بی بی سی در تلاش بود شخصیت آیت‌الله سیدمحمد‌خامنه‌ای را زیر سؤال ببرد. نگاه مغرضانه داشت اما مشخص است آن قدر به موضوع حساسیت داشته که تمام صفحات کتاب را مطالعه و مباحث را دسته‌بندی کرده بود.

به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از فارس، با جواد کامور بخشایش در مورد کتاب هایش گفت و گویی داشته ایم که در آن به نکات جالبی اشاره کرده است؛ آن را بخوانید.

آقای کامور! اولین کتابی که چاپ کردید چه بود؟

زندگی‌نامه داستانی «شهید محمد جواد تندگویان» که در سال 80 توسط انتشارات «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» انتشار یافت و به شدت هم تحت تأثیر شخصیت این شهید بزرگوار قرار گرفتم.

* مظلوم‌ترین شهید آزاده

کتاب حالت مصاحبه دارد؟

نه، «شهید تندگویان» به نظرم مظلوم‌ترین شهید آزاده است و در واقع جزء اسراء است و برنگشت. «شهید تندگویان» وزیر نفت دولت «شهید رجایی» بود که برای بازدید از مناطق نفتی به سمت جنوب رفته بود، در داخل خاک ایران دستگیر شد و به سرعت به خاک عراق انتقال داده شد و بعد متوجه شدند که ایشان وزیر نفت هستند. عراقی‌ها سعی کردند به طرق مختلف از ایشان استفاده کنند ولی ایشان هیچ وقت تن به این مسائل ندارد. شکنجه‌های خیلی وحشتناکی شد و تا سال 72 از ایشان خبری نبود تا اینکه جنازه ایشان به ایران برگشت.

کتاب را به چه سبکی نوشتید؟

«زندگی نامه داستانی»، یعنی مستندات به اضافه هر آن چیزی که به عنوان قالب داستانی در توانم بود، که بتواند جذابیت متن را داشته باشد.

و دومین کتاب؟

خاطرم نیست کدام یک اول بود... «نامی که ماند» (زندگی و زمانه‌ی شهید سید محمدکاظم ذوالانوار شیرازی) که عرض کردم جزء سازمان مجاهدین خلق ایران بود و سال  1354 در تپه‌های «اوین» به همراه 9 نفر دیگر که از چریک‌های فدایی بودند تیرباران می‌شوند، و حکومت اعلام می‌کند که اینها داشتند فرار می کردند و ما آنها را تیرباران کردیم، در حالی که اصلاً اینگونه نبوده است. یکی از عناصر اصلی مذهبی سازمان آقای «سید‌محمد کاظم ذوالانوار» بوده است. این مطلب را به اعتراف کسانی که من از آنها مصاحبه گرفتم می‌گویم. از آقای «عباس شیبانی»، «علی محمد بشارتی» و دیگران، به طوری که آقای «عباس شیبانی» می‌گفتند وجه مذهبی ایشان به حدی بالا بود که من پشت سر ایشان نماز می‌خواندم،

و سومین اثر؟

خاطرات «سید‌مرتضی نبوی» بود که فکر می‌کنم آن را سال 1385 «حوزه هنری» منتشر کرد.

* زندگی این زوج برای من خیلی جالب و جذاب بود

جنبه‌ی سیاسی این افراد شما را به سمت خودشان می‌کشید یا نه، جنبه‌ی تاریخ انقلاب اسلامی؟

یک بخشی جنبه‌ی تاریخ انقلاب است که ما در واقع از این شاخه به آن شاخه در زندگی فردی ورود پیدا می‌کنیم و در آن زندگی‌ها و در آن مطالعات و پژوهش‌ها یک شخصیت دیگری ذهن ما را به خودش مشغول می‌کند. آقای «سید‌مرتضوی نبوی» نه به واسطه‌ی اینکه مدیر مسئول روزنامه «رسالت»‌ باشد یا به واسطه‌ی این که جایگاهی داشته باشد، وکیل باشد، وزیر باشد و ... نه، ایشان یکی از مبارزان مذهبی جدی به همراه همسرشان در دهه‌ی 50 است. همسر ایشان «عصمت السادات نصری» از «قزوین» به پا خواسته‌اند، هر دو زندان کشیده هستند، شکنجه‌ها را تجربه کردند و ... زندگی این زوج برای من خیلی جالب و جذاب بود.

معمولا تحقیق‌ها و پژوهش‌های شما چقدر زمان می‌برد؟

معمولا دو سال و نیم تا سه سال.

