سرویس جهاد و مقاومت مشرق - داستان کربلا هنوز ادامه دارد، داستان اصحاب حضرت امام حسین ( علیه السلام ) ؛ و داستان پیوستن به این کاروان عشق واقعی است . بیش از 1400 سال از آن واقعه تلخ و ناجوانمردانه گذشته است. ولی میبینیم که ام وهب ها هنوز زنده اند، هنوز پیروان واقعی حضرت قمربنی هاشم وجود دارند. مادر شهدایی که با بغض و اشک های نریخته میگویند حیف ما فرزند پسر کم داشتیم تا در راه حرم آل الله قربانی کنیم.
این حرف، حرف مادرانی است که حتی با همه وابستگی و عشق به فرزندشان قهرمانانه سروده اند، چشمهایشان را بر روی این همه وابستگی و علاقه میبندند و فرزندانشان را راهی جهاد میکنند. عباس آبیاری هم تک پسرخانواده ایست که با پدرش همرزم می شود. داستان آبیاریها داستان زیبای نمایش غیرت است. چرا که عباس برای نبرد برای دفاع از ناموس اهل بیت بی محابا به دل دشمن می زند و بدن مطهرش قطعه قطعه میشود و آرام در تپه های خان طومان می آرامد. پدر بر خود نمی تابد و باید جای عباس خود را پر کند تا منطقه خالی نماند وی نیز لباس جهاد بر تن می کند و عازم نبرد با دشمن دون می شود از اینجاست که خانه آبیاری های بی مرد می شود اما منادی خبر می آورد که عباس تکه ای از استخوانش را آورده اند و...
فقط یک علی اکبر داشتیم و آن را فدای بی بی زینب کردیم.
عباس از نگاه پدرش : "عباس زمین تا آسمان با من یکی فرق داشت. ماخوذ به حیاتر از ایشان کسی را ندیده بودم نه اینکه بگویم پسر من است باادبتر از او کسی را ندیدم. اگر ساعتها جایی مینشست فقط گوش میداد میگفت باید گوش کنم و یاد بگیرم برای اینکه جلوی بزرگترها اظهار نظر کنم زود است."
پدر از تلاش پسرش برای رفتن به سوریه می گوید: "دو سال بود می خواست برود، خیلی جاها باهم رفتیم اما قبول نمیکردند تا برج 8 امسال که در بسیج پرونده تشکیل داد با این حال نتوانست برود. برای اربعین به کربلا رفت، از کربلا تماس گرفت که میخواهم از همینجا به سوریه بروم هرچه گفتیم بیا قبول نکرد.
یک روز به اربعین مانده بود تماس گرفت گفت هرچقدر تلاش کردم از اینجا نمی شود رفت. گفتم برگرد که باهم برویم آموزشگاه خودمان راه افتاده است و دارم دو روز حاضری تو را هم میزنم، بیا که برویم. نذر کرده بود تا وقتی که سوریه نرود آب خالص نخورد. چایی و شربت میخورد. به تهران برگشت. فردایش گفت میخواهم به مشهد بروم. شب دیدم مادرش کارتش را گرفته و اجازه رفتن نداده پرسیدم چرا؟ گفت میخواسته برود تا پاسپورت افغانستانی بگیرد."
"از آنجا که دان سه کونگ فو داشت، دان سه هاپکیدو کمربند مشکی داشت حکمهای قهرمانی مختلف در ورزش های رزمی را کسب کرده بود و استاد مربی هاپکیدو بین المللی و داور بین المللی را از کره گرفته بود به راحتی دوره هایش را گذراند. قرار بود باهم برویم ولی عباس را زودتر فرستادند. دو هفته بعد با من تماس گرفتند که برای رفتن مدارکتان را کامل کنید. نگو که عباس چند روزی است شهید شده. مدارک را بردم، ده روز بعد از طریق تلگرام و شبکههای اجتماعی خبردار شدیم که عباس به شهادت رسیده." پدر به تنها وصیت پسرش که به خواهرانش گفته بود مراقب همدیگر باشند اشاره می کند و از رضایت قلبی خانواده برای اعزام عباس به سوریه اینطور روایت میکند: "می دانستیم جای بدی نمی رود. رفتیم محضر و رضایت محضری نوشتیم تا ضمیمه پرونده اش کند."
مادر از عباسش می گوید: "عباس هیچ وقت نگاهش به نامحرم نیفتاد. کسی را مثل عباس چشم پاکتر ندیده بود. حدود 1 ماه پیش جاویدالاثر بود الان هم همان است چون به عباس بعد شهادت موشک خورده و مثل علی اکبر(ع) اربا اربا شد مثل علی اکبر یک ذره از استخوانش، از خاکسترش را پیدا کردند و به ما برگردانند که زمان زیادی هم برای تشخیص دی ان ای گذاشتند تا نتیجه گرفتند.لحظه ای که رفت، هر لحظه ای که عشق رفتن داشت میگفت نباید بی بی را تنها بگذاریم باید برویم از حرم حریم بی بی دفاع کنیم عباس و عباس های من فدای بی بی زینب(س) شدند نذاشتند حرف امام روی زمین بماند که هر جا می بینید ظلمی به مظلوم می شود از مظلوم دفاع کند. عباس من جگر گوشه من تک پسرمن برای دفاع از حرم رفت. بعد از 5 ماه و خورده ای برگشت. من راضی به برگشتش نبودم خودش دوست داشت و قسمتی از بدنش برگشت.
در یک کلمه می گویم عباس من تلاش کرد تاجا پای حضرت عباس بگذارد امیدوارم به خواسته اش رسیده باشد. پسرم عباس گونه زندگی کرد و رفت. توصیه اش همیشه این بود که مراقب هم باشید در مقابل ظلم بایستید و نگذارید کسی به شما ظلم کند. از چادرتان محافظت کنید. با شهامت با غیرت زندگی کنید. عباس رزمی کار و استاد بود. یک استاد واقعی در ورزش و قهرمان اخلاقی بود."
پلاک ۳۳ می خواهد به ما بگوید دلیرمردان فقط مربوط به دهه های قبل از انقلاب نیستند. عباس دهه ۷۰ بود یعنی تربیت شده انقلاب. پلاک ۳۳ می خواهد بگوید آینده این انقلاب از همین خانه های جنوب تهران و حاشیهنشینهای تهران و کلانشهرهاست. پلاک ۳۳ بما این پیام را می دهد که خانواده این عباس ها هستند که برای انقلاب عزیزمان بعنوان ذخیره ماندنی هستند. مستند پلاک ۳۳ اکنون مراحل پایانی تدوین را میگذراند و انشاالله سعی آقای صادقی بر این است که در ایامی که اربعین شهید است در یکی از شبکه های تلویزیونی به نمایش بگذارند.
مستند ۴۵ دقیقه ای پلاک ۳۳ با تهیه کنندگی محمد صادقی و کارگردانی هنری مهدی غفاری و هماهنگی محمدجواد خانی به مدت ۱۷۰ روز برای ساختنش زمان برده است.