیل «مجمع گفت‌وگوی منطقه‌ای» به یکباره خلق کرد، بلکه نتیجه همکاری‌های بلندمدت اقتصادی- سیاسی است و خود به‌خود شکل می‌گیرد. ما اما با تصویب پیش‌دستانه کنوانسیون پالرمو در مجلس، به پیشواز اعطای امتیازات منطقه‌ای رفته‌ایم. خلاصه، این پادشاه لخت است آقایان!

معاهده پالرمو و منازعه معنا بخش ما و غرب

عبدالله گنجی در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:

وزارت خارجه درباره لایحه الحاق ایران به کنوانسیون پالرمو توضیحات ذیل را ارائه کرده و گمان می‌کند مسئله حل شده است. وقتی امریکایی‌ها قراردادی را که خود امضا کرده‌اند بدون ارائه هیچ منطق جهان پسندی اجرا نمی‌کنند ، خوش بینی وزارت خارجه خود فریبی آگاهانه نیست؟خلاصه بیانیه را بخوانید و در آخر توضیح مختصر: 

* هدف و دامنه شمول مفاد این کنوانسیون تنها محدود به جرائم به قصد انتفاع مالی و یا مادی است. 

* موضوعات ذیل کنوانسیون پالرمو، کاملاً فنی و درحوزه مقابله با جرائم سازمان یافته فراملی از جمله قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، قاچاق مهاجرین غیرقانونی و قاچاق اموال و آثار فرهنگی و تاریخی و عواید مالی ناشی از اینگونه جرائم می‌باشد. 

* کنوانسیون به هیچ عنوان به جرائم تروریستی، تأمین مالی تروریسم و دیگر جرائم با ماهیت سیاسی نمی‌پردازد. 

* ارتباط دادن این کنوانسیون با فعالیت‌های نهضت‌های آزادیبخش و گروه‌های مقاومت بلاموضوع است. 

* ایران به عنوان یکی از امضا کنندگان کنوانسیون پالرمو، از زمان تصویب و اجرای کنوانسیون مذکور در سال ۲۰۰۰ همواره به دلیل منافع عضویت، لایحه الحاق به کنوانسیون مذکور را در دستور کار قرار داده است. 

* دور جدید تعامل رسمی جمهوری اسلامی ایران با نهاد فاتف و تعهد به اجرای برنامه اقدام آن، عملاً از ابتدای سال گذشته شروع گردیده.

آنچه وزارت خارجه باید توجه کند «منازعه معنا بخشی» ما و غرب به مقولات اساسی جهان است. ما و امریکا(هر دو)تروریسم را بد می‌دانیم، حقوق بشر را مدعی هستیم، دموکراسی را بهترین روش می‌دانیم، فقر را بد و محیط زیست را طرفداریم. منع گسترش سلاح هسته‌ای را قبول داریم و... . اما معنا بخشی متفاوتی داریم. این معنا بخشی آنقدر از هم فاصله دارد که ما پس از شش سال جنگ مستقیم با تروریسم، اکنون به عنوان حامی تروریسم تحریم می‌شویم. اتفاقاً امریکایی‌ها ابتدا حزب‌الله را به قاچاق مواد مخدر متهم کردند(سخنان اخیر نصرالله)تا بتوانند از طریق این کنوانسیون رابطه ما با آن را به چالش بکشند. مگر نه اینکه آنها حماس، حزب‌الله و جهاد اسلامی را تروریسم می‌دانند؟ «نگاه غیرسیاسی به تروریسم» یعنی چه که در متن وزارت خارجه آمده؟ FATF و پالرمو فقط مهندسی برای قطع ارتباط انقلاب اسلامی با عقبه منطقه‌ای خویش است. القای«محروم سازی ما» کلید ترغیب ما به سمت این دو معاهده با عنوان«چاره دیگری نداریم» می‌باشد.

مدیریت بحران در ایران سوء تفاهم بزرگ

سعید منتظرالقائم در ایران نوشت:


وقوع چند حادثه نه چندان بزرگ مانند بارش برف در برخی استان‌ها، در روزهای اخیر، وقوع زلزله‌ای کوچک در اواخر آذر ماه در حوالی شهر تهران و هراس‌های متعاقب آن از وقوع زلزله‌ای بزرگ و قبل از آنها وقوع زلزله‌هایی در استان‌های کرمانشاه و کرمان و فقدان کارآیی در مدیریت این حوادث که مشکلات فراوانی را برای مردم کشور عزیزمان ایجاد کرد، بار دیگر باعث جلب توجه عموم مردم و نیز مدیران عالی نظام به ضعف عمیق سازمان‌های مدیریت بحران فعال در کشور شد.


