کد خبر 746828
تاریخ انتشار: ۱۷ تیر ۱۳۹۶ - ۱۴:۴۱
آتش به اختیار

عبدی در ابتدای این جلسه به مفهوم «نظامی» اصطلاح آتش به اختیار اشاره کرد و بر ضرورت تعریف این اصطلاح تأکید کرد و گفت که باید ابتدا بگوییم آتش به اختیار «چه چیز نیست».

به گزارش مشرق، سلسله نشست‌های گفت‌وگوی فرهنگی با موضوع «آتش به اختیار؛ مخاطبان و راهبردها» روز چهارشنبه هفته گذشته به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با حضور آقای عباس عبدی، پژوهشگر و تحلیلگر فرهنگی و آقای مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.

عبدی در ابتدای این جلسه به مفهوم «نظامی» اصطلاح آتش به اختیار اشاره کرد و بر ضرورت تعریف این اصطلاح تأکید کرد و گفت که باید ابتدا بگوییم آتش به اختیار «چه چیز نیست». او در ادامه تأکید کرد که آتش به اختیار به معنای عمل غیرقانونی نیست. او اصطلاح آتش به اختیار را به این دلیل که مفهومی نظامی دارد، مستعد این سوءبرداشت دانست که به معنای غیرقانونی تفسیر شود؛ معنایی که مورد نظر گوینده هم نیست. عبدی دلیل توضیح بیشتر رهبری درباره این واژه در دو هفته بعد از نخستین بکارگیری آن، همین سوءتعبیرهای احتمالی دانست.
او یکی دیگر از سوءبرداشت‌ها از این تعبیر را برداشت‌های غیر از برداشت فرهنگی از این موضوع عنوان کرد و استفاده آقای علیرضا زاکانی از این تعبیر در مواجهه با قراردادهای نفتی را مثال زد و گفت: برداشت من این است که آتش به اختیار به حوزه فرهنگ مربوط می‌شود. به نظر من حوزه فرهنگ اساساً آتش به اختیاری است. نه اینکه استثنائاً آتش به اختیار باشد. چرا که اساساً فرهنگ این‌گونه نیست که عده‌ای بتوانند از بالا آن را مهندسی کنند و عده دیگری در پایین آن را اجرا کنند. شما در فرهنگ با یک شاعر و فیلمساز مواجهید. اما در سیاست و اقتصاد، کار، جمعی و قانونی است. بنابراین آتش به اختیار مربوط به حوزه فرهنگ می‌شود.
عبدی فرهنگ را به معنای «شیوه انطباق با محیط» دانست و گفت که این شیوه، یک فرماندهی واحد و مشترک ندارد. او معنای مورد نظر رهبری را طبق تعریف کار خودجوش و تمیز، همین فعالیت‌های عمومی مردم دانست. او شیوه تزریق فرهنگ از بالا به پایین را نفی کرد و عدم موفقیت حکومت‌های کمونیستی در این شیوه را مثال زد. او برای جا انداختن منظورش از مثال رودخانه استفاده کرد و گفت که نمی‌شود سیاست‌های سلبی و ایجابی دولت در جهت عکس رودخانه فرهنگ عمل کند. بلکه باید در جهت تسهیل و بهبود مسیر رودخانه سیاست‌گذاری و کمک کند.
عبدی  به شرایط فرهنگی قبل و بعد از انقلاب اشاره کرد و گفت: اگر شرایط قدرت و امکانات و آزادی عمل‌های حکومت بر فرهنگ تأثیر زیادی داشت، باید شاهد جهش و تحول فرهنگی بعد از انقلاب بودیم. در حالی این ادعا را کسی نمی‌تواند اثبات کند. دلیل این مساله این است که اتفاقاً آتش به اختیار بعد از انقلاب حذف شد. قبل از انقلاب این‌گونه نبود که کسی پول و دستور بگیرد تا کار فرهنگی کند. خود فعالان با پول مردمی کار انجام می‌دادند.
او تأکید کرد که آتش به اختیار چیز جدیدی نیست و همه جریان‌های فرهنگی اعم از مذهبی و غیر مذهبی و لاییک در حوزه فرهنگ آتش به اختیار هستند. وی ادامه داد: آن بخشی که کوشش می‌کند، نیروهایش را تجمیع کند و از بالا به پایین به آن‌ها فرمان دهد، بیشتر از بقیه ضرر می‌کند. چون خلاقیت نیروهایش را از بین برده است. خطاب فرمان آتش به اختیار رهبری طرف نیروهای انقلاب بود، اما ظاهراً جریان‌های دیگر اجتماعی بیشتر این پیام را دریافت کرده‌اند. نیروهای انقلابی گاهی دنبال یک حمایت از ارگانی هستند. در‌حالی‌که وقتی پول جایی باشد، آدم‌های رانتی جمع می‌شوند و نمی‌شود مسائل فرهنگی را با پول حل کرد.  

جنگ تمام‌عیار در حوزه فرهنگ
سپس مهدی جمشیدی نقطه نظرات خود را درباره مواضع عبدی بیان کرد. او تصریح کرد که در سه مساله با آقای عبدی هم‌داستان و هم‌فکر نیست. نخست این که او برخلاف عبدی استفاده از ادبیات نظامی در مسائل فرهنگی را محل مناقشه و سوءبرداشت ندانست و برای این ادبیات دلایلی را اقامه کرد. نخستین دلیل اون این بود که در عرصه‌های دیگری غیر از نظامی، ما با «جنگ تمام عیار» رو‌به‌رو هستیم و عرصه جنگ فرهنگی از مهم‌ترین عرصه‌های جنگ است. دومین دلیل این بود که استفاده از ادبیات نظامی بدان معنا نیست که ایشان معتقدند عرصه فرهنگی به طورِ کامل، همانندِ عرصه نظامی است، بلکه ایشان فقط «از جهاتی» عرصه فرهنگی را به عرصه نظامی «تشبیه» کرده‌اند، نه از همه جهات. از این رو، ایشان گفته‌اند همان طور که در جنگِ نظامی، گاهی «قرارگاه مرکزی» دچارِ اختلال می‌شود، در جنگ فرهنگی نیز گاهی «نهادهای فرهنگیِ رسمی و دولتی»، گرفتارِ اختلال می‌شوند و از انجام دادن‌ وظایف و مسئولیّت‌های قانونیِ خویش، باز می‌‌مانند.
سومین دلیل برای رد نقد عبدی به استفاده از ادبیات نظامی، این بود که رهبری به مناسبت‌های مختلف، بارها تصریح کرده‌اند که برخی از قواعدِ جنگِ نظامی، با قواعد ‌جنگ ‌فرهنگی، متفاوت است، از جمله این که ایشان بر این باورند که اگر در جنگِ فرهنگی ، «قوّه قهریه» و «زور» و «تحمیل» و «امکاناتِ سخت‌افزاری و بازدارنده»، اثرگذار و تعیین‌کننده هستند، اما در جنگِ نظامی، کارِ اساسی و عمیق عبارت است از «گفتن» و «تبیین کردن» و «قانع ساختن» و «گفتمان‌سازی».
جمشیدی بخش بعدی سخنان خود را به نقد آن بخش از سخنان عبدی اختصاص داد که گفته بود به دلیل ماهیت عرصه فرهنگ، آن را به نیروهای غیررسمی و غیرحکومتی سپرد. او گفت: در عمل مشاهده کرده‌ایم که «سیاستِ فرهنگیِ دولت‌ها»، جهانِ فرهنگی را تا حدّ زیادی (و البته نه به طورِ‌ مطلق)، رنگ‌آمیزی کرده‌اند. دولت با امکانات و توانایی‌های متنوّعِ ساختاری که دارد، می‌تواند بر روند عمومی فرهنگ، اثر بگذارد و جهت‌ها را تغییر دهد.

دولت اسلامی حق دخالت دارد
او دلیل دیگر برای اثبات لزوم دخالت دولت در عرصه فرهنگی را این موضوع دانست که حتماً لازم نیست دخالت دولت فرهنگ، حتماً به صورت آمرانه و تحمیلی باشد وگرنه باید آن را به نیروهای غیررسمی واگذار کند. او گفت: میانِ انتخاب‌های فاشیستی و لیبرالیستی، انتخاب دیگری نیز وجود دارد که حاکی از «منطقِ فرهنگیِ اسلام» است. بر اساسِ این منطق، دولت اسلامی باید در امرِ فرهنگی دخالت کنند و جهانِ فرهنگی را به ارزش‌های اسلامی نزدیک سازد، اما برای این منظور، نباید ارزش‌ها را به مردم تحمیل کند و «نظمِ دینیِ استبدادی» ایجاد کند؛ چراکه چنین نظمی، نه‌تنها «صوری» و «سطحی» و «غیرواقعی» است، بلکه «ماندگار» و «عمیق» نیز نیست و با کنار رفتنِ اهرم‌های اعمال فشار، به سرعت زائل و متلاشی می‌گردد. منطق فرهنگی اسلامی این است که دولتِ اسلامی، بر «آگاهی» و «شناخت» و «اراده» و «خواست‌» مردم تمرکز کند و از مسیرِ «تصرّفِ معرفتی و بینشی» در ذهنیّتِ جمعی، ارزش‌های الهی را در جامعه، مستقر و حاکم گرداند، نه با «فشار» و «زور» و «غلبه» و «تحمیل». دولتِ اسلامی، در پی «زمینه‌سازی» و «بسترآفرینی» برای سعادت و کمال انسان است.

عبارتی ناظر به اختلال سیستمی
جمشیدی در توضیح معنای صحیح آتش به اختیار و در نقد برداشت عبدی از این مفهوم گفت: معنای صحیحِ‌ ایده «آتش به اختیار» این است که نیروهای فرهنگی غیررسمی که در خارج از دولت به سر می‌برند، در زمانی که نهادهای فرهنگیِ‌ رسمی و دولتی دچارِ «اختلال» می‌شوند و نمی‌توانند «کارکردها»ی خود را انجام دهند، باید به صورتِ «خودمختار» و «آزاد»، فکر و اقدام کنند. به عبارتِ دیگر، حالت طبیعی و عادی این است که نیروهای فرهنگی غیررسمی باید از سیاست‌های فرهنگی دولت‌ مستقر، تبعیّت کنند و نهادهای فرهنگیِ دولتی را به عنوانِ‌ قوّه عاقله و تدبیرگر بپذیرند و در چارچوب آن عمل کنند، اما در حالتِ غیرعادی که ناظر به اختلال و بیماریِ دولت است، نیروهای فرهنگیِ خودجوش باید بر «عقل» و «انتخاب» و «تصمیم» خودشان تکیه کنند.
سومین بحثی که جمشیدی در مخالفت با عبدی در آن به اظهار نظر پرداخت این گزاره بود که «جهانِ فرهنگیِ پساانقلاب»، نسبت به «جهانِ فرهنگیِ پیشاانقلاب»، پیشرفت و تعالیِ جهش‌وار و آن‌چنانی نداشته است و این به دلیل تلاش دولت برای دخالت و دست‌درازی در عرصه فرهنگ و نگاه از بالا به پایین بوده است. جمشیدی این مدعا را از دو زاویه نقد کرد. یکی اینکه اگر گفته شود پیشرفت ما در عرصه فرهنگ همپا و به میزان پیشرفت در حوزه‌های دیگر نبوده است، سخن معقولی است، اما اگر گفته شود جامعه از لحاظِ فرهنگی، دچارِ توقف یا انحطاط شده است، دیگر نمی‌توان به آسانی آن را پذیرفت، چون در این باره، مطالعات و پژوهش‌های جامع، معتبر و همگونی در دست نیست که بتوان به آنها استناد کرد و این چنین استنباط‌ها و تفاسیرِ تطبیقی را صورت‌بندی کرد. بنابراین، سخنِ دوّم، بیشتر یک برداشت و گُمانه شخصی است که برای دیگران و در مقام بحث، قابل استناد نیست.
زاویه دیگر در نقد این انگاره این بود که بر فرض که فرضیه یاد شده صحیح باشد و واقعیّت‌های عینی نشان دهند که فرهنگ دینی در ایران پساانقلاب، بسط و شکوفایی و رونق نیافته است، نمی‌توان «مداخله دولت در فرهنگ دینی» را متهم انگاشت و تخطئه کرد؛ زیرا دولت‌های پس از انقلاب، سیاست‌های فرهنگی مطلوبی را به اجرا ننهادند و غایات و آرمان‌های انقلاب را در نظر نگرفتند.
عباس عبدی در ادامه، به توضیح بیشتر درباره سخنان بخش اول پرداخت و بیان کرد که منظور من این نبوده است که استفاده از این ادبیات بالکل اشتباه است، بلکه او می‌خواهد که از برداشت‌های ناصواب از این تعبیر جلوگیری کند. او همچنین منظورش از آمرانه نبودن حوزه فرهنگ برخلاف عرصه نظامی را، عدم کمک دولت به فرهنگ ندانست. بلکه تصریح کرد که منظورش عدم کمک به قایقی است که برخلاف مسیر رودخانه حرکت می‌کند و دولت باید در جهت حرکت رودخانه کمک کند. واقعیت این است که فعالان فرهنگی نباید دایما به دنبال پول و کمک نهادهای دولتی باشند، اما به این معنا هم نیست که مثلاً وزارت ارشاد نباید به فعالان فرهنگی کمک کند. او سپس انتقاداتش را متوجه دستگاه‌های فرهنگی نظام و از جمله پژوهشگاه‌هایی مثل فرهنگ و اندیشه اسلامی کرد و گفت که این دستگاه‌ها نتیجه همان نگاه غلطی است که به حوزه فرهنگ وجود دارد. او این‌طور مثال زد که اگر پژوهشی انجام دهیم که مهم‌ترین کتاب‌های اسلامی که مردم خوانده‌اند چه کتاب‌هایی بوده است، عمده این کتاب‌ها مربوط به قبل از انقلاب بوده است و این در حالی است که نهادهای فرهنگی بعد از انقلاب بسیار هزینه کرده‌اند.
جمشیدی هم در پاسخ به این ادعا گفت: بر اساسِ پژوهشِ مفصّلی که با عنوانِ «سیاست‌های فرهنگی دولت‌های بعد از انقلاب» انجام دادم، معتقدم این سیاست‌ها، اغلب دینی و اسلامی نبوده‌اند، و از این رو، نقشِ «دولت‌ها» را در گشایش و ارتقای فرهنگ دینی، مثبت و مطلوب نبوده است. به تعبیرِ آیت‌الله خامنه‌ای، در روند حرکت تکاملی و کلّی انقلاب اسلامی، ما همچنان در مرحله ایجاد و استقرار «دولت اسلامی» به سر می‌بریم و هنوز نتوانستیم دولتی تشکیل دهیم که به طور حداکثری، با ارزش‌های اسلامی و انقلابی، تطابق داشته باشد.

منبع: صبح نو

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس