به گزارش مشرق، همایش «ایالاتمتحده، حقوق بشر و گفتمان سلطه» به مناسبت هفته حقوق بشر آمریکایی، یکشنبه یازدهم تیر در دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران برگزار شد. این همایش به همت مرکز تحقیقات سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی دانشگاه تهران و انجمن ایرانی مطالعات جهان و مؤسسه اسلامی حقوق بشر لندن و دانشکده مطالعات جهان و با سخنرانی اساتید دانشگاههای ایران و آمریکا تشکیل شد.
در ادامه خلاصه سه گفتار از سخنرانان این نشست، یعنی پروفسور بو گراسکاب، استاد اقتصاد سیاسی بینالملل در دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا با موضوع جنگ آمریکا با تروریسم؛ فرار از عنوان تروریسم، دکتر محسن فاطمی استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد با موضوع ظرافتهای روانشناختی حقوق بشر در دیدگاه اسلامی، خانم تانیا ماریا گلاش بوزا، استاد جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی، علوم انسانی و هنر دانشگاه کالیفرنیا با موضوع سیاست مهاجرت آمریکا و نقض حقوق بشر را میخوانید.
چه کسی مالک کلمه ترور است؟
پروفسور بو گراسکاب: برای بسیاری از شهروندان و سیاستمداران، اینکه یک نفر، از منظر یک شخص تروریست و از منظر شخصی دیگر مبارز راه آزادی است، نقطه آغاز و پایان هرگونه مباحثه جدی درباره تروریسم است. این یک کلیشه پوچ و خطرناک است، زیرا در این تعریف حقایق قدرت پنهان شده است و این عبارت در بین مولفههای یکسان، رقابتی از تملک قائل است.
نکته مهم این است که چه کسی مالک کلمه ترور است؟ کاری که آمریکا انجام میدهد گریز از تروریسم و درعینحال بمباران و کشتار است. از واژه «مالکیت» استفاده میکنم تا بتوان به یک کلمه، معنا داده و آن معنا را در گفتمان سیاسی و سیاست عمومی، به کار برد. ما در دنیایی زندگی میکنیم که قدرت در اختیار کشورهایی است که از حاکمیت برخوردارند. تمام دولت- ملتها بهصورت بالقوه از مالکیت برخوردارند اما قدرتمندترین کشور در دنیای کنونی ما یعنی آمریکاست که مالک کلمه ترور است. آمریکاست که به این کلمه معنا میدهد و این مفهوم را به کار میگیرد. تروریسم مفهومی مملو از تعابیر سیاسی دارد، به این معنا که برانگیزنده احساساتی است که از آن میتوان در اعمال نفوذ سیاسی بهره برد. لذا مالکیت بر کلمه ترور، آمریکا را در موقعیتی ممتاز قرار میدهد. آمریکا همچنین گفتمان جنگ با تروریسم را در تملک خود دارد. این مهم است که آمریکا بهمنظور جلوگیری از خطر از دست دادن مالکیت واژه ترور و مزایایی که همراه دارد، یک برنامه توجیه عقلی ابداع کند تا بر اساس آن از برچسب تروریسم اجتناب کرده یا طفره برود.
آمریکاییها اینگونه تبلیغات میکنند که تروریسم محصول فعالیت گروههای غیردولتی و دولتهای کمونیست و فاشیست است که با نظریه ضد لیبرال دمکرات (عمدتاً مارکسیست لنینیست) ارتباط تنگاتنگ دارد. در تصورات آنها بعد از جنگ سرد، اصولگرایی دینی اسلامی به آن ترکیب اضافه شده است؛ اما در چارچوب تئوری، کشوری که لیبرال دمکرات توصیف میشود نمیتواند یک کشور تروریست باشد. بر اساس این مرزبندی تحمیلی این مسأله کلید طفره رفتن آمریکا در استفاده از عنوان تروریسم است. مقامات نظامی آمریکا از مدتها قبل منافع کنترل کردن گفتمان را درک کردهاند؛ زیرا آنها خود درگیر جنگ و ادامهدهنده آن هستند. اساساً زبان از اهمیت زیادی برخوردار است.
زبان میتواند تلاش برای جنگافروزی را توجیه و درعینحال تصویری منفی از دشمن ارائه کند. لغات و عباراتی نظیر «فقط صلح»، «صلح بانی»، «ائتلاف» و «دخالت با مقاصد انسانی» تنها چند مورد از فهرستی طولانی هستند که از آنها بهعنوان ابزاری استفاده میشود تا نیت آنها مهربانانه و علیه متجاوزی که در حال ارتکاب جنایت علیه بشریت است ارائه شود. برای انجام دادن چنین کاری مقامات آمریکایی از ابزاری استفاده میکنند که نورمان سلومان - خبرنگار آمریکایی که زمانی داوطلب انتخابات کنگره بود آن را «انتحار زبانی» مینامد. برای این منظور مسائل جنگی بهگونهای ترسیم میشوند که از نظر افکار عمومی آمریکا قابلقبول باشد.
بردگی مدرن تحتعنوان و پوشش توسعه
دکتر محسن فاطمی: دیدگاه اسلامی نسبت به موضوع حقوق بشر با تفاسیر منفعتطلبانه از انسانیت و رویکردها و سیاستهایی که به انسان نگاه مادی دارند، تفاوت دارد و آنها را موردانتقاد قرار میدهد. امروز ما با پدیده بردگی مدرن مواجه هستیم که بهصورت مخفی گرفتاریهای بسیار زیاد و متنوعی را به وجود آورده است. تحت عناوین و پوششهایی چون پیشرفت و توسعه؛ اما اگر ریشهای به قضیه نگاه کنیم اهداف سلطهطلبانه در آن وجود دارد. از طریق بازیهای روانشناختی گوناگون و ارائه راههای مختلف شناخت، امکان گفتمانهای مختلف مشروعیت را محدود میکنند و عقلانیت سودمحور خود را که بر مبنای نگاه هژمونیک آنهاست طراحی و تجویز میکند. دیدگاه اسلامی به حقوق بشر این نگاه آنها را به چالش میکشد و نگاه خودمحورانه و مصرفگرای آنان را رد میکند.
پیامبر اسلام صلح و رحمت را بهعنوان ماهیت مدیریت روابط معرفی کرد. قرآن ریشههای بهترین نظم و ارزشهای اخلاقی ممکن را به ما معرفی میکند. دیدگاه بین فرهنگی اسلامی تأکید بر ارزشهایی دارد که غیرقابل تغییر و جهانی هستند. پیامبران پیرامون روابط درون فردی، روابط بین فردی، رابطه با طبیعت و رابطه با خدا، اصول مدیریتی و ارتباطی به ما ارائه دادهاند.
اسلام انسانگرایی مبتنی بر خودمحوری را رد میکند. حقوق بشر اسلامی بر اساس خودکنترلی است و این والاترین شکل تعلیم و تربیت است. اسلام میگوید نژاد، رنگ، سرزمین و موقعیت نباید مانع روابط اصیل میان انسانها شود. یکتاپرستی و توحید با فهم این نکته آغاز میشود که هر چیزی بهجز خداوند درواقع هیچ است. این هیچی تصدیق میکند که همه پدیدهها در قلمرو وجود هیچاند مگر آنکه اتصالی با خداوند داشته باشند. توحید بهعنوان اولین اصل اسلام نهتنها یک اصل فلسفی است بلکه منبع الهامی برای مدیریت روابط گوناگون میان انسانهاست. این نگاه به شکل واضحی از اتفاقات صدر اسلام قابلفهم است که موجب ظهور، پیشرفت و انتشار علم و دانش شد. بهعنوانمثال در آغاز قرن سوم هجری قمری ۱۸ دانشگاه و دپارتمان اسلامی در اسپانیا وجود داشته است.
دیدگاه توحیدی حقوق بشر اسلامی بر باهم بودن نیز متمرکز است و به انسانیت و وابستگی تعلق دارد. سرزندگی در نگاه اسلام یعنی عشق ورزیدن و مهربانی با دیگران. همچنانی که امام علی (ع) میفرمایند: کاری کنید تا با تمرین، مهربانی و بخشش در قلب شما نهادینه شود. امام علی (ع) همچنین در توصیههای حکومتیاش به مالک اشتر میگوید تا میتوانی به هر فردی در جهان بخشش و محبت بورز. از آنجاکه مردم دودستهاند: گروهی که در دین با تو همعقیدهاند و گروهی که با تو همعقیده نیستند اما ازلحاظ خلقت انسانی با تو یکی هستند. امام هشتم شیعیان یعنی امام رضا (ع) نیز میفرماید: مهربانی با دیگران نیمی از خرد است. بعضی از اسلام اطلاعات نادرست منتشر میکنند و کسانی آگاهانه یا ناآگاهانه اسلام را شکل گرفته بر مبنای ترور، خشونت و جنگ معرفی میکنند که این تعریف، تناقض عمیقی با تعالیم قرآن، پیامبر و اهلبیت دارد.
