یکی از خانوادههایی که در سالهای اخیر نامش در جریده مداحی کشور ثبت شده است، خانواده طاهری است که در حال حاضر سه برادر این خانواده هر سه از سرشناسان این راه هستند. حاج محسن طاهری، برادر وسطی برادران طاهری در حال حاضر رئیس خانه مداحان کشور است. در دهه شصت نام حاج محسن بیشتر از خیلی از اسمهای آشنای دیگر در مداحی سر زبانها بود. او امروز بیشتر به شهرستانها میرود و تنور هیئتهای خارج از تهران را گرم میکند. حاج محسن طاهری از آن دسته از مداحانی است که به لوازم و فنون امروزی آشنایی دارد و به قول معروف آپدیت است، این را از صحبت کردنش و اصطلاحاتی که در حرفهایش به کار میبرد هم میشود فهمید.
-انگار مداحی در خانواده شما یک رسم است. کمی از رابطه خانواده طاهری با ذاکری اهل بیت علیهم السلام برایمان بگویید.
پدربزرگ ما مرحوم نادعلی کربلایی، یعنی کربلایی نادعلی طاهری ملبس به لباس مداحی بود. همین لباس بلندی که مداحان قدیمی غالبا به تن میکرد و به آن قبا یا لباده مداحی هم میگویند، خود مرحوم پدر ما هم تا آخر معمولا این لباس را به تن داشت. پدربزرگ ما کم و بیش منبر هم میرفت، یعین اهل ذکر و منقبت اهل بیت علیهم السلام بودند.
مرحوم حاج دایی ما حاج شیخ اکبر نظری تهرانی، از طلبههای مدرسه آقای مجتهدی بود. درواقع ایشان منبری بدون عمامه بود که ما در دوران طفولیت در خدمت ایشان بودیم. من و اخوی حاج آقا مرتضی در كودكي بیشتر با پدرمان مانوس بودیم و در جلسات مختلف هفتگی که ایشان در همان محل زندگیمان، نازی آباد میرفت ایشان را همراهی میکردیم.
برخی از جلسات ماهیانه خانگی را هم با ایشان میرفتیم. پای منبر پدر مینشستیم و به قول قدیمیها پامنبر خوانی میکردیم. یعنی ایشان به هر کدام از اهل بیت علیهم السلام توسلی میکردند و وقتی تمام میشد روی پای ما میزدند که یعنی شروع کن.
شاگردی ما بیشتر در محضر پدرمان بوده. از دوران ده دوازده سالگی هم که در معیت مرحوم حاج آقای کافی بودیم. از سالهای دهه پنجاه تا سال پنجاه و هفت که ایشان براساس آن تصادف ساختگی به رحمت خدا رفتند. ما همراه آقای کافی به شهرهای مختلف و مهدیههای استانها میرفتیم. میشود گفت مرحوم کافی در هدایت ما به شهرهای مختلف و جلسات بزرگتر نقش داشتند و مرحوم پدرمان در فن مداحی و استادی ما.
-این فن مداحی که میگویید بخشهای مختلفی دارد. تربیت صدا و تسلط به تاریخ و مقتل و... هر کدام ازاینها استاد جداگانهای دارند؟
یک مداح باید با همه اینها آشنایی داشته باشد. مداح باید با ادبیات عرب که لازمه مداحی است آشنا باشد. چون خیلی از مقاتل به فارسی ترجه نشدهاند و آنچه که دست ماست و صحیح هم هست به عربی است. خوب یک مداح باید حداقل ادبیات عرب را بداند و بداند که مثلا اگر فتحه و ضمهاش را جابجا بخواند معنی تغییر میکند. مداحان قدیم نوعا یک دوره ادبيات عرب را هم میخواندند.
ما هم یک دورهای با حاج مرتضی مدرسه آقای مجتهدی بودیم. یک مدت هم در قم مدرسه آیت الله مرعشی نجفی. به هر حال اساتید فرق میکنند. یکیاش همین ادبیات عرب و دروس حوزوی است. یکیاش ادبیات فارسی و قالب مداحی است.
استادی که قالب مداحی را یاد میدهد میگوید که مثلا غزلخوانی این قالب را دارد، قصیده خوانی اینگونه باشد، روضه خوانی چه فضایی دارد، بخشهای مختلف نوحه خوانی را میگوید. کسی که استاد میشد همه این موارد را در دل کار به شاگردانش یاد میداد. بحث احادیث و روایات هم بستگی داشت به خود طرف که چقدر بخواهد دنبالش باشد. خیلی از عزیزان با نوارهای دیگران مداح شدند. مثلا یکی به صدای حاج محمد علامه علاقه داشت، کی به صدای حاج ناظم، دیگری به صدای حاج احمد سالک یا دیگر آقایان.
اینها میرفتند نوارها را میگرفتند یا پای منبرهایشان مینشستند و کار میکردند. ما هم غیر از مرحوم پدر از اساتید دیگر هم استفاده کردیم. مثل مرحوم علامه، حاج حسن دولابی، حاج حسن محمدی، حاج احمد شمشیری. از هر باغی یک گلی چیدیم.
-شما با آن سن و سال كم در مهدیه و کنار آقای کافی میخواندید. احتمالا باید خاطره اولین خواندنهایتان را در این فضا به یاد داشته باشید.
برنامه مهدیه صبحهای جمعه بود و دعای ندبه حاج آقای کافی و نوعا شعرهایی هم که خوانده میشد متناسب با حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف بود. یعنی ابتدای خواندن، یک غزل برای امام زمان میخواندیم. ما با آقای کافی در منزلشان که روبروی مهدیه بود آشنا شدیم. من و حاج آقا مرتضی را به منزل ایشان بردند و گفتند که ما میخوانیم ایشان هم خواستند که کمی برایشان بخوانیم. شروع کردیم چند شعر در خصوص حضرت حجت خواندن.
ایشان یکی یک کتاب اعیان الشیعه مرحوم جبل عاملی به من و اخوی هدیه کردند. یک بیست تومانی هم لای هر کتاب گذاشته بودند.
بعد مرحوم کافی گفتند که ما را به مهدیه بیاورند و درحین خواندن، ایشان به ما اشاره میکردند و ما کنار منبر چند دقیقهای میخواندیم. حتی یادم هست یک ندبهای را ایشان در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها خواندند. روز اربعین بود و جمعیت عظیمی از شهرهای مختلف از شب قبل آمده بودند و جا گرفته بودند. آن ندبه بیش از سه ساعت طول کشید.
آنجا هم من و حاج مرتضی خواندیم. معمولا هم خوانی میکردیم. تشویقهای آقای کافی خیلی موثر بود. -برخورد مردم چگونه بود؟ اینکه دو نوجوان همراه آقای کافی باشند و در چینین مجالس پرجمعیتی بخوانند شاید در نگاه اول کمی عجیب و جالب باشد. استقبال مردم عجیب بود. اگر حمل برخودستایی نباشد، خیلی از جمعیت آن روز آمده بودند که این منظره را ببینند. برایشان خیلی تازگی داشت که دونوجوان با هم مداحی بکنند.
-کمی بیاییم جلوتر تا به انقلاب برسیم. بعد از انقلاب میتوان گفت غیر از آقای آهنگران شما تنها مداحی بودید که چند بار محضر امام خواندهاید. چه شد که برای خواندن در جماران انتخاب شدید؟
ما یک شوخیای با حاج صادق آهنگران میکردیم. ایشان با یک مجلهای مصاحبه کرده بودند و گفته بودند که سه بار خدمت حضرت امام خواندهاند. من ایشان را دیدم و گفتم که آقای آهنگران من هم سه بار محضر امام خواندهام، اما شما سه بار خواندی سردار شدی، من هم سه بار خواندم چيزي نشدم، که آقای آهنگران به شوخی گفت آن موقع که تقسیم میکردند نیامدی برداری.
یک بارش که همان جلسه عاشورای مشهور است که معمولا روزهای عاشورا یا روز رحلت امام(ره) از تلویزیون پخش میشود. من در آن فیلم یک جوان لاغراندام بیست و دوسه ساله هستم که با غزلی از حاج علی انسانی شروع کردم. غزلی بود مربوط به وداع که میگوید «مران یک دم ببین اکنون وفای دختر خود را/ ز روی اسب خود بر زیر پا افکن سر خود را».
به محض خواندن ما امام دستمالشان را درآوردند و شروع کردند به گریه کردن. بعدش هم یک نوحهای خواندم و بعد هم مرحوم آقای کوثری فیض دادند. یک بار دیگرش با مرحوم آقای امانی همراه اصناف تهران رفتیم خدمت حضرت امام(ره).
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام بود که در تیتراژ خبری ساعت دو آن ملاقات و خواندن ما به عنوان اولین خبر پخش شد. یک بار هم با بسیج ادارات به جماران رفتیم. دفتر امام(ره) ما را دعوت میکرد. ما دهه عاشورا در مسجد جامع بازار با شیخ حسین انصاریان و حاج منصور ارضی برنامه داشتیم. یک روز از دفتر امام آمده بودند و به حاج منصور گفته بودند که بیاید روز عاشورا در جماران بخواند اما حاج منصور جلسه داشت و نمیتوانست.
من در وضوخانه مسجد داشتم وضو میگرفتم که آقای حاج علیرضا اکبری که مدیر روابط عمومی دفتر بودند و الان هم از دوستان ما هستند آمدند جلو و پرسیدند فلانی شما هستید؟ گفتم بله، گفتند ما از بیت آقا آمدهایم، شما میآیید عاشورا برای امام بخوانید؟ گفتم چه افتخاری از این بالاتر.
ایشان پیگیری کرد و قرار شد روز عاشورا در جماران بخوانیم. البته آن سال که بنده عاشورا خدمت امام(ره) خواندم، دیگر به جلساتی که وعده کرده بودم نرسیدم. جلسات روز عاشورامان از صبح زود شروع میشد. من آن موقع از نازی آباد با موتور وسپا حرکت میکردم و ابتدا میآمدم به مسجد امیرالمؤمنين(ع) آیت الله علوی و حدود طلوع آفتاب زیارت عاشورا میخواندم. بعد از آن میآمدم هیئت دیوانگان حسینی. بعد میرفتم هیئت اباالفضلیها و مسجد علی(ع) که مسجد حاج شیخ حسن کافی بود، روبروی قصر دشت. بعد از آن میرفتم بازار و آخر هم مسجد جامع. آن روز که رفتم خدمت امام(ره) به جلسات خودم نرسیدم. سال بعدش که آقای توسلی زنگ زدند برای عاشورا كه من دیگر عذرخواهی کردم، ایشان گفتند که چطور؟
خیلیها آرزویشان است که خدمت امام(ره) بخوانند، گفتم من هم مایه افتخارم است اما پارسال که آمدم به جلسات دیگر نرسیدم. بالاخره هیئتیها چشم به راه هستند و دوست دارند که مداحشان روز عاشورا دیگر لنگشان نگذارد. این شد که حجت آقای کسری که از مداحان خوب و بنام شمیران هستند و الان هم چند سالی هست در خانه بستری هستند، ایشان با تیم بچههای شمیران رفتند و حسینیه جماران و خواندند.
جز بنده و آقای آهنگران و آقای کسری یک بار هم آقای موسوی قهار آن سرود معروف شهیدم من شهیدم من را، پیش امام خواندند. من خدا را بخاطر این توفیق شاکر هستم و در کارنامه مداحیام هیچگاه آن برنامه را فراموش نمیکنم.
-با توجه به اینکه شما محضر حضرت امام(ره) خواندهاید مداحی کردن پیش بزرگان چه دقتهایی را میطلبد؟
حضرت امام(ره) مثل مقام معظم رهبری خودشان شاعر بودند و ریزه کاریها را دقت داشتند. البته هميشه باید دقت شود مقتلی که خوانده میشود اشتباه نداشته باشد. شعر فاخر، با معنا و بدون تحریف باشد. حتی نوحه را باید دقت کرد که چه مضامین و چه آهنگهایی دارد.
باید حواست باشد که چه جایگاهی داری. مداح باید مخاطبش را بشناسد. البته من خدمت مقام معظم رهبری هم خواندهام. منتها در سالهای اخیر چون دهه عاشورا کاشان برنامه دارم دیگر نمیرسم که به محضر ایشان مشرف شوم.
البته مداح باید بداند که قبل از هر مستمعی خود حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها و خود معصومین علیهم السلام در مجلس حاضر هستند و قرار است که در محضر امام عصر بخواند. این اگر اعتقاد یک مداح شد در مجالس معمولی هم این دقتها را به کار میبندد. شعرهاتان را ازکجا انتخاب میکنید؟
من و حاج آقا مرتضی بیشتر از شعرای مشهد مثل حاج رضا موید بهره گرفتیم. گرچه اساتیدی مثل حاج آقای انسانی و حاج آقای سازگار اشعار بسیار محکم و روانی داشته و دارند. حاج آقای سازگار در مقاطع مختلف اشعار مناسبی داشته و بار سنگین این کار امروز بر دوش امثال آقای سازگار هست و ایشان هم خوب اداره کردهاند.
حاج آقای انسانی هم قصاید و غزل مراثیهاشان عالی است. دقتهایی که ایشان در شعر دارند در سطح بالایی است و از بزرگانی مثل صائب بهرههای فراوان گرفتهاند. اگر ما از امثال ایشان کم بهره بردهایم تنبلی خود ماست. اما ما بیشتر با اشعار مؤید مانوس بودیم.
ایشان از اول انقلاب و در مقاطع مختلف مثل جنگ اشعاری برای حوادث مختلف داشتهاند که بعضی از آنها در دیوانشان آمده است. من و حاج آقا مرتضی که میرفتیم مشهد بعد از اینکه دست ایشان را به عنوان سادات و بزرگتر و شاعر آیینی میبوسیدیم ایشان آنقدر اخلاص داشتند که دفتر شعر دست نویسشان را در اختیار ما قرار میدادند و میگفتند ببرید بنویسید و بعد بیاورید.
ما هم یک وقتهایی میبردیم و اصلا کپی میکردیم و در جلسههای مختلف از آن استفاده میکردیم. البته در مشهد مرحوم استاد قاسم ثابت، مرحوم آقای صاحب کار، مرحوم آقای آذر و بزرگواران دیگری هم بودند. ادبیات در مشهد در سطح بالایی است. حتی بسیاری از آقایان اهل منبر که به ادبیات تسلط دارند در حوزه مشهد تحصیل کردهاند.
-ظاهرا شما خودتان هم دستی در شعر دارید و شعرهایتان هم در مجالس خوانده شده.
من که نسبت به آقایان شعرا کار آنچنانی ندارم و کم و بیش برای دل خودم یک چیزهایی گفتهام. بعضی وقتها حالی داشتهام مثلا مشرف شدم به مشهد یا مکه و مدینه و یک چیزهایی روی کاغذ آوردهام که بیشتر درد دل خودم بوده.
در ایام جنگ هم برای برخی از شهدا شعرهایی گفتم. مثل شهید همت، شهید دستواره و شهید کریمی و بعضی شهدای لشگر ۲۷ که ما بیشتر با آنها مانوس بودیم. تخلص شعریام «سوخته» بود که بعد به مناسبتی شد «سوخته دل» و الان هم «همراز» است.
گفتم که «کردی از سوخته دل همرازم/هرچه دادی به همان مینازم». همین چند شب پیش در برنامه جشن رمضان شعری خواندم که از خودم بود. «یک شب اگر به خواب من آیی چه میشود/ یا پرده از رخت بگشایی چه میشود/ صدها عزیز مصر گرفتار خال تو/ آن خال دلربا بنمایی چه میشود/ زنگار معصیت بگرفته دل مرا/ این دل زمعصیت بزدایی چه میشود»
-میتوان گفت که در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، بدون غلو شما یکی از معروفترین و محبوبترین مداحان کشور بودید، بهطوری که بعضیها میامدند دم در مسجد جامع بازار میایستادند تا شما را ببینند. مشهوریت و پرطرفدارا بودن در دستگاه امام حسین علیهالسلام چه فرقی با دیگر شهرتها باید داشته باشد؟
شهرت اگر شهرت خوب باشد و انسان را به یک شاهراه هدایت برساند و باعث شود که انسان برای دیگران هم مفید باشد، حسن شهرت است. اگر هم خدای نکرده کسی بخواهد از این شهرت سوءاستفاده کند و این شهرت حائلی شود بین خودش و دیگران، فکر کند این مساله وجه امتیازی است برای او، دیگران را به حساب نیاورد و منیت بیاید وسط که به تعبیر حضرت امام(ره) این من شیطان است، این میشود سوء شهرت و انسان را از اهل بیت علیهمالسلام دور میکند.
خدا را شاکریم که اگر به هرحال در آن برهه شهرتی ایجاد و باعث شد که خیلی از عزیزانی که الان در این وادی بهنام هستند به این مسر گرایش پیدا کنند.
-بالاخره یک اتفاقی میافتد که کسی محبوب میشود و طرفدار پیدا میکند. شما خودتان دلیل این معروف شدن را چه میدانید؟
یک علت محبوبیت در هر رشته و تخصصی برخورد خوب با مردم است. امام مجتبی علیهالسلام در یک روایت مختصری که من هیچ وقت فراموش نمیکنم میفرمایند که «انّ احسن الحسن الخلق الحسن» بهترین بهترینها اخلاق خوب است. انسان باید اخلاقش را خوب بکند و با مردم خوب برخورد کند، همان برخوردی که ما در سیره اهل بیت علیهمالسلام میبینیم كه با برخورد حسنه حتی دشمنانشان را به خودشان جذب میکردند. با همه باید خوش برخورد بود، نه اینکه نگاه کنیم ببینیم طرفمان یک آدم معروفی هست یا نه، یک مداح یا واعظ مشهور است یا نه یا یک شخصیت سیاسی و مملکتی. اگر کسی این تعامل خوب را با مردم داشت به اعتقاد من اين یک برگ برندهای هست برای خودش.
جلسات مسجد جامعتان تا کی ادامه داشت و چه شد که تمام شد؟
جلسات مسجد جامع بیشتر اوجش در دهه شصت بود. ایام جنگ بود و نوعا دوستانی هم که آنجا میآمدند بچههای جنگ بودند. شاید بشود گفت که حدود پانصد نفر از آن جمعیت شهید شدند. جنگ تمام شد و رفته رفته آن جلسات به جلسات دیگری مثل شبهای سهشنبه حاج شیخ حسین انصاریان در حسینیه همدانیها که بحثهای معارفی بود، تبدیل شد که آنجا بنده و حاج منصور ارضی میخواندیم.
الان هم جلسات ندبه صبح جمعه را داریم. یک جلسه هم دوشنبه شبها در هیئت امالائمه داریم که اگر تهران باشم در آن شرکت میکنم. بنده و حاج مرتضی و دوستان دیگر جزء هیئت موسس و هیئت امنای این هیئت هستیم.
-شما خیلی از جلساتتان در شهرستانها برگزار میشود. اینکه به خارج از تهران میروید علت خاصی دارد؟
من احساسم این است که وظیفه امروز من این است که بیشتر به خارج از تهران بروم و در شهرستانها کار کنم. در تهران هیئتهای زیاد و مهمی هست، اما آن آقایی که در گراش، نقطه جنوبی استان فارس زندگی میکند هم حق دارد که از یک هیئت خوب بهره ببرد. مداحان معروفی که الان در تهران هستند خودشان هیئت دارند و نمیتوانند جلسهشان را رها کنند و به جاهای دیگر بروند.
بنده و حاج آقا مرتضی به قول معروف خودمان را سپر بلای دیگر عزیزان کردیم و تا آنجا که وقت داشته باشیم به شهرستانها میرویم. بنده به برخی از دهات دور رفتهام که شاید باورتان نشود. من اگر بگویم فراشبند، شاید شما اصلا اسمش را هم نشنیده باشید. یکی از توابع شیراز است که میخواستند یک شهید گمنامی را در آنجا دفن کنند و سپاهش من را برای این مراسم دعوت کرد.
اگر فرصت باشد و قرار قبلیای نداشته باشم به این جور جاها میروم و هیچ وقت هم دنبال عدد و رقم که کجا چقدر میدهند یا چگونه پذیرایی میکنند و این جور حرفها نبودهام.
نظرم این است که وظیفه ما نوکری است و سیدالشهدا علیهالسلام هم همیشه آقایی کردهاند و خودشان به بهترین نحو به نوکرشان میرسند. حتی شده جایی رفتیم و مدیر کل زندانهای آنجا گفته که بیایید برای زندانیها بخوانید. من در راه به این فکر میکردم که برای این جمعیت چه شعری مناسب است و یک شعری از صابر همدانی بهخاطرم آمد و برای زندانیها خواندم. صابر همدانی گفته بود که «ایهاالناس کار بد مکنید/بهر خود راه چاره سد مکنید/حسد از صفات شیطانی/صفت خویش را حسد مکنید» چیزهایی بود که مناسب آن جمع بود. خود این از فنون بلاغت است که انسان بداند در کجا چه بخواند. حتی یک مداح باید عروسی خوان و ختم خوان هم باشد. البته اینها همه کمک اهل بیت علیهمالسلام است.
-ظاهرا شما در طول سال سفرهايی هم به خارج از کشور دارید. فضای جلسات در خارج از ایران چه تفاوتی با داخل دارد؟
معمولا در ایام خاصی مثل ماه مبارک یا محرم و فاطمیه، به کشورهای خارجیدعوت شدهایم. هم به کشورهای عربی حوزه خلیج رفتهام و هم از سال شصت به بعد به اروپا، آمریکا و کانادا و دیگر کشورها رفتهام. شور و حالی که من در بچههای آمریکا دیدم دیدنی بود. جوانهایی که مثلا در واشنگتن بهدنیا آمدهاند و همانجا رشد و تحصیل کردهاند، اما تیپشان مثل بچه هیئتیهای خودمان است.
توی ماشینهای اینها که مینشینی میبینی که سیدیهای مداحی گذاشتهاند و گوش میدهند. چون که اینها در محیطی هستند كه از این مسائل نسبتا محروماند. خدا را شکر در چند سال اخیر بابش باز شده است که رفتوآمدهایی انجام شده است و مداحان و روحانیت به این کشورها رفتهاند. الان در آمریکا چهار هزار مرکز اسلامی داریم.
ما سالها به منهتن نیویورک میرفتیم. همانجایی که برجهای دوقلوی کذایی آنجا بودند. در آن خیابان روزی را داشتند به اسم «حسین دی» كه یکشنبهای بود که در دهه محرم قرار میگرفت. گاهی این یکشنبه میشد شب چهارم محرم و گاهی هم میشد شب عاشورا یا تاسوعا. جمعیت مفصلی از کشورهای مختلف مثل ایران، عراق، پاکستان و لبنان میآمدند. از همه ابزار عزاداری هم که در ایران است مثل تعزیهخوانی و شبیه خوانی و علم و کتل استفاده میکردند.
- به زبانهاي دیگری هم میخوانید؟
یک وقتهایی شعرهای عربی خواندهام. چون بیشتر عربها شرکت میکنند. انگلیسی هم در حد محاوره اگر لازم بوده استفاده کردهام. اما اکثرا به همین زبان فارسی خودمان بوده. يك بار مسابقه فوتبالی بود در ورزشگاه آزادی بین ایران و ژاپن و این برنامه افتاده بود به دوازدهم محرم. من را دعوت کردند برای خواندن. من هم با عبا رفتم که عکسهایش هست.
صدهزار جمعیت بلند شدند و عزاداری و سینهزنی کردند. بعدا فیلمش را که دیدم، دیدم ژاپنیها هم دارند گریه میکنند. خیلی عجیب است. این نام سیدالشهدا عليه السلام است که اثر خودش را گذاشته بود.
-بعضی از مداحانی که الان مورد توجه نسل جوان هستند خودشان را مدیون شما و حاج مرتضی طاهری میدانند و شاگرد شما بودهاند. الان از شاگردانتان راضی هستید؟
استغفرالله. بیشتر این آقایان جد و جهد و استعداد خودشان کمکشان کرد تا امروز به اینجا رسیدهاند. انشاءالله خدا از همه ما راضی باشد. الان در خانه مداحان کلاسهایی در طول هفته برگزار میشود. یکی از اهداف خانه مداحان همین آموزش اصولی مداحی است. البته واقعا خودم فرصتش را ندارم که کلاس برگزار کنم. اما هنوز ارتباط آموزشی داریم. بسیج مداحان که دورههای آموزشی میگذارد، چند ساعتی هم به من اختصاص میدهند و بیشتر هم پرسش و پاسخ است.
-در بازار رنگین سبکها، برای نوحه خواندن یا سرود خواندن چه کار میکنید؟
ببینید ما نمیتوانیم که در اعیاد سرود نخوانیم. اما سعی میکنیم که سبکها فاخر باشد. اول مورد رضای خدا و اهل بیت علیهمالسلام باشد. بعد هم جمعیت به هرحال حق دارند که از آن مجلس شاد بیرون بیایند. مستمع باید احساس استغنا کند و دستپر از مجلس بیرون برود. خلاصهاش به دلشان بچسبد. نه رومی رومی، نه زنگ زنگی. حلقه وصلی هستیم بین پیرغلامان و جوانترهایی که تازه شروع کردهاند. یعنی نه خیلی قدیمی میخوانیم که برای جوان امروزی کسل کننده باشد، نه اینکه بعضی از سبکهای غیر استاندارد امروز را میخوانیم. یک بار در هیئتی همه دعاهای آخر جلسه را عربی خواندم.
یک جوانی آمد گفت مگر ما عربیم که شما دعاها را عربی میگویید؟ من دیدم که حق با اوست. من باید دعاهایی بکنم که او هم متوجه شود. جوانی هم که آمده هیئت میخواهد انرژیاش را تخلیه کند. یک وقت این انرژی در مجلس حرام تخلیه میشود، اما یک وقت در مجلس اهل بیت علیهمالسلام است. این آمده که شب تولد معصوم شاد باشد. اگر قرار باشد شب عید هم همهاش را روضه بخوانیم و گریه کنیم که آن جوان زده میشود.
منبع: ماهنامه خيمه شماره 81