صورسکوت - کراپ‌شده

از نگاه تاریخی و هویتی، موجودیت یک متن دراماتیک از ارتباط تاریخی اسلام و ایران و یا تقابل و توافق تبار اسلام و یهود، می‌تواند سرآغازی باشد بر جسارت و دلیری نویسندگان برای خلق آثار مشابه...

گروه فرهنگ و هنر مشرق - آنچه در ادامه می‌خوانید، یادداشت «محمدهادی عبدالوهاب» درباره کتاب «صور سکوت» نوشته «محمدقائم خانی» است که به تازگی در مدرسه رمان انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.

حرکت، شاه‌بیت صور سکوت است. حرکتی که از گم‌شده نشأت می‌گیرد. کسی که گم‌شده دارد، همه چیز دارد و کسی که گم‌شده ندارد، هیچ چیز ندارد. داستان، حول محور جستجو در پی گم‌شده‌ی چهار نسل از یهودیان خوزستان بنا شده. گم‌شده‌ای که نشانه‌اش در آسمان است؛ اما عقل فراموش‌کار و پنهان‌کار بشرِ منفعت‌طلب، رد پای‌ش بر زمین را پاک کرده. گم‌شده‌ای که پاسخ به تمام سؤالات انسان است؛ اما گویا منافع بزرگان کنیسه شهر، بر باقی ماندن و دست و پا زدن انسان در مرداب جهل استوار شده. جهلی که حاصلش، سرگشتگی و تهی‌روحی انسان معاصر است.

سرآغازی بر جسارت نویسندگان!

یوشع نوری در آسمان می‌بیند و خبر از نزدیکی ظهور موعود آخرالزمان می‌دهد. کنیسه به هم می‌ریزد. یهود با یک تناقض بزرگ روبروست: گویا موعودی که سال‌ها سینه به سینه، نشانه‌اش را به نسل نسل خود یادآوری کرده، از تبار یهود نیست. جنگ درمی‌گیرد. جنگ تبار. جنگ حفظ قدرت در نسل و ریشه یهود. جنگ، گاه به کشتن دل‌های منتظر و گاه به کشتن چراغ عقل. چه باید کرد جز سفر؟

گم‌شده یعنی گنجی که زیر خاک زمان و مکان پنهان شده. و حرکت، اساسا از جایی شروع می‌شود که جستجویی در میان باشد و گم‌شده‌ای. سکون، رکود می‌آورد و عادت. عادت به آن‌چه که هست. گویی سرنوشت بشر، همین سرگشتگی و تهی‌دستی است. انگار انسان اشتباهِ آفرینش بوده. این‌ها را سکوت و سکون کنیسه به نوع بشر یادآور می‌شود. این که هیچ راهی برای رهایی از این غار تاریک وجود ندارد. پس پای انسان را به عادت می‌بندد. و چراغش را به رکود می‌کشد. در مقابل، حرکت است. حرکتی که رشد می‌آورد. حرکتی که تازه است و جستجوگر و شکافنده. حرکتی مثل شکافتن سنگی با رشد ریشه‌ای. ریشه‌ای که آرام راهش را پیدا می‌کند به خاک. به منشأ. به وجود. یوشع بنیان حرکت را می‌گذارد و ابراهیم آغاز می‌کند. بر مرکب یوشع سوار می‌شود و به نشانی ستارگان به قلب تاریکی صحرا می‌زند. اما رشد، درد دارد. بزرگ شدن، استخوان ترکیدن دارد. صرف خاک، برای رشد ریشه کافی نیست. آب‌یاری را به خونی باید. خون، خون و خون. چه بسا خون عزیزترین ابناء بشر که به دشنه زنازادگان ریخته تا درخت ایمان قد بگیرد.

نوشتن از ایمان سخت است. برای وارد کردن ایمان به ادبیات، یا باید دست به دامان شاعرانگی شد و یا کفش آهنین تفلسف به پا کرد. با این حال، چه‌طور می‌توان جهان کلیشه و فرموله‌ی رمان را به این دو آمیخت؟ پاسخ در ایجاد تقابل است. نویسنده برای نوشتن از ایمان، باید تقابل ایجاد کند. تقابل اول و آخر انسان و شیطان. تقابل خیر و شر. اما چگونه می‌شود شخصیت خیر و شر آفرید، فارغ از کاریکاتوری شدن. بسیاری از نویسندگان، به همین دام گرفتار می‌شوند و دوباره برمی‌گردند به خان اول؛ به کلیشه.

اما ادبیات کلاسیک، در برابر این مشکلِ همیشگی، پاسخ دارد. ورای از پرداختن به مسائل مربوط به عناصر داستان، مانند راوی و زاویه دید و شخصیت و فضاسازی، آثار مشهور ادبیات کلاسیک با مفهوم (کانسپت) ایمان، یک راه باریک و پرخطر برای حل این معما پیدا کرده‌اند: پذیرش ماورا. چیزی که سال‌هاست عمده فیلسوفان معاصر، به خاطرش از افلاطون عبور کرده‌اند و متافیزیک را حاصل توهم و تخیل بشر معرفی می‌کنند.

مشکل راحیل، نواده یوشع و ابراهیم با ایمان به موعود همین است. او محمد را ندیده. آن‌چه از موعود آخرالزمان برایش باقی مانده، انحراف و عناد و جهل پیروان اوست. دست‌خط عموش، حام، نشان از دروغین بودن موعود مکه دارد. او که مانند اصلابش به شوق موعود، خطر سفر را به جان خریده، حالا آتش اشتیاق درونش کور می‌شود. کدام نشانه عقلانی وجود دارد که راحیل را از دین برگزیده پدران‌ش برگرداند به دین پیامبری که نه خودش را دیده و نه شاخه‌ای از نورش در میان پیروانش باقی است؟ پیامبری که هنوز نیامده، تیغ و شمشیر به سوی پیروان یهود کشیده! راحیل یک چیز کم دارد و آن ماوراست. همان آتشی که از دل بجوشد. همان نوری که در آسمان، یا در چشم‌های غلام حلقه به گوشِ بی‌سوادی ببیند. اما در نهایت، گوهری است که در وجود آدمی به امانت نهاده‌اند. آدمِ مهاجر. مهاجرِ سفر کرده، که در پایان سفر چهارم، باید بازگردد به وطن. به خویشتن. «فرجعوا الی انفسهم»...

گره راحیل با همان چیزی باز می‌شود که فلسفه مدرن، آن را به تمسخر به کناری نهاده. چیزی که عقل مَآل‌اندیش دنیایی، از فهم‌ش ناتوان است. مانند عجزی که سراسر وجود حام را فرا می‌گیرد و بعد به انکار و عناد برمی‌انگیزاندش. فاصله ایمان و کفر، همین قدر باریک است؛ و محمدقائم خانی، قدم در وادی سختی گذاشته. راه رفتن روی این خط باریکِ ناهموار، راهی که هم تجهیز به عناصر داستان و توان قصه‌گویی کلاسیک می‌طلبد و هم سیر آفاق و انفس. از انتخاب جغرافیا، تاریخ و زبانی که کوچک‌ترین آشنایی سابقی با آن‌ها ندارد، تهوّرش پیداست. آشکار است که با این انتخاب، خطرِ به زوال رفتن رمان را به جان خریده. این‌جاست که نویسنده با کوششی بی‌بدیل برای چهار بار بازنویسی رمان در طول شش سال، غول سخت‌جان سوژه ایمان را به زانو درمی‌آورد و صور سکوت را تبدیل می‌کند به یک رمانِ مقبول دینی، تاریخی و هویتی. که البته این مقال صَرف به پردازش و کندوکاو در بعد دینی آن شد. حال آن که از نگاه تاریخی و هویتی، موجودیت یک متن دراماتیک از ارتباط تاریخی اسلام و ایران و یا تقابل و توافق تبار اسلام و یهود، می‌تواند سرآغازی باشد بر جسارت و دلیری نویسندگان برای خلق آثار مشابه و پاسخ به سوالات بنیادین تاریخی و هویتی جامعه ایرانی.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس