2- خوبي كار اين است كه قلعهنويي، مظلومي و ديگران، شفاها تاكيد ميكنند و اصرار دارند كه به دنبال اهدافي مثل كسب عناوين و القاب آنچناني نيستند، اما كيست كه نداند ته دل خيلي از آنها چه آشوبي برپا ميشود و وقتي با چنين اسامي غلوآميز و كاريكاتورگونهاي از روي سكوها و لابهلاي صفحات روزنامهها خطاب ميشوند؟ درست مثل خيلي از ماها كه جلوي دوربين تلويزيون دولتي، سينهمان را سپر ميكنيم و با قاطعيت ميگوييم ايران بهترين كشور دنياست و هيچ كجا خانه خود آدم نميشود، اما وقتش كه ميرسد به آب و آتش ميزنيم تا يك سفر چند روزه خارجي را به پرتترين كشورهاي جهان از دست ندهيم! قصه تعارضات وحشتناك ادبيات شفاهي و رسمي مردم ما با واقعياتي كه در عمق وجودشان جاري است، حيرتانگيز و پايانناپذير به نظر ميرسد و اين داستان سخيف با دست پس زدن و با پا پيش كشيدن لقبها از طرف آقايان را هم ميشود در همين راستا دستهبندي كرد. مظلومي ادعا ميكند دنبال كسب اين عنوانها نيست، اما هر دو هفته يكبار با رسانهها حرف ميزند و يك لقب تازه به خودش ميدهد. قلعهنويي هم البته ادعاهاي مشابهي دارد، اما در عمل حتي 10 دقيقه هم نميتواند نظر دوختن يك نفر ديگر به لقب خودش را تحمل كند! خيليهاي ديگر را هم در اين فوتبال ميشود نام برد كه حاضرند تن به هر خفتي بدهند، هر ريخت و پاشي راه بيندازند و با هر صدا كلفت لمپني جلسه بگذارند تا يك نيمچه لقب براي خودشان دست و پا كنند. ميشد از اين همه دورويي، رياكاري و شهرتطلبي كوركورانه چشم پوشيد، اگر در ازاي اين اندازه جوش و خروش براي دستيابي به عناوين پرطمطراق و غلط انداز، اندكي هم شايستگي عملي و لياقت واقعي نزد آقايان وجود ميداشت، اما افسوس...!
3- درد بزرگ، اين است كه فوتبال ما در محاصره تعداد پرشماري خان و ژنرال و سلطان و امپراتور و شهريار، هنوز به هيچ كجا نرسيده و از بيمايگي مفرط رنج ميبرد. حضرت آقا «دوبله سوبله» است، اما بدون مجتبي جباري حتي از پس مهر كرج هم برنميآيد و جلوي نفت آبادان زانو ميزند. آن يكي بزرگوار، خودش را «ژنرال» بلامنازع اين مرز و بوم ميداند، اما با اين همه ادعا هنوز كسي يك موفقيت بينالمللي جدي او را به ياد نميآورد و با انبوهي از ژستهاي اقتدار و اتوريته، تا قافيه به تنگ ميآيد رهنمودهاي دكتر شريعتي را لب تاقچه ميگذارد و با سلام و صلوات مهدي كياني را برميگرداند. آن يكي استاد اعظم، ديري است كه عنوان پرطمطراق «سلطان» را با خودش اين سو و آن سو ميبرد، اما در 10 سال گذشته دست به جواهر هم كه زده، با خاك يكسان شده و همين حالا در تيمي كه او راهبرش است، سنگ روي سنگ بند نميشود. اين يكي عزيز دل كه از ورزشگاههاي فوتبال تا سالن كشتي و ميدان چوگان و زنگ ورزش مدارس به عنوان سمبل اعتراض تشويق ميشود و «شهريار» به حساب ميآورندش، در يك نيمفصل گذشته فقط يك پيروزي خانگي مقابل تيم قعرنشين ليگ به دست آورده و هنوز شاهكارش با تيم ملي فراموش نشده است! فقط اسم، فقط ادعا، فقط حرف، حرف، حرف...
4- ژنرالها دارند سر اينكه چه كسي ژنرالتر است با هم دعوا ميكنند و ما آرزويمان اين است كه كاش به جاي اين همه فرمانده مدعي و رده بالا، فوتبال اين مملكت چهار تا سرباز صفر صادق و باشرف داشت تا خالصانه برايش زحمت بكشند و آن را بسازند. اينطوري شايد ما هم بعد از مدتها سري ميان سرها درميآورديم، به المپيك ميرسيديم، در جامجهاني حرفي براي گفتن داشتيم و همين فردا، به جاي تيمي مثل السد قطر، نمايندهاي از كشور ما رودرروي بارسلوناي تاريخساز ميايستاد.