واقعیت آن است که سازمان‌های مدیریت بحران در کشور مبتلا به عارضه‌ای فلج‌کننده هستند که غیر از این هم نمی‌توان از آنها انتظاری داشت. این عارضه این است که این سازمان‌ها به نقش و علت ایجاد خود واقف نیستند و از مدیریت بحران فقط به هماهنگی اکتفا کرده‌اند و این کار را نیز با بدترین کیفیت یعنی با تشکیل جلسات فوری و تصمیم گیری‌های ضربتی و تابع شرایط حاکم در لحظه برای مقابله با شرایط ایجاد شده در اثر وقوع حادثه و سعی در توجیه نواقص کار خود با مواردی از قبیل ناگهانی بودن حادثه و غافلگیر شدن شان، کمبود امکانات و بودجه و... انجام می‌دهند.


در حالی که بقیه موارد حیاتی مربوط به مدیریت بحران را فراموش کرده‌اند و حتی به آنها فکر نیز نکرده‌اند. مواردی نظیر ریشه‌یابی حوادث، تحلیل حوادث، تهیه سناریوهای مختلف از حادثه و پیش‌بینی و برآورد خسارات، برنامه‌ریزی و تدوین برنامه‌های مختلف پیشگیری، آمادگی و مقابله با حوادث مختلف و انجام اقدامات پیشگیری و آمادگی، اطلاع‌رسانی و آموزش‌های عمومی و تخصصی و از همه مهم‌تر بازرسی و نظارت بر عملکرد سازمان‌های مؤثر در ایجاد یا مقابله با حوادث به کلی در این سازمان‌ها مغفول مانده یا به‌صورت صوری با آنها برخورد می‌شود.


علت اصلی همه این ضعف‌ها البته ضعف در انتخاب مدیران آگاه، توانمند و هوشمند برای این سازمان‌ها بوده است که در اثر بی‌اطلاعی و بی‌انگیزگی، اوقات سال، وقت و امکانات ارزشمند سازمان‌های متبوع خود را با انجام کارهای نامربوط با وظایف خود یا اصلاً بدون انجام هرگونه کار مفیدی تلف می‌کنند و در هنگام وقوع حادثه مانند عموم افراد، خود نیز غافلگیر شده و با تشکیل شتاب زده و بی‌برنامه جلسات هماهنگی، سعی می‌کنند مشکلات را کتمان کرده یا با دادن وعده، به امید آن هستند که حادثه خود به خود فروکش کرده و توجه جامعه به مسائلی دیگر معطوف شود.

چه کسی مسئول برف‌روبی است؟

حسن سبیلان‌اردستانی در شرق نوشت:

همیاری‌نکردن اکثر شهروندان در برف‌روبی معابر فرعی، نشان از «بحران مشارکت اجتماعی» در ایران دارد. اگر به این موضوع بحران‌های آلودگی هوا، مصرف بی‌رویه آب، مصرف زیاد غذاهای مضر، اعتیاد و موارد دیگر نیز اضافه شود، مشخص می‌شود شهروندان ایرانی برای «مشارکت‌های اجتماعی» آموزش داده نشده‌اند که در ادامه موضوع مشارکت شهروندان را که می‌توانست یک مشارکت ساده، مفرح و مقدمه‌ای برای مشارکت‌های اجتماعی دیگر باشد، بررسی می‌کنیم. مشارکت participation  درگیری ذهنی و عاطفی اشخاص در موقعیت‌های گروهی است که آنان را برمی‌انگیزد تا برای رسیدن به اهداف گروهی، یکدیگر را یاری دهند و در مسئولیت کار شریک شوند. این تعریف دارای سه جزء است: ١. درگیرشدن ٢. یاری‌دادن ٣. پذیرش مسئولیت.

مشارکت خود به دسته‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، توسعه و... تقسیم‌ می‌شود که با عنایت به بارش برف بی‌نظیر و سنگین در کشور به «مشارکت اجتماعی» پرداخته می‌شود. ١- مشارکت اجتماعی شهروندان در موضوع «مدیریت برف‌روبی»: نگاهی کوتاه به وضعیت معابر [پیاده‌رو و خیابان] در این چند روز برفی نشان از آن دارد که شهروندان هیچ فعالیتی درباره مدیریت معابر فرعی نداشته‌اند؛ به این مفهوم که پیاده‌روها غالبا دارای برف و یخ‌زدگی هستند و خیابان‌های فرعی نیز از این شرایط خارج نیست. علت چیست؟ بیشتر شهروندان تصور می‌کنند این وظیفه شهرداری‌هاست که باید همه معابر را از برف و یخ بزدایند و با ماسه و نمک‌پاشی همه معابر را از برف پاک کنند. 


درصورتی‌که وظیفه شهروندان دراین‌میان چیست؟ کمی به عقب‌تر و به دهه ٥٠ و ٦٠ برگردیم که در این کشور برف به‌وفور می‌بارید. اگر به آن زمان برگردیم، ملاحظه می‌کنیم که وقتی برف می‌آمد، فردای آن روز همه شهروندان از خانه برای مدیریت معابر خارج می‌شدند و با تمام امکانات برف‌ها را در باغچه‌ها یا مکان‌هایی که مزاحمت برای دیگر همسایگان ایجاد نمی‌کرد، می‌ریختند و هیچ‌کس منتظر شهرداری و مأموران شهرداری برای پاک‌کردن معابر فرعی نمی‌ماند. امروز مشاهده می‌شود عده کمی از شهروندان جلوی منزل خود را برف‌روبی کرده‌اند و مابقی شهروندان یا اصلا دست نزده‌اند یا برف‌های جلوی منزل یا خودروی خود را به وسط خیابان ریخته‌اند! و شرایط عبورومرور را با مشکل مواجه کرده‌اند.

در این راستا حتی دستگاه‌های دولتی و شرکت‌های دولتی نیز که تعداد زیادی «پرسنل خدمات» دارند، مدیران دستور برف‌روبی جلوی شرکت را نداده‌اند! اگر در خیابان قدم بزنید، ملاحظه می‌کنید که جلوی بانک‌ها، ادارات، دانشگاه‌ها، فروشگاه‌های دولتی و... که همگی دارای پرسنل خدمات هستند، باز هم برف مانند خانه‌ای متروکه است که کسی در آن زندگی نمی‌کند و باید انتظار بکشند که شهرداری برای برف‌روبی بیاید! چرا برف‌روبی معابر فرعی از شمول «مشارکت اجتماعی» خارج شده است؟ ٢- رسانه‌ها و مشارکت اجتماعی: رسانه‌های همگانی در همه انواع مشارکت‌ها نقش اساسی دارند و از عهده هیچ سازمان دیگری برنمی‌آید که به تشریح آن با موضوع «مشارکت اجتماعی در برف‌روبی» می‌پردازیم. اولین نقش رسانه‌ها، باید موضوع مد نظر و دارای اهمیت را برای شهروندان برجسته کنند و اهمیت و ضرورت آن را برای آنها آشکار کنند و «اعتبار اجتماعی رسانه» را به آن ببخشند.

به عبارت دیگر به علت اینکه سوژه‌های مشارکت در اجتماعات به‌وفور دیده می‌شوند؛ بنابراین احتمال اینکه تفکر عموم حول یک موضوع ایجاد شود، کم خواهد بود. رسانه‌ها با واردشدن به عرصه و نشان‌دادن اولویت‌ها می‌توانند افکار شهروندان را درباره مهم‌ترین موضوعات حساس کنند؛ به‌این‌ترتیب اتفاق آرا بین شهروندان درباره موضوع مشارکت به وجود می‌آید. درباره برف‌روبی، عده‌ای برف‌روبی را دور از شأن و کسوت خود می‌پندارند و تصور می‌کنند که اگر آنها بیل یا پارویی دست بگیرند و معابر را تمیز کنند، شهروندان دیگر به آنها با دیده حقارت نگاه خواهند کرد [هرچند برخی شهروندان ناآگاه نیز این دید را به فعالان اجتماعی دارند] درصورتی‌که اگر رسانه‌ها «اعتبار اجتماعی» به موضوع ببخشند، دیگر هیچ شهروندی این‌طور احساسی را نخواهد داشت. دیگر اینکه برخی رسانه‌ها برای رسانه‌های دیگر «رسانه نخبه» محسوب می‌شوند و توان هدایت دیگر رسانه‌ها را در مدیریت‌های بحران [نه بحران‌آفرینی] دارند.

باید عنایت داشت که رسانه‌های شبکه‌های اجتماعی مجازی به ‌علت اینکه مدیریت فردی دارند، فقط توان بازنشر و بازنمایی مطالب دیگران را دارند؛ بنابراین در زمان‌های بحران، فقط باعث تشدید بحران‌ها می‌شوند؛ چراکه از هر گوشه و کناری، مطلبی هیجانی و نادر را بازنشر داده که این عمل در فرایند «مدیریت بحران و رسانه» قرار نمی‌گیرد؛ بنابراین رسانه‌ای بزرگ مانند سازمان صداوسیما می‌تواند با توجه به کادر تخصصی و فراگیربودن، مدیریت بحران را انجام و بازنشر آن را برعهده رسانه‌های اجتماعی قرار دهد. دومین موضوع نحوه مشارکت در امور است. مشارکت موضوعی نیست که شهروندان بتوانند بدون هماهنگی در آن شرکت کنند؛ بلکه باید بین شهروندان و برنامه‌ریزان ذی‌ربط ارتباط برقرار شود. رسانه‌ها در پیوند و برقراری ارتباط بین شهروندان و دستگاه‌های ذی‌ربط، بهترین وسیله و ابزار هستند و تقریبا جایگزینی برای آنها وجود ندارد؛ بنابراین زمانی که رسانه‌ها از شهروندان تقاضا می‌کنند که در زمان بارش برف از مسافرت‌های غیرضروری پرهیز کنند، باید این غیرضروری‌بودن را برای شهروندان ملموس و مصداقی کنند.

سومین موضوع آموزش مشارکت است. آموزش مشارکت از موضوع‌هایی است که در کشورهای درحال‌توسعه کمتر به آن پرداخته می‌شود. باید توجه داشت به علت قدمت‌نداشتن مشارکت مدرن در کشورهای درحال‌توسعه، آموزش شهروندان درباره مؤلفه‌های مشارکت، فواید و معایب آن، نحوه تعامل با دیگر شهروندان، نحوه هماهنگی با سازمان‌های مربوطه و حرکت یکسان و مکمل برای رسیدن به هدف از مواردی است که باید رسانه‌ها در آموزش خود به آن توجه لازم را داشته و بدون این آموزش‌ها، مشارکت تداوم نخواهد داشت. اگر به برف‌روبی شهروندان توجه شود، بیشتر کسانی که اقدام به برف‌روبی کرده‌اند، برف‌ها را در فضاهایی تجمیع کرده‌اند که خود مشکل بعدی برای دیگر شهروندان به همراه دارد؛ درصورتی‌که رسانه‌ها باید آموزش دهند شهروندان برف‌ها را تا حد امکان درون باغچه‌ها بریزند تا هم برای گیاهان مفید باشد و هم معضل جدیدی ایجاد نکند. آسیب‌شناسی «مشارکت برف‌روبی» در رسانه صداوسیما نیز مهم است.

عادت به طلبکاری به‌جای اقدامات ایجابی، بزرگ‌ترین آفت رسانه‌ها و به‌ویژه سازمان صداوسیماست. به این مفهوم که سازمان صداوسیما به‌عنوان رسانه‌ انحصاری رادیو و تلویزیون، وظایفی ایجابی بر عهده دارد که فقط از عهده رادیو و تلویزیون‌ها برمی‌آید که نمونه آن، «جلب مشارکت اجتماعی» در زمان مدیریت بحران‌هاست. اگر برنامه‌های صداوسیما با رویکرد بسیج شهروندان برای برف‌روبی معابر فرعی پخش می‌شد، در همان روز اول خیلی از معابر از برف زدوده می‌شد و با تصویرسازی و آموزش بصری، شهروندان می‌توانستند لحظات خوب، مفید و درعین‌حال شادی را برای خود ایجاد کنند که در این بین، یک مسابقه آدم‌برفی نیز می‌توانست سطح مشارکت را به حداکثر ممکن برساند.

شتاب‌دهنده‌های سیاسی

در سرمقاله صبح نو آمده است:

نوعی عجله‌زدگی سیاسی بر فضای کشور حکمفرما شده، گویی همه می‌خواهند زود به پایان قصه برسند، بدون اینکه هزینه‌های لازم را بپردازند یا به لوازم بازی وفادار باشند و در این میان تفاوت چندانی میان خارجی‌ها با داخلی‌ها نیست؛ دشمن اقدامات خرابکارانه خود را سرعت داده و کاملاً عجولانه و تندروانه در حال برجسته کردن مطالبات سیاسی با هدف کنارزدن مشکلات معیشتی است تا به خیال پوچ خود، نظام را براندازی کند و چه بسا خیال‌پردازانی که در این مسیر او را همراهی می‌کنند.

جریان اصلاحات با عبور از دولت (آقای روحانی)، می‌خواهد خیلی زود خود را به انتخابات 1400 منتقل کند و بدون اینکه هزینه‌های حمایت بی‌چون‌وچرای خود از دولت کنونی را بپردازد، با اقداماتی حساسیت‌برانگیز نظیر مال خود کردن رأی ندادن به کلیات بودجه -که ادعایی واهی است و فهرست مذکور در مجلس فاقد اکثریت لازم است- یا انتقاد از مصاحبه‌های مطبوعاتی رییس‌جمهور، جای مدعی وضع موجود بنشیند و در عمل حافظه تاریخی ملت را به هیچ انگارد.

جریان‌های دیگر همچون عناصری منفعل، بحران‌زده و بدون برنامه تنها نظاره‌گر خیمه‌شب‌بازی‌ها و مغلطه‌کاری دشمنان و عوامل داخلی آنها هستند و خود را برای فعالیت مجدانه در صحنه تجهیز و آماده نشان نمی‌دهند. شتاب‌دهنده سیاست در ایران، مردم‌اند و بس و هرکس قلب آنها را در دست داشته باشد به قاعده «‌یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَه» مستقر و مقتدر است.

برچسب‌ها