به گزارش مشرق امروز، يکصد و بيست و پنجمين سالروز تولد ملكالشعرا بهار است يا به قول «چهرزاد بهار»، دختر ملکالشعرا بهار، 20 آذرماه سال1265 دقيقترين تاريخ تولد پدرم است و اول ارديبهشتماه امسال، شصتمين سالگرد درگذشت ايشان بود که سپري شد.
«چهرزاد بهار» که خود متولد سال 1315 است، درباره اين پرسش که آيا «ملكالشعرا بهار» در ايران به خوبي معرفي شده، ميگويد: بله، به نظر من، همه مردم ايران ملکالشعرا بهار را بخاطر شعرهاي معروفش که خيلي زبانزد خاص و عام بود، بويژه تصنيف «مرغ سحر» که جهاني شده، ميشناسند. بخاطر دارم زماني رفتم سر مزار پدر که ديدم دو پسر نوجوان آمدند سر مزار پدر و خيلي خوشحال بودند که مقبره ملکالشعرا بهار را پيدا کردهاند و من از آنها پرسيدم مگر بهار را ميشناسيد. گفتند بله، شعرهاي او در کتاب ادبيات فارسي ما وجود دارد. در واقع بچههاي ما نيز بواسطه اينکه شعرهاي پدرم از جمله «چشمه و سنگ»، «دماونديه»و... در کتابهاي درسي آنها وجود دارد، با بهار آشنا هستند. او ادامه ميدهد: در حال حاضر نيز سايت ملکالشعرا بهار خيلي به شناخت جهاني او کمک کرده است، حتا خانمي که اين سايت را راهاندازي کرده، در پاريس «انجمن بهار» را پايهگذاري کرده که دربارهي آثار بهار جلسات مختلف ادبي برگزار ميکنند. «چهرزاد بهار» درباره حس خود بعنوان دختر ملكالشعرا بهار اظهار ميکند: هميشه به اسم پدرم افتخار ميکنم. زمانيکه پدرم از دنيا رفت، من 13،14 سال بيشتر نداشتم و خيلي دور از پدر، بزرگ شدم. پدرم سرمايهاي جز نام نيک نداشت که براي خانوادهاش هم اين افتخار را بجا گذاشته است. در تمام آثار پدرم عشقي است كه به آزادي، انسانيت، صلح و وطن وجود دارد. اينها ثروت و سرمايه ماست. پدرم به دنبال وطني آزاد، آباد و باسواد و سربلند بود و آخرين اثر او نيز مجموعه «صلح» بود که آرزو ميکنم اين صلح هم هميشه نصيب ما باشد و احترام به آزادي و عشق به وطن را هميشه دارا باشيم. او سپس درباره اينکه ملكالشعرا بهار هم شاعر، پژوهشگر، روزنامهنگار و سبکشناس بوده است، و از ميان اين وجوه به کدام يک علاقه بيشتري داشته، تصريح ميکند: بيشترين و بالاترين دستاورد ايشان، شعرهايش بود و در درجه اول، ايشان شاعر بود و در درجه دوم، سياست خيلي برايشان اهميت داشت. پدرم ملکالشعرا بهار از همان 18سالگي بخاطر عشق به وطن، آزادي و دموکراسي به سياست روي آورد و ابتدا از مشروطهخواهان حمايت و با ديکتاتوري مبارزه ميکند و بعد از سال1320 به وکالت روي ميآورد و با ظلم رضاشاهي مبارزه ميکند و به زندان ميافتد. در واقع اساس شعرهاي پدرم، مبارزه با ظلم و وطنپرستي بود. سال1313 پدرم از اصفهان به تهران بازميگردد. در همان سال1320 پدر وادار ميشود سياست را کنار بگذارد و بسياري از کتابهاي معروف مثل «تاريخ سيستان» و «تاريخ تطور نثر فارسي» را در طول اين سالها تصحيح ميکند. همچنين در همان سال1320 از مبارزه با ستمگري دست نميکشد و روزنامه «نوبهار» را راه مياندازد که يک سال دوام ميآورد و بعد بسته ميشود که ايشان پس از آن دوباره وکيل مجلس ميشود.
او با بيان اينکه در سال1324 ملکالشعرا بهار وزير فرهنگ ميشود، ميافزايد: اين مسئله يکي از بزرگترين اشتباهات پدرم بود. اما در همين دوره ششماهه وزارت، يکي از مهمترين کارهاي پدر، رياست کنگره نويسندگان و شاعران ايران بود که بعد از آن همچنين کنگرهاي برگزار نشد و اين کنگره بهترين برنامه براي فرهنگ و ادب اين مملکت بود. خيليها علاقه دارند پدر را به حزب توده وصل کنند و ميگويند که کنگره با حزب توده در ارتباط بوده که بايد بگوييم پدرم هيچ ربطي به حزب توده نداشت و چنين چيزي وجود ندارد.
«چهرزاد بهار» که خود متولد سال 1315 است، درباره اين پرسش که آيا «ملكالشعرا بهار» در ايران به خوبي معرفي شده، ميگويد: بله، به نظر من، همه مردم ايران ملکالشعرا بهار را بخاطر شعرهاي معروفش که خيلي زبانزد خاص و عام بود، بويژه تصنيف «مرغ سحر» که جهاني شده، ميشناسند. بخاطر دارم زماني رفتم سر مزار پدر که ديدم دو پسر نوجوان آمدند سر مزار پدر و خيلي خوشحال بودند که مقبره ملکالشعرا بهار را پيدا کردهاند و من از آنها پرسيدم مگر بهار را ميشناسيد. گفتند بله، شعرهاي او در کتاب ادبيات فارسي ما وجود دارد. در واقع بچههاي ما نيز بواسطه اينکه شعرهاي پدرم از جمله «چشمه و سنگ»، «دماونديه»و... در کتابهاي درسي آنها وجود دارد، با بهار آشنا هستند. او ادامه ميدهد: در حال حاضر نيز سايت ملکالشعرا بهار خيلي به شناخت جهاني او کمک کرده است، حتا خانمي که اين سايت را راهاندازي کرده، در پاريس «انجمن بهار» را پايهگذاري کرده که دربارهي آثار بهار جلسات مختلف ادبي برگزار ميکنند. «چهرزاد بهار» درباره حس خود بعنوان دختر ملكالشعرا بهار اظهار ميکند: هميشه به اسم پدرم افتخار ميکنم. زمانيکه پدرم از دنيا رفت، من 13،14 سال بيشتر نداشتم و خيلي دور از پدر، بزرگ شدم. پدرم سرمايهاي جز نام نيک نداشت که براي خانوادهاش هم اين افتخار را بجا گذاشته است. در تمام آثار پدرم عشقي است كه به آزادي، انسانيت، صلح و وطن وجود دارد. اينها ثروت و سرمايه ماست. پدرم به دنبال وطني آزاد، آباد و باسواد و سربلند بود و آخرين اثر او نيز مجموعه «صلح» بود که آرزو ميکنم اين صلح هم هميشه نصيب ما باشد و احترام به آزادي و عشق به وطن را هميشه دارا باشيم. او سپس درباره اينکه ملكالشعرا بهار هم شاعر، پژوهشگر، روزنامهنگار و سبکشناس بوده است، و از ميان اين وجوه به کدام يک علاقه بيشتري داشته، تصريح ميکند: بيشترين و بالاترين دستاورد ايشان، شعرهايش بود و در درجه اول، ايشان شاعر بود و در درجه دوم، سياست خيلي برايشان اهميت داشت. پدرم ملکالشعرا بهار از همان 18سالگي بخاطر عشق به وطن، آزادي و دموکراسي به سياست روي آورد و ابتدا از مشروطهخواهان حمايت و با ديکتاتوري مبارزه ميکند و بعد از سال1320 به وکالت روي ميآورد و با ظلم رضاشاهي مبارزه ميکند و به زندان ميافتد. در واقع اساس شعرهاي پدرم، مبارزه با ظلم و وطنپرستي بود. سال1313 پدرم از اصفهان به تهران بازميگردد. در همان سال1320 پدر وادار ميشود سياست را کنار بگذارد و بسياري از کتابهاي معروف مثل «تاريخ سيستان» و «تاريخ تطور نثر فارسي» را در طول اين سالها تصحيح ميکند. همچنين در همان سال1320 از مبارزه با ستمگري دست نميکشد و روزنامه «نوبهار» را راه مياندازد که يک سال دوام ميآورد و بعد بسته ميشود که ايشان پس از آن دوباره وکيل مجلس ميشود.
او با بيان اينکه در سال1324 ملکالشعرا بهار وزير فرهنگ ميشود، ميافزايد: اين مسئله يکي از بزرگترين اشتباهات پدرم بود. اما در همين دوره ششماهه وزارت، يکي از مهمترين کارهاي پدر، رياست کنگره نويسندگان و شاعران ايران بود که بعد از آن همچنين کنگرهاي برگزار نشد و اين کنگره بهترين برنامه براي فرهنگ و ادب اين مملکت بود. خيليها علاقه دارند پدر را به حزب توده وصل کنند و ميگويند که کنگره با حزب توده در ارتباط بوده که بايد بگوييم پدرم هيچ ربطي به حزب توده نداشت و چنين چيزي وجود ندارد.
به نوشته ايسنا؛ «چهرزاد بهار» در پايان سخنانش درباره خاطرات خود با ملکالشعرا بهار خاطر نشان ميکند: دوره خيلي کوتاهي با پدرم بودم و بعد از اينکه از سفر برگشت و بيمار بود، بايد به ييلاق سفر ميکرد که من در آن دوره همراه پدرم بودم و دورهاي هم که در نياوران زندگي ميکرديم، پدرم از من درخواست ميکرد که يک شعر يا کتاب برايش بخوانم و من آن زمان تازه دوره دبستان را تمام کرده بودم. گاهي اوقات شبها هم به من ميگفتند که روزنامه اطلاعات را برايشان بخوانم. زمان جنگ کشور کره بود، و پدر از من ميخواست اخبار جنگ را برايش بخوانم که همان سال از پدرم خواستند رييس انجمن صلحطلبان شود که شعر معروف «جغد جنگ» را همان سال سرود.