چه هزینه‌ای از جیب، اعتبار و عمر ملت ایران خرج شد تا دولتمردان جمهوری اسلامی برسند به این نقطه و برایشان یقین شود که «آمریکا» برای بشر خطرناک‌تر از یک ویروس است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


چرا رهبر انقلاب به‌جای آمار دادن مثال زدند؟

محمد صرفی در کیهان نوشت:

  رهبر انقلاب اسلامی در بخشی از سخنرانی تلویزیونی هفته گذشته به مناسبت نیمه شعبان به مشارکت‌های مردمی در مقابله با کرونا اشاره کرده و آنها را بسیار زیبا و دارای صحنه‌های جالب و شگفت‌انگیز توصیف کردند و در ادامه به‌صورت ریز و مشخص، هفت مورد از این مشارکت‌ها را معرفی کردند؛ طرح «هر محلّه یک قربانی» در سبزوار، تولید ماسک در خانه توسط یک مادر شهید یزدی، خانم‌های نهاوندی که زمان جنگ نان می‌پختند و حالا دست به کار مهار کرونا شده‌اند، ضدعفونی اماکن و منازل از سوی طلاب در خوزستان، تلاش معتمدین محلی در شیراز برای کمک به مستاجران، فعالیت میدانی رئیس‌حوزه علمیه تبریز و یک نامزد نمایندگی مجلس که رای نیاورده اما ستادش را تعطیل نکرده و آن را تبدیل به ستاد مقابله با کرونا کرده است.

ظاهر ماجرا ساده به نظر می‌رسد؛ رهبر انقلاب برای تقدیر از مشارکت‌های مردمی و تشویق دیگران به اینگونه اقدامات، چند مورد مشخص را ذکر کرده‌اند، اما این موضوع به‌ظاهر ساده از چند منظر قابل تامل و درس‌آموز است. ایشان می‌توانستند بصورت کلی چند آمار بیان کنند (به احتمال قریب به یقین آماری کلی و تقریبی از مشارکت‌های مردمی در اختیار ایشان است) و مثلاً بگویند چند صد یا چند هزار گروه مردمی و داوطلب در سراسر کشور مشغول هستند تا با کرونا و عوارض آن در حوزه‌های مختلف مقابله کنند. شاید عده‌ای گمان کنند اینگونه ورود به ماجرا بهتر نیز هست چرا که چند صد یا هزار مورد، دهان پرکن‌تر از چند مورد است!

اما اگر از منظر روانشناختی و رسانه‌ای به ماجرا نگاه کنید، به هوشمندی و برخورد تخصصی رهبر انقلاب پی می‌برید. آمار و اعداد هرقدر برای مدیریت لازم و ضروری هستند، برای اثرگذاری روانی و احساسی پایشان لنگ و حتی گاهی مضر نیز هستند.

وقتی می‌شنوید مثلاً هزار گروه مردمی و جهادی مشغول فعالیت هستند، چه تصویر و تصوری در ذهنتان شکل می‌گیرد؟ آیا شما را برمی‌انگیزد که گروه هزارویکم را تشکیل دهید؟ آمار در این زمینه یک تصویر مبهم و انتزاعی و احتمالاً حتی غلط در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند. کسی که پای تلویزیون نشسته و از رهبر انقلاب می‌شنود که مثلاً هزار گروه جهادی مشغول فعالیت هستند، هیچ بعید نیست تصور کند این گروه‌ها افراد خاص و ویژه‌ای هستند که با سازوکاری پیچیده و تخصصی فعالیت می‌کنند، پس از من که فردی عادی هستم و ارتباط و تخصص خاصی هم در علوم پزشکی، اجتماعی و اقتصادی و... ندارم، کاری برنمی‌آید! تصور فوق را بگذارید مقابل وضعیتی که جوانی می‌شنود افرادی که سن و سالی از آنها گذشته حتی در خانه خود و با ابتدایی‌ترین ابزار، مشغول مشارکت اجتماعی و مقابله با کرونا هستند.

این نوع ارتباط و سخن گفتن با افکار عمومی، هوشمندانه و تاثیرگذار است. ارتباطی که متاسفانه اغلب مسئولین کشور فاقد آن هستند و گمان می‌کنند با استفاده از عبارات تخصصی و پیچیده و اعداد و ارقام می‌توانند بر مخاطب خود تاثیر بگذارند و هر چه اعداد بزرگتر، تاثیرگذاری هم بیشتر!

نکته مهم دیگر درباره مشارکت‌های مردمی و مثال‌های عینی و ملموس رهبر انقلاب، نوع برخورد رسانه‌هاست. رسانه‌ها به سرعت سراغ این موارد رفتند و آنها را معرفی کردند و شاید گمان می‌کنند که وظیفه خود را انجام داده‌اند، اما این نوع برخورد با قضیه، سطحی و ناشی از نداشتن همان فهم عمیق و تخصص است.

آیا فقط آن مادر شهید یزدی در خانه‌اش ماسک تولید می‌کند؟ فقط آن ریش سفیدان و معتمدان شیرازی به فکر مستاجران منازل و مغازه‌ها هستند؟ و یا فقط آن گروه خانم‌های نهاوندی برای مهار کرونا فعالیت می‌کنند؟

اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۸ تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب ارزشمند «همپای صاعقه» -به قلم گلعلی بابایی و حسین بهزاد- منتشر شد. تقریظ مربوط به چندین ماه پیش بود و از چاپ اول کتاب هم چند سالی گذشته بود. نگارنده برای مصاحبه درباره کتاب، سراغ گلعلی بابایی رفتم. حین مصاحبه، حسین بهزاد تماس گرفت و چند دقیقه‌ای هم با او صحبت کردم.

بهزاد با گلایه به نکته‌ای ظریف و قابل تامل اشاره کرد. می‌گفت اگر آقا این تقریظ را بر کتاب ما نمی‌نوشت یا تقریظ ایشان منتشر نمی‌شد، کتاب ارزش توجه نداشت؟ سؤال دقیق و به جایی بود و انگشت روی ضعفی مزمن می‌گذاشت.

ضعفی که هنوز هم ادامه دارد و نمونه‌اش را می‌توان در همین ماجرای مشارکت‌های مردمی دید. حتماً باید رهبری از کتابی، اثری، حرکتی و... نام ببرند و تقدیر کنند تا مسئولین و رسانه‌ها سراغ آن بروند؟

همانطور که سال گذشته رهبر انقلاب تاکید کردند ما در دو عرصه اقتصادی و فرهنگی با جنگی تمام‌عیار و سنگین روبه‌رو هستیم. پیروزی در هر جنگی الزامات خود را دارد. شاید بتوان گفت یکی از دلایل تاکید مکرر ایشان بر حرکت‌های «آتش به اختیار»، جبران چنین ضعف‌هایی است. ماجرای کرونا اینک در جهان به اصطلاح اول تبدیل به یک رسوایی تمام عیار شده است. دولت‌های مدرن و متمدن محموله‌های بهداشتی را هم سرقت می‌کنند و از رویای آمریکایی صف‌های خرید سلاح و دریافت غذای رایگان به جای مانده است اما همین آمریکا که خود اعتراف دارد دچار وضعیت «فاجعه بزرگ» شده و کادر درمانی‌اش کیسه زباله می‌پوشند و متوفیان را در گورهای دسته‌جمعی دفن می‌کند، دست از یاوه‌گویی و خباثت علیه ایران برنداشته و وقیحانه می‌گوید ایران پول‌های خود را بجای مردم، خرج سوریه و عراق و لبنان می‌کند! وقاحت آمریکایی پایانی ندارد و رسانه‌ها با به تصویر کشیدن هنرمندانه همدلی و مشارکت ملی در مبارزه با کرونا نقشی اساسی در افشا و خنثی‌سازی این وقاحت دارند. این ماموریت با برخوردهای سطحی، غیرتخصصی و غیرهوشمندانه به نقطه مطلوب نمی‌رسد.


زشت و زیبای کرونا

مرتضی مبلغ در ایران نوشت:

شرایطی که در حال حاضر بر کشور ما همچون کل کشورهای جهان حاکم است، می‪‎تواند توأمان، تبعات «ناخوشایند و منفی» و «خوشایند و مثبت» به همراه داشته باشد. ابتلای تعداد قابل توجهی از مردم به ویروس کرونا و به دنبال آن اعمال قرنطینه –ولو با وجود انتقاداتی- آثار سوء اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از خود برجای گذاشته و با روندی که پیش رو داریم، طبیعی است که در آینده هم تداوم آن را شاهد خواهیم بود.یکی از اقتضائات چنین شرایطی باز گذاشتن دست دولت و اقتدار بیشتر او برای کنترل بحران است که البته محقق هم شد.  اما در کنار این مأموریت قوه اجراییه کشور، سایر نهادها هم بیکار ننشسته‎ و وارد میدان شده‎اند. هرچند حضور آنها در این دوران، بسیار لازم و ضروری به نظر می‎رسد اما، اگر چنین شرایطی بخواهد پایدار بوده و به دوران پس از کرونا هم منتقل شود، آسیبهای خاص خود را داشته و با اقتدار دولت در تضاد خواهد بود.با وجود نگرانی در این مورد، نباید پنداشت آنچه  تا کنون از آسیب‌ها و بدی‌های کرونا دیده‌ایم تنها صورت سکه این ویروس است. در وجه مثبت آن می توان به تلنگری اشاره کرد که کرونا به حکومت‌ها در جهان زد و اینکه نشان داد، سیستم‌های حکمرانی چقدر آسیب‌پذیر هستند وبعضاً سوء استفاده از قدرت، اقتدارگرایی‌ها، چسبیدن به صندلی ریاست‌ها و هوای نفسانی از سوی برخی مقامات و مسئولان پوچ و باطل است.

ویروس منحوس نشان داد که انسان‌ها نسبت به هم هیچگونه برتری ندارند. ضرورت همدلی، انسجام عمومی، تشریک مساعی و توجه به همنوع از محسنات شیوع این بیماری و ناشی از حس برابری انسان‌ها در مواجهه با آن است.

دستاورد بزرگتر کرونا، قطعاً در رفتار حکومتگران هم ظاهر خواهد شد. آنان اگر از چنین شرایطی درس بگیرند وارد فرآیندهای سازنده‌تری در مناسبات بین خود و جامعه شده و سعی در پر کردن شکاف‌های موجود و اعتمادسازی بیشتر خواهند داشت.

دوره پسا کرونا قطعاً با تغییر در برخی از سازوکارهای مدیریتی، می‌تواند آثار متفاوتی نسبت به گذشته بنا نهد.  به شرطی که مسئولان از آن درس بگیرند و مناسبات جدیدی را بتوانند شکل داده و با اشتراک مساعی و فروکاستن از نزاع‌های بی‌پایان، از اختلافات بی‌ثمر فاصله بگیرند. این موضوع به اراده عمومی و بخصوص خواست سیاسیون و سیاستمداران و در ورای آن حاکمان، باز می‌گردد.

آنان اگر در را بر همان پاشنه گذشته بچرخانند و بدون درس گرفتن روش‌های قبلی را دنبال کنند، تداوم آسیب پذیری را بر خود و جامعه تحمیل خواهند کرد.

مشخصاً در فضای سیاسی ایران حالا چند صباحی است که در درون حاکمیت چالش‌های بی‌پایان مخرب و غیرسازنده را نمی‌بینیم یا بروز و ظهور آنها بسیار محدود شده است، کرکره انگ زنی‌ها و تهمت زدن‌ها به نسبت گذشته گویا پایین کشیده شده و از کارشکنی نهادها برای یکدیگر خبری نیست و فضای همکاری ملی بر تخریب‌ها و افتراق‌افکنی‌ها غالب شده است.

البته قابل پیش‌بینی نیست که این همگرایی تا کی ادامه می یابد اما  نهادینه کردن و تداوم آن به رفتارها و عملکرد همه بخش‌های دخیل در فضای سیاسی و مدیریتی کشور اعم از بخش‌های رسمی و غیر رسمی حاکمیت برمی‌گردد که چگونه مناسبات جدید را تعریف کرده و از شرایط موجود درس بگیرند، وجوه ضعف فعلی را برطرف و نقاط مثبت و روحیه همکاری را تقویت کنند.

نکته قابل تأمل دیگر که جزو وجوه مثبت ماجرای کرونا در ایران است تصمیماتی است که در حوزه مذهب گرفته شد و با درایت مراجع تقلید و علمای روشن‌اندیش، جریان متحجر دینی به حاشیه رفت و حاشیه‌سازی‌های آنها مورد توجه  و استقبال افکار عمومی قرار نگرفت.

شاهد بودیم وقتی که پای سلامت جامعه و جان مردم در میان بود، اماکن مقدسه ، مساجد، زیارتگاه‌ها و تجمعات مختلف مذهبی متوقف شد که نشان از فرهیختگی، هوشمندی  و درایت بالای جامعه ایرانی دارد. همچنان‌که مسئولیت‌شناسی باعث شد در کنار مراسم مذهبی جمعی، آیین های سنتی و تاریخی ایام نوروز هم تعطیل شد چنانکه روز ۱۳ فروردین هم مردم در خانه ماندند.

در حقیقت برخی که بر اعتقادات خود پافشاری می‌کردند و هیچ انتقادی را هم بر نمی‌تابیدند و بعضاً پشت مراسم و مناسک دینی پنهان می‌شدند، متوجه شدند که باید از رویکردها و باورهای خرافی پرهیز کنند و آنها را به اصول راستین مذهب گره نزنند چرا که مردم از آنها نمی پذیرند.

در حقیقت همه به این جمع‌بندی رسیدند آنچه به نفع جامعه است باید مورد توجه باشد و هر تصمیمی در این راستا اتخاذ می شود باید مورد اهتمام باشد.

واگذاری شستا؛ نقطه عطف بورس

سینا واحدی  در خراسان نوشت:

سال های متمادی است که گزاره خصوصی سازی و افزایش سهم مردم در اداره کشور از تریبون های متفاوت و با دلایل متنوعی مطرح می شود. خصوصی سازی فرایندی پر اهمیت و البته ریشه دار در اقتصاد جهان است. مسیری که در سال های اخیر مورد تاکید مسئولان و کارشناسان اقتصادی ایران بوده است. هر زمان که نامی از خصوصی سازی و واگذاری بخش های اقتصادی دولت و حاکمیت مطرح می شود، نام بسیاری از شرکت های دولتی بزرگ و به تعبیر بهتر هلدینگ های ملی ایران بیشتر شنیده می شود.

هلدینگ هایی که مجموعه های بسیار زیادی از شرکت ها را درون خود جای داده و با هزینه تراشی های مختلف برای دولت بار محسوب می شوند. شستا یکی از آن نام هایی است که هر زمان حرف از خصوصی سازی برده می شود، حتما اشاره ای هم به آن می شود. شرکت سرمایه‌گذاری تأمین اجتماعی یا به‌ اختصار شستا، شرکت هلدینگ سرمایه‌گذاری متعلق به سازمان تأمین اجتماعی است، که در زمینه مدیریت سرمایه‌گذاری، تجارت و بازرگانی، مدیریت دارایی و مبادلات سهام شرکت‌ها، فعالیت می‌کند.

شستا با وجود بیش از ۳۰ شرکت زیرمجموعه اصلی و مدیریت مستقیم و غیر مستقیم بیش از ۲۷۰ شرکت و دارایی بیش از ۵۵ هزار میلیارد تومان سال ها در مناقشه بین واگذاری و دولتی بودن بوده است. سازمان تامین اجتماعی با ۴۲ میلیون نفر زیرمجموعه یکی از مهم ترین سازمان های دولتی ایران محسوب می شود که صاحب تمامی سهام این هلدینگ بزرگ است. میزان دارایی ها، تعداد افراد مرتبط، شایعات مفاسد اقتصادی و حواشی سیاسی درباره این هلدینگ سبب شده تا بیش از دیگر شرکت ها و مجموعه های اقتصادی دولتی شناخته شده باشد.

بیش از سه سال از اولین بحث های جدی حول واگذاری شستا در بورس و عرضه آن به بخش خصوصی می گذرد. این گفت وگو ها که در هر بازه ای شدت و حدت می یافت، امروز با قطعی شدن خبر عرضه اولیه ۱۲درصد از سهام شستا در روز چهارشنبه به واقعیت پیوست. اگر چه در سال های اخیر بخشی از سهام شرکت های فرعی شستا در بورس عرضه شده است، اما این بار قرار است تا سهام مستقل خود شستا در بازار دوم معاملات بورس عرضه اولیه شود.

این اتفاق تاریخ ساز می تواند یکی از بزرگ ترین واگذاری های سهام دولتی و شبه دولتی سال های اخیر شناخته شود. ۹میلیارد و ۶۰۰ میلیون از سهام شستا در زمانی به بخش خصوصی واگذار خواهد شد که قرار است از هفته آینده واگذاری سهام دولت در چند شرکت دولتی به عموم مردم نیز آغاز شود. این واگذاری ها در شرایطی است که دولت نیاز شدیدی به تامین بودجه از سوی بازار سرمایه دارد.

کسری بودجه در سال ۹۹ با اتفاقات نفتی و کرونایی و ادامه تحریم های ظالمانه بسیار جدی تر از سال های اخیر است. از سوی دیگر دولت در بودجه ۹۹، پیش بینی درآمدی ۱۱هزار و ۴۰۰ میلیارد تومانی از واگذاری شرکت های خود کرده است. این که، این اتفاق بزرگ درکارنامه اقتصادی این دولت ثبت خواهد شد، بدیهی است، اما یک سوی دیگر این واگذاری بررسی احوال بورس و ادامه رونق جذاب ماه های اخیر برای بورسی هاست.

بدون شک بازار سهام در یک سال گذشته از اوضاع بسیار مطلوبی برخوردار بوده است. برای بررسی دقیق بورس در آینده، باید به نقش پر اهمیت دولت در وضعیت فعلی بورس توجه کرد. بازار بورس ایران همزمان پس از تحریم های سنگین و کاهش درآمدهای نفتی دولت رشد مضاعفی کرد. شاخص کل سهام در دو سالی که تحریم های نفتی ایران در شدیدترین وضعیت خود بوده از ۱۰۰هزار در سال ۹۶ به ۶۲۰ هزار در روزهای اخیر رسیده است.

کاهش درآمد نفتی سبب شد تا دولت توان کمتری در اصلاح قیمت ارز به صورت دستوری داشته باشد و دست از سرکوب قیمت آن بردارد، واقعی تر شدن قیمت نیز موجب شد تا فرمان ماشین سرمایه تا حدی به سوی مقصدی جذاب به نام بازار بورس ایران بپیچد. افزایش ریسک بازار ارز، ریسک سرمایه گذار را برای حضور در بستر سفته بازی افزایش می دهد، بنابراین تغییر مقصد سرمایه گذاری از بازارهای طلا و ارز یا به اصطلاح سفته بازی، به سوی بازار سرمایه می تواند روز به روز از التهاب و آشفتگی اقتصاد ایران بکاهد و ما را در مسیر پیشرفت اقتصادی قرار دهد.

تا این جا کار دولت با فراهم سازی بستر مناسب برای بازار بورس، توانسته کمک شایانی به رونق آن کند، اما در این بین نکته ای بسیار مهم باید مورد توجه قرار بگیرد. این عرضه های سهمگین همانند شستا در بازار سهام می تواند لبه بران تیغ را هم به ما نشان دهد. طبیعتا عرضه شرکت های دولتی به مرور و در بلند مدت در بازار سرمایه اثرات شگرفی در اقتصاد ایران خواهد داشت، اما در کوتاه مدت می تواند موجب التهاب و حباب های متمادی شود. مراقبت از این نوع التهابات توسط دولت و با نظارت وزارت اقتصاد باید انجام شود.

عرضه های شرکت های دولتی نیاز به خصوصی سازی واقعی دارد، خصوصی سازی که به درستی مردم در تصمیم سازی و تصمیم گیری در آن نقش داشته باشند. دولت برای کنترل بازار ارز و توسعه اقتصاد نیاز مبرمی به بازار سرمایه ایران دارد، اما نگرانی همیشگی کارشناسان از روزهای خوب فروش نفت یا بازگشت دلارهای نفتی  به هر شکلی است. روزگاری که دولت استراتژی های توسعه ای خود را از یاد ببرد و دل به دلار ارزان قیمت دست ساز خود ببندد.

درآن زمان دولت اهمیت بازار سرمایه را از یاد می برد و این اتفاق حتما ریسک بازار ارز را کاهش می دهد و سرمایه را دوباره مانند سال های قبل از مسیر واقعی خود منحرف می کند. فراموشی و غفلت از مدیریت صحیح بازار بورس بی شک مانعی بزرگ برای جهش تولید و پیشرفت ایران عزیزمان خواهد شد.

 تغییرات جامعه ایرانی در پساکرونا

حسن عشایری در آرمان نوشت:

بسیاری از متفکرین همچون هابرماس فیلسوف آلمانی و کیسنجر استراتژیست آمریکایی درخصوص شرایط پساکرونایی جهان و تاثیرات وضع فعلی بر پساکرونا اظهارنظر کرده‌اند. اما در مورد شرایط پساکرونایی جامعه ایران به‌نظر می‌رسد که اگر شرایط حادی که اکنون حاکم است کاهش یابد و قابل کنترل شود دولتمردان و مسئولان چاره‌اندیشی خواهند کرد.

گرچه به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان کرونا در آینده پساکرونایی نیز تاثیرات اقتصادی خود را در اغلب کشورها خواهد گذاشت منتها به احتمال قوی در شرایط پساکرونا به پساسرمایه‌داری خواهیم رسید. البته تاثیرات اقتصادی پساکرونا بر کشور اینگونه نخواهد بود که عده‌ای برای جبران شرایط گذشته دوباره دست به برخی فعالیت‌های اقتصادی همچون اختلاس بزنند.

در پساکرونا با اصطلاحاتی همچون آستانه فقر و آستانه بقا مواجه خواهیم بود که شرایط به مراتب دشوارتری را رقم خواهد زد. از این جهت است که گفته می‌شود از هم‌اکنون باید نوعی آگاهی برتر اتفاق بیفتد. در مورد این مساله و آینده به جای خوش‌بینی یا بدبینی بهتر است واقع‌بین باشیم و برای این مهم به این پرسش پاسخ داده شود که آیا واقعا از وقایع تاریخی درس می‌گیریم که در آینده خود را اصلاح کنیم؟

مثلا دیگر محیط زیست را تخریب نکنیم و به طور کامل به کیفیت زندگی طبقات محروم و مستضعف توجه کنیم و شرایط آسایش آنها را پیش از گذشته فراهم آوریم. شاید آنهایی که در قدرت هستند این مفهوم را در نظر نگیرند اما مردم که درد آشناتر هستند باید بجنبند و آگاهی برتری پیدا شود که همزمان خرافات‌زدایی کرده و روشنگری کند تا بعدا بتوان تحولی بنیادی در جامعه ایجاد کرد. این امید وجود دارد که بتوان در آینده پساکرونا شرایط بهتری را داشته باشیم.

منتها این بسته به شرایط و نوع برخورد انسان‌ها است که شرایط را برای این امر مهم تسهیل کند یا اینکه مانند گذشته در راستای تخریب محیط زیست یا دیگر مسائل با سرعت بیشتری پیش بروند و جامعه را در مقطعی دیگر با بیماری دیگری مواجه سازند. هر چند که اگر کرونا هم نبود بشر با این صدمه‌ای که به محیط زیست زده غرامت خود را خواهد پرداخت. نگاهی به تعطیلات عید در سال‌های گذشته نشان می‌دهدکه روزانه چند نفر معلول و چندنفر از بین رفتند.

لذا اکنون سوال مشخص این است که در شرایط پساکرونایی جامعه بر مبنای خرد ورزی پیش خواهد رفت؟ برخی متفکرین در پاسخ گفته‌اند که درحال حاضر روح حاکم بر زمین خرد ستیزی است. از طرف دیگر درخصوص شرایط روحی و روانی جامعه در وضعیت پساکرونا باید اذعان داشت همانطور که اگر دانش آموزانی را در یک کلاس نگه دارید و پس از چندی آنها را رها کنید به سرعت و با گریز بیرون می‌روند جامعه نیز اینگونه است که هر وقت به مساله‌ای درگیر می‌شود به محض بازشدن دریچه‌ای ممکن است برای جبران آنچه که نداشته سریع‌تر حرکت کند.

