سید، چهار دختر قشنگ در خانه ­اش دارد و امروز هم برای حدود پنجاه دختر یتیم پدری می­ کند مثل اردوهای قبل. گاهی پنهانی اشک هم می ­ریزد برای بچه­ های یتیمی که مهمانش می­ شوند.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - اردوگاه شده بود باغ پروانه ­ها. دخترها شاید از پروانه ­ها هم قشنگ­تر بودند. جست و خیز کودکانه ­شان چنان بود که باورت نمی­ شد این پروانه­ ها حسرت بر زبان نشاندن نام پدر را بر دل داشته باشند.

محبت، این اکسیر شفابخش روزگار، می ­تواند هر دردی را درمان کند، و پروانه ­ها را هم برای همین چند ساعتی که در قالب سومین اردوی تابستانی به اردوگاه تفریحی پیامبر اعظم(ص) روستای وشنوه قم آمده بودند، انگار بی­ درد کرده بود.

مجری اردو، موسسه خیریه انجمن تکفل و سرپرستی ایتام قم بود اما خود پروانه ­ها هم می­ دانستند دست خداوند شادی آنان را رقم زده است، میزبان هم اداره آموزش و پرورش شهر کهک بود و مدیرش حاج علی مهجوری، و متصدی اردوگاه هم سید ابوالفضل اسماعیلی بزرگوار بود که خودش به تنهایی یک پدر است برای همه ­ی بچه ­های یتیمی که در اردوگاه مهمانش می­ شوند....اما همه­ ی این­ها فقط ظاهر ماجراست، همه نیک می­ دانند که فرشته­ ها گرداننده ­ی این چند ساعت ماه عسل پروانه­ ها شده ­اند و دست برخی انسان­ ها را هم گرفته ­اند.

***

دختربچه ­ها چنان غرق شادی شده ­اند که انگار در دنیای دیگری پرواز می­ کنند، شادی و بازی و پیاده ­روی، یکی از دختربچه­ ها را زمین­ گیر می­ کند. دوستان کوچکش مادرانه در طواف او تلاش می­ کنند و راهش می ­اندازند به ادامه ­ی پرواز. دو سه بار هم دختربچه ­ها یا خودشان گم می­ شوند یا وسایل­شان. سید، مثل مرتبه­ های قبل می ­پرد روی موتورش تا برود به مدد دخترانش، سید، چهار دختر قشنگ در خانه ­اش دارد و امروز هم برای حدود پنجاه دختر یتیم پدری می­ کند مثل اردوهای قبل. گاهی پنهانی اشک هم می ­ریزد برای بچه­ های یتیمی که مهمانش می­ شوند، گاهی هم از جیب خودش نوشیدنی ­های یخچال اردوگاه را با عشق می­ ریزد به کام بچه­ ها، که شاد باشند.

لابه ­لای بازی و تفریح، مربی­ ها، که هدایت محتوای فرهنگی اردو را بر عهده دارند در خدمت بچه­ ها هستند و موارد و مطالب لازم را برای آنان بیان می­ کنند حمید خاکدامن که مشغول آماده کردن جوجه­ کباب­ ناهار می­ شود دختربچه ­ها می ­آیند به گرفتن عکس یادگاری با سیخ جوجه­ ها و گوجه­ ها. آقای عبدی که از صبح تا غروب رحمت همراهی بچه ­ها را به جان خودش می­ ریزد آتش را آماده کرده برای پختن. جوجه­ ها و گوجه­ ها اسیر سیخ هستند و با مشایعت دختربچه­ ها می­ روند برای پخته شدن. بازار عکس گرفتن با موبایل داغ است. حسین مطهری دیگ برنج گرم را می­ گذارد کنارش تا جوجه­ های پخته شده داغ بمانند زیر برنج. دقت هم می­ کند زعفران روی برنج­ ها را درست و آبرومندانه بریزد.

تخمه و چیپس و پفک و هندوانه و لواشک و سیب گلاب و موز فقط بخشی از انبوه خوردنی­ هایی است که برای تکمیل تغذیه بچه ­ها تدارک دیده شده و آنان از صبح تا عصر در محوطه اردوگاه و در زیارت امام­زاده هادی غرق در بازی می­ شوند و این تنقلات­شان را نوشِ جان می­ کنند. سعید رمضانی چقدر غصه می­ خورد که فندق و گردوی تازه در بازار نبوده تا طبق اصرار بانی و خیّر بزرگوار این اردوهای تابستانی بتواند بچه ­های یتیم را از این موهبت­ های فصلی هم بی­ نصیب نگذارد.

عصر هم که موسم بازگشت است مثل پایان هر اردو در مسیر بازگشت بستنی خوشمزه ­ای در روستای ورجان در انتظار بچه­ ها نشسته است.

و باز هنگامه ­ی غروب اتوبوس حامل پروانه­ ها جلوی ساختمان موسسه خیریه انجمن تکفل و سرپرستی ایتام قم توقف می­ کند و لحظه­ ی گرم خداحافظی فرا می ­رسد.

و باز غم و شادی بچه ­ها قاطی شده است، خوشحال هستند که یک­روز شاد و پر از خاطره را تجربه کرده ­اند و غمگین، که این یک­روز خیلی زود تمام شده است.

هنگام تقسیم هدیه ­ها که فرا می ­رسد این­بار رقابت­های کودکانه درمی­ گیرد برای رنگ­هایی که بر پیکر قمقمه­ های اهدایی نشسته است. گاهی همگی پروانه­ ها دوست دارند قمقمه ­شان سبز باشد و گاهی دیگر همان­ها اصرار دارند که کاش رنگ قمقمه­ شان صورتی بود یا رنگی دیگر.

قشنگ­ترین لحظه هم هنگامی است که بیشترشان یک چشم­شان به قمقمه است و یک چشم­شان به خادمین­شان با این زمزمه: خانوم اجازه....آقا اجازه...دست شما درد نکنه، خیلی خیلی خوش گذشت، می­شه بازم ما رو ببرید اردو؟!    

*

خادمین بچه­ ها خسته از یک روز پرکار اما لبریز از یک دنیا عاشقی برای دختربچه ­ها دست تکان می­ دهند. شادند که بیست و هشتم مرداد 1396 را این­گونه باصفا گذرانده­ اند از صدقه ­سری بچه­ های یتیم. می ­روند تا خودشان را آماده کنند برای صبح روز یعد که موسم اردوی پسربچه­ ها است و پسربچه ­ها هم که صد هزار ماشالله جست و خیزشان کم نیست. / زهرا جانقلی