به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، درست زمانی که تمام کشور در هیاهوی برد یا باخت مقابل تیمی است که در کارنامه خود، قهرمانی جهان را نیز ثبت کرده است و مردم با خیالی آسوده و فارغ از سیاسی بازیهای موجود در حال تماشای مسابقات جامجهانی هستند؛ جوانی رشید و برومند از تبار خراسان مردانگی خود را به جهانیان ثابت میکند و به مبارزه و نه مسابقه با حریف میپردازد، مبارزهای که او برخلاف تیم حریفش همیشه برنده میدان بوده است.
«جلال بهبودی طرقی» شهید مرزبانی است که در کشاکش برد و باخت مسابقه ایران و اسپانیا مردانه میجنگد و ذلت را نمیپذیرد؛ او 30 خردادماه در منطقه پاسگاه «طالب خان» شهرستان زابل در درگیری با اشرار به فیض شهادت رسید.
ساعت 8 صبح وعده دیدار است، با شور و حالی عجین شده با عطر یک صبح تابستانی راهی خیابان امام رضا(ع) میشوی، کمی که در طول خیابان امام رضا(ع) پیادهروی میکنی، صدایی را از دور میشنوی، صدا نامفهوم است، اما یقین پیدا میکنی که درست آمدهای.
از دور جمعیت حاضر در مقابل مهدیه را میبینی آهسته و با قدمهای شمرده پیش میروی، همه آمدهاند، فرمانده انتظامی خراسان رضوی، فرمانده مرزبانی استان، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران، اعضای شورای شهر مشهد، همرزمان شهید، فرمانده و همراهان، همسایهها و حتی کسانی که جلال را نمیشناسند، اما برای ادای احترام بهبزرگ مردی که سن و سال زیادی ندارد همه حاضر شدهاند.
کمی منتظر ورود او میمانی، سر برمیگردانی و اتوبوسی حامل دهها نفر از سربازان نیروی انتظامی را میبینی که همرزمان او هستند، یک به یک از اتوبوس خارج میشوند و با نظم روبهروی در ورودی مهدیه مشهد برای استقبال جلالی که او را خوب میشناسند و حال به نیکی میدانند جلال، باشکوه است؛ صف میبندند.
بوی اسپند همه جا را عطرآگین میکند، بیشک اگر مادر حال و روز خوبی داشت خودش برای جوان برومندش اسپند دود میکرد، چراکه جلال امروز بزرگی خود را ثابت کرده است.
در کنار جمعیت، دختران و پسران جوان هم حضور دارند، اینجا جایی نیست که کسی با زور و تحکم بیاید، همه با دل آمدهاند.
یک عده از سربازان در کنار صف، بنری به دست گرفتند و نام و آوازه جلال را به حضار نشان میدهند، اما امروز نام جلال برای بهشتیان، آشناتر است و آنها نیازی به معرفی او ندارند.
کسی سرش را به سمت خیابان میگرداند، نگاهش را دنبال میکنی و ماشین سفید آمبولانس را میبینی، به چشم ما همین است ماشین سفید رنگ آمبولانس؛ اما شک ندارم این گهواره سفید رنگ را ملائک از آسمان به زمین آوردهاند تا با مادر، برای همیشه وداع کند.
هنگامی که جمعیت از خبرِ رسیدن او که آگاه میشوند به سختی میتوان کنترلشان کرد؛ همه میخواهند او را ببینند.
صدای مداحی و روضهخوانیها بالا میگیرد و اشکها را بر گونه حضار جاری میکند.
زیر تابوت او را جمعیت و ملائک میگیرند و تا آسمان بالا میبرند، جلال روی دست داخل مهدیه میرود؛ به دنبال او و همراه با جمعیت وارد مهدیه میشوی.
مهدیه مشهد مملو از جمعیت است، خانواده جلال را هم میبینی، مادری که غم دنیا بر دلش خانه کرده است و اشک و آه تنها همدم روزهایش شده، برادر و پدر جلال هم حال و روز بهتری ندارند.
وقتی تابوت او به قسمت زنانه جمعیت میرسد، مادر او برمیخیزد، خود را مرتب میکند، یکی دو قدم که پیش میرود غم امانش نمیدهد، آه از نهادش بلند میشود، غم کل وجودش را فرا میگیرد پاهایش سست میشود و روی زمین میافتد.
دوباره برمیخیزد سعی میکند دستی به روی قامت رعنای فرزند رشیدش بکشد، به آرزویش میرسد و او را در برمیگیرد.
کمی مداحی و ادای احترام به ساحت مقدس شهدا و اهل بیت خاتمه دهنده مراسم درون مهدیه است، دوباره همان کسانی که جلال را به داخل مهدیه آوردند این بار عاشقانهتر او را روی دست میبرند و از مهدیه خارج میشوند.
برای اینکه لحظهای تماشای این عشق بازیها را از دست ندهی سریع با جمعیت همراه میشوی.
جلال روی دستها سوژه همه عکاسها و دوربینها است، او برای رفتن به بهشت برین از مولایش رخصت میخواهد برای همین راهی حرم مولایش امام رضا(ع) میشود.
در راه حرم برادر جلال را میبینی که پاهایش رمقی ندارد و از حال میرود، هرکس با هر ظرفی برای به هوش آوردن او آب میآورد.
همه رهسپار حرم مطهر امام رضا(ع) میشوند، اشک و آه جمعیت پایانپذیر نیست همه پیش میروند و به حرم میرسند، جلال روی دستها وارد حرم میشود جلوی در ورودی به رسم ادب میایستند و دست بر سینه نهاده، ادای احترام میکنند.
نماز آخر جلال هم اقامه میشود، همه در کنار هم به صف برایش نماز میخوانند، بعد از نماز داخل حرم و اطراف ضریح، جلال زیارت آخرش را هم بهجا میآورد و آماده رفتن به منزل آخرت میشود و آنجاست که دعای صبری برای خانواده شهید «جلال بهبودی طرقی» میکنی و آنها را به خدا میسپاری.