اکنون ماهواره نور بر فراز کاخ سفید و تل‌آویو و بالای سر ترامپ و نتانیاهو در حال چرخیدن به دور زمین است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

دریغ از یک اَرزَن شرف!

محمدحسین محترم در کیهان نوشت:

اکنون ماهواره نور بر فراز کاخ سفید و تل‌آویو و بالای سر ترامپ و نتانیاهو در حال چرخیدن به دور زمین است. چرخشی که در نبرد اطلاعاتی موجب سرگیجه آنها شده است. حالا این سرگیجه سبب شده تا توهم برگشت به برجام و نوشتن پیش‌نویس قطعنامه برای شورای امنیت به سرشان بزند.در این خصوص چند نکته :

۱- آمریکا مزوّرانه با ایجاد یک دوراهی در مسیر ملت ایران، برای خود یک هدف سیاسی و مسیر مشخص طراحی نموده است. اول با این ادعا که اگر سازمان‌ملل تحریم تسلیحاتی ایران را تمدید کند، به برجام برمی گردد.

دوم ترامپ با توهم تمدید تحریم‌های تسلیحاتی و بازگشت به برجام قصد دارد مکانیسم ماشه را هم فعال کند. یعنی با یک تیر، دو نشان را بزند!. تناقض مهم اینجاست که طبق همان برجامی که می‌خواهند به آن برگردند، باید تحریم‌های اقتصادی تاکنون برداشته می‌شد و تحریم‌های تسلیحاتی ایران نیز در آبان امسال باید لغو شود.

با این طرح مزورانه و تشدید تحریم‌ها بعد از امضا برجام به همان سخن رهبرمعظم انقلاب می‌رسیم که «نگاه و خوشبینی به آمریکا و غرب سم مهلک است و به آمریکا نمی‌شود اعتماد کرد، خرش که از پل بگذرد، به ریش شما می‌خندد»! و سؤال و نتیجه مهم این است اگر برجام بدترین توافق تاریخ بود، حال چگونه می‌خواهند به بدترین توافق دنیا برگردند؟!. پس برجام برای آمریکا و صهیونیست‌ها بهترین توافق دنیا بوده است.

۲- از سوی دیگر ادعا می‌کنند اگر تحریم تسلیحاتی ایران تمدید نشود، آمریکا با بازگشت به برجام، مکانیسم ماشه را فعال خواهد کرد و در این صورت دستاوردهای ایران در برجام لغو می‌شود!. درحالی‌که ایران در برجام دستاوردی نداشته که بخواهد از دست بدهد، چرا که در سایه انفعال جریان غرب‌گرا به‌جای «لغو بالمره تحریم‌ها» شاهد «تشدید بالمره تحریم‌ها» بودیم و «دیگر هیچ»! و عملا «هیچ دستاوردی» نه‌تنها نصیب ملت ایران نشده بلکه متحمل«خسارت محض» هم شده است!

۳-این طرح یک طرح سیاسی-رسانه‌ای برای ایجاد جنگ روانی است. سؤال اساسی این است که مگر تحریم‌های سازمان ملل چه چیز اضافه‌ای دارد که تحریم‌های یک‌جانبه کنونی آمریکا در چارچوب پروژه فشار حداکثری ندارد؟. البته یک چیزی مثل خود تحریم‌های آمریکا تاکنون نداشته و ندارد و آن تاثیرگذاری بر مقاومت ملت ایران است!. این همان چیزی است که اوباما به آن رسیده بود و تنها گزینه را مذاکره و برجام دید و اکنون نیز ترامپ هم به همان نتیجه‌ای رسیده است.

لذا فقط در یک اقدام تبلیغاتی و فضاسازی رسانه‌ای در آستانه انتخابات تلاش دارد از حیثیت خود دفاع کند!. سؤال دوم این است که آمریکا با این طرح می‌خواهد به چه دستاوردی برسد، درحالی‌که تاکنون با اعمال یکجانبه همه تحریم‌های سازمان‌ملل و فراسرزمینی خود نه‌تنها به دستاورد محدودیت در زمینه موشکی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی نرسیده و نخواهد رسید، بلکه محدودیت هسته‌ای و همان دستاورد نیم بند اوباما را هم از دست داده است!

۴-نکته مهم دیگر این است درحالی ادعا می‌کنند در صورت لغو تحریم تسلیحاتی ایران و خرید تجهیزات نظامی از روسیه و چین، ایران موجب تهدید می‌شود، که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی سال‌هاست در تولید نیازهای دفاعی و نظامی و غیرنظامی و بعضا تهاجمی خود به خودکفایی رسیده و اصولا یکی از دلایل دشمنی و فشارها و عصبانیت‌های آمریکا و چند کشور غربی همین پیشرفت‌های دفاعی-نظامی است که آنها را در آستانه اخراج از منطقه قرار داده است!. ایران حتی در تولید تسلیحات سری و فوق سری نیز به خودکفایی رسیده، حال در ادعایی خنده‌دار می‌خواهند جلوی فروش تسلیحات معمولی و ابتدایی به ایران را بگیرند!.