در نتیجه این خطر از نظر روانی وجود دارد که جامعه بخواهد مکانیسم جبرانی به راه بیندازد و اینجاست که ممکن است خرد آسیب ببیند. قرار نیست که آنچه در شرایط پیشاکرونا به هر دلیلی در جامعه وجود نداشته تحت عنوان هر بهانه‌ای در پساکرونا دنبال شود. باید تغییر فکری ایجاد شود و زندگی با عشق، علاقه و تعادل جلو برود.

رسانه‌ها و به‌ویژه مطبوعات رسالت ویژه و ارزنده‌ای در آینده خواهند داشت که از قول خردورزان در آینده پیشنهادهایی ارائه کنند تا در آینده پساکرونایی بتوانیم طرحی نو دراندازیم. به هر صورت تغییر باید ایجاد شود و رسانه‌ها می‌توانند زمینه‌های این تغییر را ایجاد کنند. بینش‌ها باید به زندگی تغییر کند و از روزمرگی کاسته شود. امید است که در پساکرونا ابتدا ذهن و سپس رفتار جامعه اصلاح شود.


جنگ روانی در چله کرونا کمانه کرد

دکتر عبدالله گنجی در جوان نوشت:

شاید در بین کشورهای مستقل و ناهمسوی جهان با سیاست‌های غرب، هیچ کشور و ملتی به اندازه ایران و ایرانیان آماج حملات رسانه‌ای و جنگ روانی نبوده و نیست. به‌ویژه اینکه کشوری، چون ایران به دلایل مختلف ازجمله تحریم، دارای مشکلاتی است که مقام معظم رهبری از آن به‌عنوان «زخم» یاد کردند و جنگ روانی دشمنان را به «نشستن مگس» بر این زخم تفسیر کردند. رکود اقتصادی، بیکاری، تورم، تا مرگ مشکوک یک پیرزن در فلان روستا بالفعل و بالقوه می‌تواند و می‌توانست محور جنگ روانی باشد.

جنگ شناختی نیز بعد پیچیده و جدیدی از این مبارزه است. ساده‌زیست‌ترین رهبر سیاسی جهان را می‌توانند به‌عنوان یک سرمایه‌دار با میلیاردها دلار دارایی معرفی کنند. مجمع مؤمنین کشور (سپاه) را می‌توانند جمعی سرکوبگر و فاسد اقتصادی نام‌گذاری کنند. عارف بزرگی، چون قاسم سلیمانی را رهبر تروریست‌ها در خاورمیانه معرفی کنند.

پاسخ به حمله به مراکز نظامی را سرکوب مردم و شلیک سهوی به هواپیما را بی‌توجهی به جان مردم یا بی‌ارزش بودن جان مردم برای حکومت و... معرفی کنند و هزاران موضوع و پدیده را (اگر هم نباشد) با ذره‌بین و میکروسکوپ پیدا و وارونه می‌کنند. در بین همه سوژه‌یابی و سوژه‌سازی‌ها، خروج امریکا از برجام، منطقی را حاکم کرد که جنگ روانی با قافیه‌ای به تنگ آمده زمینگیر شد.

شهادت حاج قاسم به‌عنوان یک چهره کم‌نظیر تاریخ ایران، اسلام و تشیع این جنگ روانی را دچار اخلال کرد. اما کرونا از خصایص، گستره و پیامدهایی برخوردار بود که به‌مثابه آزمون راست‌آزمایی و تطبیق جلوه کرد. در بستر کرونا با جنگ روانی می‌خواهند چه بگویند؟

بی‌دلیل نیست که ناچاراً بیش از ۵۰ درصد اقدامات رسانه‌های فارسی‌زبان عربی-غربی متوجه کرونا در امریکا شده است تا بتوانند در سایه آن خلع سلاح در جنگ روانی علیه ایران را پنهان و بی‌طرفی خود را القا نمایند.

اوضاع فضاحت‌بار کرونا در غرب به‌صورتی است که هیچ رسانه‌ای به خود اجازه نمی‌دهد او را نبیند. از سوی دیگر پرداختن به کرونا در ایران با اشل‌های مرسوم اپوزیسیون به‌صورتی درآمده است که جز کمانه کردن آورده‌ای برای طراحان ندارد؛ بنابراین ایران درحال استراحت و معافیت از جنگ روانی است و منفذ و مجرا و سیبلی برای شلیک به آن دیده نمی‌شود. چرا؟

چون نمی‌توانند بگویند در ایران ماسک می‌دزدند، نمی‌توانند بگویند در ایران تحریم شده مردم فروشگاه‌ها را غارت می‌کنند، نمی‌توانند بگویند، در ایران کوره‌های آدم‌سوزی (ایتالیا) باز تولید شده است، نمی‌توانند بگویند در ایران مردم برای دستمال توالت همدیگر را می‌درند، نمی‌توانند گورهای دسته‌جمعی نیویورک را به قم نسبت دهند، نمی‌توانند بیکاری ۱۶ میلیونی امریکا را با بیکاری حداقلی از کرونا در ایران طاق بزنند، نمی‌توانند ارتش‌های غربی را با ارتش و سپاه در برپایی ۴۸۰۰ تخت در ۴۸ ساعت مقایسه و به ایران حمله کنند، نمی‌توانند همچنان ووهان و ماهان کنند، در حالی که ارتباط غرب با چین هیچ موقع قطع نشد.

ایرانی‌هایی که پیاده نظام جنگ روانی غرب هستند بعضاً در بستر کرونا یک جو عرق ملی پیدا کرده‌اند و جایی که آش غرب خیلی شور است از زیر بار عملگی فرار می‌کنند تا پرستیژ روشنفکری و کراوات و مانکنی خود را محفوظ نگه دارند. آنان که بیش از سی سال است مدینه فاضله‌ای از غرب تولید و در زرورق جنگ روانی پست می‌کنند، اکنون با لنگ افتاده غرب دست و پنجه نرم می‌کنند، اما تلاش می‌کنند با آن عکس یادگاری نگیرند. دیگر از عکس های یادگاری خودفروشان و وطن‌قی‌کردگان با پمپئو خبری نیست.

خود پمپئو هم ایران را یادش رفته است. برایان هوک، مسئول پرونده تحریم ایران چند وقتی است گم شده است و مصاحبه نمی‌کند. شاید در انظار ظاهر نمی‌شود که خبرنگاری درباره ماسک‌های دزدیده شده آلمان و کانادا از وی سؤال نکند و به خاطر تحریم دارویی ایران در اوج کرونا، نتوانند به وی کاپ اخلاق بدهند. شوالیه‌های ناتوی فرهنگی نمی‌توانند پر شدن کامیون‌های جنازه در ایتالیا و نیویورک و فرانسه و اسپانیا را به نام ایران قالب کنند و همچنان رئیس‌جمهور کشور تحریم شده ایران با گردنی بلند می‌گوید ایران ۱۳ هزار تخت آماده خالی دارد.

کرونا وزن‌کشی زی در بحران بود. ما از بحران به بحران منتقل شدیم، اما آنان از کازینوهای لاس‌وگاس به بحران وارد شدند و این آبدیدگی و تاب‌آوری و آن نازپروردگی و لذت‌گرایی رمانتیک یکی در کوره کرونا آبدیده‌تر و دیگری به خاکستر حیثیتی تبدیل شد. کرونا ما را از تنهایی درآورد ما آیینه گردان غرب شدیم. این الگو باید ثبت و تجربه ذی‌قیمت آن در آینده به کار گرفته شود.

مصلحت‌های مشروط در عراق

جلال خوش‌چهره در ابتکار نوشت:

انتخاب «مصطفی ‌الکاظمی» به‌عنوان جانشین نخست‌وزیری عراق با اجماع همه طرف‌های داخلی و دولت‌های ذی‌نفع در هرم قدرت این کشور انجام شد. این اجماع در صحنه سیاسی پرتلاطم عراق می‌تواند اتفاق خوب تفسیر شود، اما به معنی آن نیست که بحران حاکمیت در این کشور پایان یافته است. واقعی‌تر آن است که بگوییم همه طرف‌ها مصلحت‌اندیشانه، کاظمی را تا انتخابات سال آینده به عنوان رئیس دولت یا به تعبیر درست‌تر «جانشین نخست‌وزیر» پذیرفته‌اند.

انتخاب کاظمی که پس از سرخوردگی «محمد التوفیق» و «عدنان الزوفی» در تشکیل کابینه با اجماع همه طرف‌های شیعی، سنی و کردها انجام شده، از یک‌سو به ویژگی‌های شخصیتی و پیشینه کاظمی و از سوی دیگر اجبار اوضاع عراق مربوط است. کاظمی تا پیش از حضور در راس دستگاه امنیتی عراق در سال ۲۰۱۶ بدون هرگونه وابستگی حزبی، شخصیتی فرهنگی بود.

کتاب او با عنوان «امام علی و صلح» از سوی اتحادیه اروپا مورد تقدیر قرار گرفت. مستندسازی بود که آثارش از سوی شبکه‌های تلویزیونی اروپا بازتاب یافت. همچنین در زمره روزنامه‌نگارانی بود که در دوران تبعید در انگلیس، آلمان و سوئد، جنایات رژیم بعث را افشا می‌کرد.

برحسب یک اتفاق کار او به سیستم امنیتی عراق کشیده شد. «حیدر العبادی» نخست‌وزیر سابق عراق پس از حمله داعش و تردید او به صداقت دستگاه امنیتی، کاظمی را در راس سازمان استخبارات قرار داد. از این پس کاظمی به چهره‌ای امنیتی تغییر شکل داد. چهار سال حضور او در دستگاه امنیتی و کسب تجربه‌هایش از هزارتوی مشکلات کشور در همه زمینه‌ها می‌تواند او را در اداره امور یاری کند، اما نه به اندازه‌ای که بتوان نداشتن تجربه مدیریت اجرایی را نادیده گرفت.

کاظمی حالا شخصیتی امنیتی است که همه چیز را از پشت شیشه عینک امنیتی خود می‌بیند، تفسیر و تحلیل می‌کند و در همین چارچوب عمل خواهد کرد. گفته شده که حامیان اصلی او برای انتخابش به عنوان جانشین نخست‌وزیری، تجربه امنیتی او را درخور اوضاع ناامن عراق دانسته‌اند. اینجا یک مشکل کلیدی باقی می‌ماند؛ اینکه تا پیش از این، اولویت نخست‌وزیران سابق نیز امنیت بود. همین مهم آنان را در پاسخ به مطالبات مردم برای تامین معاش و رفاه و سلامت ناتوان و سرانجام ساقط کرد.

توافق طرف‌های ذی‌نفع در هرم قدرت عراق، اگرچه با توجه به عدم وابستگی حزبی کاظمی و عمر کوتاه دولت انتقالی تا پیش از انتخابات سال میلادی آینده بوده است، اما به معنی آن نیست که هر یک از طرف‌ها سهم خود را از کابینه طلب نکنند. به‌ویژه با توجه به ساختار قانون اساسی عراق، صاحبان کرسی در مجلس این کشور نمی‌توانند از سهم خود در کابینه چشم‌پوشی کنند. بنابراین دیر یا زود کاظمی با چالش جدی سهم‌خواهی‌ جریان‌های شیعی، سنی و کردها رودررو خواهد شد.

این درحالی است که اقتصاد عراق زیر زخم تازه‌ای که کرونا برآن وارد کرده، هم باید کاهش ۵۰ درصدی فروش نفت خود را تحمل کند، هم کسری بودجه سال جاری میلادی را که تا پیش از کرونا از ۱۵۰ میلیارد دلار فراتر رفته بود. ایجاد موازنه در روابط میان ایران و آمریکا و همسایگان عرب عراق از دیگر چالش‌های جدی است که دولت کاظمی را با پیچ‌های سهمناک در روابط خارجی آن روبه‌رو می‌کند.

همه این‌ها را باید اضافه کرد بر مطالبات فوری مردم عراق که طی ماه‌های گذشته به خیابان‌ها آمدند و حاکمیت ژلاتینی عراق را به شکل بی‌سابقه‌ای بی‌ثبات کردند. سقوط دولت «عادل‌عبدالمهدی» و بحران انتخاب جانشین نخست‌وزیری، برجسته‌ترین پیامد کوتاه مدت اعتراض‌های مردمی بود.

مصطفی‌ الکاظمی با اجماع و مصلحت‌اندیشی همه طرف‌های ذی‌نفع در هرم قدرت در عراق انتخاب شده که کشور را تا انتخابات سال آینده اداره کند. توافق برای انتخاب جانشین نخست‌وزیر، گام نخست از بحران حاکمیت در عراق است. گام‌های بعدی و چالش‌های پیش رو هرگونه گمانه‌زنی خوش‌بینانه را مشکل می‌کند.

اگر اخم اگر لبخند

در سرمقاله  صبح‌نو آمده است:

شاعر جوانی در باب رفتارهای دولتمردان ایالات‌متحده گفته بود: «گرگ، گرگ است اگر اخم اگر لبخند است». این سروده در زمانی منتشر شد که اوج دل و قلوه دادن دستگاه دیپلماسی کشور با دولتمردان اروپایی و آمریکایی بود. زمانی که دولتمردان هر منتقدی را با چوب حسادت و نادانی، حواله جهنم می‌کردند و انگ نفهمی زبان و سیاست بین‌الملل به آن‌ها می‌چسباندند.

آش به حدی شور شده بود که دولتمردان پیشنهاد می‌دادند فتح‌الفتوح سیاستمداران دیپلماسی کشور در کتاب‌های درسی گنجانده شود تا نسل جوان و نوجوان کشور با این پدیده بیشتر آشنا شوند. یکی، دو سالی ‌است که آن ماه‌عسل سپری شده و سبو بشکست و پیمانه بریخت.

کار به جایی رسیده که در زمانیکمتر از یک دهه همان رییس‌جمهوری در مکالمه‌ای تلفنی با همتای خود در یکی از کشورهای آمریکای لاتین عبارتی بر زبان می‌راند که چند سال قبل شبیه و عین آن را منتقدانش بر زبان می‌راندند: «امپریالیسم آمریکا برای بشر خطرناک‌تر از کروناست.»

کاش کسی پیدا شود و حساب و کتاب این چند سال را بکند که چه هزینه‌ای از جیب، اعتبار و عمر ملت ایران خرج شد تا دولتمردان جمهوری اسلامی برسند به این نقطه و برایشان یقین شود که «آمریکا» برای بشر خطرناک‌تر از یک ویروس است.

خبرگزاری وابسته به دولت این گفت‌وگو را تیتر یک می‌کند و استکبارستیزی رییس‌جمهوری را به رخ می‌کشد. کاش یکی هم بپرسد مگر این همان حرفی نبود که چند سال قبل منتقدان می‌زدند. بله آقای رییس‌جمهور! گرگ، گرگ است اگر اخم اگر لبخند است.