* یکی از آفت‌های جدی در حوزه‌ی تاریخ شفاهی

جزء خاطرات شفاهی محسوب می‌شود؟

بله، ببینید خاطرات شفاهی با تاریخ شفاهی یک تفاوتی دارد؛ خاطرات به خودی خود تاریخ نیستند، کما اینکه تاریخ شفاهی هم تاریخ نیست، اینها هم مجموعاً جمع می‌شوند و با درآمیختگی با اسناد و مدارک دیگر تاریخ را تشکیل می‌دهند. تاریخ شفاهی یعنی اینکه ما در مورد یک موضوع، مثلا چگونگی گذاشته شدن این میوه در این ظرف از پنج نفر دیگر مصاحبه می‌گیریم و با زاویه‌ی دید هر کدام تاریخ را روایت می‌کنیم؛ به این می‌گوییم تاریخ شفاهی، اما خاطرات یعنی آن رسوبات فرهنگی یک نفر از گذشته‌ی دور و این بستگی دارد که این آقا از چه منظری می‌خواهد خاطرات را روایت کند، چون افراد به مقتضای شرایط امروز خاطره‌های گذشته‌شان را روایت می‌کنند و این یکی از آفت‌های جدی در حوزه‌ی تاریخ شفاهی است.

منیت افراد، خواه ناخواه در موضوع، در نوع روایت و چینش روایت دخیل است. اینها یکی از آفات است، اما اینکه تاریخ شفاهی یا خاطرات شفاهی ما را در واقع با جزیی‌ترین و مخفیانه‌ترین ویژگی‌های تاریخ آشنا می‌کند و حوادث را از نگاه و زاویه‌ی بسیار جزیی برای ما روایت می‌کند این خیلی معتبر است.

به عنوان مثال ما زندان «کمیته مشترک» را داریم و بندها و سلول‌های مختلف داریم، در تاریخ رسمی اعلام می‌شود که آقای «سید‌مرتضی نبوی» مثلاً دو سال و اندی در یک سلولی در زندان کمیته مشترک زندانی بود و می‌گذرد، اگر مستندات دیگری باشد در آن صفحه نوشته می‌شود، اگر نه، دیگر همان است، اما از همان روش و نوع تاریخ شفاهی استفاده می‌کنیم و از زاویه‌ی دید آقای «سید‌مرتضی نبوی» پانصد صفحه کتاب مطلب راجع‌به آن حادثه که خود ایشان و دیوار و سلول مطلب در می‌آوریم. از آن محیط بسته‌ای که هیچ گاه تاریخ رسمی به آنجا ورود پیدا نخواهد کرد. این ویژگی تاریخ شفاهی است که خیلی به تاریخ کمک می‌کند.

 اگر ممکن است کتاب‌های بعدی‌تان را نام ببرید و در رابطه با هر یک به طور خلاصه صحبت کنید.

کتاب بعدی‌ام -اگر اشتباه نکنم- گزارشی است با عنوان «گزارش یک طرح»؛ به نوعی تاریخ شفاهی قیام 15 خرداد 1342 است که برای آن خیلی مطالعه و کار کردیم. این کتاب را هم «سوره مهر» منتشر کرده است. کتاب بعدی «شیخ شریف» بود که در رابطه با زندگی و زمانه‌ی اولین روحانی دفاع مقدس است که در سال 1387 یا 1388 به عنوان کتاب سال در حوزه‌ی دفاع مقدس به عنوان زندگی‌نامه‌ی مستند انتخاب شد.

* با شهادت او خرمشهر سقوط کرد

چه ویژگی در «شیخ شریف» می‌دیدید که اقدام به نوشتن زندگی‌نامه‌ی او کردید؟

«شیخ شریف» شخصیت بی‌نظیری است و من در اثر مطالعه یک سند و برخورد با خاطره‌ی یک شخصیت که از «خرمشهر» داشت روایت می‌کرد به این شخصیت رسیدم و متوجه شدم که این شخصیت چقدر مظلوم واقع مانده و چقدر انسان بزرگی بوده است که سنگ صبور تمام مبارزان و رزمندگان مردمی اوایل جنگ بوده است. ایشان در حدود 35 روز «خرمشهر» را با آن آدم‌هایی که هیچ کدام جنگ را بلد نبودند نگه می‌دارد و دست آخر با شهادت ایشان نیز «خرمشهر» سقوط می‌کند. نکته‌ی تکان‌دهنده‌ در رابطه با شهادت ایشان این است که زنده، زنده کاسه‌ی سر ایشان را خالی می‌کنند و این مستند است و عکس آن موجود است. همچنین در تحقیقاتم با شخصی آشنا شدم که شاهد شهادت «شیخ شریف» بوده است که بعد از تولید این کتاب با او جلسات مختلفی را گذاشتم و خاطرات ایشان را تدوین و ضبط کردم و به واسطه‌ی این اتفاقات بارها به «خرمشهر» سفر کردم که نتیجه‌ی آن کتاب «جای امن گلوله‌ها» شد. به نظرم این کتاب هم کتاب خوبی شد زیرا هر آنچه که از لحاظ علمی در توانم بود در کتاب آوردم. این کتاب کتاب سال «تبریز» در بخش «انقلاب و دفاع مقس» شد.

آخرین کتابم هم کتاب خاطرات «آیت‌آلله سید‌محمد خامنه‌ای» است. این کتاب خاطرات برادر «مقام معظم رهبری» است و به نوعی می‌شود گفت که تاریخ شفاهی مشهد در بامداد انقلاب اسلامی است. زیرا ایشان به تاریخ اجتماعی و سیاسی مشهد بسیار مسلط هستند و تحولات اجتماعی، سیاسی و حوزه علمیه «مشهد» را خیلی خوب روایت می کنند.

* ماجرای کیف بمب گذاری شده ای که به بیت امام و دفتر شهید رجایی رفت

الان «آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای» در مشهد تشریف دارند؟

نه، ایشان در «بنیاد حکمت اسلامی» در «تهران» هستند، و کتاب هم -که احتمالا در چند روز آینده منتشر شود- «زندگی و زمانه‌ی سید‌احمد خمینی» است. این کتاب هم فکر می‌کنم کتاب خوبی باشد زیرا ابعاد مختلف شخصیتی ایشان مورد کنکاش و بررسی قرار گرفته است، زیرا ایشان قبل از انقلاب فوتبالیست می‌شوند و به عضویت تیم های مطرح تهران مانند «شاهین» در می‌آیند و بعد از آن به حوزه‌ی علمیه و مباحثه و درس و بحث علاقه‌مند می‌شوند و تبدیل به یک مبارز سیاسی می‌گردند ... تا فعالیت‌هایی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجام می‌دهند.

من آن فعالیت‌ها را در دو موضوع: یکی حفاظت از جان امام و دیگری امنیت بیت امام خلاصه کرده‌ام که به گواهی تاریخ فعالیت‌های ایشان خیلی مثمر ثمر بوده است؛ کما اینکه آقای «مسعود کشمیری» با کیف بمب‌گذاری شده به بیت امام در «جماران» می‌روند و تنها کسی که از ورود کیف به بیت جلوگیری می‌کند «سید‌احمد خمینی» است، زیرا ایشان حلقه‌ی انتظامی خوبی در بیت درست کرده بودند. چند روز بعد همان کیف وارد دفتر «شهید رجایی» می‌شود و آن حادثه تلخ را به وجود می‌آورد. جالب این است که «آقای رجایی» با «مسعود کشمیری» در آن روز با هم بودند؛ «آقای رجایی» کسی بود که اصرار می‌کردند باید این کیف با «کشمیری» باشد زیرا بنده خدا نمی‌دانستند و می‌گفتند که اسناد زیادی در این کیف است و آن را «کشمیری» باید با خودش ببرد و بیاورد و «کشمیری» هم با همان کیف به شورای امنیت ملی آن زمان می‌آید و کیف منفجر می‌شود و آقایان «رجایی و باهنر» به شهادت می‌رسند.

آقای کامور! راجع به زندگی نامه ی «آقای سید‌محمد خامنه‌ای» شما هر دفعه به ایشان مراجعه می‌کردید و از ایشان مصاحبه می‌گرفتید و صدای ایشان را ضبط می‌کردید یا نه، سختی‌های خاص خودش را داشت؟

ببینید، مصاحبه با ایشان حدود 120 جلسه است که تمامی این مصاحبه‌ها به صورت ویدئویی ضبط شده است، این یک نکته؛ نکته دیگر اینکه من در تمام مصاحبه‌ها نبودم و مصاحبه‌های تکمیلی را انجام دادم. مصاحبه‌ها انجام شده و پیاده شده، در اختیار من قرار گرفته و ما هم شروع به تدوین کردیم و هر آنجا که ضرورت داشت به حضور ایشان رسیدیم و جلسات مکرری با ایشان داشتیم. به واسطه‌ی حساسیت‌هایی که ایشان به تاریخ داشتند و اعتقاد داشتند که تاریخ باید درست روایت شود، روی تک تک واژه‌هایی که ما استفاده می‌کردیم دقت نظر خاصی داشتند.

دقت نظر خاصی داشتند یعنی چه؟

یعنی اینکه دوست نداشتند اگر نکته‌ای را گفتند ما فضاسازی کنیم و فضایی به آن اضافه کنیم.

یعنی غیر از واقعیت چیز دیگری مطرح نشود.

بله، در تلاش بودند که واقعیت آن چیزی که هست روایت شود.

* بی بی سی هم این کتاب را نقد کرد

من از دوستان و خود شما شنیدم که این کتاب انعکاس زیادی داشته است؛ به خصوص در خارج از کشور. از این انعکاس‌ها هم در داخل کشور و هم خارج از کشور بفرمایید؟

بعد از انتشار یا همان زمان انتشار، این کتاب در رسانه‌ها بازتاب خوبی پیدا کرد و به دنبال آن به مصاحبه‌های مکرر و مختلف من با رسانه‌های مختلف انجامید. دو، سه بار این کتاب رونمایی رسمی شد؛ یک بار در نمایشگاه و یک بار در مراسمی که مربوط به اول خرداد بود. یک بار هم در 6 خرداد که کنگره‌ی علمی ایشان بود این کتاب مطرح شد و مورد توجه قرار گرفت. پرفروش‌ترین کتاب «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در نمایشگاه کتاب بود، کمااینکه اطلاع پیدا کردم چاپ اول آن تمام شده است و همه‌ی اینها نشان‌دهنده‌ی این است که اقبال جامعه از این کتاب خوب بوده است. در بخشی از این کتاب به زندگی مشترک ایشان با حضرت آقا و خاطرات و مشترک آنها اشاره شده است. این کتاب خاندان «حسینی خامنه‌ای» را خیلی خوب، جالب و جذاب روایت کرده است و همه‌ی اینها ویژگی‌هایی است که این کتاب دارد و مورد توجه قرار گرفت. به هر حال کسانی هستند که به این خاندان و آثار توجه دارند.

یک آقایی هم از «بی‌بی‌سی» این کتاب را نقد کرده است، البته در تلاش بود که شخصیت «آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای» را زیر سؤال ببرد. نگاه مغرضانه داشت اما مشخص است آن قدر به موضوع حساسیت داشته که تمام صفحات کتاب را مطالعه و مباحث را دسته‌بندی کرده بود و از آن منظر که این کتاب در آنجا هم مورد توجه قرار گرفته که آنها را مجبور کرده یک نقد جدی به این کتاب بزنند، فکر می‌کنم یک حسن بود.

من چند اسم نام می‌برم، شما در رابطه با آنها مطالبی را بفرمایید؛ «دکتر محمدرضا سنگری»؟

فردی که واقعاً به ایشان ارادت دارم و ایشان را علاوه بر استاد ادبیات، استاد ادبیات مذهبی می‌دانم و فکر می‌کنم که در حوزه‌ی مطالعات دینی بسیار، بسیار صاحب‌نظر هستند.

«علی رضا کمره‌ای»؟

بسیار، بسیار سخت‌گیر و پژوهشمند، واژه‌هایی که خودشان می‌سازند و فکر می‌کنم که وجودشان در حوزه مباحث نظری ضرورت دارد و اینکه مطالعات ما به سمت احساس و عاطفه کشیده نشود. قرص و محکم در موضوع مطالعات و پژوهش‌های دقیق جنگ فعال هستند.

  «هدایت‌الله بهبودی»؟

یکی از استوانه‌های ادبیات انقلاب و دفاع مقدس، البته بیشتر در حوزه ادبیات انقلاب.

«مرتضی سرهنگی»؟

برادر «آقای بهبودی» و استوانه‌ی اصلی ادبیات دفاع مقدس در ایران

«نصر‌ت‌الله محمود‌زاده»؟

یکی از علمداران فرهنگی که تلاش ایشان در حوزه‌ی دفاع مقدس ستودنی است.

«رحیم مخدومی»؟

شخصیتی که به ادبیات دفاع مقدس علاقمند است و در این زمینه نیز تأثیرگذار است.

«سعید علامیان»؟

از دوستان ما و از نویسندگان خوب.

«امیرحسین فردی»؟

شخصیتی که همیشه خودش را مدیون انقلاب می‌دانست و به نوعی ایشان پدر ادبیات متعهد هستند. در عین حال که به ادبیات انقلاب پای بند بودند خودشان هم به نظرم یک عارف بودند و به خدا خیلی نزدیک بود.

«گل علی بابایی»؟

دوست داشتنی

«حسین بهزاد»؟

دوست و یار آقای «گل علی بابایی» و دو یاری که خیلی در حوزه ادبیات انقلاب و دفاع مقدس خدمتگزار هستند. فعالیت این بزرگواران جای تقدیر دارد.

«محسن کاظمی»؟

از دوستان و نویسندگان خوب.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس