گروه جهاد و مقاومت مشرق - در آغاز جنگ و هجوم گسترده نیروهای بعثی عراق به خرمشهر، تکاوران دریایی به عنوان تنها نیروی نظامی و آموزش دیده در مقابل یورش بی امان آنها اقدام به مبارزه و دفاع می کردند. یادم هست در یک درگیری سنگین که دراطراف 500 دستگاه شهر خرمشهر با دشمن داشتیم با انفجار گلوله یک خمپاره، ترکش به قسمت ران پای چپم اصابت کرد و مجروح شدم. به ناچار مچبند خود را باز کردم و به پای مجروحم بستم و بلافاصله به کمک همرزمم که بعدها به شهادت رسید به خانه ای در آن اطراف پناه بردیم.
بعد از لحظاتی یک عراقی را بالای دیوار مشاهده کردم که گویی از آمدن ما به آن خانه خبردار شده بود. برای همین خودش را به حیاط خانه رساند و شروع به جستجو کرد. من هم وقتی وضعیت را این چنین دیدم برای خلاصی از شرش، از پشت به او ایست دادم، وقتی صدای ایست من در فضا پیچید، سرباز عراقی خواست سریع پا به فرار بگذارد. فرصت را مغتنم شمردم و بلافاصله انگشتم را بر روی ماشه فشار دادم و یک تیر نثارش کردم. بعد از لحظاتی خودم را بالای پیکر بی جانش رساندم و اقدام به تفتیش لباسهایش کردم. وقتی کارت شناسایی اش را مشاهده کردم، اسمش را خواندم؛ نوشته بود «عمر خالد جاسم فاضل راشد» از این اسم، هم تعجب کردم و هم به خودافتخار کردم. تعجب از اینکه اسمش خیلی طولانی بود و افتخار و خوشحالیم از این بابت بود که توانسته بودم با یک تیر پنج نفر عراقی را بکشم!!
کتاب آب و آتش؛ صفحات ۴۸ و ۴۹