کد خبر 81540
تاریخ انتشار: ۶ آذر ۱۳۹۰ - ۱۶:۴۱

اى عبدالله، چه مى‌گویى در حق جماعتى كه پسر دختر رسول خدا را از سرا و مولدش نفی کرده‌اند و از مجاورت حرم و زیارت تربت محرومش گردانده‌اند و او را ترسانده‌اند تا در موضعی قرار نگیرد و بی گناهی قصد ریختن خونش کرده‌اند؟

گروه فرهنگی مشرق- حسین راه مکه گرفته بود، که عبدالله بن عباس به حضورش رسید و گفت:
ـ مصلحت این‌سان مى‌بينم كه با يزيد بيعت كنى و چنان‌كه در روزگار معاويه صبر پیشه کردی، در ایام یزید نیز چنین کنی، باشد كه از حكم الهى لطيفه‌اى ظاهر گردد كه مقصود تو نیز حاصل آید.
حسین فرمود:
... ـ چه مى‌گویى؟ من آن ني‌ام كه با يزيد بيعت كنم؛ حال آن‌كه رسول خدا در حق او گفته است آنچه گفته است.
عبدالله گفت:
ـ راست مى‌گویى، که من خود از رسول خدا شنيدم كه فرمود در یزید خیری نیست، که او فرزند من و فرزند دختر مرا خواهد کشت...
حسین فرمود:
ـ اى عبدالله، چه مى‌گویى در حق جماعتى كه پسر دختر رسول خدا را از سرا و مولدش نفی کرده‌اند و از مجاورت حرم و زیارت تربت محرومش گردانده‌اند و او را ترسانده‌اند تا در موضعی قرار نگیرد و بی گناهی قصد ریختن خونش کرده‌اند؟
عبدالله گفت:
ـ جز اين نگويم كه کافرند و بی‌نمازند و از خدا غافلند... اما تو ای فرزند رسول، خدای تعالی از کردار ظالمان غافل نباشد، گواهی می‌دهم که هرکس تو را از مجاورت و محاورت جدت منع کند، در آن جهان حظ و نصیبی ندارد.
حسین فرمود:
ـ من نیز شهادت می‌دهم.

*به انتخاب امید مهدی نژاد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس