-
یادداشتی بر رمان «چپدستها» اثر یونس عزیزی؛
دوگانه جرم و بیماری در بستر عشق و نفرت
رمان «چپدستها» به عنوان اولین رمان عزیزی، از ظرافتهایی بهره برده که مخاطب را ناخودآگاه درگیر نگاههای تازه میکند و برای تکمیل تاثیر، احتیاج به شخصیتپردازی عینی و استفاده از ظرفیتها دارد.
-
یادداشتی بر رمان «صور سکوت»؛ سکون تا حرکت، سکوت تا فریاد؛
سرآغازی بر جسارت نویسندگان!
از نگاه تاریخی و هویتی، موجودیت یک متن دراماتیک از ارتباط تاریخی اسلام و ایران و یا تقابل و توافق تبار اسلام و یهود، میتواند سرآغازی باشد بر جسارت و دلیری نویسندگان برای خلق آثار مشابه...
-
با حضور وزیر فرهنگ؛
نخستین کتابخانه ویژه ادبیات داستانی افتتاح میشود
آیین افتتاح کتابخانه عمومی ویژه ادبیات داستانی با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و مسئولان فرهنگی برگزار میشود.
-
کارخانه اسلحهسازی داوود داله یا کارخانهی عشق؟!
روند داستان با فضاسازیهای غنی و مضامین انسانی پیش رونده است و مخاطب را گمراه نمی سازد، و تا جایی پیش می رود که او را بهت زده هم می کند.
-
با آلیش علیه ساجنی؛
انقلاب اسلامی؛ مقاومتی در برابر نظامی ظالمانه
انقلاب مقاومتی بوده در برابر نظامی ظالمانه، از طرف کسانی که میخواستهاند نه ظلم بکنند و نه زیر بار ظلم بروند. نویسنده سعی کرده در داستان، همه چیز را سر جای خودش بگذارد و اجازه تعدی ندهد.
-
نگاهی به رمان کافهپیپ؛
نمونه موفق رمان پستمدرن که از ظرفیت ادبیات ایران بزرگتر است
در مجموع کافهپیپ یکی از بهترین نمونههای موفق رمان پستمدرن در خلق مفهومی الهی است که از ظرفیت اکنون ادبیات ایران بزرگتر است و لاجرم در زمانهای دورتر از ما از آن با تحسین و زیاد سخن خواهند گفت.
-
علاصغر عزتیپاک در نشست نقد و بررسی کتاب تشریف عنوان کرد؛
الگوی من در نویسندگی فردوسی و عطار است
در حسرت نویسنده شدن هستم. الگوی من در نویسندگی فردوسی و عطار است و خب طبعاً رسیدن به آنها، علاوه بر خواندن و نوشتن، یک جان پرشوق و فربهی می خواهد که معتقدم بخشی از آن را هم خدا می دهد.
-
«حیدر» روی پله دوم ایستاد +عکس
کتاب داستان «حیدر» برای دومین بار منتشر شد.
-
«هیام»؛ قصه زنان عصر انتظار منتشر شد
رمان «هیام»، ترسیمِ فضایِ واقعی جنگ با محوریت نقش زنان در عصر ظهور توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.
-
یاد «آینده» در «شب ادبیات»
برنامه تلویزیونی «شب ادبیات» در پانزدهمین قسمت خود از اسماعیل شاهرودی (آینده) یاد خواهد کرد.
-
یادداشتی بر مجموعه داستان ناسور نوشته خداداد حیدری؛
آیا مرهمی برای این ناسور هست؟
پس از پایان داستان است که ما ناگهان متوجه می شویم جنگ چطور چون حوالتی فراسوی زندگی انسان ها بر آنها وارد می شود و همه چیز را زیر و رو می کند.
-
فراخوان برگزاری مسابقه داستان کوتاه ۵۰ کلمهای
مسابقه مجازی خاطره و داستان کوتاه ۵۰ کلمهای به همت موسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان برگزار میشود.
-
داستان «دمشق شهرعشق» / ۱۰ و پایانی
هوس تحویل زن ایرانی به «ابوجعده»!
با دستانم خودم را روی زمین تا لب بام کشاندم، به دیوار چنگ انداختم تا کف کوچه را ببینم و پیش از آنکه پیکر غرق به خون مادر مصطفی را ببینم چند نفری طوری از پشت شانهام را کشیدند که حس کردم کتفم از جا کند
-
داستان «دمشق شهرعشق» / ۹
«مادر مصطفی» کنار کارکنان دفتر رهبری پناه گرفت!
در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش میخندید و بیمقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمیخوای خواهرت رو شوهر بدی؟»
-
ثبتنام ۷۲۰ نفر در دوره داستاننویسی جایزه جلال
دوره چهاردهم آموزش داستاننویسی «آل جلال» به صورت آنلاین برگزار میشود. ۷۲۰ نفر برای حضور در این دوره ثبتنام کردهاند.
-
روایت زخمهای نهان؛
با «مرگ قسطی» به زندگی افراد سرک بکشید
زبان سلین در این کتاب، ساده اما بسیار آشفته است. او در مصاحبهای در مورد زبان کتابهای خود اینطور میگوید: «من همانطور که حرف میزنم مینویسم.»
-
داستان «دمشق شهرعشق» / ۸
از امروز هیچ جا برایت امن نیست؛ حتی حرم!
حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات امن نیست!
-
داستان «دمشق شهرعشق» / ۷
خانه شیعیان اطراف دمشق را آتش زدند!
و حکایت به همینجا ختم نمیشد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه شیعههای اطراف دمشق رو آتیش میزنن تا مجبور شن فرار کنن!»
-
داستان «دمشق شهرعشق» / ۶
قربانت بروم؛ چقدر دلم برای خندههایت تنگ شده بود!
لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
-
داستان «دمشق شهرعشق» / ۵
اعدام به خاطر پیدا کردن تربت کربلا در خانه!
بعضی شیعههای حمص رو فقط بهخاطر اینکه تو خونهشون تربت کربلا پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیههای شیعه رو با هرچی قرآن و کتاب دعا بوده، آتیش زدن!...
-
داستان «دمشق شهرعشق» / ۲
بین اینهمه وهابیِ تشنه، چه بلایی سر ناموست میآید؟!
سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج آشوبگر پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد و او همچنان...
-
داستان «دمشق شهرعشق» / ۱
میخواهم برگردم سوریه!
با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و عاشقانه تمنا کرد :«من میخوام برگردم سوریه...»...
-
«مرتضی سرهنگی» رمانی درباره «شهید سلیمانی» مینویسد
نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه از آمادهسازی چند عنوان کتاب درباره شهید سپهبد قاسم سلیمانی از جمله رمانی به قلم مرتضی سرهنگی خبر داد.
-
«مسعود بربر» به شب ادبیات میرود
برنامه تلویزیونی «شب ادبیات» در نهمین قسمت از فصل تازه خود، به بررسی شعر و شخصیت فریدون مشیری خواهد پرداخت.
-
ترسیم زیباییهای سیره نبوی با «ادبیاتی فاخر»
همتی ۱۲ ساله برای نگارش رمان پیامبر(ص)
نگارنده رمان ۹ جلدی در مورد پیامبر اسلام میگوید: ابزار هنر بهترین راهکار توصیف و ترسیم سیره پیامبر است.
-
«گره دریایی» بسته شد
این اثر یک رمان متفاوت از یک شغل متفاوت است. قبل از این رمان، نادر ابراهیمی در مجموعه رمان «بر جادههای آبی سرخ» دستی به زندگی میرمهنای دوغابی زده بود.
-
پایان داستانهای کوچک عاشورایی «ده» با رونمایی کتاب
جشنواره سوگواره عاشورایی داستان کوچک «ده» با رونمایی از کتاب به کار خود پایان داد و در اختتامیه،ضمن معرفی برگزیدگان موارد مهمی از طرف دبیر انجمن کوچک نویسان ایران و دبیر علمی جشنواره مطرح گردید.
-
مجموعه داستانکهای رضویِ؛
«واگن مخصوص» به راه افتاد + عکس
کتاب واگن مخصوص نوشتهی مصطفی خدامی که مجموعهای از داستانکهای رضویست از سوی نشر صاد منتشر شد.
-
مصطفی جمشیدی با مردگان مصری به بازار نشر آمد
رمان «عاشقانه از میان مردگان مصری» حکایت راوی جوانی است که قصد دارد از گذشته خود مطلع شود؛ چرا که دیرزمانی در شهر به او دروغ گفتهاند و او با مشقت دریافته که ...
-
ایمان لغزنده است؛
روح سرگردان بشرا در کافه پیپ
چرا این روح ناآرام با این که خودش پای خودش را از جهان بریده، باز رهایی را تجربه نمیکند؟ انگار که در این کافه گیر کرده باشد، در روابط قبلیاش با بشری و بیتا، در ترس از دیده نشدن و شنیده نشدن.