*بازیگر سرشناس در پی تجدید فراش
به گزارش گروه خواندنی های مشرق، بازيگر سرشناس سينما و تلويزيون كه همسرش از 6 سال قبل زندگي مشترك را ترك كرده، براي دريافت مجوز ازدواج دوم به دادگاه رفت.
اين بازيگر كه در فيلمهاي سينمايي و سريالهاي تلويزيوني در نقش پدربزرگ ايفاي نقش ميكند، چند روز قبل به دادگاه خانواده تهران رفت و با ارائه دادخواست اجازه ازدواج به قاضي «غلامرضا احمدي» گفت: سالها قبل در جريان بازي در يك فيلم سينمايي سوار بر موتوسيكلت راهي محل فيلمبرداري بودم كه در خيابان ري – جنوب تهران- با يك خودروي پيكان تصادف كرده و بيهوش شدم.
وقتي چشمم را باز كردم خودم را روي تخت بيمارستان ديدم. از آنجا كه پاهايم بشدت آسيب ديده بود چند روزي در بيمارستان بستري ماندم اما در همين زمان كوتاه مهر يك پرستار جوان و مهربان به دلم افتاد. او هم به من ابراز علاقه كرد.
بدين ترتيب همزمان با مرخص شدن از بيمارستان همديگر را ملاقات ميكرديم.هر از گاهي هم مرجان را به پشت صحنه فيلمبرداري ميبردم.تا اين كه تصميم به ازدواج گرفتيم. اما مانع بزرگي سد راهمان بود چرا كه پدرم اصرار داشت با دخترعمويم ازدواج كنم اما من علاقهاي به او نداشتم. با اين حال بعد از كش و قوسهاي فراوان بعد از يك سال خانوادهام با ازدواج من و مرجان موافقت كردند.
بنابراين او را با مهريه 30 هزار تومان به عقد خود درآورده و زندگي مشتركمان شروع شد.چند سالي زندگي خوبي داشتيم و با تولد فرزندمان رنگ و بوي خانه و خانواده ما تغيير كرد و شيرين ترشد.
سالها به رغم وجود برخي اختلاف سليقهها و مشكلات به زندگي ادامه داديم تا اين كه پسر بزرگمان براي ادامه تحصيل راهي اروپا شد.دخترمان هم پس از پايان تحصيلاتش، پزشك شد.اما از چند سال قبل بهانهجوييهاي همسرم شروع شد. او كه به من مشكوك شده بود تصور ميكرد برخي از شبها كه براي حضور در صحنه فيلمبرداري بيرون از خانه ميمانم در خانه زن دومم هستم چرا كه مرجان دائم از ازدواج پنهانيام و «هوو»ي خيالي حرف ميزد.
بچهها را نيز با همين حرفها عليه من تحريك ميكرد. سرانجام شش سال قبل پس از مشاجرات طولاني او از خانه رفت.چندين بار از او خواستم به خانه بازگردد اما همسرم ميگفت به خاطر آبروي بچهها طلاق نميگيرد ولي به خانه هم برنميگردد. در اين مدت هم با دخترم در يك آپارتمان اجارهاي زندگي ميكنند. بنابراين حاضرم همه حق و حقوقش را بپردازم ضمن اين كه هر ماه نفقه او و دخترم را پرداختهام.
در حال حاضر نيز با توجه به شرايط سخت زندگي و تنهاييام اجازه ازدواج دوباره ميخواهم.قاضي دادگاه پس از شنيدن اظهارات مرد هنرپيشه همسر او را به دادگاه احضار كرد.
*تزريق آمپول مرگ به دختر جوان
معماي مرگ مرموز دختر جوان كه جسدش در يكي از بزرگراههاي تهران كشف شده بود پس از 10 ماه با دستگيري پسر معتاد وارد مرحله تازهاي شد.
رسيدگي به اين پرونده از اواخر بهمن سال گذشته همزمان با كشف جسد دختر ناشناس در بزرگراه چمران- حوالي خيابان ملاصدرا- در دستور كار مأموران پليس جنايي قرار گرفت.
نخستين تحقيقات نشان ميداد جسد دختر جوان پس از مرگ به حوالي بزرگراه منتقل شده است و هيچگونه آثار ضرب و جرح يا خفگي نيز به چشم نميخورد. بدين ترتيب جسد به دستور بازپرس شاهنگيان ـ از شعبه دوم دادسراي جنايي تهران- براي تعيين علت اصلي مرگ به پزشكي قانوني فرستاده شد. سه روز بعد نيز زن و مردي با مراجعه به دادسرا اعلام كردند جسد متعلق به دخترشان بوده است.
مادر قرباني به بازپرس گفت: « غروب پنجشنبه خبري از او نشد. دخترم براي ديدن يكي از دوستانش رفت اما ديگر برنگشت. تا صبح جمعه هم صبر كرديم اما وقتي به نتيجه نرسيديم، راهي كلانتري شده و شكايت كرديم تا اينكه ديروز از كلانتري با ما تماس گرفتند و خواستند براي شناسايي يك جسد به پزشكي قانوني برويم كه بدينترتيب در كمال ناباوري با جسد دخترمان روبهرو شديم.»
با شناسايي هويت دختر جوان، تحقيقات و رديابيها وارد مرحله تازهاي شد تا اينكه كارآگاهان از دوستي دختر جوان با پسري به نام «صفا» باخبر شدند. اما مأموران پس از شناسايي محل زندگي پسر جوان دريافتند او متواري است. صبح ديروز نيز «صفا» كه مأموران را در تعقيبش ميديد همراه پدرش به اداره آگاهي رفت و خود را تسليم كرد.وي كه منكر قتل دختر جوان بود گفت: «شب حادثه وقتي «شبنم» به ديدنم آمد در حال تزريق مواد مخدر بودم. از آنجا كه مدتي بود او هم مواد مصرف ميكرد از من خواست به او هم كراك تزريق كنم. ابتدا مخالفت كردم اما وقتي اصرار كرد برايش تزريق كردم كه ناگهان از حال رفت و بيهوش شد. در حالي كه بشدت ترسيده و دستپاچه شده بودم متوجه شدم او جان باخته است. به همين خاطر جسدش را در صندوق عقب خودرو انداخته و كنار بزرگراه روي چمنها رهايش كردم.
بدينترتيب متهم بازداشت شد و بازپرس پرونده وي را تا اعلام نظر كارشناسان پزشكي قانوني به اداره آگاهي فرستاد.
*صحنهسازي شوهر جنايتكار براي فراراز اعدام
مرد معتاد كه در پي اختلافهاي شديد خانوادگي، همسرش را با مشت و لگد از پا درآورده بود به اتهام قتل عمد به قصاص محكوم شد.
ساعت 4 بامداد 30 خرداد 88 مرد جواني با كمك همسايهها پيكر بيجان همسرش را به بيمارستاني در كرج منتقل كرد.
او به پزشك اورژانس گفت: «همسرم فائزه - 32 ساله – با خوردن تعداد زيادي قرص خودكشي كرده است.» اما پزشك اورژانس به محض معاينه قرباني اعلام كرد زن جوان قبل از رسيدن به بيمارستان جان باخته است.
با اعلام خبر مرگ مشكوك به پليس، مأموران كلانتري مشكين دشت كرج، با حضور در بيمارستان به تحقيق در اينباره پرداختند. اما آنها در ادامه بررسي با معماي پيچيدهاي روبهرو شدند، چرا كه مشخصات قرباني همان شب در فهرست تماسهاي مركز فوريتهاي پليسي 110 ثبت شده بود كه از شوهرش به اتهام ضرب و شتم شديد شكايت داشت.
پس از اعلام موضوع به بازپرس كشيك قتل كرج و تحقيقات مقدماتي، جسد براي تحقيقات لازم به پزشكي قانوني منتقل و تحقيق از همسايهها آغاز شد. چند تن از آنها درباره شب حادثه گفتند كه مشاجرات فائزه و شوهرش شب هنگام شروع شده بود و آنها بارها صداي نالهها و درخواست كمك زن جوان و پسر كوچكشان را شنيده بودند.
آنها همچنين گفتند: «فائزه» را در كوچه هنگام تماس با پليس 110 ديده بودند. مأموران نيز پس از حضور در محل، آنها را آشتي داده بودند. همسايهها در ادامه گفتند: چند ساعت پس از پايان مشاجرات، شوهر قرباني با در دست داشتن يك جعبه خالي قرص به خانه آنها رفته و ادعا كرده بود كه «فائزه» خودكشي كرده است!
به دنبال اظهارات شاهدان حادثه «هادي» - 31 ساله – به اتهام قتل عمد همسر و اعتياد تحت بازجويي قرار گرفت. وي گفت: «تاكنون 2 بار به خاطر اعتياد زنداني شدهام اما به هيچ عنوان خشن و شرور نيستم و نميدانم همسرم چرا جان باخت.»
وي ادامه داد: 5 سال پيش با «فائزه» كه مطلقه بود ازدواج كردم. او از همسر سابقش دختر 10 سالهاي داشت كه با پدرش زندگي ميكرد. پدر «فائزه» نيز سالها قبل از دنيا رفته و مادرش هم در مشهد زندگي ميكرد. اوايل زندگي، روزهاي خوش و پرمهر و محبتي داشتيم اما پس از تولد فرزندمان اوضاع زندگي بشدت تغيير كرد. «فائزه» دائم بهانه ميگرفت تا اينكه متوجه شدم از قرصهاي آرامبخش بسيار قوي استفاده ميكند. از آنجا كه خودم معتاد بودم، نميخواستم همسرم نيز به اين قرصها عادت كند پس با خوردن قرص مخالفت كردم. اما اين اواخر كه بيكار و بيپول شده بودم او به حرفهايم توجهي نميكرد و مدام با هم درگير بوديم. شب حادثه «فائزه» باز هم بناي ناسازگاري گذاشت و در حياط خانه داد و فرياد كرد. حتي سعي داشت با گفتن مسائل و مشكلات زندگيمان همسايهها را از اختلافهايمان باخبر كند. بعد هم به كوچه رفت و با صداي بلند و گريه از بخت و سرنوشت سياهش ناليد. با اين حال دستش را گرفتم و او را با مشت و لگد به داخل اتاق آوردم. اما بار ديگر به حياط دويد كه اين بار مأموران رسيدند. اما او كه بيحال بود به ظاهر آشتي كرد. پس از رفتن مأموران با عصبانيت به سر و شكمش لگد كوبيدم كه او تعدادي قرص آرامبخش خورد و بيصدا در حياط نشست. اما چند ساعت بعد كه صدايم زد متوجه رنگپريدگي و تهوع او شدم و ...
در حالي كه كارشناسان پزشكي قانوني پس از كالبدشكافي، علت قطعي مرگ را خونريزي داخلي بر اثر پارگي كبد اعلام كرده بودند مرد جنايتكار پس از بازسازي صحنه حادثه روانه زندان شد.
بازپرس جنايي نيز نگهداري كودك 4 ساله را به مادربزرگش سپرد. چندي قبل محاكمه مرد معتاد در دادگاه كيفري استان البرز برگزار شد و مادر و دختر بزرگ مقتول خواستار قصاص عامل قتل شدند.
بدينترتيب با دريافت آخرين دفاعيات متهم وي به اتهام قتل عمد با حكم 5 قاضي به قصاص نفس – اعدام – محكوم شد.
*دزدى سرباز فرارى از چادرهاى مسافران
ساعت 3 بعدازظهر بود كه با فرار جوانى با سرى تراشيده 2 رهگذر كه در آن سوى خيابان صحنه سرقت را مى ديدند براى متوقف كردن دزد جوان به دنبالش دويدند و بعد از سپرى كردن 200 متر وى را دستگير كردند. باانتقال دزد جوان به كلانترى 148 انقلاب، در بازرسى بدنى از وى 6 گوشى تلفن همراه و 13 سيمكارت همراه اول و ايرانسل و چند كارت سوخت كشف شد.
از اين مرحله به بعد تيمى از پايگاه سوم پليس آگاهى وارد عمل شدند تا در تحقيقات تخصصى سرقتهاى احتمالى دزد سرتراشيده را بررسى كنند. با تجسسهاى پليسى مشخص شد اين جوان« مسعود » و 26 ساله است و داراى3 سابقه سرقت، ايجاد مزاحمت براى زنان و فرارهاى پى در پى از خدمت سربازى است.
در بازجويى از مسعود وى ابتدا ادعا داشت كه اين نخستين سرقت پس از فرار از زندان است و سرقتهاى ديگرى ندارد و چون نياز مالى داشته دست به دزدى زده است.
كارآگاهان در ادامه رسيدگى به پرونده همه سيمكارتهايى كه همراه مسعود بود را بررسى كردند و مشخص شد جز يك سيمكارت بقيه آنها به نام ديگران است كه با تماس متوجه شدند سيمكارتها به همراه گوشیها توسط مسعود به سرقت رفته بودند.
با مراجعه چند تن از طعمه هاى دزد آواره به پايگاه سوم و شناسايى گوشى تلفن همراهشان، مسعود چاره اى جز بيان حقيقت نداشت. وى گفت: به دليل بعضى مشكلات خانوادگى نمى توانستم خدمت كنم و هرچند ماه از خدمت سربازى فرار میكردم و اين موضوع باعث رنجش خانواده ام بويژه پدرم مى شد و با اتفاقاتى كه از قبل برايم افتاده بود خانواده ام ذهنيت خوبى از من نداشتند و بار آخرى كه ازخدمت فرار كردم پدرم ديگر من را به خانه راه نداد و مجبور بودم شبها در پاركهاى محل زندگى ام در حوالى شهررى بخوابم. نه پولى داشتم چيزى بخرم و نه حوصله اى داشتم براى كار كردن، وقتى در پارك قدم مى زدم متوجه خانواده هاى شهرستانى شدم كه در پارك چادر زده بودند، اين فكر در ذهنم خطور كرد كه از داخل چادرها گوشى يا كيفها را بدزدم و با فروش گوشى تلفن همراه خرجم را دربياورم، روزها هم در خيابا نها پرسه مى زدم و اگر شيشه خودرويى پايين بود يا درش باز بود هرچه داخل خودرو بود مى دزديدم.
در ادامه تحقيقات يكى از مالباخته ها با مراجعه به دايره مبارزه با سرقت داخل خودرو با ديدن اين دزد سر تراشيده با صداى بلند به وى گفت:« حالا پشت تلفن مرا تهديد مى كنى و از من باج مى خواهى، فكر نكردى پليس دستگيرت مى كند» مالباخته به كارآگاهان گفت: خيلى عجله داشتم و پس از اينكه خودرويم را پارك كردم از روى حواس پرتى بدون آنكه درهاى خودرو را قفل كنم سريع به خانه ام رفتم. بعد از چند دقيقه وقتى پايين آمدم ديدم گوشى تلفن همراهم و ضبط خودرو دزديده شده. با تلفن همراهم تماس گرفتم كه اين آقا جواب داد. از وى خواهش كردم گوشى را بازگرداند ولى وى با فحش و ناسزا تهديدم كرد اگر پول ندهم همه اطلاعات شخصى و عكسهاى خانوادگى ام را روى اينترنت مى گذارد. من نيز پول را به حسابش ريختم ولى خبرى از بازگرداندن گوشى نشد.
اين دزد سرتراشيده كه روانه بازداشتگاه شده بود با صدور قرار مجرميت بزودى از سوى قاضى دادگاه جزايى عمومى تهران محاكمه خواهد شد.
*جدال خونين در خانه عتيقه فروش
درگيري شبانه چهار مرد شرور در خانه فروشنده عتيقهجات، با تيراندازيهاي پليس پايان يافت.
چند شب قبل ساكنان يك ساختمان پنج طبقه در تهرانپارس با شنيدن فريادهاي مرد همسايه كه از مردم كمك ميخواست بلافاصله با پليس تماس گرفتند. دقايقي بعد نيز يكي از مأموران كلانتري براي بررسي ماجرا راهي محل مورد نظر شد. اما به محض اينكه زنگ خانه را به صدا درآورد ناگهان چهار مرد جوان هراسان از خانه خارج شدند.
مأمور پليس در تلاش براي دستگيري آنها بود كه يكي از مردان شرور با كارد به طرفش حملهور شد كه مأمور پليس نيز دست به اسلحه برد و يك تير هوايي شليك كرد. وي بلافاصله به تعقيب متهمان پرداخت و پس از شليك چند گلوله ديگر و درگيري با متهمان دو تن از آنها را دستگير كرد.
پس از انتقال متهمان به كلانتري شاكي كه با ضربههاي كارد مجروح شده بود، گفت: «من فروشنده عتيقهجات هستم. كه براي فروش چند قطعه سكه قديمي و ظروف عتيقه با خريداران قرار داشتم. عصر امروز ساعتي بعد از خروج مشتريها از خانهام يكي از آنها به بهانه اينكه لباساش را در خانه جا گذاشته برگشت و من هم در را باز كردم اما ناگهان چهار مرد ناشناس وارد خانه شده و پس از ضرب و جرح من سعي كردند پول و ساك عتيقهها را سرقت كنند كه با داد و فرياد من و حضور بموقع مأمور كلانتري فرار كردند.»
در ادامه تحقيقات و در حالي كه مأموران مقداري ماده مخدر شيشه نيز از متهمان كشف كرده بودند به بازجويي پرداختند. متهمان در حالي كه منكر ادعاهاي شاكي بودند گفتند: ساعتي قبل از اين حادثه دو تن از دوستانمان به نامهاي مجيد و حميد به سراغ ما آمده و به بهانه وصول طلبشان از ما خواستند آنها را همراهي كنيم اما پس از ورود به خانه همگي سرگرم مصرف مواد مخدر شدند و دقايقي بعد هم ميان آنها درگيري لفظي رخ داد و كار به نزاع كشيد.
همان موقع يك ساك كوچك - كه بعد فهميديم داخلش ماده مخدر شيشه بوده – را برداشتند. ميخواستيم فرار كنيم كه مأمور كلانتري از راه رسيده و ما را دستگير كرد اما مجيد و حميد فرار كردند.
بدين ترتيب پرونده به دستور قاضي «موسوي» از شعبه پنجم دادياري دادسراي جنايي تهران براي بررسي و كشف حقيقت در اختيار كارآگاهان پايگاه چهارم پليس آگاهي قرار گرفت و رديابي براي دستگيري دو متهم فراري هم كليد خورد.