برای کسی که اطلاعی اجمالی از وضعیت حاکم بر جهان و شرایط ایران داشته باشد، روشن است که چه خبرهاست؟ جهان، نو به نو در حال دگرگونی و تغییر است. جهان استکبار به سرکردگی آمریکا با چالش زوال روبه‌روست.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


هیچ در تئوری پوچ در عمل

محمد هادی صحرایی در روزنامه کیهان نوشت:
 

برای کسی که اطلاعی اجمالی از وضعیت حاکم بر جهان و شرایط ایران داشته باشد، روشن است که چه خبرهاست؟ جهان، نو به نو در حال دگرگونی و تغییر است. جهان استکبار به سرکردگی آمریکا با چالش زوال روبه‌روست. ابرقدرتی که تا چند دهه پیش حرف اول را می‌زد و خود را حاکم مطلق می‌دانست و تفرعنی می‌کرد، امروزه به پدیده ترامپ مبتلاست که رکورددار دروغ در جهان و در بازی یا واقع، سلامت روانی‌اش در دست بررسی است. آمریکا را منزوی کرده و اگرچه نمک خوردگانش هنوز می‌خواهند مردم را از کُت کدخدای محتضر بترسانند ولی واقعاً از آن قدرت دیروز، جز لامساسی عهد شکن و شکست خورده باقی نمانده است. جدای از رکود اقتصادی، اعتبار آمریکا نیز از دست رفته و متفکرانش نظرشان عوض شده و دیگر، لیبرالیسم و نئولیبرالیسم را ناجی بشریت و راه‌حل آخرین نمی‌دانند.


ملک ملکه، سه نخست‌وزیر را به خاطر اضطرار برگزیت عوض کرده و بیش از یک‌سال است که فرانسه مدعیِ مهد حقوق، پاسخی جز تیرِ تفنگ برای مطالبه مردمش که نظام سرمایه‌داری را نمی‌خواهند ندارد و با استبداد، چشم و جانشان را هدف گرفته. اسرائیل دوران اضطراب خود را می‌گذراند و کابوس زوال می‌بیند. سوریه، لبنان، عراق، یمن، میانمار و... و ایران ما نیز از آتش دشمنان، آزرده جان‌اند. ایران که فلات ثبات است و در آزادگی و استقلال، مورد حسرت جهانیان، چهل سال است که در تحریم سخت است و تنها تحریم، آزارش نمی‌دهد. فتنه‌های رنگ‌رنگ و آدم‌های دغل و زرنگ، که در این اوضاع، حسابی کاسبی‌اند. اختلاسگر، اختلافگر، قاچاقچی، مالیات‌گریز، بدهکاران دُم کلفت بانکی، مسئولین کارنابلد، نفوذی‌ها، دوقطبی‌سازها، اراذل و اوباش، منافقین و سلطنتی‌ها و... همگی دست در دست دشمنان ایران و در مقابل مردم و انقلابشان صف کشیده‌اند. در برابر اینها، امدادهای الهی و تأییدات آسمانی و نفسهای مقدسان و خونهای شهیدان و دستهای به آسمان رسیده پاکان و جهادگرانی که روز و شبشان را به هم دوخته اند، همگی اصل کارند ولی آنچه مهم است مردمانی هستند که مردانه پای اسلام و انقلابشان ایستاده و نامشان را در سرلوحه بهترین امتها نوشته‌اند.
و جفای به آنها ستم به خوبیهاست.


و کثرت امتحانات و ابتلائاتشان، همگی نشان از نشان شده بودن این قوم دارد که خدای حکیم و حاکم و قادر، اراده کرده آنها را به قلل رفیع آرزوهاشان برساند و امور مهم را به آنان بسپارد. ان‌شاءالله.


قحطی انگلیسی و پدر و پسر پهلوی و 28مرداد و 15 خرداد و 17 شهریور و انقلاب و تحریمهای وحشیانه و ترورهای منافقین و جنگ تحمیلی و فتنه‌های 78 و 88 و 96 و 98 و فتنه گران کار به دست و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و زلزله و سیل و نااهلان و نامحرمان و... تنها واژگانی کوتاه، ولی حاکی از صد سال استقامت مردم ایران هستند که تاریخشان را با خون نوشته‌اند. آنچه امام حکمتها فرمود که مردم ایران برتر از مردم حجاز و کوفه دوران نبی و ولی است، حق مطلب است و همین است که مردم ایران را شایسته بهترین‌ها کرده است. خدا می‌داند.


هفته بسیج است و زادروز یکی از انقلابی‌ترین نهادهای تاریخ انسانی. قطعاً یکی از ملهمات مهم به امام خمینی همین بسیج و سپاهی است که اگر نبودند نه انقلاب بود و نه کشوری و نه مردمی. مگر انگلیس خبیث با قحطی، نصف ایرانیان را در سال 1295 تا 1298 خورشیدی نکشت؟ مگر دشمنان نگفتند که تحدید نسلِ ایرانی امروز، زحمت سیاستمداران جنگ طلب فردا را کم می‌کند؟ واقعاً هجوم حیرت‌آور، محصولات جلوگیری و عقیم‌کننده و تراریخته و سرطان زا و... به ایران، جدای از سوداگری نادرستان، به خاطر چیست؟ و در مقابل، دفاع رویان و امثال آن از سلول ایرانی و دفاع موشکی سپاه از مرز و آسمان ایران، و دفاع بسیجیان از آسایش خانه و خیابان ایران، در سرما و گرما برای چیست؟ این معجزه روح خداست که در پیش چشم و کارنامه‌اش زیر دست ماست و جز تفکر بسیج، هیچ تشکلی نمی‌تواند از پزشک و مهندس و معلم و روحانی و دانشجو و دانش‌آموز و کارگر و کارمند و کشاورز و بازاری و مردم عادی، سپاهی مقتدر برای ایران اسلامی تولید کند و در دوران مدیریتهای حراف یا دولت‌های کم کار، بار امور کشور را به دوش بکشند.


مردم جهان، اغتشاش دو روزه ایران را که نتیجه دو سال کار تحقیقاتی و عملیاتی دشمنان بود دیدند. خدا مرگ دهد طراحان و آمران و عاملان فتنه را با موشی که زاییدند. افتضاح بر افتضاحشان بود. حقیقتاً ترامپ و پمپئو و سران انگلیس و فرانسه و اسرائیل و سعودی اراذل و اوباش و انسانهایی کم اهمیتند که لیاقتشان همین سردرگمی است. زمانی نه چندان دور، روشنفکران غربزده و نفوذی‌ها محور اصلی نقشه‌های آمریکا و انگلیس و فرانسه بودند و امروز محور اعمال نظرات و سربازانشان چاقوکش‌ها و قمه‌کش‌ها و عرق خورهایی است که مطرود و منفور جوامع هستند. ای‌کاش عمق این قهقرا برایشان قابل فهم بود و ای‌کاش عاقلی به سران سعودی حالی می‌کرد که معنی گاوشیرده، بقره است نه سردار قادسیه. این حوادث و شکست‌های پی درپی نظام سلطه به معنی افول و غروب تمدن بی‌خدای غرب است و دیر نباشد که بتوان نئولیبرالیسم و سقوط کدخدا و انسانهای بی‌ارزش آویزان به او را در موزه‌ها دید. رضا و محمدرضای پهلوی کجا هستند تا ببینند همان تمدنی که به نامش آن همه جنایت کردند در نهایت به نوادگان شعبان بی‌مخ‌ها و پری‌بلنده‌ها و عربده کش‌ها ختم شد. حقیقت آن دموکراسی که با دعوت به سرقت و سوزاندن و کشتن حاصل شود یعنی هیچ در تئوری و پوچ در عمل.


یک هفته از دو روز اغتشاش ایران می‌گذرد. شاید به برکت وجود سپاه و بسیج، مردم ایران طعم ناامنی را نچشیده باشند ولی با آن دو روز می‌توان فهمید که نعمت امنیت از نان شب واجب‌تر است. اگر بتوان با شکم گرسنه خوابید، نمی‌توان با ناامنی چشم بر هم گذاشت. باید خدا را به خاطر امنیت کشورمان سپاس‌گزارد و برای تداومش همت گمارد و دست جوانمردان بسیج مریزاد که حامی و راوی آرامش‌اند. مردم عراق و سوریه و فلسطین و لبنان و میانمار و شیکاگو می‌دانند امنیت چه گوهری است و مردم فرانسه و انگلیس و آمریکا حسرت حکومتی را دارند که از آنها در برابر زورگویی دولتشان دفاع کند. حساب اعتراض از اغتشاش جداست. همان‌گونه که حساب تدبیر با شوک و انصاف با غافلگیری مردم در شب عید جداست. ای‌کاش دولت، همان‌گونه که از ابتکار یارانه و مسکن مهر و کارت سوختِ دولت قبل از خود ولو با تغییر نام و دیرهنگام تقلید کرد، از تجربه موفق سهمیه بندی آن نیز استفاده می‌کرد و این‌گونه مردم را به زحمت نمی‌انداخت چراکه دانستن حق مردم است و دولت اسلامی، نسبت به مردم که ولی نعمتند، مسئول است.


اصلاح قیمت حاملهای انرژی ضرورتی است که حرفی در آن نیست ولی مهم، چگونگی انجام آن‌ است و مهم‌تر از آن اعتماد به مردم و محرم دانستنشان در توجیه و آماده‌سازی و کمک گرفتن از آنها و توضیح دادن به سؤالاتشان است. کارت سوخت و سهمیه بندی چرا برداشته و چرا برگردانده شد؟ در این چند سال تعطیلی آن، چه میزان سوخت قاچاق شد و چقدر سود به قاچاقچیان رسید؟ آن تعطیلی و این راه‌اندازی چه میزان به بیت‌المال خسارت زد؟ واقعاً جایگاه کار کارشناسی در تصمیمات دولت کجاست؟ و ده‌ها سؤال دیگری که دولت باید با شفافیت پاسخگو باشد. نیاز به بازنگری جدی در هیئت تصمیم ساز و تصمیم گیر دولت جدی بوده و هست. تا دست‌کم در این دو سال باقیمانده بتوان کار مهمی برای مردم و کشور انجام داد.


باید دانست که آیا اتفاقات اخیر در تصمیمات دولت تأثیری داشته است؟ مثلاً از این به بعد نگاه دولت به آمریکا چگونه است؟ رابطه با فرانسه و انگلیس و سایر شرکایشان چگونه است؟ آیا شورای عالی فضای مجازی و وزارت ارتباطات هنوز در دشمنی و خباثت گردانندگان تلگرام و اقمارش شک دارند؟ و در ضرورت کمک به شبکه‌های اجتماعی داخلی متحیرند؟ و در اضطرار نیاز به اینترنت ملی و پاک مرددند؟ امید است آنها که برای تأمین نظر FATF به بزرگان دروغ بستند متوجه شده باشند که رهبری چه جوانمردی درحقشان کرد و دیدار ایشان با هزاران تولیدکننده داخلی در همان هفته یعنی چه؟ و اینکه امثال پالرمو و 2030 و هجوم اسناد دشمن ساز، برای چه و توسط چه کسانی بوده است و به جای منتظر ماندن برای نگاه دولت‌های اراذل و اوباش باید پیگیر زنده کردن سرمایه‌های داخلی و ارتباط معقول و عزتمندانه با کشورهای دیگر بود.

گریزی از گفت‌وگو نداریم

مجید رضاییان در روزنامه ایران نوشت:
 

دولت‌ها یک استراتژی اقناعی در رسانه‌ها دارند. این استراتژی با اطلاع‌رسانی متفاوت و فرآیندمحور است و می‌شود گفت از اطلاع‌رسانی اهمیت بیشتری دارد. در این فرآیند مخاطب در سیاستی که دولت می‌خواهد اجرا کند مشارکت می‌کند. برای رسیدن به این موضوع اولین قدم پژوهش است. یعنی ابتدا باید جامعه هدف مشخص و پس از آن نظرات مخاطب گرفته شود. در این صورت اگر فاصله‌ای بین اجرای سیاست و خواست عمومی وجود داشته باشد کم می‌شود. واقعیت این است که ما در اجرای سیاست‌هایمان به اطلاع‌رسانی توجه ناچیزی می‌کنیم. تا زمانی که بحران را از متن جامعه بازخوانی نکنیم، آن را واکاوی نکنیم و خواسته‌های عمومی و مطالبات‌ مرتبط با آن را بررسی نکنیم، سرمایه اجتماعی را از دست می‌دهیم و دچار بحران می‌شویم. نمی‌شود از بحران خارج شد.


چراکه نتیجه بی‌اعتنایی به اقناع افکارعمومی شکل‌گیری بحران اعتماد نداشتن و از دست رفتن سرمایه اجتماعی است.هابرماس می‌گوید گفت‌وگو زمانی محقق می‌شود که بین دو جریان مبادله معنا صورت بگیرد. گفت‌وگو به معنای مبادله، معنای بنیادین فرهنگ و دموکراسی است. بزرگ‌ترین کار فرهنگی که اکنون نیاز داریم این است که با مردم و جامعه هدف درباره اجرای هر سیاستی گفت‌وگو کنیم. اگر این گفت‌وگو صورت نگیرد مطمئناً نتیجه‌ای نخواهیم گرفت. اقدام لازم بعدی این است که دولت تمام ظرفیت‌های فرهنگی کشور را به خدمت بگیرد.


 البته هدف تنها ظرفیت‌های فرهنگ تخصصی نیست؛ بلکه باید هم فرهنگ عمومی، هم فرهنگ تخصصی و هم رشته‌های هنری به خدمت گرفته شود؛ جز این هیچ راه و چاره دیگری نداریم. این کار در کنار استراتژی رسانه‌ای، استراتژی اقناعی یا فرآیندی را محقق می‌کند. ما پشتوانه‌ها و باورهای فرهنگی بسیار بالایی داریم اما از اینها چه استفاده‌ای می‌کنیم؟


البته باید گفت این موضوع دو طرفه است. یعنی وقتی مردم را خطاب قرار می‌دهیم، مسئولان را هم باید مورد خطاب قرار دهیم. اگر به یک سمت این ماجرا توجه و به‌سمت دیگر بی‌توجهی کنیم در رسیدن به هدف‌مان ناکام خواهیم ماند. در حوادث اخیر مطالبات مردم از قیمت بنزین فراتر رفت. این وضعیت نشانگر این است که مطالبات جدی‌ای بین افکار عمومی وجود دارد که به آنها توجه نمی‌شود. به همین دلیل وقتی موضوعی مانند افزایش قیمت بنزین پیش می‌آید مطالبات دیگر هم در کنار آن سر باز می‌کنند و خودشان را به رخ می‌کشند.


مطالبات مردم باید شناسایی و گفت‌وگو حاکم شود. دولت هم باید صادقانه با مردم صحبت کند. جایی که می‌تواند وظایفش را انجام دهد به آن عمل کند و جایی هم که نمی‌تواند از ظرفیت‌های بخش خصوصی بهره ببرد. اینکه یک طرفه از بالا به پایین با مردم حرف بزنیم هیچ وقت نتیجه نداده و نمی‌دهد. مطالبات مردم باید شناسایی و سپس اولویت‌بندی شوند؛ پس از آن دولت مشخص کند توانش برای رسیدگی به این مطالبات چقدر است و محدودیت‌ها و مشکلات خودش را هم با مردم در میان بگذارد. اگر مردم برخورد صادقانه را ببینند حتی اگر به بخشی از مطالبات‌شان نرسند اعتماد عمومی افزایش پیدا می‌کند و حتی ترمیم می‌شود.

تابوی حساب های بانکی بالاخره شکست!

محمد حقگو در روزنامه خراسان نوشت:

 پس از پرداخت اولین مرحله کمک معیشتی، مسئله ای مهم پیش روی این طرح عیان شد. در حالی مسئولان دولت از پرداخت تمام و کمال این یارانه به 17.7 میلیون خانوار سخن گفتند که هم گزارش های میدانی و هم آمار اعتراض 5.4 میلیون سرپرست خانوار معترض، مدل غربالگری دولت برای شناسایی یا حذف خانوارها از لیست یارانه را به چالش کشید. به نظر می رسد به همین دلیل هم بود که دیشب سخنگوی ستاد شناسایی مشمولان طرح حمایتی، جزئیات بیشتری از هفت معیار حذف غیر مشمولان را اعلام کرد.


با این حال، مرور سیر خبرهای این چند روزه نشان می دهد که سرانجام مسئولان وزارت رفاه تصمیم سخت خود را گرفته اند. معاون این وزارتخانه که تا قبل از این، تنها از بررسی اطلاعات حساب های بانکی معترضان سخن می گفتند، دیروز اعلام کردند که این بررسی در مراحل بعد شامل حال دریافت کنندگان کمک‌های حمایتی هم می شود.


در مقام قضاوت، به نظر می رسد رویکرد اخیر حتی به تنهایی و در قیاس با مدل هفت بندی مذکور که در صفحه 14 جزئیات آن آمده است، کارایی بسیار قابل ملاحظه ای خواهد داشت. چه این که هر دارایی اعم از خودرو، ملک و هر نوع ثروت ...  درنهایت باید منجر به جریان درآمدی، هزینه ای یا پس انداز برای افراد شود. هر کس که برخوردارتر است، به احتمال خیلی زیاد درآمد، هزینه ها یا پس اندازش بیشتر است. بنابراین به جای تقسیم بندی های بعضاً عجیب و غریب اعلام شده، می شد از ابتدا این ملاک را مد نظر قرار داد تا «به مرور زمان»، وضعیت برخورداری افراد آشکارتر و شفاف تر شود. آخر آن مرد و زن کهن سالی که درآمد آن چنانی ندارند و اتفاقاً ملک آن ها در مناطق قدیمی و مرکزی شهر قرار گرفته و ارزش آن از سقف های یادشده بالاتر است، چه گناهی دارند که از این حمایت برخوردار نشوند؟ یا انتظار این است که این افراد ملک خود را بفروشند، به مناطق حاشیه‌ای تر بروند و از سود پول ملک خود، درآمد کسب کنند؟؟!! و الخ.


اما از منظر سیاستی، باید گفت این تصمیم می‌تواند مقدمه ای برای کنار گذاشتن سیاست غلط، مبهم و بی دلیل قبلی باشد که بررسی اطلاعات حساب های بانکی را یک تابو می‌دانست. همان سیاستی که با عنوان سرک کشی به حساب های بانکی توسط رئیس جمهور در ابتدای دولت یازدهم اصطلاح سازی شد و تا امروز، منجر به معطل ماندن اصلاح، یا انحراف کل سیاست های حمایتی نظیر یارانه انرژی، سبدهای حمایتی، یارانه های نقدی و ... شده است.هم اینک و در شرایطی که شخص وزیر رفاه اطمینان داده که در بررسی وضعیت معترضان، «به طور قطع اطلاعات افراد محفوظ است» و معاون وی نیز از مکانیزه بودن این بررسی خبر داده، این سوال مطرح می شود که چرا همین اطمینان بخشی و روشی که در پیش گرفته شده، در پنج، شش سال گذشته مورد استفاده قرار نگرفت؟ در شرایطی که اطلاعات معتبری ارائه شده مبنی بر این که ۹۶ درصد مبلغ سپرده های بانکی تنها در اختیار ۳ درصد سپرده‌گذاران است، «سرک نکشیدن به حساب های بانکی» غیر از همسو بودن با منافع این افراد است؟


همچنین مردم در 48 ساعت اخیر این سوال را می کنند که چطور است با سیاست در پیش گرفته شده کنونی، اقشار متوسط و ضعیف برای دریافت نهایتاً 200 هزار تومان، باید همان مجوز به اصطلاح «حساس» را برای بررسی اطلاعات مالی خود بدهند، (که این کار را انجام خواهند داد) اما افرادی که نیازی به این یارانه ندارند و صاحب بیشترین برخورداری ها، و به احتمال زیاد بیشترین معافیت های پیدا و پنهان مالیاتی و ... هستند، باید همچنان اطلاعات حساب های بانکی شان در حجاب حرمت قرار گیرد؟


به نظر می رسد بهتر است دولت از این فرصت استفاده کند و برای همیشه سیاست غلط یادشده را که بر خلاف تجربه های معمول و مرسوم جهانی است از فهرست رویه های مالیاتی، حمایتی ... حذف کند. در آن صورت حتی در مدت باقی مانده دولت می توان طرح های حمایتی قابل اعتناتری را اجرا کرد. این موضوع قطعاً پشتوانه مردمی هم خواهد داشت و بهترین محک این ادعا، ثبت درخواست مردم و معترضان در دوره‌های بعدی پرداخت کمک معیشتی برای بررسی اطلاعات بانکی خواهد بود.
 

 اصلاحات اقتصادی ایجاد بحران نیست

حیدر مستخدمین حسینی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

در یک ناحیه اصلی در نحوه تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری اقتصادی باید تاسف خورد از اینکه بینش و نگرشی که به حوزه‌های اقتصادی داریم، کاملا جزیره‌ای است و برنامه‌ریزی از آن بیرون نمی‌آید. برنامه‌ریزی اقتصادی کشور مبتنی بر نظامی پیوسته باید باشد که همه اجزای آن سیستم اقتصادی به هم مرتبط هستند و اگر جزئی از آن سیستم اقتصادی دچار اشکال در نظام برنامه‌ریزی باشد، قطعا تمام سیستم را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

بحث این نیست که به‌عنوان کارشناس فقط دولت را تضعیف یا برنامه‌های دولت را نقد کنیم، بلکه‌این است که این نوع حرکت‌ها، آینده‌ای بسیار مبهم را برای حوزه اقتصاد و آینده بسیار تاریکی را برای مردم رقم می‌زند.

در دولت آقای‌احمدی‌نژاد و بحث مربوط به یارانه‌ها گفته شد اگر این اتفاق صورت بگیرد، یعنی بنزین و فرآورده‌های نفتی چنانچه به قیمت فوب خلیج فارس باشد، مردم مصرف درستی انجام می‌دهند.

سوال این است خودروسازی که در اختیار دولت بوده چه صرفه جویی‌ای در زمینه مصرف بنزین انجام داده که مصرف بنزین در خودروها متناسب با مصرف بنزین در سایر کشورها باشد؟ چرا خودروهایی تولید نمی‌شود که همانند مصرف خودروهای خارجی باشد؟ نباید بینش دولت کوتاه‌مدت باشد و لازم است به اقتصاد ملی بلندمدت نگاه کرد. آنهایی که در اقتصاد ملی از بابت چنین افزایش‌هایی رانت و سود دریافت می‌کنند، از حرکتی که دولت‌ها هرازگاهی انجام می‌دهند و مردم را تحت فشار قرار می‌دهند، رضایت دارند. نگاهی که دولت و تیم اقتصادی‌اش دارد بر پایه تورم است.

یعنی با افزایش تورم و سطح عمومی قیمت‌ها رضایتمندی یکسری افراد ثروتمند و رانت‌گیر را به‌دست می‌آورد و خود دولت هم از قِبَل این افزایش تورم می‌تواند بدهی‌هایش را بپردازد. یعنی به عبارتی اتخاذ سیاست‌های تورم‌زا به نفع دولت تمام می‌شود و به رضایت یا عدم رضایت مردم کاری ندارد و تنها مدعی می‌شود مردم آب و برق و بنزین و گاز زیاد مصرف می‌کنند. یعنی تماما خطاب این است که ‌ای مردم! شما زیاده از حد دارید در حوزه‌های مختلف اقتصاد مصرف می‌کنید و باعث می‌شوید که دولت را تحت فشار قرار دهید.

در صورتی که خود همین دولت قانونی داشته که می‌توانسته فرآورده‌های نفتی و بنزین را آرام‌آرام بر مبنای بخشی از تورم افزایش دهد. الان کسی سوال نمی‌کند دولت خلاف قانون عمل کرده و قانون هدفمندی یارانه‌ها را زیر پا گذاشته و بعد از چند سال بحث بنزین را مطرح کرده است.

تمام مسئولان هم در حالی از عدم افزایش قیمت‌ها تا پایان سال سخن می‌گویند که به محض اجرای همین افزایش قیمت بنزین، شاهد افزایش تورم بودیم و اول از همه قیمت خودرو بالا رفت. طرفداری از افزایش قیمت بنزین، اصلاح اقتصادی نیست بلکه ایجاد بحران است. در طرح اصلاحات اقتصادی یک معادله‌ای داریم که یک طرفش درآمدهاست و یک طرفش هزینه‌ها و دولت‌ها سعی می‌کنند در برنامه‌های اصلاحات که مجمع الجزایر را ببینند این نسبت را هم رعایت کنند.

یعنی حقوق مردم را برای تراز درآمدها و هزینه‌هایشان ببینند نه‌اینکه یکطرفه باشد و اسم اصلاحات اقتصادی راافزایش قیمت بگذاریم. آیا در برنامه تعدیل اقتصادی در دولت‌های قبلی موفق شدیم؟ پاسخ منفی است. وسط راه رهایش کردیم چون دیدیم به نفع نیست.

درحقیقت باید واقع‌بینانه‌تر و منصفانه‌تر نگاه کرد. اینکه هزینه را برای مردم با هزینه‌های منطقه و دنیا مقایسه کنیم، در نظر نگرفتن همه جنبه‌های زندگی مردم کشورمان است که در مواردی تفاوت‌های بنیادی با دیگر کشورها دارند.

حداقل حقوق در سیستم فعلی حدود یک میلیون و پانصد هزار تومان‌است.

این حداقل حقوق در مقایسه با حداقل حقوقی که در کشورهای منطقه اعم از ترکیه، عراق و بحرین هست تا برسیم به اروپا و آمریکا چه تطابقی دارد؟ بنزین و گاز و فرآورده‌های نفتی را گران کنیم تا مایی که داریم کشور را اداره می‌کنیم، بتوانیم چند صباحی دیگر هم به فعالیت‌مان ادامه دهیم تا دوره خدمت تمام شود و توپ را به زمین دولت بعدی بیندازیم که تازه او چه برنامه‌هایی خواهد داشت؟

بریز و بپاش گداهای لاکچری!

دنیا حیدری در روزنامه جوان نوشت:


نزدیک شدن تعطیلات نیم‌فصل، بحث اردوهای خارجی را بار دیگر داغ کرده، بحثی که نقل محافل این روزهای مدیران فوتبالی است. مدیرانی که تا همین دیروز ناله بی‌پولی سر داده بودند و برای پرداخت مطالبات عقب‌افتاده، بدهی بازیکنان و مربیان قبلی کاسه گدایی به دست گرفته بودند، اما با نزدیک شدن به تعطیلات نیم‌فصل گویی تمام دغدغه‌های مالی خود را به دست فراموشی سپرده‌اند که باز هم تنها نام کشورهای خارجی در دفترهای روزانه‌شان به عنوان محل برپایی اردو دیده می‌شود.

نه اوضاع نابسامان اقتصادی تغییری در تفکرات آن‌ها ایجاد کرده و نه بدهی‌های انباشته شده‌ای که مدعی هستند اجازه نمی‌دهد کمر راست کنند. در هر شرایطی که باشند، بحث اردو که به میان بیاید، کمپ‌های خارجی اولویت اول و آخرشان است و خواسته سرمربی تیم نیز بهانه خوبی برای مشروعیت بخشیدن به کارشان است. اردوهایی که‌ای کاش بار فنی و تاکتیکی خاصی در پی داشت و تمامش ریختن پول بیت‌المال به جیب دلال‌ها و کمپ‌های بی‌کیفیت کشورها دور و نزدیک نبود!

مسئله داشتن یا نداشتن کمپ‌های مناسب داخلی نیست، بحث بی‌توجهی آقایان به برداشت بی‌رویه از جیب مردم و عدم نظارتی است که آن‌ها را در این مسیر آزاد می‌گذارد. مسئله حرف‌های متناقض مدیرانی است که ادعا دارند در پرداخت مطالبات بازیکنان مانده‌اند و صدای سرمربی و بازیکنانشان درآمده و حتی گاه کار را به اعتصاب نیز کشانده است، اما حرف از برپایی اردوهای پرخرج خارجی که به میان می‌آید گویی کوچک‌ترین مشکل مالی ندارند که اینگونه بی‌محابا برای رفتن به کمپ‌های دوبی، ابوظبی، ترکیه، قطر و... برنامه می‌ریزند.

سؤال مهم این است که اگر پولی در دست‌وبالشان نیست برای ساکت کردن صدای اعتراض مربیان و بازیکنان یا پرداخت مطالبات بازیکنان و مربیانی که رفتند و پرونده‌های متعدد در فیفا از آن‌ها بجا مانده، چطور هیچ فرصتی را برای برپایی اردوهای خارجی از دست نمی‌دهند و اولویت‌شان همواره اردو زدن در کمپ‌های بی‌دروپیکر ترکیه است یا رفتن به دوبی، ابوظبی، قطر و کمپ‌هایی که بدون تردید اردو زدن در آن‌ها هزینه‌های هنگفتی را به دنبال دارد. هزینه‌هایی که البته حرفی از کمرشکن بودن آن به زبان نمی‌آید، شاید، چون رفتن به اردوهای خارجی برای آقایان هم فال است و هم تماشا!

نکته قابل تأمل در این رفت‌وآمدهای بی‌حاصل، چشم بسته ناظرانی است که قرار بود مانع از اعزام‌های برون‌مرزی شوند، ناظرانی که به نظر می‌رسد چربش آن‌ها فقط برای برخی رشته‌های ملی است، نه تیم‌های باشگاهی که سال‌هاست از جیب مردم ارتزاق می‌کنند و ترسی هم بابت ریخت‌وپاش‌های بی‌حساب‌وکتابی که قرض روی قرض می‌گذارد و نتیجه و سودی هم تاکنون در پی نداشته، ندارند.

پرسپولیس که مدیریت آن چه زمان عرب و چه انصاریفرد مدام از مشکلات مالی و ناتوانی در پرداخت مطالبات برانکو و شرمنده شدن برابر کالدرونی که هنوز پولش را نگرفته می‌نالد، درست در روزهایی که باید به دنبال پر کردن حساب باشگاه باشد برای پرداخت هزینه‌های جاری و قدیمی که کار دست تیم ندهد، به دنبال برپایی اردوهای پرخرج نیم‌فصل در کشورهای عربی حاشیه خلیج همیشه فارس است، بی‌آنکه کسی مدیرعامل آن را مورد بازخواست قرار دهد که اگر پول برای اردوی برون‌مرزی هست، چرا مطالبات کالدرون یا برانکو پرداخت نمی‌شود. البته این داستان مختص پرسپولیس نیست و فردا استقلال، سپاهان و دیگر تیم‌ها نیز کمافی‌سابق به همان راهی می‌روند که امروز پرسپولیس می‌رود، بی‌آنکه آبی از آب تکان بخورد. همین بی‌کفایتی‌های مدیریتی و عدم نظارت است که باعث می‌شود بدهی روی بدهی بیاید و با وجود این همه ولخرجی و حیف‌ومیل بیت‌المال، همواره پرونده‌های قطور شکایت مالی از باشگاه‌های ایرانی در فیفا انباشته شود.

انفعال زیر سایه تناقض‏گویی

ژوبین صفاری در روزنامه ابتکار نوشت:
 

حسن روحانی در زمان انتخابات گفته بود که دیگر سال‏های بین 84 تا 94 تکرار نخواهد شد. او با وعده ایجاد امید و فهرستی از وعده‏ها در هر دو دوره ریاست‏جمهوری شرکت کرد و از مردم رای گرفت. اگرچه در دور اول توانست تا حدودی برخی از اشتباهات دولت پیش از خود را جبران کند، اما با شروع کار دولت دوازدهم، سیاست‏های دولت در همه ابعاد بی‏شباهت با تصمیم‏های محمود احمدی‏نژاد نبود. سیاست‌هایی که همواره مورد نقد دولت یازدهم بود و البته گاهی بدون هیچ برنامه بلند‏‏مدت و یک‏شبه گرفته می‏شد حالا دوباره تکرار شد.

آخرین شاهکار این نوع از تصمیم‏ها، تکمیل پروژه شکست‏خورده پرداخت یارانه و افزایش قیمت بنزین بود که کارشناسان بارها از تبعات بلند‏مدت این سیاست هشدار داده‌اند. اما نکته قابل توجه آن است که حسن روحانی و تیم تصمیم‏گیرنده‏‏اش درست همان کاری را با مفهوم امید کردند که احمدی‏نژاد با مفهوم عدالت کرد. تناقض گفته‏ها و وعده‏ها در هر دو دولت چنان عریان به رخ افکار عمومی کشیده شد که حالا نتیجه‌ای جز انفعال جامعه به همراه نبودِ فضا برای بیان مطالبات خود، نداشته است. حسن روحانی قرار بود تحریم‏‏های بین‏المللی را بردارد، قرار بود آنچنان رونق اقتصادی ایجاد کند که مردم نیازی به یارانه نداشته باشند، قرار بود دیگر خبری از التهابات قیمتی در بازار نباشد و قرار بود قبل از تصمیم در خصوص هرگونه افزایش قیمتی آن را با مردم مطرح کند و هیچ‏کدام از این وعده‏‏ها محقق نشد.

چنانکه پس از افزایش قیمت بنزین نیز، طبق گفته مسئولان دولتی، قرار بود افزایش قیمتی رخ ندهد گو اینکه دولت هیچ اطلاعی از تجربه‌های پیشین در بالا بردن قیمت سوخت ندارد و یا حتی از ساده‏ترین مفاهیم اقتصادی که افزایش قیمت سوخت لاجرم بر افزایش قیمت سایر کالاها اثرگذار خواهد بود؛ بی‏اطلاع است. این تناقض‌ها در واقعیت عینی زندگی اقتصادی مردم و البته آنچه که مسئولان می‌گویند رهاوردی جز عمیق‌تر شدن شکاف بین مردم و حاکمیت منتخب خود ندارد. حتی اگر بخواهیم سهم دولت را از عدم تحقق وعده‌ها، جدا و یا آن را کمتر از اختیارات آن بدانیم، باز هم مردم تنها به رای و انتخابی که کرده‏اند امید بستند و بی‏تردید از این رهگذر، مردم تنها با تجربه‌ای ممتد از بی‏معنا شدن مفاهیمی چون عدالت، آزادی و امید از سوی هر دو جریان اصلی کشور روبه‏رو شده‏اند که نه‏تنها مجالی برای اعتراض به آن ندارند که توقع رفتار مطابق با خواسته‏های حاکمیت نیز از آن‌ها می‏شود.

در این شرایط چگونه می‏توان انتظار داشت که در بزنگاه‏های اثرگذاری مانند انتخابات حضور حداکثری از آن‌ها طلب کرد در‏حالی‏که هیچ انعطافی نیز برای ظهور و بروز جریان‌های سیاسی کارآمد با گفتمان جدید نمی‌بینند؟ آنچه مشخص است مردم تصمیم‌های شکست‏خورده از سوی هر دو جریان سیاسی کشور را با تمام وجود لمس کرده‏اند و در مورد اخیر نماینده هر دو جریان به‏‏عنوان سران سه قوه به تصمیم مشترکی دست زده‏اند که پیامدهای آن با گذشت چند روز عیان شده است. در این شرایط تنها می‌توان کلید حل بحران انفعال و دلسردی مردم را در باز شدن فضای سیاسی برای بروز جریان‏های تازه‏نفس سیاسی دانست. مسئله‏ای که البته هنوز نشانه‌ای از آن در سپهر سیاسی کشور دیده نمی‌شود.


بسیج، امنیت‌آفرین است

محسن پیرهادی در روزنامه رسالت نوشت:


«هفته بسیج، در حقیقت فرصتی برای ارائه حرکت عظیمی است که به‌وسیله امام بزرگوار راحل، در این کشور پایه‌گذاری شد و این حرکت، در این منطقه اسلامی و دینی، برای دیگر ملت‌ها هم ان‌شاءالله الگو و سرمشق خواهد شد.» این پیش‌بینی ۲۳ سال پیش مقام معظم رهبری، امروز بیش از همه در کشوری به وقوع پیوسته که ۸ سال با ما جنگیده بود و دشمن ما به‌حساب می‌آمد.


هفته بسیج، فرصتی برای تجلیل از نهاد مقدسی است که یکی از بزرگ‌ترین ابتکارات امام راحل (ره) و از پربارترین شاخه‌های درخت تنومند انقلاب اسلامی است. در سالیان گذشته، بسیج از زوایای مختلف موردبررسی قرارگرفته و ثمرات آن در حوزه‌های گوناگون، مطالعه شده است. تقارن هفته بسیج با پایان یک هفته ناامنی در پایتخت و برخی شهرهای کشور، بهانه خوبی برای پرداختن به بسیج از زاویه‌ای دیگر است.


بسیج کارکردهای متفاوتی دارد؛ فرهنگی، اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، سازندگی، محرومیت‌زدایی، بصیرت افزایی، سیاسی، نظامی و امنیتی. واضح است که پس از دوران دفاع مقدس و در شرایط عادی، بسیج کمتر کارکرد نظامی و امنیتی داشته باشد، اما اگر نگوییم نقش امنیت آفرین بسیج در شرایط فعلی، از دوران دفاع مقدس بیشتر نیست، قطعا نمی‌تواند کمتر هم باشد. آن دستگاه‌ها و مسئولانی که در کار مردمی کردن اقتصاد کشور مانده‌اند، می‌توانند نیک بنگرند که امام خمینی(ره)، حساس‌ترین رکن یک حکومت و قلب آن یعنی امنیت را در قالب بسیج، چگونه مردمی کرده است و این مدل، امروز نه‌تنها در ایران اسلامی، بلکه در برخی کشورهای مسلمان منطقه هم مورداستفاده قرارگرفته و جواب داده است.


بسیجی بودن یعنی شناخت عرصه، شناخت دشمن، عمل به هنگام و ایستادن تا خط پایان. «آن‌وقتی که هویت ملی و سیاسی یک کشور مورد مناقشه قرار می‌گیرد، جای به میدان آمدن است»* و این دقیقا همان کاری است که بسیج می‌کند. بسیج، ضامن امنیتی، مردم پایه و وحدت‌آفرین است و به خلاف روش‌های غربی، بیش از آن‌که بر سیاست‌های پلیسی و بی‌اعتمادی به مردم سوار شود، بر فکر و عمل مردم تکیه می‌کند. امنیت و آرامشی که این حضور در کشور حکم‌فرما می‌کند، پولادین و خدشه‌ناپذیر است و همه، حتی آن‌کسانی که شاید در مقاطعی فریب‌خورده و با اخلالگران امنیت، همدلی داشته‌اند، طعم آن را می‌چشند.


باید به آینده این کشور امیدوار بود، تا زمانی که این‌همه جوان، آماده فدا کردن خود درراه آرمان‌های متعالی این کشورند، ملت ایران در برابر هیچ جنگ و فتنه و تحریم و تهدیدی سر فرود نخواهد آورد و به قول رهبر معظم انقلاب اسلامی «تا بسیج هست، نظام اسلامی و جمهوری اسلامی از سوی دشمنان تهدید نخواهد شد.»
* بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان بسیجی- ۸۴/۳/۵