شهید کاوه

علی شعبانیان جوان‌ترین فرمانده گردان لشکر ویژه‌ شهدا به فرماندهی شهیدمحمود کاوه بود. این رزمنده دلاور با 93 ماه سابقه حضور در مناطق عملیاتی خاطرات بکر و زیبایی از شهید کاوه دارد که...

گروه جهاد و مقاومت مشرق - علی شعبانیان جوان‌ترین فرمانده گردان لشکر ویژه‌ شهدا به فرماندهی شهیدمحمود کاوه بود. این رزمنده دلاور با 93 ماه سابقه حضور در مناطق عملیاتی خاطرات بکر و زیبایی از شهید کاوه دارد که همین امر دلیل گفت‌وگوی شبانه ما با او شد تا از سال‌ها در رکاب بودنش با سرداری چون محمود کاوه بیشتر بدانیم و بپرسیم که چرا این شهید بزرگوار در بین نیروهایش محبوبیتی کم نظیر داشت؟ پرسشی که شعبانیان در جواب می‌گوید: شهید کاوه عاشق رزمندگان، شهدا و «چریکی پاکباخته و دلباخته به اسلام» بود.   ادامه گفت‌وگو با همرزم شهید کاوه را در قالب روایت زیر پیش‌رو دارید.

 


 فرمانده‌ای کامل
شهید کاوه فرمانده‌ای کامل بود که از لحاظ نظامی به حد کمال رسیده بود. حتی برادران ارتشی هم این موضوع را تأیید می‌کردند. شهید آبشناسان درباره ایشان می‌گفت: «اگر در دنیا یک چریک پاکباخته و دلباخته به اسلام و حضرت امام وجود داشته باشد، محمود کاوه است و هر رزمنده‌ای که بخواهد خوب، پخته و آبدیده شود، باید با تیپ ویژه شهدا پیش برود.» شهید کاوه از لحاظ تقوا و استقامت و از لحاظ صبوری در کردستان که جنگ نامنظم و نامتقارن جواب می‌داد، در هیچ صحنه‌ای کم نمی‌آورد.  کاوه از زمانی که وارد سپاه شد، مربی آموزش بود. ایشان با پیروزی انقلاب به سپاه پیوست و یک دوره شش ماهه چریکی را هم پشت سر گذاشته بود، به همین دلیل به آموزش نظامی برادران بسیج و سپاه می‌پرداخت. با شروع جنگ هم به اتفاق بچه‌های خراسان به جبهه جنوب رفت، اما چون پادگان نظامی به مربی نیاز داشت، این شهید بزرگوار به پادگان آموزشی فراخوانده شد. مدتی بعد به خاطر اشتیاقی که به حضور در جبهه‌ها و دفاع از شرف و ناموس کشور داشت، با جلب نظر فرمانده وقت باز رهسپار کردستان شد. وی   همراه تعدادی از برادران پاسدار برای آزادسازی شهر بوکان وارد کردستان شد و از همان ابتدا استعداد فرماندهی‌اش را بروز داد و فرماندهی یک گروه 12 نفره را برعهده گرفت.
 نوجوانی چابک
شهید کاوه از ابتدای زمانی که وارد سپاه و کردستان شد نوجوانی چابک و از لحاظ سیستم بدنی برجسته و کامل بود. از آنجایی که کردستان و جنگ در جبهه‌های غرب کشور نیاز به چابکی بدن و ورزیدگی تن داشت، بدنش در چنین مناطقی جواب می‌داد. ایشان به خاطر همین خصوصیات خیلی سریع رشد کرد و در مدت کوتاهی به سمت فرماندهی عملیات سپاه سقز انتخاب شد. در این زمان کاوه موفق شد با تعداد کمی نیرو منطقه مرزی بسطام را با شجاعت و چابکی و طرح‌ریزی دقیق عملیات، آزاد کند.
از خصوصیات دیگر شهید این بود که با تاکتیک‌ها و تکنیک‌های کومله و دموکرات به خوبی آشنا بود و آنها را خنثی می‌کرد و به بچه‌های خودش نحوه مقابله با چنین دشمنانی را آموزش می‌داد. ویژگی دیگر شهید کاوه اهمیت دادن به آموزش نیروها بود. او هر روز از ساعت شش تا هشت صبح به بچه‌ها نرمش می‌داد و بعد از نرمش با بچه‌ها بدنسازی کار می‌کرد. روزهایی که مأموریت یا عملیاتی نبود، روی تک‌تک نیروها از لحاظ بدنسازی کار می‌کرد. او در این کار بسیار جدی بود و روی نیروهایش آنقدر کار می‌کرد که این نیروها در شرایط سختی آماده مقابله با دشمن می‌شدند و در برابر ضدانقلاب در شرایط سخت می‌جنگیدند. کاوه یک چریک زبده بود و همه اینها را با تمرین به‌ دست‌آورده بود نه در کلاس‌های تئوری و درس. او مرد عمل بود. در درگیری‌ها هم قدم به قدم همراه نیروها بود و تیر اول را خودش شلیک می‌کرد. بچه‌ها وقتی می‌دیدند فرمانده‌شان پا به پای آنهاست، او را دوست می‌داشتند و این رمز محبوبیت شهید کاوه بود.


 نظافتچی شب!
خودم بارها شاهد بودم که شهید کاوه نیمه‌های شب دستشویی‌ها را تمیز می‌کرد. وقتی اعتراض می‌کردم که وظیفه شما نیست، می‌گفت حق نداری این موضوع را به کسی بگویی. در زمستان‌ها اتاق بچه‌ها را چک می‌کرد که به لحاظ پتو یا گرمایش بچه‌ها مشکل نداشته باشند. ایشان اجازه کوچک‌ترین بی‌احترامی از سوی فرماندهان به نیروهای بسیجی یا سربازان را نمی‌داد و می‌گفت اینها امانت‌هایی در دست شما هستند و باید از امانت محافظت کنید. در یک کلام او مظهر تلفیق محبت و قاطعیت در امر فرماندهی نظامی بود.
 فرمانده فوتبالیست
وظیفه اطلاعات و عملیات شناسایی بود و شهید کاوه یک روز مانده به عملیات برای اطمینان از صحت تصمیم‌گیری و موقعیت نیروهای دشمن خودش منطقه را چک می‌کرد. تا مطمئن نمی‌شد دستور عملیات نمی‌داد. بسیجی وقتی وارد لشکر می‌شد، برایش سخنرانی می‌کرد. طوری با بچه‌ها رفتار می‌کرد که گویی آنها خواهرزاده و برادرزاده یا برادر خودش هستند. به فوتبال خیلی اهمیت می‌داد و در یگان با رزمندگان مثل یک نیروی عادی فوتبال بازی می‌کرد و رفتارش با بچه‌ها خیلی خودمانی بود.
با وجودی که در مقابل ضد انقلاب با شهامت و بسیار سختگیر بود، در داخل تیپ با نیروهایش رفتاری متواضعانه و صمیمی داشت و اینها باعث شده بود که محبوبیت خاصی بین نیروهایش پیدا کند. شهید کاوه تحصیلات حوزوی داشت. همزمان تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را هم ادامه داده و قاری قرآن بود. شاگرد رهبر معظم انقلاب هم بود. زمانی که شهید شد، آقا فرمودند زمانی تو شاگرد من بودی اما اکنون من شاگرد تو هستم.
از خصوصیات دیگر شهید دین‌مداری ایشان بود. شهید کاوه در عین حالی که فرمانده بود و باید به امور فرماندهی لشکر می‌رسید، اما از پرداختن به امور دینی و انجام مستحبات نیز غافل نبود. همانطور که گفتم او قاری قرآن بود و با عشق خالصانه به اسلام و مکتب اهل بیت، آیات جهاد را تلاوت و در صحنه جنگ آن را در عمل تفسیر می‌کرد. از ویژگی دیگر شهید کاوه ولایی بودنش بود. او به خاطر حضور در جبهه‌ها دیر ازدواج کرد. ثمره ازدواجش دختری است به نام زهرا. خواهرش تعریف می‌کرد او زهرا را کم بغل می‌کرد و می‌گفت من امانت هستم و مال شما نیستم. من می‌روم اگر دخترم با من انس پیدا کند، ممکن است بعد از شهادتم مریض شود به همین دلیل دخترش را بغل نمی‌کرد.
شهید کاوه در منطقه عملیاتی همه را به یک چشم می‌دید. کوچک‌ترین ضعف فرماندهان را فوراً تذکر می‌داد و سریع فرمانده خودش را متوجه اشتباهش می‌کرد. اگر فرمانده خودش را اصلاح نمی‌کرد، آن فرمانده، خودش باید می‌رفت در جایی دیگر کار می‌کرد و روی او دیگر حساب نمی‌کرد. شهید کاوه به پختگی کامل رسیده بود.
 ترس ضد انقلاب از نام کاوه
شهید کاوه در کردستان به حدی خوب کار کرده بود که رعب و وحشت عجیبی در دل دشمن انداخته بود. هر منطقه‌ای که دشمن متوجه شهید کاوه می‌شد، مقرهایش را خالی می‌کرد. مگر اینکه غافلگیر می‌شدند که در این صورت از بین می‌رفتند. آوازه تیپ شهدا آنچنان در دل ضد انقلاب رعب به وجود آورده بود که در مقابل هر یورش ما فرار می‌کردند و می‌دانستند که مقاومت در مقابل این یگان جز خسارت و نابودی ثمری نخواهد داشت. او بسیار شجاع بود. می‌دانیم که در کردستان در سال‌های دفاع مقدس از ساعت شش به بعد اجازه تردد نداشتند. همه جاده‌ها را تأمین جاده خالی می‌کردند و نیروها در مقرهای خودشان می‌ماندند.
یک‌بار شهید کاوه در قرارگاه حمزه‌سیدالشهدا جلسه‌ای داشت که باید خودش را به آن جلسه می‌رساند، چون برگزاری جلسه دیر به وی اطلاع داده شده بود، هر طور شده خودش را به جلسه می‌رساند. با اینکه می‌دانست زمانی که حرکت می‌کند، نفوذی‌های دشمن او را زیر نظر می‌گیرند، اما خودش را به جلسه رساند. در خصوص شجاعتش باید بگویم در یک عملیات در منطقه «دارلک» که من فرمانده گردان بودم، فردی از عناصر ضد انقلاب را دستگیر کردیم. او می‌گفت در منطقه مهاباد قرار شد در مسیر حرکت شهید کاوه کمین بگذاریم. نزدیک پلی به اتفاق یک نفر در دو نقطه مستقر شدیم. قرار بود اولی با آرپی‌جی خودرویش را هدف بگیرد اگر تیرش به هدف نخورد دومی با تیربار به سمت خودرو تیراندازی کند. وقتی تیربارچی متوجه حضور شهید کاوه می‌شود و می‌بیند که آرپی‌جی‌زن گلوله‌ای به سمت خودرو شلیک نکرده، تیربارچی فکر می‌کند حتماً مسئله‌ای پیش آمده که او شلیک نکرده است،بنابر این او هم وحشت کرده و فرار می‌کند.


