به گزارش مشرق، دکتر محسن شریعتی نیا طی یادداشتی در روزنامه اعتماد درباره روابط ایران با چین نوشت:
اضطرارگرایی به یک عنصر تعیینکننده در روابط ایران با چین بدل شده است. تداوم نقشآفرینی این عنصر میتواند تأمین منافع ملی در روابط با این قدرت را با چالشهای فزایندهای مواجه کند. سفر وزیر محترم امور خارجه به چین در شرایطی صورت میگیرد که دیگربار وضعیت اضطراری اعلام کردهاند و فشار روانی- نظامی فزایندهای وارد میآورند. تبدیلشدن اضطرار به عامل کلیدی در تحول این رابطه و جهتدهی به آن از چند منظر به منافع ملی ایران آسیب میزند.
نخست آنکه به رابطه معنایی کوتاهمدت-ابزاری میدهد و این تصور را در طرفین و در متن بزرگتر بروکراسی دو کشور ایجاد میکند که گرم شدن رابطه برای رفع گرفتاری کنونی است و با آرام شدن اوضاع ارزش این رابطه هم تنزل پیدا میکند.
دوم آنکه زمینههای شکلگیری اعتماد استراتژیک را تضعیف میکند. رابطهای که لحظهای- موقتی شکل بگیرد و متحول شود به تدریج ساختاری کوتاهمدت- دلالی پیدا میکند و ارتقای آن به سطوح بالاتر دشوار میشود. اعتماد استراتژیک زیربنای روابط بلندمدت، نزدیک و سازنده است و اضطرارگرایی این بنیان را تخریب میکند.
سوم آنکه اضطرارگرایی در رابطه ایران با چین همواره متأثر از امریکا به عنوان طرف سوم بوده است. این بدان معنا هم میتواند باشد که این رابطه از کنشهای طرف سوم بهگونهای چشمگیر تاثیرپذیر و به بیان بهتر ضربهپذیر است. در پیامد این وضعیت، طرفین ممکن است یکدیگر را به عنوان کارتی در مدیریت روابط با طرف سوم و نه به عنوان طرفین یک رابطه اصیل و دارای بنیان مستحکم تلقی کنند.
چهارم آنکه اضطرارگرایی شناخت از دیگری را سطحی میکند. دیگری در این رابطه اهمیت لحظهای مییابد و در چارچوب مقتضیات همان لحظه پراسترس، شناخت آن ضرورت پیدا میکند. نتیجه آنکه شناخت مبتذل میشود و با ابتذال شناخت، تصمیمسازی و تصمیمگیری برای استوار ساختن رابطه با چالش جدی مواجه میشود.
ارتقای روابط ایران و چین مستلزم فرو کاستن نقش اضطرار در جهتدهی به این رابطه است. در این راستا چند نکته را به طور خلاصه میتوان طرح کرد.
نخست آنکه معضل شناخت روزآمد و عمیق از دیگری باید به طور نسبی حلوفصل شود. در این رابطه نامتقارن، شناخت چین برای ایران از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است تا شناخت چین از ایران. هیاتگردانی به حل این معضل کمکی نمیکند، بلکه میتواند با دامن زدن به توهم شناخت، محیط روانی تصمیمسازی و تصمیمگیری را نسبت به واقعیات بیگانه کند. در صورتی که نظام دانشگاهی کشور شکلدهی و تعمیق شناخت از چین را جدی نگیرد، نمیتوان امیدی به حل معضل شناخت داشت.
دوم آنکه گفتوگوی دوامدار و حرفهای نهتنها میتواند آثار تخریبی اضطرارگرایی را کاهش دهد، بلکه بخش مهمی از فرآیند شناخت است. این گفتوگوی دوامدار و حرفهای در شرایط کنونی وجود ندارد و طرفین هنوز وارد فرآیند گفتوگوهای دوامدار و حرفهای نشدهاند. در گفتوگوی دوامدار میتوان اولویتها، دغدغهها و اختلافات استراتژیک را در فضایی نرمال به بحث گذاشت و به تدریج به فهمی نزدیک به یکدیگر از این رابطه پیچیده و پیوسته دگرگون شونده رسید. ممکن است در گفتوگوی طرفین به بیان معروف گاهی «گردوغبار» بوزد، اما فواید آن از «خاموشی» و اضطرارگرایی بیشک بیشتر است. به عنوان نمونه در وضعیت کنونی، آینده تنگه هرمز برای طرفین اهمیت راهبردی دارد، اما از آنجا که گفتوگوی حرفهای- دوام در مورد این تنگه میان آنان صورت نگرفته، به عاملی بالقوه برای ایجاد تنش در رابطه بدل شده است.
سوم آنکه بروکراسی ملی نیازمند پرورش شبکهای از چینشناسان در لایهها و حوزههایی است که با این کشور به طور روزمره درگیرند. فقر بدنه بروکراسی کشور در این حوزه روشنتر از آن است که نیازی به استدلال داشته باشد.
نهایتاً آنکه در صورت تداوم نقش مسلط اضطرارگرایی در روابط با چین، این رابطه آیندهای فراتر از دادوستد لحظهای- دلالی نخواهد داشت. برای ارتقای این رابطه باید به زیرساختها پرداخت.