-
-
راز پایداری «میاندار» در چاپ پنجم
کارشناسان معتقدند استقبال گسترده از این اثر، نشاندهنده عطش جامعه برای شناخت الگوهای واقعی و مردمی در عصر معاصر است.
-
-
«چهل حکمت نبوی»، کتابی حکمتآموز برای نسلی تشنه معرفت
نغمه مستشارنظامی به بهانه عرضه رایگان کتاب «چهل حدیث نبوی» به مناسبت هزار و پانصدمین سالروز تولد حضرت محمد (ص)، یادداشتی درباره ویژگیهای این کتاب نوشته است.
-
در گفتوگو با ساسان ناطق تشریح شد؛
«دفتر هنر و ادبیات اسارت» کجاست؟
ساسان ناطق گفت: در شورای کارشناسی، سعی میکنیم با مشاوره درست به نویسندهها، آنها را به سمت موضوعات کمتر دیدهشده ببریم. نویسندههای ما باهوش هستند...
-
چند بانو بین آزادگان ایرانی بودند؟
بازگشت آزادگان ایرانی در سه مرحله از ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ آغاز و تا ۲۶ اسفند ۱۳۸۱ ادامه یافت و طی آن، ۳۹ هزار و ۱۴۰ نفر در ۷۸ مرحله به کشور بازگشتند. اما نقطه عطف این روند، تبادل بزرگ اسرا در مرداد ۱۳۶۹ بود.
-
کارشکنی در آغاز جنگ به روایت سردار نوروزی
عراقیها روی ارتفاعات بازی دراز بودند و نیروهای مردمی و ارتش و سپاه اولین خط دفاعی را در قلاویزان شکل داده بودند. خبر جنگ در همه جا پیچیده بود و مردم از تهران و شهرهای مختلف به سرپل ذهاب میآمدند.
-
چند دقیقه با کتاب «وقتی بابا رئیس بود» / ۲۹۷
اگر حسن گند زد به مملکت، کی جواب میدهد؟
خواستم به بابا بگویم که حسن تمام نمرههایش را با تقلب یا با کمک معلم ها میگیرد اما ترسیدم دوباره بهم بگوید: «خبرچین»؛ برای همین نگفتم. حالا حسن بزرگ شد و رییس شد و گند زد به مملکت، کی جواب میدهد؟
-
همراه با پدر و مادر شهید «حامد مشکاتی» از شهدای حمله رژیم صهیونیستی به قلب تهران؛
شهادت بعد از آخرین پیامک!
خبر شهادت حامد ابتدا به برادر میرسد و او با دو روز تاخیر خبر را برای پدر و مادر میبرد و در نهایت پیکر پاکش پس از سه روز تلاش، از روی DNA شناسایی میشود. حاجیه خانم «فاطمه ناصری» روی مبل مینشیند.
-
شهادت «فرشته» روایت زندگینامه یک شهید را ناتمام گذاشت؛
سندی برجای مانده از سپهبد رشید
«نصرتالله محمودزاده» نگارش کتاب «مغز متفکر جنگ» درباره زندگی شهید حسن باقری را آغاز کرده بود؛ اما با شهادت دو منبع اصلی اثر، سپهبدهای شهید «محمد باقری» و «غلامعلی رشید» پروژه متوقف شد.
-
کلانطرح شهید «باقری» برای اجرای عملیات دهگانه
همزمانی عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا و شروع این عملیات، آغازی بود برای اجرای طرحهای عملیات دهگانه کربلا که حسن باقری طراحی کردهبود.
-
حسن روشن در گفتگو با مشرق:
اگر حسینی یا نیازمند بودند آن گل را مقابل قطر نمیخوردند/ امیرخان! لطفاً جرات داشته باش و از اسامی کمتر استفاده کن
بازیکن اسبق تیم ملی فوتبال کشورمان گفت: هر بار که صحنه گل خوردن تیم ملی را نگاه میکنم تاسف میخورم که چرا تا این اندازه باید بازیکنانی در این سطح مبتدی رفتار کنند.
-
گفتگو با حجت الاسلام علیمحمد کاظمیانپور درباره روحانیان کاروان در مراسم حج؛
زیارت «بقیع» حس و حال معنوی سابق را ندارد!
در حال حاضر، نحوه زیارت بقیع به گونهای است که زائر، پس از ورود، دیگر حس و حال معنوی سابق را تجربه نمیکند. مسیر مشخصی تعیینشده که زائر، بدون امکان خواندن دعا یا همخوانی، وارد و خارج شود.
-
-
-
نگاهی به کتاب «از چیزی نمیترسیدم»؛
«قاسم» را برای جثه کوچکش جایی نمیپذیرفتند!
شب را با نان و ماست به صبح رساندند و از فردا دنبال کار گشتند. احمد همان روز اول در خانه یک مهندس مشغول شد، اما قاسم و تاجعلی را به سبب جثه کوچکشان، جایی نمیپذیرفتند.
-
چند دقیقه با کتاب «پلاک پ» / ۲۸۷
دستهگل زنان و موشهایی که در دیگ شربت افتادند!
پلهها را سریع رفتم بالا تا دست کارمان را ببینم. قاشق تمیزی برداشتم و رفتم سر دیگ اول که دیدم یک موش دارد توی شربت دست و پا میزند. نفهمیدم چه کنم؛ همان جور لب گزیده بالای سر دیگ ایستاده بودم.
-
به یاد جهادگر بسیجی شهید محمدحسن باباخانی؛
برخی در قطب جنوب، بعضی در مسیر جهاد!
وقتی میشنوی دولتمردان کشور در تورهای تفریحی در بهترین شرایط با سنگینترین هزینهها هستند و... خیلی دردناک است بچههای جهادی در بدترین آب و هوا با پول خودشان در حال ترمیم فقر هستند.
-
-
پیشنهاد ویژه؛
«مرا پیدا کن» را پیدا کنید و بخونید!
در روز دوم من کتاب را به نصفه رساندم و از نظر خودم برگشتم. بعد از افطار به همسر جان گفتم: «من اشتباه کردم. نخونیش بهتره!» با تعجب گفت: «وا! براچی؟» گفتم: «آخه ذهنت رو درگیر میکنه. وللش!»
-
چند دقیقه با کتاب «نیمه پنهان ۲۷»/ ۲۵۴
تجویز گوشت کوسه برای مداوای جانباز جنگ!
هر سال شب پانزدهم ماه مبارک رمضان شب ولادت امام حسن (ع)، محمد افطاری میداد. نگران محمد بودم که غصه افطاری ندادن امسال را میخورد؛ خودش ولی هیچ نمیگفت. افطاری مخصوص کسانی بود که بهزیستی خانه شان بود.
-
چند دقیقه با کتاب «خیلی محرمانه»/ ۲۵۲
متهم ردیف اول قتلهای زنجیرهای نگذاشت در تهران بمانم!
میخواستند مسئله را امنیتی کنند. به همین خاطر من را هم مجبور میکردند گزارشی علیه آقای منفرد بنویسم. وقتی جو را دیدم با اینکه تمایل داشتم در تهران بمانم، با خود آقا امیر صحبت کردم.
-
پیشنهاد ستاره بزرگ استقلال به رئیس سابق صدا و سیما/ به ضرغامی گفتم «بیا و شخصیت را به استقلال برگردان»
عزت الله ضرغامی که به تازگی با انتشار ویدیویی درباره فیلم دیدار پرسپولیس و استقلال در سالهای گذشته نامش بر سر زبان ورزشیها افتاده گویا با پیشنهاد حضور در هیات مدیره استقلال نیز مواجه شده است.
-
اشک ریختن از جنس لغت نه روضه!
اقدام تمیز فرهنگی با هیئتی از جنس کتاب
امسال فرهنگسرای گلستان یک ویژه برنامه متفاوت برای نوجوانان برگزار کرد؛ اسمش «هیئت کتاب» است و کتابخوانی حرف اول را در آن میزند. صحبت از یک اقدام متفاوت فرهنگی است...
-
چند دقیقه با کتاب «خداحافظ سالار» / ۲۴۱
ماجرای فروش «کلیه» معلم همدانی برای خرید جهیزیه!
جواب داده: «اگه بدونی اون آدم با آبرویی که میخواست برای خرید جهیزیه دخترش، کلیهاش رو بفروشه حالا با گرفتن وام قرض الحسنه، چقدر دعا میکنه مثل من دلت قرص میشه.»
-
چند دقیقه با کتاب «دعوت به کرکوک» / ۲۳۸
نوشیدن خون بچهخرس از تشنگی زیاد!
اسلحه را با سرنیزه گرفتم و با یک حرکت در سینه بچه خرس فرو کردم. کمتر از سه دقیقه بچه خرس جان داد. به سرعت سرش را بریدم. از تشنگی همۀ خونی را که از گردن بچه خرس میآمد خوردیم.
-
به یاد شهید حسن سرباز از فرمانده گردانهای لشکر ۸ نجف اشرف؛
مرگ آخرین سرباز، دست خداست
بیسیم را در حالت سکوت گذاشت. قبضه آرپیجی را برداشت. تا خاکریز یک نفس رفت. هرچه قادری داد و بیداد کرد «حسن برگرد حسن برگرد» افاقه نکرد. حسن رو به عراقیها ایستاد. ماشه را چکاند.
-
«مردی با آرزوهای دوربرد» به همت انتشارات شهید کاظمی؛
کتاب پدر موشکی ایران به چاپ چهارم رسید
حوزه/ چاپ چهارم «مردی با آرزوهای دوربرد» روایت زندگی شهید طهرانیمقدم، پدر صنعت موشکی ایران اثر فائضه غفارحدادی توسط انتشارت شهید کاظمی به کتابفروشیها رسید.
-
چند دقیقه با کتاب «حرفهای» / ۲۱۴
بمباران تهران؛ ۱۷ روز مدام!
بعد از بمباران مهرآباد در ۳۱ شهریور ۵۹ تا مدت مدیدی تهران بمباران نشد تا اسفند ٦٣. همان اسفند سال ٦٣، تازه چند روز بود بمباران تهران شروع شده بود که نماز جمعه تهران هم بمبگذاری شد و یک عده شهید شدند.
-
گروه ۲۹ نفره موشکهای دوربرد ایران + عکس فرمانده
رضا یک لیست ۲۹ نفره نوشت و گذاشت جلوی حسین و گفت: «اگه اینا رو به ما بدی مشکلمون حل میشد.» حسین تا لیست را دید گفت آقا رضا یعنی منظورت اینه که ما حدید رو تعطیل کنیم؟