 راهگشای عملیات
شهید کاوه همیشه راهگشای عملیات‌ها بود. او با شناختی که از منطقه داشت هیچ وقت کم نمی‌آورد. همانطور که گفته شد کاوه پیشاپیش رزمندگان حرکت می‌کرد. به همین دلیل بارها مجروح شد و هنوز بهبودی حاصل نشده بود دوباره خودش را به جبهه می‌رساند و آماده پذیرش مأموریت و عملیاتی جدید می‌شد. قرار شد در عملیاتی به اتفاق برادران لشکر 17 علی‌بن‌ابیطالب در منطقه سردشت عملیاتی داشته باشیم. در مرز ایران و عراق و عملیات هم برون مرزی بود. چند شبی بچه‌ها به شناسایی رفتند، اما شهید کاوه اطلاعات آنها را کافی ندانست و قرار شد من و شهید کاوه و آقای چوپانی، صادقی و رضوی برای شناسایی حرکت کنیم. در مسیر به ستونی از ضد انقلاب برخورد کردیم که مشغول جمع‌آوری اطلاعات برای عراقی‌ها بودند. متوجه شدیم که درست روبه‌روی ما به سمتی که در حال حرکتیم آنها هم دارند به سمت ما می‌آیند. در همین زمان شهید کاوه دستور دادند توقف کنیم. گوشه‌ای مخفی شدیم، چون داخل دره‌ای بودیم و راه دیگری نداشتیم به دستور وی قرار شد اگر لو رفتیم با آنها درگیر شویم اگر هم لو نرفتیم به راهمان ادامه دهیم که آنها از چند متری ما رد شدند و متوجه حضور ما نشدند. سپس به سمت خط دشمن به راهمان ادامه دادیم. چند متری که رفتیم متوجه صدای پا و سر وصدا از پشت سرمان شدیم. محمود گفت شاید ضد انقلابند که دارند از شناسایی بر می‌گردند. ما برای چند لحظه‌ای نشستیم تا نزدیک شوند. قرار شد در داخل تنگه جایی که عرضش کمتر است منتظرشان بمانیم تا بتوانیم آنها را غافلگیر و اسیر کنیم. به محض اینکه به مسیر ما رسیدند آقای چوپانی از بالای صخره با یک نفرشان درگیر شد و ضربه‌ای محکم به او وارد کرد و او هم از ته دل گفت: یا مهدی. بقیه هم فرار کردند. بعد که بنده خدا به هوش آمد و ماجرا را تعریف کرد، متوجه شدیم از نیروهای شناسایی لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) هستند که مسیر را اشتباهی آمده‌اند. نکته مهم ماجرا این است که شهید کاوه با اینکه فرمانده بود، ولی با کل این حادثه‌ها و برخوردها ناامید نشد و به راهش ادامه داد و با هم حتی تا پشت سیم خاردار دشمن هم رفتیم و کار شناسایی را انجام دادیم. در پایان شناسایی به شهید کاوه گفتم تو نباید اینجا باشی، تو فرمانده‌ای، تو باید پیش نیروها باشی.
می‌خواهم بگویم که شهید کاوه مرد میدان جهاد بود. او همیشه جلودار و پیشقراول نیروهایش بود. کاوه از لحاظ معنویت، نظم، مدیریت قوی، رفاقت با نیروهای تحت امرش زبانزد خاص و عام بود. او عاشق بسیجی‌ها و راه و رسم شهدا بود. شهید کاوه خود را وقف انقلاب کرده بود و به دلیل اهمیتی که برای کردستان قائل بود خودش را فرزند کردستان معرفی می‌کرد و هیچ انگیزه‌ای جز خدمت به انقلاب و احیای ارزش‌های آن نداشت.

منبع: روزنامه جوان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس