لبخندی می زنم و می پرسم:"سریال جدید چیزی داری؟ می تونم آلبومشون رو ببینم؟" با تردید نگاهم می کند و می پرسد:"قبلا چه چیزایی رو از ما گرفتید؟" معلوم است که محک می زند؛ مطلبی که خودش پس از پاسخ شنیدن به آن اعتراف می کند، وقتی نام یکی دو سریالی را که از او گرفته ام به او می گویم، نفس راحتی می کشد و آلبوم را از زیر میز بیرون می کشد و مقابلم پهن می کند و زمزمه وار می گوید:"شرمنده باید مطمئن می شدم."
یک آلبوم نزدیک به پنجاه برگی است که در هر برگ دست کم چهار سریال را می شود دید؛ البته جلد دی وی دی هایشان را. از او درباره کار و بار می پرسم، سری به نشانه رضایت تکان می دهد. سریال هایی که این مغازه البته به صورت غیر قانونی می فروشد اکثرا آمریکایی هستند و طی یکی دو سال اخیر تولید شده اند و یا لا اقل فصل های جدیدشان مربوط به یکی دو سال اخیر است.کسانی هم که برای خرید این نوع سریال ها به این مغازه رفت و آمد می کنند اکثر طیفی از دانشجویان یا تحصیل کردگان دانشگاه هستند، آن دسته از مخاطبانی که سریال های فارسی وان و شبکه های مبتذلی مانند آن را نمی پسندند و البته میانه چندان خوبی با سریال های صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز ندارند، پس به ناچار مشتری تولیدات آمریکایی می شوند؛ تولیداتی که مشهور ترین هایش مانند "لاست" و "24" در میان عامه مخاطبان نیز اسم و رسمی پیدا کرد. این سریال ها در همه ژانر ها نمایندگانی به روز دارند؛ تاریخی، علمی تخیلی، اکشن، معمایی، پلیسی و جنایی و انبوه آثاری که درباره موضوعات روز ساخته و روانه آنتن تلویزیون در ایالات متحد و سیستم های کابلی می شوند.
معمولا این گونه است که این دسته از آثار را می توان بلافاصله و تنها با تاخیر یکی دو روز از پخش در وب سایت های اشتراک فیلم و سریال غیر ایرانی سراغ گرفت و با استفاده از اینترنت پر سرعت به راحتی یک قسمت از آن را دانلود کرد. اما برخی شرکت های زیرزمینی حتی این کار را هم آسان کرده اند و به جای همه مخاطبان خود این آثار را دانلود کرده و با زیرنویس های قابل قبول در اختیار مخاطب قرار می دهند. تنوع این نوع آثار آنقدر بالا است که می توان از آن به عنوان شبکه های آفلاین تلویزیونی فیلم وسرگرمی یاد کرد و مخاطبی که با آنها در ارتباط باشد می تواند نیازهایش را در طول سال بنا به نوع سلیقه اش برآورده سازد.
صفحات آلبوم را که ورق می زنم به تواتر به سریال هایی بر می خورم که بر اساس تبلیغاتش به نظر از سوژهای مبتذلی بهره برده اند برخی از آنها را به مقتضای کار و به صورت گذرا دیده ام. این که می گوییم مبتذل به معنای مستهجن بودن نیست؛ چه در شبکه های تلویزیونی آمریکایی سریالهایی که موضوعات مستهجن داشته باشند چندان اجازه پخش نمی یابند، این ابتذال بیشتر در نوع موضوع جایگاه پیدا می کند.
به هر حال با وجود سوژه های مبتذل این بار اصلا به این فکر نمی کردم که این سریال ها چه تاثیرات منفی بر روی مخاطب می گذارد. سوال کمی اساسی تر بود؛ چرا یک مخاطب عادی و البته تحصیل کرده باید به این آثار رغبت بالا تری داشته باشد و این در حالی است که چنین آثاری اجازه تبلیغات در جامعه ما نداشته و به صورت قاچاق فروخته می شوند، با این همه همچنان مخاطبان جدی دارند.این بار سوال این است این نقطه رجحان چیست که مخاطب ترجیح می دهد تا پای سریالی بنشیند که به زبانی غیر از زبان مادریش قصه می گوید و با شخصیت هایی همراه شود که نه تنها در ظاهر به او شبیه نیستند که دنیای آرزوهایی متفاوت با او دارند. با این همه باز هم داستان ها جای پایی برای خودش باز می کنند.
از میان سریال ها از فروشنده می خواهم تا یک نمونه از سریال های اجتماعی را به من معرفی کند، البته کار سختی است که با ادبیات یک سی دی فروش صحبت کنی و یک ژانر را معرفی کنی، چیزی میان فیلمی خانوادگی و.... ورق می زند و دست بر روی یکی می گذارد"Brothers and Sisters" و در توضیحش ادامه می دهد که این کاری مانند "desperate housewives" که در فارسی به "زنان خانه دار سرسخت" ترجمه شد است. یک فصل از این سریال را از او می خرم و فروشنده با رعایت همه مراتب امنیتی بسته دی وی دی ها را به دستم داده و راهی ام می کند.
به خانه رسیده، نرسیده صدای موسیقی تیتراژ سریال "تا ثریا" بلند است؛ موضوع اصلی سریال ثریا که این روزها برای مخاطبان آن نیازی به بازگویی ندارد کلاف در هم مشکلات زنی به همین نام است که هر روز و با هر دست و پا زدن او در هم تر شده و گره هایش بیشتر می شود.
شیدایی و پنجره که هر دو نیز از سریال های ژانر اجتماعی محسوب می شوند چنین داستان هایی دارند، یک شخصیت خبیث یا مشکلی لاینحل که هر لحظه بر دامنه اش افزوده می شود.
فیلمنامه یا نمایشنامه رادیویی+ تصویر
چندی پیش دوستی در میانه تحلیل یکی از برنامه های داستانی تلویزیون از تعبیری استفاده کرد که در عین غیر منتظر بودن تامل برانگیز بود. این دوست محترم ناگهان این جمله را مطرح کرد که تلویزیون ما هنوز از عصر رادیو فاصله نگرفته؛ در آمدیم که این که می گویی یعنی چه، توضیح داد که ببینید اکثر برنامه های تلویزیونی خصوصا آنهایی که بر داستان و قصه گویی استوار هستند و از شبکه های صدا و سیما پخش می شوند بیش از هر چیزی مبتنی بر شفاهیات هستند و ادامه داد که، اگر دیالوگ را از این آثار بگیری تقریبا چیز خاصی جز جابجایی هنرپیشه ها در لوکیشن های تکراری باقی نمی ماند، لوکیشن هایی که از یک سریال تا سریال دیگر تقریبا هیچ نکته جدید و امتیازی ندارند.
دوست ما راست می گفت، دیالوگ محوری یا به تعبیر ساده تر اگر بخواهیم بگوییم پر حرفی آثار تلویزیونی، خصوصا آنهایی که داستانی هستند از مشخصه ها بارز سریالها است، اما نکته ای که او در تکمیل حرفش گفت جالب تر بود:" این ها دقیقا ویژگی نمایشنامه های رادیویی است که این روزها به تلویزیون آمده و به همان نمایشنامه ها نشانه های دیداری-Visual- نیز اضافه شده است.
نقد های فنی که به صورت مستمر به برنامه سازی تلویزیونی در ایران وارد می شود از جمله نبود شاخصه های تصویر و حرکت و بسیاری نکات دیگر از این دست از رادیویی بودن داستان ها نشات می گیرد. فیلمنامه نویسی دقیقا همین فرآیند است که تعیین کند که هر قسمت از داستان را چه قاب تصویری از چه زاویه ای با چه حرکتی و المان های تصویری روایت کند و این همان قابی است که معمولا سریال های تلویزیونی از آن محرومند.
اما در نمونه هایی که ذکر کردیم از سریال های آمریکایی، با وجود اینکه داستان پر دیالوگ تر یا به عبارتی پر حرف تر از آثار سینمایی است اما دیالوگ در حقیقت در نقش مکمل تصاویر ظاهر می شود، تصاویر به خودی خود می توانند به عنوان عناصر قصه گو ظاهر شوند و تنها ایراد این است که بدون دیالوگ ناقص می مانند اما بخشی از روایت را در بر دارند.
کشاکش سیاه، سپید، خاکستری
سریال های تلویزیونی ایرانی که این روزها بیشترین ژانر سریال های تلویزیونی را به خود اختصاص داده است، معمولا می کوشد تا تقابل نیک و بد را نشان دهد، چند قسمت ابتدایی سریال مخصوص معرفی شخصیت ها است، شخصیت ها در گیر و دار ماجراهای اولیه یا فصل اول ماجر معرفی می شوند و در یکی دو قسمت اولیه تقریبا مرز بندی ها روشن می شود. یک یا چند شخصیت به عنوان شخصیت منفی و یکی دو شخصیت هم در مقام شخصیت های مثبت ظاهر می شوند و باقی داستان به تقابل این شخصیت ها باز می گردد، قصه آن قدر پیش می رود تا در نهایت شخصیت های مثبت بر ضد قهرمان ها پیروز می شوند و قصه به خوبی و خوشی به پایان می رسد.
در سال های اخیر با طرح انتقادات فراوان به ساختار سیاه و سفید شخصیت ها، برنامه سازان سعی کرده اند تا با طرح شخصیت های میانه این مشکل را حل کرده و منتقدین را نیز از خود راضی کنند. این نوع طراحی شخصیت بر این پایه بر پا شده که در عین حفظ دو جبهه نیک و بد در کنار قهرمان و ضد قهرمان سریال مجموعه عواملی طراحی شده اند که در دو جبهه قرار می گیرند و درصد خوبی و بدی شان نسبت یه قهرمان یا ضد قهرمان کمتر یا بیشتر است. به طور مثال آن دسته عناصری که در کنار ضد قهرمان قرار دارند نه این که به اندازه ضدقهرمان نکات منفی داشته باشند، شخصیت شان خاکستری تر است اما با این همه در آن جبهه قرار می گیرند و بالعکس از همین نوع نیز در جبهه قهرمان قابل رویت است.
با این همه با نادیده گرفتن سمت و سوی داستان، در سریالی مانند "برادران و خواهران" شخصیت پردازی به گونه ای دیگر است. در یکی دو قسمت ابتدایی این سریال در فصل اول قصه می تواند به ظرافت شخصیت هایش را معرفی کند.داستان درباره یک خانواده است که بعد از مدت ها دور هم جمع شده اند؛ دو خواهر و سه برادر، پدری و مادری. پدر خانواده یک شرکت مواد غذایی و محصولاتی مانند مرکبات دارد و اکثر اعضای خانواده غیر از دختر کوچکترش در این شرکت کار می کنند.
بیایید به شخصیت خواهر بزرگتر نگاه کنیم؛ او حسابدار توانایی است، همسر و یک فرزند دارد، به دلیل مشغله فراوان در زندگی خانوادگی دچار مشکل شده است. در محیط کاری قبلی اش رابطه ای دوستانه و صمیمی با کارفرمای قبلی پیدا کرده که در پایان قسمت دوم می فهمیم از این رابطه احساس گناه می کند.برای خانواده اش نگران است و برای حفظ آن تلاش می کند. به همسرش احساس وابستگی می کند، شخصیتی خستگی ناپذیر و در عین حال عاطفی دارد.
تک تک اعضای خانواده به همین صورت قابل تحلیل هستند؛ هر چند که از حوصله این مطلب بیرون است. به هر حال همان طور که درباره شخصیت خواهر بزرگ تر دیدیم،او صاحب مجموعه ای از خصایل مثبت و منفی است که می تواند شخصیت خاکستری و در عین حال متمایل به مثبت را به نمایش بگذارد، شخصیتی که ممکن است اشتباه کند، به گناه آلوده شود و یا کاری بزرگ را به انجام برساند، هیچ خط کشی اولیه وجود ندارد و هیچگونه قضاوتی در باره او صورت نمی گیرد.
در کنار همه این موارد شخصیت های کاریکاتوری مانند که حمید که همواره دیدگاهی مصلحانه دارد، یا نزول خوار و یا طلبکاری که از یک نوازنده دوره گرد خلق شده تنها به درد پر کردن رخنه های داستان می خورند.
چرا این اتفاق رخ می دهد، چرا در سریالی مانند "برادران و خواهران" که داستانی ساده دارد و قرار است تعاملات چند برادر و خواهر را با هم و تلاش های برخی از آنها را برای نجات شغل خانوادگی شان نشان دهد شخصیت ها تا این حد قابل قبول هستند، اما سریالی مانند ثریا که این قدر داستانش پیچیده می نماید ، همه چیز به خطابه ای شبیه شده که مخاطب تنها باید به آن گوش فرا دهد. اینکه برخی از مخاطبان حس همذات پنداری با داستان و شخصیت های آن را دارند نباید به حساب نقاط قوت فیلم گذارده شود آن هم بخشی از آن چیزی است که در پاسخ به سوال بالا خواهیم گفت.
واقعیت این است که نبود یک مسیر مشخص و برنامه ریزی هدف مند برای تولید آثار نمایشی و تکیه کامل بر چند برنامه ساز برای پر کردن آنتن باعث شده است که برنامه سازان با در نظر گرفتن دغدغه های مدیران رسانه ای یونیفورمی را طراحی کنند که مورد قبول این مدیران قرار بگیرد. مدیران رسانه ای که اکثر آشنایی چندانی با رسانه و فرآیند های تولید ندارند هم این یونیفورم را بیشتر می پسندند، برای آن اولویت پر کردن آنتن با برنامه هایی است که دردسر زا نباشد و این اتفاق به راحتی با چنین یونیفورمی خواهد افتاد. حال در نظر داشته باشد که که یک یونیفورم بر تن هر سوژه ای در فضای فرهنگی کشور با هر قد و قواره ای پوشانده شود؛ مشخص است که در بسیاری از موارد این لباس یا بر تن سوژه مورد نظر گریه خواهد کرد و یا از فرط تنگی گسسته خواهد شد.
آن همذات پنداری هم که اشاره شد، دقیقا همان نکته ای است که در دهه های پیش از انقلاب با در آثار فارسی سینما و تلویزیون مورد توجه قرار می گرفت. حرفه ای های تجاری سازی به خوبی می دانند که چگونه در اثر خود مواردی را بگنجاند که خانم های خانه دار و سلیقه هایی شبیه به آن را ارضاء کند و در لحظات کلیدی اشک را به چشمان مخاطبان بیاورد، همان طور که فیلم فارسی ساز ها در فردین بازی هایی دهه چهل و پنجاه شان موفق بودند.
جهنم و ناگهان بهشت؛ در مصیبت های خشونت و تلخی به جای سکس
آش سینما و تلویزیون قبل از انقلاب اسلامی آنقدر شور بود که به سینما رفتن خصوصا برای دیدن فیلم های ایرانی برای خانواده هایی که حتی اندک دلبستگی های سنتی و مذهبی داشتند، ساختار شکنی بزرگی محسوب می شد و در خانه هایی که تلویزیون هم بود، در زمان پخش سینمایی های ایرانی اما اگرهایی برای روشن ماندن جعبه جادو به میان می آمد. سینما و تلویزیون ایران همه جذابیتش را غیر از لودگی و ابتذال بیشتر در جاذبه جنسی می دید و کمتر فیلمی دیده می شد که در آن چند صحنه جنسی تند و تیز نباشد؛ این در حالی بود که تولیدات آن روز سینمای غرب چند پله ای در این زمینه از سینمای ایران عقب بود. با این همه پس از انقلاب اسلامی استفاده از صحنه های جنسی و جذابیت های جنسی مستقیم به طور کامل از سینما و تلویزیون ایران رخت بر بست. اگر چه در سینما اشاره به جذابیت های جنسی به صورت ساکت و چراغ خاموش در طول سال های میانی دهه شصت و پایان آن و خصوصا در دو دهه اخیر با آثار کارگردانانی چون محسن مخملباف و چند فیلم ساز دیگر به روی پرده بازگشت، اما برای تلویزیون با توجه زمینه های خاصش هنوز خط قرمز بود و با وجود اینکه این جذابیت ها در صدا و سیما نیز تا حدودی دیده می شد اما هرگز جایگاهی جدی پیدا نکرد اما ماجرا درباره آن سوی سکه به شکلی دیگر بود. خشونت که سوی دیگر سکس است کم کم در سریال سازی رشد کرد، خشونتی که در نه در تصویر که در قصه ریشه می دواند و باعث می شد تا داستان ها روز به روز تلخ و تلخ تر شوند.
سریال سازهای تلویزیون از تلخی به عنوان ابزار ضربه زدن و گیج کردن مخاطب به مثابه سکس که نوعی مخدر بود استفاده می کردند و با وجود چندین بار انتشار شعارهای تبلیغاتی مدیران رسانه ملی مبنی بر جلوگیری از تولید آثار تلخ و نا امید کننده همچنان غلظت این نوع آثار افزوده می شد.
در سریال های اجتماعی این دوره خصوصا تولیدات نیمه دوم دهه هشتاد به این سو، نمایش تصویری جهنمی در دو سوم و در بیشتر موارد سه چهارم از حجم داستان بدل به سنت و بیماری همه گیر شده است، تصویری که ناگهان در یکی دو قسمت نهایی به صورت ناگهانی می شکند و تبدیل به روز روشن و بهشت می گردد.
بر خلاف این روند، کمتر سریال غربی را می توان سراغ گرفت که تا به این حد دست به گریبان فضایی تلخ باشد. رقابت در سریال های غربی باعث شده است که برای از دست ندادن مخاطب سازندگان نگران واکنش اولیه مخاطب باشند، حساسیتی که در کشور ما چندان وجود ندارد، چرا که مخاطب با وجود دسترسی به ابزارهایی مانند ماهواره که البته مانند تلویزیون ملی چندان بی دردسر و سهل الوصول نیست ترجیح می دهد کمی صبر و شکیبایی پیشه کند و البته القائات بیرونی نیز در نزدیکی مخاطب به سریال های تلخ نیز موثر است به عبارت بهتر بر عکس آنچه برداشت می شود، پیام های رسانه هایی مانند رسانه های ضد انقلاب دقیقا از جنس نا امیدی ها و تلخی هایی است که در برخی آثار داستانی نیز قابل رویت است.
به هر حال جنس کلی سریال هایی مانند برادران و خواهران و زنان خانه دار سرسخت، از نوعی است که برآیند هر قسمت از آن هر ماجرایی امید است. مخاطب به همراه قهرمان های داستان اگر چه در برخی از موارد غمگین و مستاصل می شود، اما امید به نجات چیزی نیست که آن را از دست بدهد و متوقف شود به همین خاطر به جای استرس نوعی هیجان را تجربه می کند.
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو!
درباره صنعت سریال سازی در تلویزیون و مقایسه آن با محصولاتی که شرکت های بزرگ سریال سازی در جهان برای جامعه غربی می سازند، حرف و سخن بسیار است، شاید انتقادات فراوانی بر این محصولات وارد باشد که ناشی از سبک زندگی جامعه غربی است که قرابت چندانی با سبک زندگی و اخلاقیات و ارزشهای جامعه دینی ما ندارد و قطعا همه آنچه که درباره نقاط قوت این آثار گفته شد به معنای تایید این آثار نیست؛ اما به مصداق آن شعر حکیمانه که می گوید :" عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو" بد نیست گاهی به جای این که پشت ایرادات دشمن سنگر بگیریم و عیوب خود را بپوشانیم، معایبمان را در آینه نقاط قوت غیر ببینیم.