یک بازیکن فریب خورده که اعتقاد دارد فوتبالش از سوی دلالان نابود شده زاویای پنهانی از فعالیت‌های خشایار محسنی را فاش کرد.

 به گزارش مشرق، امید رحیمی بازیکن پیشین تیم دی استرادای اسلواکی چندی پیش در برنامه تلویزیونی 90 که مربوط به بحث دلالی در فوتبال ایران بود صحبت‌هایی را مطرح کرد.
رحیمی در گفت‌وگو با فارس، بخش تازه‌ای از مسائل دلالی در فوتبال ایران را افشا کرد. متن گفت و گوی فارس با رحیمی به شرح زیر است:

* از سال 2008 با پدیده دلالی آشنا شدم

من موقعی با خشایار محسنی آشنا شدم که در تمرین استقلال شرکت می‌کردم و در حال تمرین با این تیم بودم؛ یعنی سال 2008 همان سالی که امیر قلعه نویی پس از قهرمانی با استقلال در جام حذفی تمرینات را برای فصل جدید آغاز کرده بود. به گواه آنهایی که در تمرینات استقلال شرکت می‌کردند خوب کار کرده بودم و قضیه طوری پیش می‌رفت که می‌توانستم با استقلال قرار داد امضا کنم. 72 ساعت بیشتر به پایان نقل و انتقالات نمانده بود که باشگاه استقلال با ابراهیم تقی‌پور قرارداد امضا کرد و عذر مرا خواست.

پس از اینکه با این مسئله روبه‌رو شدم به ابومسلم رفتم اما مرا نخواستند. در واقع تیم دیگری نمانده بود که بروم و هیچ تیمی حاضر نبود در فاصله 72 ساعت مانده به نقل و انتقالات بازیکن گمنامی مثل مرا بگیرد. در نتیجه آن سال پشت خط ماندم.

*به من پیشنهاد بازی در اروپا شد

 وقتی پشت خط ماندم یکی به من گفت تو حیفی چرا در اروپا بازی نمی‌کنی. او به من گفت تو که ارتباط خوبی با رولند کخ(سرمربی اسبق استقلال) داری چرا سعی نمی‌کنی پیش او بروی. آن زمان کخ در تیم فنرباغچه ترکیه بود. من از طریق ابراهیم طالبی که از دوستان نزدیکم است با کخ در ارتباط بودم.

سال 1381 در استقلال زیر نظر کخ تمرین می‌کردم. آن زمان 17 و 18 ساله بودم و همیشه در تمرین یکی از بهترین‌ها بودم. کخ همیشه این سؤال را از سرپرست وقت استقلال می‌پرسید که چرا نمی‌تواند از امید‌ها استفاده کند و سرپرست تیم هم می‌گفت به زودی کارت بازی این بازیکن را می‌گیریم اما نمی‌دانم چه مسئله‌ای بود که صادر شدن کارت من عقب می‌افتاد. از همان مقطع دلال‌ها به دنبالم بودند. آنها با من تماس می‌گرفتند ولی با وجودی که سن زیادی نداشتم و از این مسائل سر در نمی‌آوردم، حاضر نبودم با آنها همکاری کنم.

* به من گفتند کخ ماندنی نیست

چون آن زمان کخ هوای مرا داشت و اعتقاد زیادی به بازی من داشت حاضر نبودم به حرف دلال‌ها گوش دهم و نمی‌خواستم ریالی به کسی بدهم. آن زمان موبایل نداشتم و این افراد به منزل‌مان زنگ می‌زدند. آنها می‌گفتند اگر می‌خواهی در استقلال باشی باید با ما قرار بگذاری و ما خواسته‌هایی داریم. اگر ما تو را نخواهیم نمی‌توانی در استقلال بمانی. می‌توانید برای اثبات حرف‌هایم کخ را پیدا کنید و این مسائل را از او بپرسید.

آنها به من می‌گفتند کخ در استقلال ماندنی نیست. اکنون در جایگاهی نیستم که اسم افراد را بیاورم. اگر روزی بتوانم در فوتبالم رشد کنم حتما اسم می‌آورم. اگر الان بخواهم بیشتر از این صحبت کنم این افرادی که اسم و رسم دار هستند می‌گویند من می‌خواهم خودم را بزرگ کنم. افرادی مثل علی کریمی و مجتبی جباری حق‌شان را از این فوتبال گرفته‌‌اند و با دل و جرات صحبت می‌کنند.

* فیروز کریمی همه جور توهینی به من کرد

 بعد از اینکه پیشنهاد دلال‌ها را قبول نکردم، کخ هم رفتنی شد. از 2 هفته قبل می‌دانستم که کخ عوض می‌شود و حتی یک بار به ابراهیم طالبی این موضوع را گفتم ولی او گفت امکان ندارد. به او گفتم با من تماس گرفته‌اند و گفته‌اند اگر می‌خواهی در فوتبال پیشرفت کنی خودت را به کخ نچسبان، این مربی رفتنی است.

آنها به من می‌گفتند در اقصی نقاط ایران آدم دارند و می‌توانند مرا به تیم‌های مختلف بفرستند. متاسفانه کخ رفتنی شد و در این خصوص خیلی هم مورد اذیت قرار گرفت. او پس از رفتنش مصاحبه کرد و گفت من 2 نفر را از ایران می‌برم؛ یکی نیکبخت واحدی و دوم امید رحیمی. سرنوشت من طوری شد که نتوانستم به خارج بروم چون هم زمان با جدایی کخ من در سن سربازی قرار گرفتم و نیکبخت واحدی را فقط ابراهیم طالبی می‌داند که چرا نتوانست با فنر باغچه ترکیه قرارداد امضا کند و پیش کخ برود. نرفتن نیکبخت به لیگ ترکیه هیچ ربطی به مسائل فوتبالی نداشت و این بازیکن ضربه خورد.

وقتی سرباز شدم برای گذراندن دوران خدمت سربازی به ابومسلم رفتم. آن زمان فیروز کریمی سرمربی این تیم بود. ساکت الهامی کمک دوم و فراز کمالوند کمک سوم فیروز بودند. آن زمان کسی فراز کمالوند را نمی‌شناخت. از همان تمرین اول توهین از سوی فیروز کریمی به من شروع شد. او با لفظ بسیار بدی با من صحبت می‌کرد و سعی در تخریب من داشت.

آن زمان از کثیف کاری‌های فوتبال خبر نداشتم و نمی‌دانستم راه برخورد با چنین رفتارهایی چیست. به قدری اوضاع برایم سخت شد که به ابراهیم طالبی زنگ زدم و گفتم نمی‌توانم در ابومسلم ادامه دهم. آن زمان فراز کمالوند وقتی متوجه شد که می‌خواهم بروم پیشم آمد و گفت: از اینجا نرو. چون در این تیم پیشرفت می‌کنی و حتی شماره‌اش را به من داد اما در ابومسلم نماندم و برای گذراندن دوران خدمت سربازی به نیروی زمینی رفتم.

* خشایار محسنی به من گفت به اروپا می‌برمت تا پیشرفت کنی

 وقتی با خشایار محسنی آشنا شدم به من گفت تو را به اروپا می‌برم تا پیشرفت کنی و همین صحبت‌ها باعث شد با او قرارداد امضا کنم. من هنوز نتوانستم آقای علیپور را ببینیم ولی فکر می‌کنم ITC که برای من صادر شده جعلی باشد. اگر این موضوع اثبات شود خیلی مسائل برای هدایتی و فدراسیون فوتبال روشن می‌شود.

ITC باید از طریق باشگاه تربیت یزد صادر می‌شد. هر روز برای پیگیری ITC به دوستانم می‌گفتم و آنها می‌گفتند ITC را برای من فکس کردند ولی خشایار محسنی می‌گفت ITC نرسیده است. خیلی من را معطل کرد تا اینکه یک روز گفت خودم ITC را صادر می‌کنم. کاغذ بازی برای خشایار محسنی که در فدراسیون اسلواکی نتایج بازی‌ها را تغییر می‌دهد کاری نداشت.

* در اروپا رویا‌هایم را باختم

 وقتی به اسلواکی رفتم شرایط را از هر نظر که فکرش را کنید خیلی ضعیف دیدم. به اروپا رفتم تا به رویاهایم رنگ بدهم اما به یکباره همه رویاهایم را باختم. فکر می‌کردم در اروپا شایسته سالاری است و می‌توانم به حقم برسم.

بعد از چند هفته که از حضور در تیم دی‌استرادا گذشت هر از چند گاهی خشایار محسنی به من می‌گفت من تو را به اینجا آورده‌ام تا کار دیگری برای من انجام دهی. به حرف‌های او می‌خندیدم و می‌گفتم منظورت چیست؟

یک روز وریز لورانت سرمربی تیم‌مان که از باخت‌ها و ناکامی‌ها عصبانی بود در تمرین داد زد و گفت از فلان بازیکن که نمی‌توانم به دلیل مصدومیت استفاده کنم و از فلانی هم به دلیل محرومیت نمی‌توانم استفاده کنم و سپس به من اشاره کرد و گفت از تو هم که نمی‌توانم استفاده کنم. واقعا جا خوردم. از این وضعیت خسته شده بودم از طرفی هواداران از دست لورانت عصبانی بودند و حتی یکی از آنها به سمت او حمله ور شد.

همان روز این سؤال برایم پیش آمد که چرا لورانت نمی‌تواند از من استفاده کند اما به دلیل سادگی که داشتم به حرف لورانت توجه نکردم و پیش خود فکر می‌کردم وقتی مدیرعامل تیم ایرانی است این بزرگ‌ترین حسن برای من است و او نمی‌گذارد حقم خورده شود.

* با حضور کرانچار هم این مشکل را داشتم

بعد از اینکه لورانت رفت و کرانچار آمد احساس می‌کردم دیگر همه چیز عوض می‌شود. من مطمئنم که پای کرانچار به ایران را خشایار محسنی باز کرده است. مرزبان که اکنون دستیار کرانچار است با هزار مکافات توانست از محسنی رضایت‌ نامه‌اش را بگیرد.

شاید اگر نزد کرانچار بروید و در مورد من سؤال کنید او طرفم را نگیرد اما دوست خارجی‌ام که انتقال دهنده این صحبت‌ها به من بود حرف‌هایم را تایید می‌کند. کرانچار در همان جلسات اول تمرین کلی از من تعریف کرد و بسیار امیدوار شده بودم. برای بازی اول که کرانچار سرمربی بود در لیست قرار گرفتم به طوری که همه بازیکنان حتی هم پستی‌هایم به من تبریک می‌گفتند و معتقد بودند، دارم به حقم می‌رسم.

یک روز قبل از مسابقه که برای صرف صبحانه به رستوران رفته بودیم یکی از دوستان خارجی من شنیده بود که بین کرانچار و خشایار محسنی چه صحبت‌هایی رد و بدل شده بود. کرانچار به محسنی گفته بود می‌خواهد از من استفاده کند اما محسنی به کرانچار گفت امید رحیمی به درد تو نمی‌خورد و بی خیال بازی دادن او شو. دوستم وقتی این صحبت‌ها را به من انتقال داد گفت از این حرف‌ها ناراحت نشو و اگر این صحبت‌ها را به تو انتقال دادم به خاطر این است که حواست را جمع کنی.

خشایار محسنی فکر نمی‌کرد این دیالوگ به گوش من برسد. انگار دنیا روی سرم خراب شد. افسرده و ناامید شدم. از اینکه فقط باید برای تیم دوم دی‌استرادا در لیگ یک بازی می‌کردم خسته شده بودم.

* دست خشایار محسنی در اتریش برای دلالی بازتر از اسلواکی است

خشایار محسنی در اتریش راحت‌تر می‌تواند کار دلالی کند ولی در این کشور مافیا نمی‌تواند کاری انجام دهد در واقع به آنها اجازه داده نمی‌شود اما اسلواکی کشور فقیری است که همه چیز در آن ارزان است. یک نفر می‌تواند یک تیم داشته باشد و خلاف هم بکند، کسی هم متوجه نمی‌شود.

مردم اسلواکی با توجه به خلاف‌هایی که خشایار محسنی انجام داده بود هر جا ایرانی می‌دیدند می‌گفتند" ایران مافیا" و یا می‌گفتند "ما عاشق تیم‌مان هستیم اما این ایرانی در حال پولشویی است."

محسنی با توجه به قوانین چون نمی‌توانست خودش شرط بندی کند آدم‌هایش را برای این کار می‌فرستاد. او در بازی‌هایی که می‌خواست به حریفان راه می‌داد و حتی روی باخت تیم‌ خودش شرط بندی می‌کرد و در پایان فصل برای اینکه تیمش سقوط نکند تیم‌های مقابل را می‌خرید.

* محسنی با روس‌ها کار می‌کرد

 یکی از دلایل اینکه خشایار دستش باز بود این بود که با روس‌ها کار می‌کرد. یادم می‌آید یک بازی با تیم ترناوا که خیلی حیاتی بود داشتیم و این مسابقه را 4 بر یک باختیم. از دقیقه 85 به بعد بود که پلاکاردها از سوی هواداران بالا آمد. آنها نوشته بودند "ایرانی به خانه‌ات برو"، "اینجا برای بیزینس نیست اینجا باشگاه ورزشی است."

خشایار محسنی و آنتال قائم مقام باشگاه وقتی ناراحتی هواداران را دیدند از در پشتی ورزشگاه خارج شدند. ناراحتی هواداران به حدی بود که پلیس ضد شورش وارد عمل شد. خشایار به قدری بی‌رحم بود در حالی که می‌دانست طرفداران دی‌استرادا چقدر ناراحت هستند و با ایرانی‌ها به شدت بد شده‌اند حتی حاضر نشد من را با خود به اتریش برود تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. واقعا لحظات سختی را سپری کردم.

* به خاطر کارهای خشایار محسنی چاقو خوردم

 آن روز برای استراحت به اتاق خودم رفتم اما هواداران مقابل رستوران باشگاه تجمع کرده بودند و به ایران توهین می‌کردند. به خاطر حس وطن پرستی و از ناراحتی تمام پلاکاردهایی که به دیوار چسبانده بودند را کندم اما پلیس به من گفت اینجا اروپا است و مردم می‌توانند نظرات خود را بگویند. من هم در جواب پلیس گفتم اینجا محل زندگی من است و این افراد مخل آسایش من شده‌اند. آن موقع دوست من ریچی که فوتبالش را همین محسنی نابود کرد به من گفت پسر تو دیوانه‌ای که با اینها صحبت می‌کنی. من همان شب با توجه به اینکه رستوران باشگاه غذا برای بازیکنان نداشت برای صرف غذا به بیرون رفتم.

با وجود اینکه ایرانی بودم خشایار محسنی به من خانه نداد و یک اتاق در اختیارم گذاشته بود. گاهی اوقات پول نداشتم غذا بخرم. به بهشاد یاورزاده هم یک اتاق داده بود. آن شب که از رستوران برگشتم در یک کوچه عده‌ای از هواداران دی‌استرادا که کمین کرده بودند به سمتم حمله ور شدند. آنها من را کتک زدند و حتی چاقو هم خوردم. این مسئله را تا به امروز به پدر و مادر خودم هم نگفته بودم. عده‌ای از مردم که صحنه کتک خورده من را دیده بودند به کمکم آمدند. خشایار محسنی که از قضیه مطلع شده بود با من تماس گرفت و گفت پیش من می‌آید اما تا 3 هفته از او خبری نشد. آنها غیب‌شان زده بود. خدا را شاهد می‌گیرم وقتی در هواپیما بودم و به ایران برمی‌گشتم همین خشایار محسنی که این همه به من سختی داده بود نزدم آمد و گفت عذاب وجدان گرفته و حقم را خورده است.

* علنا از من می‌خواست دلالی کنم

چون روابط عمومی خوبی داشتم و خشایار محسنی می‌دانست که در مطبوعات دوستان بسیار خوبی دارم می‌خواست از این قضیه سوء استفاده کند. در حالی که دوستی من با این خبرنگاران هیچ ربطی به فوتبال نداشت.

خشایار یک روز به من گفت: تو فوتبال بازی نکن، مگر دنبال پول نیستی به جای اینکه در این فوتبال ایران بی در و پیکر بازی کنی به فکر خودت باش. او می‌گفت با مسئولان فوتبال ارتباط نزدیکی دارد. من واقعا برای افرادی که خودشان را برای یک سفر اتریش و یک ویزای شینگن می‌فروشند متاسفم.

محسنی علنا می‌گفت این مسئولان آدم‌های او هستند و با یک ویزای شینگن آنها را می‌خرد. او از من می‌خواست که برای تیمش بازیکن بیاورم و حق دلالی‌ام را بگیرم و از من می‌خواست که در این راه از دوستان مطبوعاتی‌ام کمک بگیرم. به او گفتم دوستان من همه آدم‌های سالمی هستند و برای رسیدن به پول دست به هر کاری نمی‌زنند. او گفت مگر نمی‌خواهی سال 200 میلیونی از این فوتبال درآمد داشته باشی. به جای فوتبال از طریق همین بازیکنان این پول را برایت در می‌آورم. او پیشنهادهای زیادی به من داد اما من قبول نمی‌کردم و چون قبول نمی‌کردم نه برایم ویزا می‌گرفت و نه رضایت نامه‌ام را می‌داد.

واقعا روزگار سختی را گذارندم. هم دوره‌هایم مثل تیموریان، خسرو حیدری و جباری ستاره شدند اما من به کجا رسیدم. خشایار محسنی فوتبالم را نابود کرد، اعتراف می‌کنم شب‌هایی در خیابان می‌خوابیدم رویم نمی‌شد به خانه بروم. یک روز از شب تا صبح در پارک بودم و حتی پلیس به من شک کرد. این مسائل را چطور می‌توانم به برخی از مسئولین که خود را به یک ویزا می‌فروشند بگویم. خیلی از بازیکنان به من پیغام می‌دهند و التماس می‌کنند تا رضایتنامه‌شان را از خشایار محسنی بگیرند.

* آب و برق را به روی آفریقایی‌ها بست

یکی از ناجوانمردانه ترین رفتارهایی که از سوی خشایار محسنی دیدم بستن آب و برق به روی بازیکنان آفریقایی بود. با توجه به شرایط زندگی در کشورهای آفریقایی، بازیکنانی که از این کشورها به دی‌استرادا می‌آمدند همه جور رفتاری را از سوی محسنی تحمل می‌کردند و دم نمی‌زدند.

یک زمان این بازیکنان آفریقایی به خشایار گفتند رضایتنامه‌شان را می‌خواهند اما او نه تنها رضایت نامه را صادر نکرد بلکه در حالی که 4 روز به اتمام ویزای کار آنها باقی مانده بود از این فرصت استفاده کرد و درست پس از اینکه ویزای کار آنها تمام شد آب و برق‌شان را قطع کرد. این بازیکنان اگر می‌خواستند بیرون بیایند دستگیر می‌شدند. 4 روز در خانه خود را حبس کردند آن هم بدون آب و برق. من برای آنها مقداری غذا و آب خریدم ولی خبر نداشتم محسنی آدم‌هایی مقابل خانه آنها گذاشته تا رفت و آمد‌شان را کنترل کند. از فردای آن روی خشایار محسنی به مدت 3 روز جواب تماس‌های من را نمی‌داد. من صبحانه، شام و نهار یک تکه نان می‌خوردم. بعد از چند روز به من زنگ زد و گفت این کار را کردم تا دیگر سراغ آن بازیکنان آفریقایی نروی.

خشایار محسنی به من می‌گفت به جای اینکه طرف من باشی طرف آفریقایی‌ها هستی. به نظر من او برده‌داری به روش نوین می‌کند. او مدعی است که با کرایف و فیفا در ارتباط است و کسی نمی‌تواند علیه او شکایت کند.

* التماس می‌کرد مصاحبه‌ام پخش نشود

محسنی وقتی متوجه شده که با برنامه 90 صحبت‌ کرده‌ام با کلی خواهش و التماس از من خواست نزدش بروم. SMS هایش را هنوز دارم او با لفظ اینکه امید جان کجایی و تو خیلی لوطی هستی از من خواست که پیشش بروم. او به من گفت دیشب به امامزاده یحیی رفته و کلی با او راز و نیاز کرده و از کارها و دلالی‌هایش توبه کرده و با امامزاده یحیی عهد بسته که دیگر چنین کارهایی انجام ندهد.

من که خیلی زود تحت تاثیر این مسائل قرار می‌گیرم حرف‌هایش را باور کردم و به او گفتم به فردوسی پور زنگ می‌زنم تا مصاحبه را پخش نکند البته دل خوشی از خشایار نداشتم و حتی موقع خداحافظی به زور به او دست دادم. او می‌گفت که تو باید پشت من باشی و می‌خواست به زور بخندم. به محسنی گفتم از او حمایت نمی‌کنم چرا که فوتبالم را نابود کرد اما مصاحبه‌ام را لغو می‌کنم. حتی این مسئله را به بهشاد یاورزاده هم گفتم. همان روز به فردوسی‌پور زنگ زدم اما عادل به من گفت برنامه برای پخش آماده است و نمی‌تواند آن را تغییر دهد. اگر یادتان باشد فردوسی پور در برنامه‌اش گفت که امید رحیمی ساده است.

خیلی جالب است که به شما بگویم خشایار محسنی برای اینکه برنامه من پخش نشود به من می‌گفت اگر نمی‌خواهی دلالی یا مربیگری کنی بیا مدرسه فوتبالم را به تو بسپارم یا نه تو به درد سینما می‌خوری. من دوستانی دارم که می‌توانم تو را به آنها معرفی کنم. تو از اول هم باید به سینما می‌رفتی و حتی باز هم گفت اگر سینما را دوست نداری من شرکت صادرات قهوه دارم بیا آنجا مشغول کار شو. حتی می‌دانست که در حال نوشتن کتابی هستم به من گفت کتابت را چاپ می‌کنم و حتی به اسلواکی هم می‌فرستم. امیدوارم روزی برسد که چشم مسئولان باز شود. من می‌دانم که عزیز محمدی آدم سالمی است و گاهی از سادگی به برخی از افراد اعتماد می‌کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس