از آنجا که مهمترین فیلم پخش شده در این روز "نارنجی پوش" ساخته داریوش مهرجویی کارگردان مطرح کشور بود اغلب نقدها و یادداشتها درباره این فیلم بود.
تهيهکننده، نويسنده و کارگردان: داریوش مهرجویی
بازيگران: حامد بهداد، لیلا حاتمی، طناز طباطبایی، فردوس کاویانی، همایون ارشادی، اردشیر رستمی، امید روحانی، محمدجوادجعفرپور، مهیار پورحسابی، کامشاد کوشان، علی عابدینی، کیانوش گرامی، سیمون سیمونیان، علی اصغر طبسی، فرهنگ سروری، اکبر محمدی فر ، پروین میکده ، امیر سیدی ، فرامرز روشنایی، شاهین جعفری، علیرضا حائری، امید علیمردانی، محمدرضا جعفرپور و میتراحجار
خلاصه داستان فيلم:
حامد آبان عکاس حرفه ای مجلات و روزنامه ها با خواندن کتابی چنان تحت تأثیر پالایش محیط زیست و مبارزه با آشغال زدایی می شود که با لباس نارنجی مخصوص رفتگران به شهرداری می پیوندد و با عنوان "نارنجی پوش لیسانسه " به شهرت می رسد و...
مهدی علیپور در نقد فیلم مهرجویی در سینماپرس نوشت:
در تمام فیلم های مهرجویی قصه بر اساس یک عقبه فکری بنا شده و تمام شخصیت ها در طول قصه وظیفه دارند آن معنا و تفکر را پرداخت کنند. به همین علت اگر به آن اندیشه توجه نشود شاید به نظر برسد که در برخی لحظات فیلم ، شخصیت ها رفتاری متناقض از خود نشان می دهد که مهرجویی در طول این سال ها نشان داده است این مسئله برای او هیچ اهمیتی ندارد ؛ چراکه فقط می خواهد فکر خود را به بیننده القا کند و فیلم " نارنجی پوش " نیز دقیقا بر اساس همین نگرش کارگردان ساخته شده است. ( باید همگی دست به دست هم دهیم و با پاک کردن کثافات ، میهن خود را کنیم آباد)
این بار مهرجویی خود وارد عمل شده و در صحنه ابتدای فیلم تمام آنچه در فیلم می خواهد به بیننده بگوید را بیان می کند . (نمایش زباله های روی زمین و بعد هم اعتراض مهرجویی به این وضعیت ) پس از این صحنه است که قصه فیلم آغاز می شود . قصه خانواده ای که تقریبا از هم گسسته است و به علت بی میلی زن خانواده ( نهال ) رو به نابودی کامل . پس از آنکه با پسر خانواده و معلم خصوصی او آشنا می شویم شاهد پدر خانواده ( حامد ) هستیم که در حالیکه تمام بدنش به کثافات و فضولات آلوده است ، وارد خانه می شود . در این صحنه پدر سعی دارد خود را با پارچه ، کاغذ و روزنامه تمیز کند ولی پسر نوجوان او با اصرار ، حامد را به حمام می فرستد . در صحنه بعدی حامد از حمام بیرون آمده و کتابی را که بر مبنای تفکرات ذن نوشته شده مطالعه می کند . رابطه این دو صحنه که بر اساس تفکر اصلی فیلم و البته علاقه همیشگی مهرجویی به اندیشه های عرفانی آسیا همچون ذن و تائو است ، به خوبی در صحنه بعد که حامد شروع می کند به تمیز کردن خانه ، آشکار می شود . حامد که در خارج نتوانسته است همراه با نهال که اصرار بر ماندن داشته زندگی کند و همراه با پسرش به ایران آمده ، به کثیفی ها و اخلاق مذموم خود پی برده و با استفاده از اندیشه های صحیح ( به عقیده کارگردان ) شروع به اصلاح خود می کند .
پس از آنکه حامد خود را اصلاح کرد به اوضاع و احوال بد محل کارش ، محله اش و بعد شهرش پی می برد . که این مطلب را کارگردان به خوبی در ادامه نشان می دهد . بر اساس همین تفکر است که حامد سعی می کند در ادامه فیلم به استخدام شهرداری برای پاکیزگی شهر خود درآید . نکته ای که در همین بین مهرجویی می خواهد به بیننده بگوید اینست که هیچکس قدر رفتگرها ( دلسوزان واقعی جامعه ) را چندان نمی داند و این در حالی ست که آنها یکی از مصلحان و طبیبان جامعه اند ( دکتر خواندن رئیس رفتگرها ) که کارگردان با نشان دادن تعجب همگان نسبت به استخدام حامد، به این نکته اشاره می کند . در ادامه هرچه از فیلم می گذرد شاهد پرداخت تفکر فیلم هستیم .
مهرجویی که در طول این سالها نشان داده است که به شدت با اندیشه های روشنفکرانی که دائم دم از بد بودن ایران ، خوبی خارج و در نتیجه رفتن از ایران را می زنند ، مخالف است ، در این فیلم نیز این مطلب را بصورت رابطه حامد و نهال بیان کرده است . نهال که بشدت مخالف ماندن در ایران است ، پس از ورود به ایران با وضعیت کنونی حامد که در حال اصلاح شهر خود است ابراز نارضایتی می کند و اصرار دارد که حامد و پسرش به خارج باز گردند .
در این میان مهرجویی ، فیلم جدایی نادر از سیمین که بر اساس همان تفکر روشنفکرانه ای که ذکر شد بنا شده است را بی نصیب نگذاشته و به شدت به این فیلم و اندیشه های فرهادی تاخته است . برای پی بردن به این مطلب باید توجه شود به عناصری که در هر دو فیلم وجود دارد ( البته با کاربردی متفاوت). به عنوان مثال رنگ بندی فیلم همراه با دوربین روی شانه و قاببندی های لرزان و در حال تکان که در فیلم فرهادی با توجه به وضعیت کاراکترها ، نشان از استرس و تشویش و وضعیت بد ایران و ایرانی بود، ولی در این فیلم با توجه به روحیه حامد نشان از شادی و نشاط و گرمی و صمیمیت ایران و ایرانی است. حضور لیلا حاتمی در هر دو فیلم نیز تاکید بر همین مطلب است .
در فیلم فرهادی ، حاتمی در نقش زنی ست ناراضی از وضعیت کنونی ایران که در انتها از ایران می رود ولی در فیلم مهرجویی او نقش زنی ناراضی را دارد که در پایان با شادی و نشاط فراوان می ماند . مهرجویی برای آنکه در فیلم خود به مخاطب تذکر دهد حضور حاتمی در راستای مخالفت با فیلم فرهادی است ، صحنه دادگاهی همانند فیلم فرهادی را آورده است که هنگام ورود به دادگاه برای طلاق ، نمای ورودی و عناصر آن ، عینا همان نمای پایانی فیلم فرهادی از راهروی دادگاه است ؛ و یا مادر ، همانند فیلم فرهادی بشدت اصرار می کند که برای آینده فرزند خود قصد ترک ایران را دارد .
سردردهای مکرر حامد بهانه ایست برای مخالفت با جدایی ( چه جدایی از ایران چه جدایی زن و شوهر ) ؛ در صحنه اولین سردرد حامد با " رزماری " ای که نهال به او می دهد آرام شده و در سردرد دوم نیز که پس از رفتن نهال و پسرشان بوجود می آید ، حامد با بازگشت آن دو به آرامش می رسد .
در انتها نیز کارگردان تبلیغاتی اساسی برای یکی از شخصیتهای معروف دارد که به آن در غالب رئیس شهرداری اشاره می کند (که بر اساس این تبلیغات می توان به فیلم نگاهی سیاسی نیز داشت ).
***********
و تو همچنان شعر می گویی؛ حتی از زباله ها
مهر در نگاهی به فیلم نارنجی پوش نوشته است:
برای اینکه درباره این اثر قضاوت کنیم، باید در نظر بگیریم که مهرجویی در سکانس های زیادی نشانه های فروانی را داده که این داستان گرچه در تهران سال 90 و در قلب زندگی روزمره ما می گذرد، ولی سرشار از فانتزی و رویا پردازی است.
شهری که برای ما فراموش شده است. برای همه مایی که از دانشجو، خانه دار، روزنامه نگار، منتقد و دکتر و کارمند و ... دیگر نفسی هم باقی نگذاشته ، برای نارنجی پوش فیلم مهرجویی، فرصتی برای یک آغاز است. زمانی برای ابتدای دیوانگی. برای درمان زخم هایی که هرگز نمی شماریم و درگیر سیاست، اقتصاد، روزمرگی و اداهای روشنفکرمآبانه شده ایم و اکنون اگر کارگردانی که برای چند نسل به عنوان نماد سینمای اندیشمند ایرانی شناخته می شود، فیلمی ساخته که شعری بلند در رثای از دست دادن همین شهر است، نباید دلخوش باشیم؟
اگر مهرجویی بسان بسیاری از دیگرکارگردانان نسل اول سینما نمی خواهد دیگر حدیث نفس بگوید، نمی خواهد درشت و عجیب و به اصطلاح بزرگ حرف بزند، باید این شاعرانگیش را برای او امتیاز منفی بشماریم؟ اصلا مگر قرار است مهرجویی تا ابد برایمان هامون، لیلا و درخت گلابی بسازد؟ مگر نه اینکه ضرورت را شناخته و به موقع سراغ آقای هالویش رفته تا از پلیدی این شهر قصه بگوید، به موقع دایره مینا را کشف کرده و در زمان خودش اجاره نشین ها را نسروده؟
بماند که هامون، پری، سارا، لیلا و حتی درخت گلابی و مهمان مامان و بمانی نمایش رنجی بوده که فیلمساز را آزرده ساخته و او این حق را دارد تا درباره هر چه می خواهد فیلم بسازد و نارنجی پوش اگر در میان سینماهای نشان دهنده مخاطب عام هم موفق بوده، تنها دلیلش صداقت فیلمساز در ساخت اثرش محسوب می شود.
این روزها اگر سینمای ایران می توانست این شجاعت مهرجویی را در میان دیگر فیلمسازانش نیز پیدا کند و صادقانه فیلم ساختن را بی بهانه های معمول رسانه ای و هنری الگو قرار دهد، مگر می توان به آینده آن امیدوار نبود.
برخی دوستان معتقد بودند که فیلم بیانیه شده و شعار از سر وروی آن می بارد. چه باک که وقتی استادانه و صادقانه هم شعار بدهی، نه مخاطب را دلزده کرده ای و نه خود را اسیر در دام افتادن شعار زدگی. که اعتقاد دارم مهرجویی شعار نداده و شعر سروده است. اما واقعیت فیلم "نارنجی پوش":
فیلم با ورود شخصیت مادر، "نهال"، فیلم که در یک سوم ابتدایی می رفت تا مخاطب را از سالن به درب خروجی راهنمایی کند، باز هم با فیلمنامه و شخصیت پردازی صحیح مهرجویی در مسیر داستانی خود فرو رفت و گرچه باز هم نشانه هایی از سفارش گرایی را در صحنه های مربوط به نارنجی پوش می دیدیم ، اما درگیر شدن مخاطب با شخصیت های فرعی فیلم توانسته ادامه درام را میسر سازد.
صحنه های دادگاه ، تولد و درگیری نهال و حامد برای ماندن و رفتن اساسا با توجه به توانمندی کارگردان در تصویر شرایط موجود درخشان است و البته باید قبول کرد که سکانس بیمارستان، به مانند یک غده اضافی برای فیلم است که گویا بر اساس تعمد مهرجویی این گونه شتاب زده و کمیک از آب درآمده است.
از سوی دیگر بازی لیلا حاتمی در این فیلم نشان می دهد که انتخاب های مهرجویی نه بر اساس ستاره بودن بازیگر که شناختی است که از شخصیت هایش دارد. و البته حامد بهداد که حرف تازه ای نسبت به بازی های گذشته نداشت اما تلاش خود را کرده بود تا شخصیتی شبیه "حمید هامون" بسازد.
نارنجیپوش» بیست و دومین فیلم داریوش مهرجویی فیلمساز مولف سینمای ایران است با فیلمنامهای از وحیده محمدیفر. در واقع این فیلم را باید در راستای دوره کارهای سفارشی و سرخوشانه این فیلمساز قرار داد که در پی دغدغهای ریشه دار و عمیق ساخته نشده بلکه هدف آن انتقال یک پیام برای زندگی بهتر است که از حد یک شعار فراتر نمیرود.
فیلم بدون مقدمهچینی برای شروع هرچه سریعتر و رفتن به سمت پیام اصلی که همان «شهر ما، خانه ما» است، حتی وقت صرف ایجاد یک دلیل منطقی و دراماتیک محکم برای چرایی رفتن قهرمان قصه به سمت پاکسازی خانه و کوچه و خیابان و نهایتاً شهرش نمیکند.
به همین دلیل است که میبینیم او با خواندن کتاب «فنگشویی» بدون آنکه شناختی از نکات کلیدی شخصیتی که زمینهساز این رفتار است داشته باشیم، در مسیر پاکسازی میافتد تا در نهایت همسرش، شهردار و یک شهر را با خود همراه کند و شعار فیلم منتقل شود.
غافل از اینکه وقتی رفتارشناسی، انگیزه و منطق داستانی به درستی در دنیای فیلم تعریف و پایهریزی نشده، نمیتوان انتظار داشت کنش و واکنشهای برآمده از آن باورپذیر و تأثیرگذار باشد.
علاوه بر آنکه فیلم در انتخاب لحن هم دچار دو پارگی شده و بین فضای سرخوشانهای که از ذهن کاراکتر اصلی نشأت میگیرد و فضای رئال تلخی که بر درگیریهای زن و شوهر و سکانسهای دادگاه و وکیلبازی و ... حاکم است، سرگردان میماند.
ارجاعات فیلم به اثر ماندگار مهرجویی یعنی «هامون» از نام شخصیت (حامد آبان) تا جمله کلیدی (این زن سهم منه) که به (این بچه سهم منه) تغییر پیدا کرده و عجین شدن نام مهرجویی با این فیلم در ذهن علاقهمندانش، خواه ناخواه این پرسش را به وجود میآورد که کجاست فیلمساز دغدغهمند و هوشمند آن روزها؟