-
در محضر مدافعان حرم/۲۴۲/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید سیدهادی حسینی / قسمت دوم
سفر سوریه را به اقامت آمریکا ترجیح داد!
همان خوابی که اینجا دیده بودم دوباره خارج هم دیدم و دیگه نمی توانم ادامه بدهم. من خودم را چون فدایی حضرت زینب کردهام اینجا نمی توانم طاقت بیاورم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۴۱/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید سیدهادی حسینی / قسمت اول
برادر کوچکم، پدرِ خانواده ما بود
برادر بزرگم خیلی زحمت کشیده برایمان، خواهرهایمان بودند، اما خب اصلا کلا خانوادگی یک حس دیگری به سیدهادی داریم؛ احساس می کنیم هیچ وقت نمی توانیم دوریاش را تحمل کنیم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۴۰/ گفتگوی مشرق با همسر شهید جواد کاکاجانی / قسمت سوم و پایانی
تکفیریها کنار پیکرش نشستند و ناهار خوردند!
شب جنازه ها روی کوه مانده بود. ما فردا صبحش رسیدیم آنجا؛ اینها دوازده تا ۲ ظهر شهید شده بودند؛ گروه دموکرات تا ۵، ۶ عصر روی سر جنازهها نشسته بودند و ناهار خورده بودند و استراحت کرده بودند که...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۹/ گفتگوی مشرق با همسر شهید جواد کاکاجانی / قسمت دوم
شهیدی که آخرین پیامک همسرش را ندید!
ما یک هفته و خرده ای بود که خانه مامان اینهایم بودیم. گفتم الان یک هفته و خردهای است اینجا هستم؛ خسته شدم؛ لباس مناسب نیاوردهایم؛ نمی دانستم اینقدر ماموریتت طول می کشد؛ خسته شدم؛ برگرد...
-
گفتگو با امیرشهریار امینیان، مدیر عامل مجمع ناشران دفاع مقدس؛
وجود نمایشگاه حضوری و مجازی کتاب در کنار هم ضرورت دارد
نمایشگاه مجازی و حضوری باید یک پیوند از پیش تعیین شده و منسجم و مقوم داشته باشند. یعنی ضعفهای یکدیگر را بپوشانند. وجود هر دو در کنار هم ضرورت دارند.
-
نهمین سالروز تاسیس لشکر فاطمیون گرامی داشته شد
لشکر فاطمیون در ۲۲ / ۲ / ۱۳۹۲ توسط ۲۲ نفر از شیعیان افغانستان تشکیل شد و نقطه عطفی در تاریخ مقاومت شیعیان افغانستان گردید.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۸/ گفتگوی مشرق با همسر شهید جواد کاکاجانی / قسمت اول
دوره تکاوری جواد تمام نشده بود که دخترم از دست رفت!
در این یک سال خدا یک دختر هم به ما هدیه داد، اما متاسفانه قبل از اینکه دوره آقا جواد تمام شود، دختر ما هفت ماهه به دنیا آمد و متاسفانه زنده نماند؛ که همیشه خودش را مسئول می دانست و می گفت...
-
سامانه «دیدار» امکان ارتباط مستقیم خانوادههای شهدا و ایثارگران را با مسئولان فراهم میکند
افزایش ۵۵ درصدی حقوق والدین شهدا
سامانه دیدار بنیاد شهید و امور ایثارگران کار خود را آغاز کرد. این سامانه با هدف کاهش مراجعات حضوری خانوادههای شهدا و ایثارگران و حل مشکلات آنها با رویکرد اقناعی راهاندازی شده است.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۷/ گفتگوی مشرق با یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / قسمت پنجم و پایانی
کار نیروی قدس جنگیدن است یا رسانه؟!
اصلا ما رسانه نداریم؛ میزان پرتاب بوق صوتش کم است؛ داریم، اما پرتابش کم است. همین الان چقدر شیعه را دارند می کوبند در همه دنیا؟ ما نمی گوییم شیعه چون ابزار ما وحدت است.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۶/ گفتگوی مشرق با یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / قسمت چهارم
کدام تکفیریها بااخلاقتر بودند؟!
اقتدار حضرت زینب جلودار بود؛ حرم نمی تواند با ۴۰ ،۵۰ نفر در مقابل این همه آدم مقاومت کند. از حضرت می ترسیدند. از دور سوراخ سوراخش کردند.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۵/ گفتگوی مشرق با یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / قسمت سوم
فرق «داعش» با «جبههالنصره» چه بود؟
عبدالله المحیسنی وقتی می آید صحبت می کند، آدم بی خاصیت را با خاصیت می کند. می گوید که تو دو دقیقه دیگر کشته می شوی و در کنار پیغمبر مینشینی. نه اینکه بگوید با قاشق برو تا آنجا غذا بخوری... نه...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۴/ گفتگوی مشرق با یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / قسمت دوم
فکر میکردند ایرانیها آدمکُشند!
من در آنجا بودم. ما ۱۰، ۱۵ تا تویوتا گذاشتیم تا به تخلیه مردم کمک کنیم. من با بچه هایم آنجا بودم. همه فیلم هایش را هم دارم. مردم آنجا وقتی می فهمیدند ما ایرانی هستیم، مثل بید به خودشان می لرزیدند.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۳/ گفتگوی مشرق با یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / قسمت اول
سپاه ایران با ارتش سوریه چه کرد؟!
این چیزهایی که من می گویم را خیلی از کسانی که رفتند سوریه هم نمی دانند؛ چون فضا فضای سال ۹۱ بود و این چیزها که ما داشتیم می گفتیم. سپاه آمد و در این وضعیت، وارد سوریه شد. ارتش را یواش یواش احیا کرد.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۲/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت چهارم و پایانی
مادر شهید: باید کلیهام را بفروشم! + عکس
گفتم باشد؛ من بروم یک کلیه ام را در بیمارستان امین بفروشم برایتان لباس بخرم، به خدا همین طوری گفتم. بچه کوچکم ۵ سالش است نمی فهمد که می گوید مامان! کلیه را اگر میخرند؛ کلیه من را هم بفروش...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۱/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت سوم
پسرم بدجوری تکه تکه شده بود! + عکس
شوهرخواهرم که فکر کنم در گلستان شهدا پیکر پسرم را خاک کرد، بعد از ۶، ۷ ماه که رد شدیم، به آبجیام گفته بود (به من نگفته بود) که پسر آبجیت خیلی بد طوری شهید شده بود؛ تکه تکه شده بود.
-
در محضر مدافعان حرم/230/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت دوم
جوان افغان: میخواهم در ایران شهید شوم! + عکس
همان موقع که کوچک هم بود افغانستان هم که رفتیم گفت مامان من می روم ایران؛ من میروم در جنگ ایران و عراق شرکت میکنم؛ گفتم برای چی؟ مامان تو کوچکی، نمی خواهد بروی.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۹/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت اول
ماجرای عجیب فوت پدر شهید جعفری
در راه کابل و مزار، داشتند مردم را از ماشین پیاده می کردند. ایست و بازرسی نیروهای نظامی بود. بیچاره ها را نمی دانم کجا می بردند؛ در جنگل های دور نمی دانم می کشتند یا چه کار می کردند، من بودم و نرگس...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۸/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت نهم و پایانی
حساب میلیاردی خانواده آبیاری کجاست؟! + عکس
یه نفر اومد خونه ما تو چشم دخترم نگاه کرد و گفت خوش به حالتون؛ حسابهای بانکیتون پُره الان. دخترم بهش برخورد و ناراحت شد. من میگم جواب ابلهان خاموشیست.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۷/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت هشتم
همه گرفتار چشمهای رنگی عباس بودند! + عکس
دیگه تو محل پخش شده بود که تو اون مغازه یک پسر خوشگل و جوان هست. چشمهای عباس جوری بود که با رنگ لباس، رنگ چشمهاش تغییر میکرد. یه روز یه دختر جوانی رفته بود تا رنگ چشمهای عباس و چهرهش رو ببینه...
-
هدیه متفاوت نهال؛
عکس / ابتکار دختر شهید برای روز معلم
نهال قاضی خانی، دختر شهید مدافع حرم قاضی خانی در اقدامی مبتکرانه، ضمن تهیه عکسی از دانش آموزان و فضای صمیمی کلاس، آن را به به عنوان هدیه روز معلم به معلمش اهدا کرد.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۶/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت هفتم
تلفن پدر شهید را دزدیدند تا پسرش را نبیند! + عکس
یک نفر از احرار الشام رو اسیر میکنن و میگن مبادله کنیم؛ که میبینن چشمای عباس رو درآورده بودن و زبونش رو بریده بودن؛ بینیش رو بریده بودن و گوشت صورت رو خالی کرده بودن؛ فقط یک جمجمه بود و دو تا دنده.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۵/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت ششم
دست و پای «عباس» را با تویوتا جدا کردند!
فرداش میان دستهای عباس رو به تویوتا میبندن. بر اثر حرکت مخالف، دست و پا از هم جدا میشه و تیکه های بزرگ رو با قمههای بزرگ از هم جدا میکنند و مثل گوشت قربونی تیکه تیکه می کنن...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۴/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت پنجم
بعد از شهادت پسرم اصرار کردم شوهرم به سوریه برود!
گفت پنج تا داعشی به نیت تو میکشم؛ پنج تا به نیت تو میکشم؛ به نیت بابام شهید میشم. گفتم پس من چی؟ گفت مامان! تو جایگاهت فرق داره؛ برای اینا ۵ تا میکشم برای شما بعد از این هر چی داعشی کشتم...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۳/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت چهارم
اعتصاب آب برای رفتن به سوریه! + عکس
با حضرت عباس! اگه من رو مدافع حرم خواهرت نکنی، آب نمی خورم. تا پامو نذارم حرم خواهرت، آب نمی خورم. از اون جایی که آب به بدن نرسه، کلیه و کبد از کار می افته، یک استکان چای صبح می خورم یک استکان شب.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۲/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت سوم
فنون رزمی را به خواهر و مادرش یاد میداد! + عکس
خودش رو آماده میکرد که اگه یه موقع جنگ شد، بدنش آماده باشه. باباش میگفت که زمان جنگ یه موقع غذا هم نیست باید گشنه باشی به خاطر همین خودش رو آماده میکرد که اگر همچین زمانی پیش اومد، آماده باشه.
-
چشمان کمسوی مادر شهید غلامی به دیدار فرزندش رفت
یاد دیدار آن مادر غمدیده که در داغ شهیدش لحظهها را التماس می کرد تا دوباره محمودش را ببیند. یاد گریه های زیاد که چشمانش را کم سو کرده بود. یکی از بچهها تصمیم گرفت رمان زندگی مادر شهید را بنویسد...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۱/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت دوم
«عباس» از فوتبال و ژیمناستیک فراری بود! + عکس
اول گذاشتیمش کلاس ژیمناستیک و گفتیم: برو ژیمناستیک. یک روز رفت و دیگه نرفت. پشیمون شد. گفتیم: چرا نمیری؟ گفت: لباساش لختیه، بدم میاد که همه جام معلوم باشه، به خاطر همین نمیرم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۰/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت اول
«عباس» زیبا بود و مدام بلا میدید! + عکس
دکترا با هم حرف میزدند و میگفتند که ما عمل میکنیم! ولی این نود درصد احتمال داده میشه که لال بشه و نتونه حرف بزنه. اگر هم حرف بزنه احتمال داره که لکنت زبون شدید پیدا کنه...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۹/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید غلامحیدر سلطانی/ قسمت دوم و پایانی
یک پسرم شهید شد؛ یک پسرم بلاتکلیف است!
خانواده های شهید هم شرایط خاص خودشان را دارند اما پسر من چون در اردوی ملی سرباز بوده، نمیتواند از افغانستان پاسپورت بگیرد. از این ور هم دولت اگر او را بگیرد رد مرز می کند؛ به خاطر همین مشکل است.
-
گفتوگو با نویسنده کتاب «بذر خون»؛
داعش و حمله غارتگرانه به اصفهان! + عکس
محمد فائزیفرد میگوید: داعش، نمودِ بیرونی دستگاهی فکری و نرمافزاری بود که هنوز هم پابرجاست و هر آن ممکن است به شکل و شمایل دیگری از هر جای دنیا سر بلند کند.