حکایتی واقعی از یک شهید گمنام که یک شهید به دلیل عدم شناسایی این شهید او را دفن کردن واو را شهید گمنام گذاشتن ، 4 سال پس از دفن این شهید که خانواده اش هیچ اطلاعاتی از او بدست نیاورده بودند ، مادر این شهید شبی در خواب میبیند که در باغی زیباست و به یک محفل نورانی که در آن باغ است نزدیک می شود که آن محفلی از عالمان بزرگ بوده که یکی درآن محفل آیت الله خراسانی هم حضور داشته و این مادر شهید وارد محفل میشود و آن عالمان را قسم میدهد که قبر پسرش را به او نشان دهند