کد خبر 77429
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۰ - ۱۷:۱۴

اشعار آیینی بمناسبت 9 ذی الحجه سالروز شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع)

اینان که حرف بیعت با یار میزنند
آخر میان کوچه مرا دار میزنند

اینجا میا که مردم مهمان نوازشان
طفل تو را به لحظه دیدار میزنند

این کوفه مردمش ز مدینه شقی ترست
یعنی کسی که باشد عزادار میزنند

دیدم برای آمدنت روی اُشتران
چندین هزار نیزه فقط بار میزنند

اینجا برای کشتن طفل سه ساله ات
هر لحظه حرف سیلی و مسمار میزنند

فتوای: خون نسل علی شد حلال را
هر شب به روی مأذنه ها جار میزنند

آقا نیا که آخرش این شور چشم ها
تیری به صحن چشم علمدار میزنند

سر بسته گویمت که پریشان زینبم
حرف از اسیر کوچه و بازار میزنند

می ترسم از دمی که یتیمان تو حسین
پائین پای نیزه ی تو زار میزنند

این کوفه آخرش به تو نیرنگ میزند
حتی به رأس اصغر تو سنگ میزنند

 مهدی نظری

*****************

کاش میشد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم

مرد این شهرم و به پیر زنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم

من نمیخواستم علت دلواپسی
حضرت زینب کبری شوم... انگار شدم

من در این خانه تو در خانه خولی
تازه با تو همسایه دیوار به دیوار شدم

کاش میشد بنویسم کفنی برداری
کفنی نیست اگر پیرهنی برداری

 
علی اکبر لطیفیان

*******************

دل این شهر برای نفسم تنگ شده
جان من کوفه میا کوفه دلش سنگ شده

خوب گشتم همه جا را خبری نیست میا
همه شادند دوباره خبر جنگ شده

 آب و جارو شده این شهر برای سر تو
کوچه هاشان همه پاکیزه و کم سنگ شده

همه جا صحبت از غارت اموال شماست
به خدا بیعتشان حقه و نیرنگ شده

به گمانم که نمی بینمت و می میرم
اشک من با شرر خنده هماهنگ شده

دو سه شب پیش به دروازه دو قلاب زدند
که نگاهش به تماشای شما تنگ شده

دم مغرب همه رفتند و مرا دور زدند
حرمت نائب بی یار تو کمرنگ شده

محمد سهرابی

**********************

 به تنم عطر غریبانه ی سیب است هنوز
دل من منتظر روی حبیب است هنوز

ولی ای کاش نیایی که دلم میگیرد
قول مردانه ی این خطه عجیب است هنوز

کوفه هر گوشه ی خود رنگ خوارج دارد
خاک این شهر پراز مکر و فریب است هنوز

ناله ای گنگ میان دل نخلستان است
وعلی در همه ی شهر غریب است هنوز

از همان کودکیم نذر شما بودم من
قاصدک مثل فدیم است نجیب است هنوز

تا دم رفتنم از عشق نمی پرهیزم
به تنم عطر غریبانه ی سیب است هنوز...


محسن کاویانی

********************

كوفه بهر قتل من اصرار دارد يا حسين
كوفه بر بغض علي اقرار دارد يا حسين

كوچه هاي كوفه همرنگ مدينه گشته اند
دربهاي بسته چون ديوار دارد يا حسين

 موقع افطار هم كوفه به من  آبي نداد
سفره اي خشكيده در افطار دارد يا حسين

كاش من مهمان يك قوم مسيحي مي شدم
كوفه رسمي بدتر از كفار دارد يا حسين

در ميان كوچه مي گردم دعايت مي كنم
مسلم تو ديده اي خونبار دارد يا حسين

تا كه حج تو شكست از من لب و دندان شكست
كوچه گرد كوفه حالي زار دارد ياحسين

دست كوفه از علي كوتاه مانده حاليا
با علي اكبر تو كار دارد يا حسين

 کاش با ام البنین می ماند در خانه رباب
شهر کوفه حرمله بسیار دارد یا حسین

او فقط تیر سه پردر ذبح صیدش می زند‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍
در شکارش شیوه ای قهار دارد یا حسین

نیزه های حمل سر را هم سفارش داده اند
راس پاکت قصه ای دشوار دارد یا حسین

کوفه آغاز مصیبتهای زینب می شود
گریه ها در کوچه و بازار دارد یا حسین

جواد حیدری

************************

شبگرد كوفه


آن روز كوفه حال و هوايي غريب داشت
وقتي نگاه ها همه بوي فريب داشت

تنها ترين مسافر شبگرد كوفه بود
آن زائري که همره خود عطر سيب داشت

وقت عبور از صف آهنگران شهر
بر روي لب ترنم أمن يجيب داشت

 با ديدن سه شعبه و سر نيزه هايشان
ديگر خبر ز روضه‌ی شيب الخضيب داشت

مجنون و سر سپرده‌ی مولاي خويش بود
يعني تنش براي جراحت شكيب داشت

دارالإماره تشنه‌ی خون شهيد بود
آن روز كوفه حال و هوايي غريب داشت

پيوست عاقبت سر او با سر امام
در كاروان كرب و بلا هم نصيب داشت

یوسف رحیمی

*********************

چه کنم؟  نامه   نوشتم که بیایی کوفه
کاش برگردی ازاین راه ونیایی کوفه

درشب عیدخضابی بکنم مستحب است
بسته بر صورت من به چه حنایی کوفه

بین یک کوچه  باریک  گرفتار  شدم
کرده برپا چو مدینه چه عزایی کوفه

وای  اگر  آیه   قرآن  وسط  راه  افتد
وای آن هم وسط  راه چه جایی کوفه

نگذارم  که  شود  حج  تو  بی  قربانی
بین  بازار  به  پا  کرده  منایی  کوفه

گر به  جسم  پدر  تو  نرسیده  دستش
می کند با تن من عقده  گشایی  کوفه

موی  آشفته   من  تحفه  بازار  شده
زده بر موی سرم دست گدایی کوفه

فکر زینب کن و تادیر نگشته برگرد
آسمانش  بدهد بوی جدایی کوفه

صف کشیدند همه تیر سه شعبه بخرند
بر کماندار دهد قدر و بهایی کوفه

هرکه قب قب بزندجایزه اش بیشتراست
حرمله کرده به پا زمزمه هایی کوف

شرط بستند سر چشم  علمدار  حرم
صحبت ضرب عموداست به جایی کوفه

زیر  چادر گره  مقنعه  را محکم  کن
که  ندارد به خدا شرم و حیایی  کوفه


قاسم نعمتی

************************

خورشید کرده ره گم در کوچه های کوفه
پا جای پای ماه است در جای جای کوفه

از بس به نای مسلم آوای واحسیناست
بوی حسین آمد از کربلای کوفه

اشک یتیم ریزد آه غریب خیزد
بر هر دو این دل شب گرید فضای کوفه

ای در کنار کعبه گردیده کربلایی
مسلم دهد سلامت از نینوای کوفه

مهمان غریب و خسته ، درها تمام بسته
از آن جفای کوفی ، از این وفای کوفه

گفتم به کوفه آیی ، ای وای اگر بیایی
زینب اسیر گردد در کوچه های کوفه

آیینه وجودم گردید لاله باران
بارید بر سرمن سنگ جفای کوفه

شمشیر و سنگ چیدند در سفره بهر مهمان
دارست بام و کوچه مهمانسرای کوفه

وقتی علی در این شهر از من غریب تر بود
ای کاش میشد از بن ویران بنای کوفه

ای شهریار عالم کوفه میا که ترسم
بر نی سرت بخواند قرآن برای کوفه

استاد حاج غلامرضا سازگار

*********************

گر سر ما به قدوم‌ تو دوان‌ خواهد شد
دوش‌ ما راحت‌ از این‌ بار گران‌ خواهد شد

به‌ بلندای‌ قدت‌ بر سر تو سلامی‌ دادم‌
زین‌ بلندی‌ ادب‌ مسلم‌ عیان‌ خواهد شد

از خدا خواسته‌ام‌ ذبح‌ منای‌ تو شوم
زده‌ام‌ فالی‌ و امروز همان‌ خواهد شد

قسمتم‌ نیست‌ که‌ نوشم‌ قدحی‌ آب‌ روان‌
عید قربان‌ من‌ اکنون‌ رمضان‌ خواهد شد

به‌ دو ابروی‌ تو سوگند که‌ در مکه‌ بمان‌
ورنه‌ هر قبله‌نما رقص‌ کنان‌ خواهد شد

بر سر دار الاماره‌ جگرم‌ می‌سوزد
که‌ جگر گوشه ی‌ زهرا به‌ سنان‌ خواهد شد

سنگ‌ بر روی‌ هلال‌ تو نماید حلال‌
سر تو بر سر دروازه‌ نشان‌ خواهد شد

چون‌ سر نی‌ سر گیسوی‌ تو بی‌ تاب‌ شود
"نفس‌ باد صبا مشک‌ فشان‌ خواهد شد"

زینب‌ خسته‌ هراسان‌ سکینه‌ بشود
"چشم‌ نرگس‌ به‌ شقایق‌ نگران‌ خواهد شد"

روزی‌ آید که‌ کشی‌ تیر برون‌ از دل‌ خویش
‌ قامت‌ زینب‌ از این‌ غصه‌ کمان‌ خواهد شد

***************

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ياسر (SUZUKI 1000) ۱۷:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۴
    0 0
    چون میسر نشود فرصت دیار شما ما که رفتیم خداوند نگهدار شما نامتان روی علم بود و زدستم افتاد کاش برداردش از خاک "علمدار" شما خسته بودم اگرم دست به دیواری رفت ورنه تکیه نکنم جز سر دیوار شما دیده پنجره بسته است به دیدار بهار دام پاییز کمین کرده به گلزار شما باد هم از نفس افتاده و یاری نکند شرح حالی دهد از پیک سر دار شما جان آقا نکند "تشنه" بیایی اینجا آب هم نیست در این شهر طرفدار شما پشت هر بام کمین کرده کسی منتظر است سنگها دیده به راهند به دیدار شما آخرین جمله دلداده تان خواهشی است باز گردید ؛ خداوند نگهدار شما ...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس