چند شعر سپيد از علي داوودي درباره جنگ که خبرگزاري فارس منتشر شده است:
چگونه ميگذرد روزهايت
چه ميگذرد از اين شيلنگها
اين کپسولهاي اکسيژن از کجا ميآيند
*
تنها سينه سوختن
کوچههاي حلبچه نبود
عطر حرمسراها و حرامزادههاي چت هم بود
و رقاصاني که زير نعشت سينه بزنند
«چشاي سياه تو قربون»
باخت تيم ملي هم بود
و بخشنامههايي نابالغ
براي خصوصي کردن بخش عمومي و بالعکس
تو از ياد نميروي
مخصوصاَ از ياد آنها
که دارند ميآورند
فنآوري آنفلوانزاي مرغي را
که خروسها را عقيم ميکند
و به هر کدام يک دستگاه «کاندوليزا رايس» ميدهد
دارند ميآورند ورژن جديد ماکروسافت را
با سه برنامه دهکده جهاني
و جنگهاي جهاني
و جام جهاني
بعضيها ماسک ميزنند
و فيلتر ميکنند که گربه است انشاءالله
و شاخکهاي هوايي شان
شيطان را رديابي ميکند
ميگويند: تو حق حضور نداري در خيابان
کنار نام خودت
که چنين آمدهاي بيماسک و با ايثار...
پنجره را ببند
پرده را بکش
و دور از اينهمه چشم بسته
بخواب!
***
آنها خرما ميخواستند
با نخلهاي ما ازدواج کردند
با تانک و نارنجک به خواستگاري آمدند
روي شناسنامههامان رفتند
*
از کودک چه ميماند؟
- اسباب بازيهايش
از مادر؟
- يادش
از برادر
- شايد مزاري
از پدر
- ادامه خونش بر خاک!
در رگهاي سوخته زمين
تو از ياد نميروي /مخصوصاَ از ياد آنها /که دارند ميآورند /فنآوري آنفلوانزاي مرغي را /که خروسها را عقيم مي کند