براي تخريب بناي كلنگي خانه سينما، اول بايد طرح و نقشه اي فني، علمي و استاندارد از بناي جايگزين ترسيم مي شد و رأي و پسند خانواده سينما را با خود همراه مي كرد. بناي جديد زيرنظر مهندسان و به همت معماران و بنايان مجرب و كاربلد ساخته مي شد، اهل بيت سينما به خانه امن جديد نقل مكان ميكردند. آن گاه بناي كلنگي پوسيده، خود به خود به حكم قانون طبيعت، فرو مي ريخت يا به پناهگاه شغالان و كفتاران براي مدتي نامعلوم تبديل مي شد.
آن چه اما، اراده شد، اول دادن ضرب الاجل بود به اهالي سينما بود براي خروج از خانه، بي توجه به بدي آب و هوا و كولاك فتنه ها و بي آن كه مأمني – حتي موقت – نشان شان داده باشند. و اين همين فرصت طلايي بود براي «هزاردستان سينما» تا با ترس در جان اهالي خانه انداختن و ناامن جلوه دادن بيرون خانه، آنان را ترغيب به خزيدن زير همان سقف پوسيده اي نمايند كه تنها پناهگاه خود مي دانند.
فاصله گرفتن مديريت فرهنگي از تدبير و سياست، سينماگران بي خبر از پشت صحنه ي ماجرا را در يك فضاي عاطفي و احساسي قرار داد و با تصور مظلوم واقع شدن دايه هاي خانه، به مقاومت در برابر اراده ي اعلام شده بسيج كرد. اراده اي كه معطوف به قدرت بود، ولي معطوف به حكمت نبود. تهديدهاي مكرر نيز كه هيچگاه شليك نشدند اشتباهات بعدي بودند و كشاندن پاي ديگر نهادها و دستگاه ها به وسط ماجرا تكمله ي كار. در اين مرحله فقط كافي بود تا ساحران پشت صحنه با چند حركت ظريف ناپلئوني ميزانسني در صحنه ايجاد كنند كه جاي مدعي و متهم عوض شود.
نكته ظريف اينجاست كه در شرايط اكنون كه به نظر مي رسد مديريت سينما در ايجاد آن نقش نداشته و مرحله به مرحله توسط فراموشخانه مديريت شده است، به همان اندازه كه شايسته نيست اراده و اقتدار نهاد هاي حاكميتي مخدوش گردد، به همان اندازه نيز سزاوار نمي باشد كه سقف پوسيده خانه بر سر اهالي سينما كه از خوف آوارگي و طوفان و بلاياي جوي، ناچار در اين دخمه نه چندان امن پناه گرفته اند، خراب كرد.
(2) در كجاي دنيا، يك وزارتخانه، يك دولت، يك نهاد حاكميتي و به طور كلي يك نظام سياسي، آگاهانه خود را ورطه ي منازعه و درگيري مستقيم با يك صنف و يك مجموعه صنفي مي كشاند. در چنين شرايطي نتيجه هر چه باشد، به نفع صنف تمام مي شود و نهاد حاكميت با همه اقتدار و اتوريته ي خود، تضعيف مي گردد. وقتي اعلام مي شود وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي – كه متولي اصلي و قانوني فرهنگ و هنر كشور است – از يك تشكيلات صنفي متعلق به سينماگران كه توسط خود اين وزارتخانه تأسيس شده و با حمايتهاي مستقيم وزارتخانه فعاليت مي كند، به عدليه شكايت برده است، جز به عنوان يك لطيفه سياسي نمي توان آن را درك و هضم كرد.
هزينه خسارت شرايط به وجود آمده را چه كسي جز نظام جمهوري اسلامي خواهد پرداخت؟ چرا بايد مديران دستگاه ها – كه تعدادشان هم ماشاءا... كم نيست – در يك پروسه سنتي آزمون و خطا، مدام اشتباه كنند و هزينه هاي آن از صندوق اعتبار و اقتدار نظام پرداخت شود؟
(3) معركه گردانان نمايشنامه ي خانه سينما خود پيش از ديگران فهميده بودند در معادلاتي كه از اين پس در ايران رقم مي خورد، ديگر عددي نيستند و در دادگاه تقدير تاريخي خود، محكوم به فنا شده اند، اما تلاش كردند با وانمود كردن به پنجه در پنجه ي دولت و نظام انداختن، قيمت را نزد خريداران پنهان خود بالا ببرند و هزينه حذف شان از سينما و كوتاه شدن دست شان از همه منافع مالي و سياسي سينما را براي كشور افزايش دهند.
سناريوي پيجيده و چند لايه اي نوشتند تا در اين خيمه شب بازي، نقش مثبت و در عين حال مظلوم قصه را خود بازي كنند و ايفاي نقش منفي به دولت و نهاد حاكميت سپرده شود. حلقه شبه فراماسوني هزار چهرهاي كه طي سه دهه با حقه ها و حيله ها و جادوگري هاي مختلف، اجازه ندادند سينماي انقلاب اسلامي، سينماي دفاع مقدس، سينماي نهضت جهاني اسلام و در يم كلام سينماي ملي ما به همت فرزندان انقلاب شكل بگيرد، هويت پيدا كند و پيام انقلاب خميني(ره) را به گوش جان هاي تشنه ي حقيقت در سراسر جهان برساند، اينك در مقام مدعي نشسته اند و ميخواهند سر تاريخ هم كلاه بگذارند و اگر بتوانند به جاي مهر ننگ و خيانت بر پيشاني، مدال قهرماني و شجاعت به سينه بچسبانند.
خانه ي سينما، هيئت مديره و مديرعامل اش، يا حتي برخي اعضاي اين تشكل صنفي كه همسو و همراه با سياست هاي فرهنگي كشور نيستند، امروز موضوعيت ندارند. سوژه ي اصلي همان حلقه نامرئي شبه ماسوني است كه در تاريكي غفلت ها كمين كرده و با روش هاي شيطاني خود، در حال مديريت كردن همه ي ماجراست.
مديران فرهنگي بايد هوشيار باشند تا علايم و نشانه هاي انحرافي، آنها را به آدرس هاي غلط راهنمايي نكنند. ميركريمي و درويش و مجيدي و تبريزي و راعي و حاتمي كيا و ... سرمايه هاي سينمايي كشورند و هيچ نسبتي با «معماران سينماي نوين ايران» كه كاردستي هايشان هم چنان به كثيف نمايي ايران در جشنواره هاي رنگارنگ بيگانه مشغولند، ندارند.