لذا این طرح علاوه‌بر اینکه جنبه تبلیغاتی و روانی دارد، سه هدف پنهان در نهان خود دارد: اول این‌که آنها نگران خرید تسلیحات ساخت ایران از سوی دیگر کشورهای منطقه هستند و نه فروش به ایران، از جمله انواع موشک‌های نقطه‌زنی که در شهرک‌های زیرزمینی ذخیره شده‌اند و همچنین انواع رادارهای پیشرفته و سلاح‌های فوق سری که پیشرفته‌ترین و مدرترین پهپاد جاسوسی آمریکا را ساقط کرد!. دوم بی‌اعتبارسازی و کم اهمیت جلوه دادن دستاوردهای دفاعی- نظامی جمهوری اسلامی است در حالی‌که خود با آگاهی به اهمیت فوق‌العاده آنها نگران و هراسناک هستند!. سوم القای روحیه انفعال است.

در تناقض سیاسی- رسانه‌ای از یک سو از لغو تحریم‌های تسلیحاتی ایران ابراز نگرانی و القا تهدید می‌کنند و از سوی دیگر در یک رویکردی موازی ادعا می‌کنند با توجه به مشکلات اقتصادی، ایران پولی برای خرید تسلیحات از خارج ندارد و لغو این تحریم‌ها تاثیری برای ایران ندارد که بخواهد در مقابل آمریکا بایستد و تلاش کند، لغو شود!

۵- قبل از این‌که خود ماهواره، آمریکایی‌ها را نگران کرده باشد، تکنولوژی ساخت موشک‌های قدرتمند قاره‌پیمای استفاده شده در پرتاب این ماهواره آنها را نگران کرده است. پرتاب این ماهواره را باید بخشی از یک برنامه فضایی دانست که نشان می‌دهد آمریکایی‌ها به خیلی از ابعاد آن ناآگاهند، همان‌گونه که تا پس از قرار گرفتن در مدار زمین نتوانستند آن را رصد کنند و نشان داد جمهوری اسلامی از همه محدودیت‌های برجامی و غیربرجامی عملا عبور کرده است.

چنان‌که جان بولتون و رسانه‌های آمریکایی-صهیونیستی مجبور به اذعان شدند که«فشار حداکثری نتیجه‌ای نداشته است». آمریکایی‌ها نگرانند اقدامات مخرب آنها به‌سرعت رصد و عملیات خنثی‌کننده این اقدامات مخرب طراحی و به اجرا گذاشته خواهد شد، این یعنی پایان حضور در منطقه!

۶--پیام شرق با سرعت نور به غرب رسید. ماهواره نور قبل از ارسال پیام از فضا، به اذعان مقامات صهیونیستی پیام‌های سیاسی و نظامی قدرتمندی به جهان فرستاد که«جمهوری اسلامی بدون اطلاع سازمان‌های جاسوسی-اطلاعاتی غرب و آمریکا و بدون اینکه بتوانند جلوی نفوذ ایران در منطقه را بگیرند، توانست جغرافیای حضور خود را گسترش دهد و به فضا نیز نفوذ کند».

لذا اولین بازدارندگی ماهواره نور عقب‌نشینی آمریکایی‌ها از دستور تهدیدزای ترامپ بود. بعد از آنکه ترامپ تهدید به زدن قایقهای ایرانی کرد، با پرتاپ ماهواره نور،  بلافاصله سه تن از مقامات وزارت دفاع آمریکا در یک کنفرانس خبری در پنتاگون اعلام کردند«از این توئیت ترامپ متعجب و غافلگیر شدیم زیرا او هیچ دستوری مبنی بر تغییر سیاست در برخورد با نیروهای ایرانی در منطقه صادر نکرده و ما چنین دستوری را دریافت نکردیم».

۷-اما دراین فضا و بعد از خروج آمریکا از برجام و نقض قطعنامه۲۲۳۱و ترور شهید سلیمانی و افتخار آشکار به این جنایت و خباثت از سوی ترامپ، تلاش و فضاسازی جریان غرب‌گرای داخلی برای القای ضرورت برقراری رابطه با آمریکا و دلجویی از قاتل سردار قلوب ملت ایران و مردم منطقه، نشان از اوج حماقت و حقارت و خیانت و خباثت آنها دارد.

این جماعت فریبکارانه تحت عنوان«استراتژی بازدارندگی»، «بازدارندگی نظامی و قدرت دفاعی کشور»را همسو با رسانه‌های بیگانه و سیاستهای آمریکا زیر سؤال می‌برند و از لزوم «بازدارندگی اقتصادی» با «نگاه به غرب»سخن می‌گویند!. درحالی‌که محقق نشدن بازدارندگی اقتصادی ناشی از عملکرد خود آنها و دولت برآمده از آنهاست.

حال بدون ارائه هیچ برنامه و تلاشی برای فعال کردن ظرفیت داخلی و استفاده از توان جوانان کشور، با روحیه انفعالی هر روز از خواب که بیدار می‌شوند و با حمله به سیاست اصولی و مستقل کشور و تخریب روابط با همسایگان و کشورهای دوست، به یکی زنگ می‌زنند و خواستار میانجیگری و وساطت بین تهران-واشنگتن برای مذاکره منطقی و متعادل با کدخدا می‌شوند!.

نکته حقارت‌آمیزتر این است که شرط همکاری با شرق را نگاه به غرب و در روابط ذلیلانه با آمریکا و اجازه از امثال ترامپ القا می‌کنند و انتظار مذاکره منطقی با کسی را دارند که حاصل شش سال مذاکره را پاره کرده و در روز روشن دستور ترور عالی‌ترین مقام نظامی کشور و نماد مبارزه با تروریسم را صادر کرده است!.

کسی که به اندازه یک اَرزَن هم شرف برای خود نگه داشته باشد، می‌فهمد که «بازدارندگی اقتصادی در سایه بازدارندگی نظامی» و امنیت حاصل می‌شود. کاش این جماعت به اندازه آخرین سفیر رژیم پهلوی در آمریکا شرافت داشتند و در مقابل نیروهای مسلح کشور که جانشان را فدای مملکتشان می‌کنند، سر تعظیم فرود می‌آوردند و به شهید سلیمانی افتخار می‌کردند، نه این‌که از قاتل او پول بگیرند و به مدافعان امنیت کشور بتازند!

اردشیر زاهدی پس از سال‌ها سرسپردگی به آمریکا و زندگی در این کشور به‌خوبی فهمیده که «پول گرفتن از خارج و فروختن شرافت با ادعای دلسوزی برای پیشرفت ملت ایران نمی‌خواند». وقتی مواضع و تلاش‌های «مدعیان پیشرفت با نگاه به غرب» را کنار سخنان ترامپ می‌گذاریم، به‌خوبی مصادیق نفوذ جریانی برای ملت ایران روشن می‌شود.

رئیس‌جمهور آمریکا در نشست خبری ۱۵ فروردین امسال در تازه‌ترین آشکارسازی مکنونات قلبی‌اش، به دوستان خود در ایران به‌عنوان کانال‌های ارتباطی‌اشاره و ادعا کرد«می‌توانیم از طریق این کانال‌ها تعامل کنیم. دوستان من در ایران به کار ساخت‌وساز خانه‌های شیک مشغولند.آنها باید تماس بگیرند یا از کسی بخواهند وساطت کند و تماس بگیرد»!؟

اپیدمی‌کرونا؛ قدرت مانور ایران در غیرمتعهدها

بهرام امیراحمدیان در ایران نوشت:

اپیدمی کرونا در محیط بین‎الملل فضایی ایجاد کرده است تا بازیگران بین‌المللی بیش از گذشته ضرورت همکاری همه جانبه را دریابند. پدیده کووید 19 مانند آلودگی هوا و آب‌ها مرز نمی‎شناسد و می‌تواند خیلی از فضاها را متأثر از خود کند و جایگاهی در قاعده سیاسی ندارد و در کل محیط بین‎الملل پراکنده شده است.

درست است که این ویروس از چین ظهور کرده ولی تبعات آن تمام ملل جهان را تحت تأثیر قرار داده است. از این‌رو برای حل مسأله‌ای به این اهمیت، همفکری و همکاری‎های بین کشورها ضروری به نظر می‌رسد. چنانکه در هفته‌های اخیر مصداق این همکاری‌ها در روند تعاملاتی میان کشورهایی که حتی از منظر سیاسی هم با یکدیگر زاویه دارند، پدیدار شده است.

 کمک روسیه به ایالات متحده امریکا و همکاری نزدیک کشورهای اروپایی که خود درگیر این بحران شده بودند، از جمله نمونه‌های روشن این همکاری هاست که زیر سایه اختلافات سیاسی تا حدودی رنگ باخته است.

جمهوری اسلامی ایران هم به‌عنوان کشور متأثر از این ویروس، از همان آغاز در کنار تلاش‌های داخلی برای مواجهه مؤثر با این بیماری، کوشید ظرفیت همکاری‌های منطقه‌ای و سازمان‌های منطقه‌ای را برای تبادل همکاری در این زمینه فعال کند. اگرچه مراودات دیپلماتیک و رفت و آمدهای دیپلمات‌ها تحت تأثیر شیوع این ویروس، متوقف شد اما این امر مانع از آن نشد که رایزنی با سایر کشورها که در این مقطع بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسید، قطع شود.

در این چارچوب نشست هم اندیشی ایران با کشورهای عضو جنبش عدم تعهد برای مبارزه با بحران کرونا می‌تواند یکی از وجوه بارز دیپلماسی ایران در سطحی گسترده باشد. مشارکت مؤثر ایران در این نشست در شرایطی که ایران علاوه بر درگیری با این بیماری ذیل شدیدترین تحریم‌های اقتصادی امریکا قرار دارد، قدرت مانور خوبی جهت نمایان کردن پیامدهای منفی و سنگین تحریم‌های امریکایی به شمار خواهد رفت.

بویژه که پیشتر کشورهای عضو عدم تعهد در برخی مواقع مانند پرونده هسته‌ای ایران در شورای حکام سازمان بین‌المللی انرژی اتمی به کمک ایران آمدند و از آن حمایت کردند. در چنین شرایطی که جمهوری اسلامی در کنترل ویروس کرونا و مدیریت آن حتی در مقایسه با کشورهای حوزه غربی موفق و بهتر عمل کرده است، می‌تواند با جلب نظر غیرمتعهدها به روند موفقیت خود ذیل تحریم‌های امریکایی، رهبری افکار و الگوی مشارکت جمعی جهت مواجهه با بحران جاری را در دست گیرد. این بیماری نشان داده که در کشورهایی که از ساختار فضای مجازی قدرتمندتری بهره‌مند بوده‌اند، موفقیت بیشتری در عرصه مبارزه با آن داشته‌اند.

ایران نیز با بهره‌گیری از تجربه نسبتاً موفقی که در این زمینه داشته است، قدرت مانور خوبی در میان غیرمتعهدها خواهد داشت. در مجموع این همکاری‌ها می‌تواند فرصت مناسبی را برای کشورهای عضو سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی جهت شناخت و فعال کردن ظرفیت‌های بالقوه خود فراهم کند. این مسأله بویژه از آن جهت حائزاهمیت است که جهان در دوره پساکرونا شاهد زنجیره جدیدی از همکاری‌های بین‌المللی خواهد بود و محیط بین‌الملل به یک محیط واحد، بدون در نظر گرفتن مرزهای سیاسی تبدیل خواهد شد. از این‌رو تبعات بحران‌هایی نظیر اپیدمی کرونا می‌تواند مرزها را درنوردد.

پشت پرده تحرکات جدید داعش در عراق

حامد رحیم پور در خراسان نوشت:

برخلاف شایعه‌ای که در روزهای ابتدایی شیوع کرونا در محافل ورسانه ها مطرح‌شده بود، داعش نه‌تنها از فعالیت‌های خود در ایام شیوع کرونا دست برنداشته بلکه به گواه فرماندهان خطوط اول درگیری، با سلاح های مدرن و پیشرفته حملات اخیر را عمدتا به مواضع الحشدالشعبی سازمان دهی کرده است.حملاتی که جبهه وسیعی را دربر گرفته و از زمان اعلام رسمی شکست داعش در دسامبر 2017 (آذرماه 97) از سوی این گروه بی سابقه بوده است.

درباره دلایل تحرکات و حملات جدید داعش در عراق باید گفت:1-آذر سال گذشته بود که عادل عبدالمهدی نخست وزیر وقت عراق پس از یک سال حضور در این پست استعفا کرد و از آن پس تاکنون به‌عنوان نخست وزیر پیشبرد امور به فعالیت خود ادامه می‌دهد.

به‌عبارت دیگر وی از زمان استعفا تا به امروز نمی‌تواند طرح یا برنامه مهمی را در کشور آغاز یا دنبال کند و تنها باید امور روزمره دولت را پیش ببرد.پس از آن اسامی مختلفی برای سکانداری دولت مطرح شد که توفیق العلاوی و عدنان الزرفی از آن جمله بودند اما هیچ‌یک نتوانستند خود را به کاخ خضرا برسانند.سرانجام مصطفی الکاظمی که رئیس سازمان اطلاعات عراق نیز است ، به این سمت انتخاب شد تا بتواند تشکیل کابینه دهد و اوضاع نابسامان فعلی را سامانی بخشد.

از زمان معرفی وی نیز که اواخر فروردین ماه انجام شد، جلسه پارلمان برای رأی اعتماد به وزیران مدنظر وی  چندبار به تعویق افتاده است.به طور طبیعی این فضای سیاسی و وضع گذار و نبود یک دولت کاملا مستقر باعث ظهور شکاف‌هایی در حوزه امنیتی شد.2-در سال جدید میلادی دو چالش اساسی گریبان عراق را گرفته است ؛ اول: شیوع ویروس کرونا و هزینه‌های مقابله با آن و دوم: سقوط بی‌سابقه قیمت نفت.

همین موضوع سبب تعمیق و گسترش بحران‌های اجتماعی و بیداری هسته‌های تروریستی به ویژه  در مناطق سنی نشین با توجه به حجم بالای نابسامانی ها شده است.ادامه این روند در تابستان پیشِ‌رو  با توجه به قطعی برق و آب در استان‌های جنوبی احتمال تشدید اوضاع را اگر فکر عاجلی نشود ، افزایش خواهد داد.3-طبیعی است کشوری که در بالاترین رده‌های سیاسی خود دچار بحران شده و تشکیل دولت در آن برای چند ماه با چالش روبه‌روست، از نظر امنیتی نیز دچار چالش‌هایی خواهد شد، به ویژه حالا  که کرونا به دیگر بحران ها افزوده شده است.

کرونا هرچند برخی از تحرکات عناصر داعش برای خرید نیازهای اولیه مانند مواد غذایی و … را تضعیف کرده اما از سوی دیگر حضور بخش قابل توجهی از نیروهای پلیس و نظامی در شهرها برای کنترل منع رفت و آمد شهروندان در مقابله با کرونا نوعی خلأ در برخی مناطق ایجاد کرده  و باعث شده فضا برای انجام عملیات در خلأ ایجاد شده مهیاتر باشد. در این میان البته نباید از ضعف بخش اطلاعاتی هم غافل بود.

شواهد و اطلاعات موجود نشان می‌دهد تمرکز نیروهای عملیاتی درمواجهه با داعش بیشتر روی بعد عملیات بوده و اهتمام به مسائل اطلاعاتی به دلایلی کمتر شده است4-موضوع خروج نیروهای آمریکایی از عراق، در ماه‌های اخیر به شدت مطرح بوده است. این موضوع به ویژه از سوی برخی گروه‌های سیاسی و نظامی شیعی مطرح شده و همچنان در رسانه‌ها به عنوان یکی از خواسته‌های این گروه‌ها از دولت جدید مطرح می‌شود.

طبیعتا مطرح شدن موضوع خروج آمریکایی‌ها باعث نگرانی و نارضایتی واشنگتن شده است. چرا که آن ها تمایلی به خالی کردن میدان به سود جریان مقاومت و قدرت گیری بیشتر گروه‌های نظامی شیعی در عراق ندارند. در این میان، به نظر می‌رسد تمرکز بر فعال سازی مجدد داعش در عراق و ایجاد ناامنی توسط این گروه محملی جدی برای پافشاری ایالات متحده در  ادامه حضورش در عراق باشد.

علاوه بر آن چه گفته شد تشدید درگیری ها و تقویت حملات داعش در آستانه برگزاری اولین نشست به اصطلاح استراتژیک آمریکا و عراق طی روزهای آینده می تواند با این هدف صورت گرفته باشد که آمریکا با دستی پرتر در این مذاکرات حاضر شود و پیش از مذاکره دولت عراق را به این جمع بندی رسانده باشد که بیش از واشنگتن نیازمند حضور جدی آمریکا در کشورش است.نکته آخر این که هر چند عراق شاهد سربرآوردن هسته‌های خفته داعش  است اما می‌توان امروزه به اهمیت نقش آفرینی و تشکیل نیروی بسیج مردمی عراق –الحشد الشعبی- در رسیدن عراق به نقطه ثبات نسبی امنیتی پی برد.

موضوعی که با حملات اخیر داعش مجدد موج بزرگی از حمایت و پشتیبانی را متوجه حشد کرد.این روزها بسیاری از کارشناسان، حملات داعش را در سایه اعلام جدایی 4 تیپ الحشدالشعبی از این مجموعه وتلاش برای تضعیف حشد تحلیل می کنند.افزایش تشتت و افتراق بین گروه های شیعی عراق بحرانی بر بحران های این کشور اضافه می کند،این درحالی است که از نگاه الحشد الشعبی در هر هیبت و شاکله ای داعش همان داعش موصل است که می تواند بهانه بزرگی برای باقی ماندن آمریکایی ها در عراق باشد.

 اصلاحات«گفت‌وگو» می‌خواهد

احمد شیرزاد در آرمان نوشت:

برخی دوستان اصلاح‌طلب به نحوی سخن می‌گویند که گویی کمتر از وزیر کشور نیستند و موقعیت، قدرت و امکاناتشان نه تنها کم از این وزارتخانه ندارد بلکه بالاتر است. این در حالی است که از زمان مسئولیت داشتن برخی از اصلاح‌طلبان زمان زیادی گذشته است. مثل زمانی که آقای غلامحسین کرباسچی استاندار و در مقطعی شهردار تهران بودند. از این جهت به‌نظر می‌رسد امروز مقوله‌ای که جریان اصلاحات احتیاج ندارد، این است که کسانی در بالا بنشینند و به سایرین بگویند چه کنید و چه نکنید.

جریان اصلاحات بیشتر به گفت‌وگو و کار جدی احتیاج دارد تا اینکه کسانی در موضع پدر بزرگ و پدر خوانده این جریان وارد شوند و زیرآب همه چیز را بزنند. این قبیل صحبت‌ها و رفتارها در چنین شرایطی موقعیت شناسانه نیست، اما اگر فکر کنیم با طرح برخی سخنان انتقادانه، جریان مقابل از آن علیه جریان اصلاحات استفاده می‌کند، آب از سر اصلاح‌طلبان گذشته و نباید چندان دلواپس بود.

چراکه جریان مقابل کارش را خواهد کرد. پس نباید اگر مساله‌ای هست لب بگزیم و آهسته صحبت کنیم تا کسی نشنود. در عین حال این قبیل اظهارات برج عاج‌نشینانه و از سر خودپدرخوانده‌بینی جریان اصلاحات راه به جایی نمی‌برد. جریان اصلاحات نیروی پای کار و در صف می‌خواهد و گرنه الی ماشاءا... داریم کسانی که بخواهند در موضع پدرخواندگی صحبت کنند.

استراتژیست‌ها یا خوداستراتژیست پندارهایی که می‌خواهند تا پنجاه سال آینده طرح بدهند کم نداریم از خود بنده گرفته تا دیگرانی که سنی از آنها گذشته و خیلی در صف کار اجرایی نیستند یا قدرتی ندارند. به هر حال این قبیل دوستان باید حالت مشاور به خود بگیرند و اگر جایی واقعا کسی سوالی کرد یا نصیحتی لازم بود انجام دهند. اگر نه نیاز امروز جریان اصلاحات نیروی در صف است. نیرویی که بتواند قدرتی فراهم بیاورد. البته قدرت اصلاح‌طلبان به نفوذ اجتماعی است.

هر چند نفوذ اجتماعی نیز احتیاج به کار روی جامعه، تماس با جامعه و برخورد مناسب با جامعه دارد و اینگونه رفتارهای تقابلی رسانه‌ای هیچ گلی به سر اصلاحات نخواهد زد. از سوی دیگر طی چند وقت اخیر سویه انتقادات رئیس دولت اصلاحات را نشانه گرفته در صورتی که دیواری کوتاه‌تر از رئیس دولت اصلاحات نیست. رئیس دولت اصلاحلات ادعا و دم و دستگاهی ندارد که خیلی بخواهد به آنها تکیه کند.

اگر کسی واقعا می‌تواند کار بهتری انجام دهد، پیش بیاید و وارد صحنه شود اما اگر قرار به تندی است، اصلاح‌طلبان به تندی نیاز ندارند. رئیس دولت اصلاحات با هر کم و کاستی که بوده تلاش کرده، اثرگذار بوده و در همین سال‌های اخیر با وجودی که از همه امکانات تقربیا محروم بوده، اما به طور جدی اثرگذاری خود را داشته است.

حال اگر کسانی فکر می‌کنند که بهتر از وی می‌توانند تاثیرگذار باشند و کارهای بهتری انجام دهند، به میدان بیایند. خردکردن کاسه‌کوزه‌ها بر سر رئیس دولت اصلاحات و جلوه دادن وی به عنوان مسئول تمام کم و کاستی‌ها نه تنها قطعا راه به جایی نخواهد برد بلکه دور از ادب، احترام و واقع‌گرایی بوده و منصفانه نیست. لذا با امکانات موجود همین عملکرد نیز قابل تقدیر است. صحبت‌های نادلسوزانه فقط روح و روان دیگران را خراش می‌دهد.

بحران معنا در مسیر اصلاح‌طلبی

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

چند روزی است رسانه‌ها و شخصیت‌های جریان اصلاحات از لزوم بازسازی و اصلاح در اصلاحات سخن می‌گویند و نقدهای درون گفتمانی آنان در افق رسانه‌ها جلوه نمایی می‌کند. نگارنده به عنوان کسی که ذره‌ای احساس تعلق جناحی نمی‌کند، معتقد است مسئله اصلاح طلبان با جابه‌جایی مهره‌ها و تغییر ساختارها حل نمی‌شود و دلسوزانه مسئله اصلی اصلاحات را مختصر عرض می‌کنم.

در درون جریان اصلاحات انسان‌های موجهی هستند که در حوزه رسانه و سیاست با آنان مرتبط هستم، حرف آنان را شنیده‌ام و معتقدم دیگرانی هستند که به این جماعت ظلم می‌کنند. کدام دیگران؟ همان‌هایی که مقابل نسل‌های متأخر همسو با انقلاب اسلامی طوری سیاست‌ورزی کرده‌اند که اصلاح‌طلبی را معادل «ضدانقلاب» جا انداخته‌اند. سخت معتقدم جان کلام در چیستی بحران اصلاح‌طلبی را جناب قوچانی در سرمقاله ۱۴ /۲ /۹۹ روزنامه سازندگی به تصویر کشیده‌اند.

اگر به سؤالات مطروحه در آن یادداشت به صورت جامع توجه شود بسیاری از مشکلات اصلاح‌طلبان حل خواهد شد. باور کنید مشکل اصلاح‌طلبان نظارت استصوابی نیست که اگر بود بیش از ۲۲۰ نفر آنان وارد مجلس ششم نمی‌شدند، خاتمی رئیس‌جمهور نمی‌شد، عارف تأیید نمی‌شد، پزشکیان نایب رئیس مجلس نبود و...

مسئله این است‌که طیف‌های اصلاح‌طلبان -برخلاف اصولگرایان- بر سر اصول انقلاب اسلامی و اندیشه امام تفاهم ندارند، اما با وارونه نمایی، مشکلات را به اشخاص و ساختارها ارجاع می‌دهند. سؤال اساسی این است که چه چیزی اصلاح‌طلبان را دور یک کرسی می‌نشاند؟

به نظر نگارنده اصلاً وجه مشترکی جز تعلقات تاریخی وجود ندارد. مسئله را قوچانی به درستی برجسته کرده است که: مرز «اصلاحات در حکومت» با «اصلاحات بر حکومت» باید روشن شود و دقیق‌تر نوشت که «نسبت اصلاحات هم با حاکمیت باید روشن شود هم با ملت» و بسیار دقیق موشکافی کرده است که اصلاحات دنبال مشارکت در قدرت است یا جنبشی شدن؟

مهم‌ترین شکاف درونی اصلاحات آن است که طیف‌هایی از جریان می‌خواهند فراسوی سیاست‌های کلی نظام خودشان یک جمهوری اسلامی دیگر معنا کنند که قلب ماهیت شده باشد و با استانداردهای غرب منطبق شود و بتوانند سرشان را بالا بگیرند. عجیب آن است که طیف‌های همسو با نظام در جریان اصلاحات مرتب تحقیر می‌شوند و علناً جرم آنان وفاداری به نظام اعلام می‌شود (مثل نظر شکوری‌راد نسبت به عارف).

عجیب آن است که سعید حجاریان می‌نویسد ایران باید از حالت انقلابی به حالت عادی برگردد و وزیر خارجه امریکا نیز هدف تحریم را همین عبارت می‌داند.

نمی‌شود جمهوری اسلامی را با مفاهیمی مانند «استبداد دینی» و «دیکتاتوری صالحان» و... معنا کرد و خود را عضو آن دانست. نمی‌شود به عنوان اصلاح‌طلب، عضو مجلس شورای اسلامی باشی سپس کشف حجاب کنی و سر بتراشی و آرزوی بازگشت شاهزاده! برای نجات میهن را بکنی؟ در سال‌های اخیر حزب کارگزاران متوجه شد که اصلاحات «بر نظام» معنا می‌شود؛ بنابراین به واقع‌گرایی روی آورد و معتقد است بالاخره ما می‌خواهیم در درون این نظام کار کنیم پس نمی‌توانیم هم اپوزیسیون باشیم هم جنبش اجتماعی راه بیندازیم و هم در صف اول ورود به قدرت باشیم.

نمی‌شود شاخه سیاسی حزب مشارکت طراحی به خاک سیاه نشاندن موسوی را انجام دهد، اما بخشی از قدرت باشد. نمی‌شود امام، امام کرد، اما آرزوی پیمودن مسیر جانشینان مائو در چین را نمود.

مشکل اصلی بخش اندیشه‌ای اصلاح‌طلبان این است که می‌خواهند «روشنفکران قدرت» باشند و این امر پارادوکسیکال است. تب روشنفکری نمی‌تواند یک جریان سیاسی را به ساحل سیاست‌ورزی رساند. این تب آنقدر بالا است که امثال آخوندی و کلانتری هم به خاطر دو فنجان قهوه‌ای که با اصلاح‌طلبان خورده‌اند ژست روشنفکری به خود می‌گیرند.

آخوندی بعد از ۴۰ سال حضور در قدرت معتقد است من روشنفکری بودم که وارد قدرت شدم یا کلانتری بعد از ۴۰ سال به امام دروغ می‌بندد و انقلاب دوم او را نیز زیر سؤال می‌برد و در عین حال کارگزار نظام نیز هست.

مشکل طیف «برنظام» اصلاح‌طلبان این است که تکلیف خود را با سیاست‌های کلی نظام روشن نمی‌کنند یا سکوت کرده‌اند یا طعنه‌زننده و پرخاشگر از آن می‌گذرند و این بدان معناست که حتی اصل ۱۱۰ قانون اساسی را که قبلاً برای عبور از ولایت مطلقه فقیه بر اجرای آن اصرار می‌کردند نیز قبول ندارند.

این صداقت نظام جمهوری اسلامی است که به بریدگان و تجدیدنظرطلبان میدان نمی‌دهد. چرا؟ چون اگر حاکمان در نظام جمهوری اسلامی به دنبال قدرت و مواهب شخصی از آن بودند به رسم سیاستمداران عرفی، هرکسی را با آب‌نبات و دیناری می‌خریدند و ساکت و همراه می‌کردند.

اما صداقت دینی این اجازه را به آن‌ها نمی‌دهد که برای قدرت‌خواهی به دیگرانی که تجدیدنظرطلب شده‌اند باج دهند. خوشبختانه دولت مستقر در امریکا برخلاف‌های دولت‌های قبلی حساب مجزایی روی اصلاح‌طلبان داخل کشور باز نکرد و همه را به یک چشم دید.

اصلاح‌طلبان از این فرصت برای اعتمادسازی در درون نظام استفاده نکردند. اصلاح‌طلبان یک نقطه غایی مطلوب در خارج از مرزهای نظام برای خود ساخته‌اند و هر پدیده‌ای نیز در کشور به‌وقوع می‌پیوندد، نقطه عزیمت برای حل آن را به همان نقطه غایی خود ارجاع می‌دهند.

وقتی قوچانی می‌نویسد: «روی سخن ما با دکتر عارف نیست با حزب اتحاد ملت است» به این معناست که او خوب فهمیده است ضربه به جریان اصلاحات به خاطر واگرایی است نه همگرایی و می‌داند برای سیاست‌ورزی روان در درون نظام نمی‌توان با حزب مشارکت شماره ۲ پالوده خورد.

این جماعت حتی در اساسنامه حزب مشارکت در ۲۲ سال پیش نیز نامی از ولایت فقیه نبردند و حال نیز آنگونه‌اند. تولید هزینه برای کسانی که می‌خواهند در چارچوب نظام سیاست‌ورزی کنند به صورتی درآمده است که کاسه صبر روبه لبریزی است.

حتی برخی در درون جریان اصلاحات دنبال حمایت حداکثری از نظام نیستند، اما علاقه‌مند هستند در چارچوب قانون اساسی و قوانین موضوعه فعالیت نمایند و می‌دانند که جماعتی با رفتار و نظرات خود آنان را نیز به محاق می‌برند و درصددند وضعیت خود را روشن کنند.

تا امام در این کشور زنده است تجدیدنظرطلبان راه به جایی نمی‌برند. عرض خود می‌برند و زحمت ما می‌دارند. این موضوع را بخشی از نیروهای اصلاحات به خوبی متوجه شده‌اند. برخی از کسانی که متوجه این مهم شده‌اند تلاش می‌کنند در صدر جریان قرار گیرند و برخی تلاش می‌کنند صفوف خود را جدا کنند.

مانیفست‌هایی که اصلاح‌طلبان در ۲۰ سال گذشته نوشته‌اند در دسترس همه است. نیروهای همسو با نظام در درون جریان فهمیده‌اند که نمی‌شود با نویسندگان این متون پالوده خورد و در عین حال مدعی انقلاب و امام و جمهوری اسلامی شد.

امید است روشنفکران رمانتیک به «جنبش اجتماعی» خود بپردازند و اجازه دهند جریان اصلاحات بخشی از نظام جمهوری اسلامی باقی بماند. لازمه این مهم وجود مرزبندی شفاف و ماهوی است.

پایان دوران پرده‏‌پوشی

ژوبین صفاری در ابتکار نوشت:

اساتید ارتباطات تحلیل‌های متفاوتی از کاهش مرجعیت رسانه‌ها بین افکار عمومی ارائه می‌دهند. این واکاوی‌ها اغلب محصول پیشامد یک اتفاق طی چند سال گذشته به شمار می‏رود و آن توجه مردم به شبکه‏های اجتماعی است.

هرچند در بسیاری از موارد، این شبکه‌ها خوراک اصلی خود را از رسانه‌های رسمی می‌گیرند اما درنهایت آن‌ها خود تبدیل به منابع اصلی تغذیه افکار عمومی در ارائه تحلیل‌ها و حتی خبرها شده‌اند.

غرض این نوشتار پرداختن به تمام جوانب و دلایل این رخداد و یا ارزش‏گذاری مطلق نسبت به تغییر مرجعیت رسانه‌ای نیست، اما شاید بتوان یکی از مهم‏ترین حلقه‌های مفقوده از دست رفتن مرجعیت رسانه‌ای را در محدودیت‌هایی دانست که به دلایل مختلف از جمله ملاحظات اقتصادی و بیشتر ملاحظات سیاسی، اهل خبر و قلم را دلسرد و کم‏انگیزه کرده است.

نکته قابل توجه در این است که برخی مسئولان علی‏رغم شعار شفافیت خود در خط مقدم برنتافتن هرگونه پرسشگری و نقد هستند. این رویه البته معطوف به این دولت نیست بلکه در ادوار گذشته همواره رسانه به عنوان یکی از اجزای مهم شفافیت از ورود به حیطه‏هایی منع می‌شده است. این منع شدن البته به نوعی از سوی مردم نیز پذیرفته شده بود چرا که اساساً گزینه‌های چندانی برای دانستن وجود نداشت.

اما امروز ابزارهای متنوع اطلاع‏رسانی، افکار عمومی را برای پذیرش پرده پوشی قانع نمی‌کند در حالی که بسیاری از مدیران و مسئولان همچنان به سیاق دهه‏های گذشته سعی در کنترل رسانه های رسمی با انواع حربه‏ها دارند. گو اینکه وزیر بهداشت حتی پرسشگری یک بازیگر در صدا‏وسیما را نیز برنتافت و به رئیس این سازمان نامه‌ای پر گلایه نوشت. از این دست برخوردها بین مسئولان چه در دولت و چه در نهادهای حاکمیتی بسیار دیده شده است.

با این همه حتی اگر آخرین گزارش سازمان بین‌المللی گزارشگران بدون مرز که ایران را در رتبه‏های آخر آزادی رسانه‏ها دانسته، غرض‏ورزانه بدانیم؛ باز هم واقعیت ماجرا و آنچه اهالی رسانه با آن مواجه هستند شرایط بهتری را نشان نمی‏دهد. طنز ماجرا زمانی بیشتر می‏شود که این خبر در برخی رسانه‌های رسمی بدون اشاره به رتبه ایران و پرداختن به رتبه سایر کشورها منتشر شد تا ثابت کند برای انتشار یک خبر هم محدودی‌هایی وجود دارد.

در این شرایط با همه احترامی که برای تحلیل‌های اساتید رسانه قائلیم و البته در بسیاری موارد درست است؛ شاید اما بهتر باشد مشکل اصلی از دست رفتن مرجعیت رسانه‌های رسمی را در نبود آزادی‌هایی دانست که حالا به شکل معیوب و کنترل نشدنی در شبکه‌های اجتماعی تبلور یافته است. بی‏تردید میل به دانستن و شفافیت در عصر حاضر با گذشته تفاوت‌های زیادی کرده است. دیگر نمی‏توان همان طور که مدیریت برخی مسئولان در دهه‏های گذشته فریز شده است، مدیریت افکار عمومی را هم در آن دهه‏ها نگه داشت.

گاهی شنیده می‏شود که فلان مسئول می‏گوید که زیرمجموعه‏اش زیر نورافکن شفافیت قرار دارد در حالی که هیچ کس نمی‏داند ساز و کار انتصاب‏ها و آنچه که رخ داده و در حال رخ دادن است در این مجموعه‏ها به چه صورت است. کاش اساتید ارتباطات به مسئولان یادآوری می‏کردند که دیگر دهه پرده‏پوشی با تطمیع و تهدید و... گذشته است.

تنها باید برای سامان یافتن این بلبشو و اعوجاج رسانه‏ای بپذیریم که رسانه‏های رسمی باید آزاد‏تر از آنچه هستند، فعالیت کنند. توسعه در‏نهایت از مسیر آزادی و شفافیت می‏گذرد اگر به تجربه تاریخی کشورها اعتقاد داشته باشیم.

برچسب‌ها