اخراج شهروندان آمریکایی از کشورشان
دکتر تانیا ماریا: در ۴۰ سال گذشته تعداد افرادی که دولت آمریکا بازداشت یا اخراج کرده به میزانی چشمگیر افزایش یافته است. سیستمهای بازداشت مهاجران، مجموعهای است از بازداشتگاههای وزارت امنیت داخلی، زندانهای شهری و استانی و زندانهای خصوصی برای نگهداری افرادی که منتظر محاکمه یا اخراج هستند. بازداشتشدگان برای نقض هیچ مورد از قوانین جنایی زندانی نیستند. وزارت امنیت داخلی بازداشت غیر آمریکاییها را با این ادعا توجیه میکند که چنین اقدامی تضمین خواهد کرد بازداشتشدگان در جلسات دادگاه مهاجرت شرکت خواهند کرد و اگر حکم به اخراج آنها از کشور صادر شود، از آمریکا خارج خواهند شد؛ اما این وزارتخانه بهطورمعمول افرادی را بازداشت میکند که ظاهراً تهدیدی علیه کشور نیستند. وزارت امنیت ملی افرادی را بازداشت میکند که احتمال پیروزی آنها در جلسات دادگاه بهمنظور اخراج از کشور بسیار زیاد است.
افرادی که در نیروهای مسلح آمریکا خدمت کردهاند، مردمی که بیشتر عمرشان را در آمریکا زندگی کردهاند، مردمی که در آمریکا صاحبخانه و مراکز تجاری هستند، مردمی مانند جوزف دانتیکا که بیمار و از کار افتادهاند و مردمی که والدین، فرزندان، خواهران و برادرانشان آمریکاییاند. وزارت امنیت داخلی حتی مردمی را بازداشت میکند که در حقیقت شهروندان آمریکا هستند اما نمیتوانند این مساله را ثابت کنند. بازداشت مهاجران در آمریکا در حالی صورت میگیرد که کمترین اقدامات حمایتی در قبال آنها به عمل میآید. بر اساس پنجمین اصلاحیه قانون اساسی آمریکا، این حق به افراد داده شده که محرومیت از حیات، آزادی و اموال بدون دادرسی ممکن نیست. طراحان قانون اساسی آمریکا دریافتند که محرومیت از اختیار عمل، یعنی نادیده گرفتن جدی آزادی.
به این دلیل، دو ماده حمایتی بسیار مهم در قانون اساسی گنجاندند: دادرسی و حکم آزادی. این دو ماده تضمین میکند که اختیار بازداشت باید بر اساس قوانین صورت گیرد و مشمول بررسیهای حقوقی باشد. حکم آزادی تضمین میکند که افراد حق مراجعه به دادگاه را دارند تا در صورت لزوم بهحکم بازداشتشان اعتراض کرده و آن را به چالش بکشند.
مردمی که به ارتکاب برخی جنایات مشخص تحت عنوان جنایات شدید، محکوم شوند با اخراج اجباری مواجه میشوند، آنهم بدون محاکمه. ضمانتهای اجرای قانون اساسی که در روند دادرسی کیفری کاملاً مشهود است هنگام اخراج مهاجران از آمریکا دیده نمیشود. قانون اساسی آمریکا، مستقیماً به مسأله اخراج از این کشور رسیدگی نمیکند؛ اما دولت آمریکا عضو دو معاهده بینالمللی است که مشخص میکنند دولت چگونه باید با مسأله اخراج برخورد کند.
از سال ۱۹۹۷ تاکنون ۵ میلیون نفر از ایالاتمتحده اخراج شدهاند. تقریباً نیمی از آنها به آمریکای لاتین رفتهاند و اغلب اخراج شدگان نیز مرد بودهاند. اخراج شدگان، بهویژه افرادی که بیشترین سالهای عمر خود را در آمریکا زندگی کردهاند، اغلب در زادگاه خود با افسردگی شدید و همچنین رفتارهای خشونتبار مواجه میشوند.
ازآنجاییکه اخراج از آمریکا مترادف شده است با ارتکاب جنایت، بسیاری از اخراج شدگان با مشکل بدنامی مواجه میشوند. برای برخی دیگر مسأله اخراج شبیه مرگ اجتماعی است؛ زیرا آمریکا تنها کشوری است که آنها میشناسند و محلی است که تمام اعضای خانواده و دوستانشان در آنجا سکونت دارند و خاطراتشان در آنجا شکل گرفته است. در بهترین شکل ممکن، اخراج شدگان قادر خواهند بود با پای خود به زادگاهشان برگشته و مجدداً جذب آن جوامع شوند. در بدترین شرایط، این افراد برچسب جنایتکار، شکستخورده، یا عضویت در گروههای جنایی را با خود دارند بهگونهای که جوامع زادگاهشان نیز پذیرای مجدد آنها نیست.
منبع: صبح نو