کد خبر 74259
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۰ - ۲۳:۰۴

*سعدالله زارعی

معمر قذافي دو روز پيش آخرين روز زندگي 69 ساله اش را در حالي سپري كرد كه ديگر از آن جلال و جبروت سلطاني كه براي آن زحمات زيادي كشيده بود، خبري نبود. او در حاليكه تا آخر به مردم كشورش به چشم بردگان مي نگريست، براي كسب محبوبيت در ميان جنايتكاران اروپايي، پول هاي زيادي خرج كرد. تصاوير او با روساي جمهور و نخست وزيران فرانسه، ايتاليا و اسپانيا كه از محبوبيت ويژه قذافي نزد آنان حكايت مي كرد، محصول ميلياردها دلاري بود كه او به سران اروپا داد. يك بار پس از سال 1365 كه طرابلس به دليل حادثه لاكربي بمباران شد، معمر از طريق سيف الاسلام- فرزندي كه براي جانشيني پدر آماده مي شد- وجوه زيادي به سران كشورهاي غربي عضو دائم شوراي امنيت داد تا آنان ماجراي كشته شدن 189 نفر در پرواز پان امريكن بر فراز منطقه اي در اسكاتلند را ناديده بگيرند و غرب با كمال وقاحت و در قبال پيوستن قذافي به اردوگاه جنايتكاران پيشنهاد قذافي را پذيرفت. از آن تاريخ تا دو روز پيش كه قذافي كشته شد، او دوشادوش ساركوزي، برلوسكوني، كامرون، زاپاترو و نتانياهو دستش به خون مظلومان در ليبي، مصر، فلسطين و... آلوده بود. اما البته قذافي و هم پيمانان غربي اش ترجيح مي دادند، او مخالف غرب ديده شود تا رويكرد چندش آور و در نهايت سقوط او، سقوط يكي از رژيم هاي وابسته غرب به حساب نيايد. با اين وجود مسلما مردم اروپا فراموش نكرده اند كه همين سال گذشته برلوسكني در جلوي دوربين هاي تلويزيوني بر دست هاي قذافي بوسه زد و گفته قذافي را فراموش نكرده اند كه گفت هزينه انتخاباتي ساركوزي را او پرداخته است.
معمر قذافي در طول دوره 42 ساله ديكتاتوري خود به گونه اي حكومت كرد كه با همه چيز در ليبي، «قذافي» ديده شود. او در سال 1356- هشت سال پس از روي كار آمدن- پست نخست وزيري را منحل كرد و دولت با يك عضو ارشد كه «اخ القائد» خوانده مي شد اداره مي گرديد. قذافي قانون اساسي و پرچم رسمي را كنار گذاشت و نوشته خود كه هيچ شباهتي به قوانين نداشت را بعنوان «قانون ليبي» به مردم تحميل كرد كه همان كتاب سبز او بود. قذافي مدعي بود كه رژيمش تلفيقي از سوسياليزم و اسلام است و حال آنكه او همواره با بدنام ترين رژيم هاي كاپيتال و كاتوليك اروپا-نظير ساركوزي و برلوسكوني- هماهنگ بود و اين با ادعاي سوسياليزم منافات داشت و با تعطيل كردن محاكم شرعي و مانع شدن از اجراي شريعت و سركوب شديد اسلام گراها نشان داد كه به هيچ وجه سر سازگاري با اسلام و اسلام گرايي هم ندارد. ليبي تنها كشور عرب بود كه طي 42 سال اجازه فعاليت به «اخوان المسلمين» - و هيچ جريان اسلام گرا- را نداد.
قذافي به دليل اينكه داعيه رهبري جهان عرب را داشت و براي آن تلاش فراوان مي كرد نمي توانست با صدام حسين به دليل اينكه روي ديگر سكه خود او بود، كنار بيايد و لذا، در جنگي كه عليه ايران به راه افتاد، با صدام حسين همراه نشد. علاوه بر آن، او همواره دوست داشت «صداي متفاوت» عرب باشد و از اين رو در مواقعي سازي كوك مي كرد كه در نقطه مقابل پادشاه سعودي تلقي شود و اين بخشي از تلاش او براي رهبري عرب به حساب مي آمد اما اين به هيچ وجه به معناي صداقت او در مبارزه نبود. قذافي در روزي كه مظلومان لبناني به دليل تهديدات رژيم صهيونيستي و درگيري هاي داخلي شديداً به رهبر خود- امام موسي صدر- احتياج داشتند، او را از دسترس آنان دور كرد. قذافي در روزي كه لبنان 33 روز مورد تهاجم رژيم غاصب اسرائيل بود، به رسانه هاي ليبي اجازه نداد كه جمله اي در تاييد سيدحسن نصرالله و حزب الله بگويند كما اينكه در جنگ 22 روزه هم او درهاي طرابلس را به روي رهبران مقاومت فلسطيني بست و اين جنگ را ناشي از خودسري حماس معرفي كرد.
معمر قذافي در ماجراي جنگ جنوب عليه حكومت مركزي سودان كه با حمايت شديد صهيونيست ها، آمريكايي ها و اروپايي ها و محوريت مزدوران مسيحي تحت رهبري جان كارانگ نزديك به 30 سال به درازا كشيد، عليه خارطوم و حامي ارتش جنوب و تأمين كننده سلاح آنان بود و در نهايت هم تا تجزيه جنوب از شمال در كنار «تجزيه طلبان مورد حمايت غرب»، قرار داشت كما اينكه معمر قذافي در جريان درگيري هاي چاد و سودان بر سر منطقه دارفور در كنار رژيم وابسته به اسرائيل و آمريكاي چاد -حسن هابره- و عليه دولت اسلام گراي سودان بود. قذافي در جريان انقلاب سال گذشته مصر، مخالفان مبارك را «مزدوران» خطاب مي كرد و با صراحت مي گفت با تمام قوا در كنار حسني مبارك خواهم بود كما اينكه او براي حفظ رژيم بن علي همه تلاش خود را بكار بست. قذافي در حالي كه در دهه هاي 1370 و 1380 وانمود مي كرد با رژيم حاكم بر يمن مخالف است، در جريان انقلاب مردم يمن با علي عبدالله صالح همداستان شد.
قذافي 42 سال حكومت خود را در حالي سپري كرد كه اسلام گراها هيچ نقشي در حكومت او نداشتند و اين در حالي بود كه اسلام گرايي در ليبي ريشه اي عميق داشت. جنبش سنوسي ها و نهضت ضداستعماري ليبي به رهبري عمرالمختار و شكل گيري اخوان المسلمين ليبي قبل از به قدرت رسيدن قذافي، از ريشه هاي قدرتمند اسلام گرايي در اين كشور، حكايت مي كنند و اساساً ليبي با اين ريشه هاي اسلامي شناخته مي شود. اما قذافي سرسختانه هر نيروي اسلام گرا را سركوب مي كرد. ويران كردن زنداني در طرابلس بر سر اسلام گراها در سال 1379 و كشتن 1200 نفر از آنان در اين زندان بخشي از خشونت سخت عليه اسلام گرايي به حساب مي آيد. براساس اسناد فراوان رژيم قذافي بخصوص در دو دهه اخير تحت سيطره مطلق غرب بود. چند هفته پيش مقامات انگليسي فاش كردند كه موسي كوسه كه 16 سال رئيس دستگاه امنيتي قذافي بود و بخش اعظم جنايات حكومت عليه مردم در دو دهه اخير توسط او انجام شد، با MI6 انگليس ارتباط كامل داشته و در حكم «مأمور دوجانبه» - غرب و رژيم قذافي- عمل مي كرده است. براساس سندي ديگر كه سايت بي بي سي ارائه كرد عبدالرحمن شلقم- وزير خارجه ليبي در سال هاي 1379 تا 1388 و نماينده ليبي در سازمان ملل در دو سال اخير- كه اولين مقام رسمي دولت قذافي بود كه از او جدا شد، در طول دوره مسئوليتش با دستگاههاي اطلاعاتي انگليس، فرانسه و ايتاليا همكاري مي كرد و به اين دليل بود كه خيلي سريع «سقوط ديپلماتيك» (پيوستن سفارتخانه هاي ليبي به مخالفان) اتفاق افتاد و اين چيزي است كه تحولات ليبي را از موارد مشابه - مصر، تونس، يمن و بحرين- متمايز كرده است.
يكي ديگر از موارد «محمود جبريل» است. وي كه پس از سالها مسئوليت ديپلماتيك در كشورهاي مصر، عربستان، امارات، كويت، بحرين، مغرب، تونس و تركيه، چهار سال پيش توسط قذافي به رياست «سياست هاي بازسازي و خصوصي سازي براي توسعه اقتصادي» گمارده شد، برابر اسناد، حداقل از 10 سال قبل با مقامات و مراكز اطلاعاتي و سياسي آمريكا در ارتباط بوده و بصورت رابط قذافي و آمريكايي ها عمل مي كرده است. اينك نيروهايي نظير شلقم، كوسه و جبريل پس از سقوط قذافي با اين ادعا كه غرب در سقوط قذافي در كنار مردم قرار داشت، جاده صاف كن سلطه مجدد غرب بر ليبي شده و مي گويند در قراردادها براي ساخت زيربناهاي ويران شده ليبي، شركت هاي غربي بايد در اولويت قرار بگيرند و اين در حالي است كه اين زيربناها توسط خود غرب ويران شده است.
در واقع، غرب در ماجراي سقوط قذافي به يك بازي چند وجهي دست زده و تلاش مي كند تا بر مردم ليبي چيره شود از يك طرف در حالي كه در طول دوره قذافي، دستان سران اروپا و آمريكا در همه جنايت هاي او عليه مردم ليبي در دستان قذافي بوده و بخصوص در فاصله سالهاي 1986 تا 2011- از ماجراي لاكربي تا سقوط قذافي- اين رابطه صميمانه تر هم شده است، وانمود مي كند كه نه تنها مخالف قذافي بوده بلكه بيشترين نقش را در سقوط او داشته است. از سوي ديگر غرب پس از آنكه قذافي با خشم مردم مواجه گرديد، نيروهايش را از حكومت بيرون كشيد و براي انحراف افكار و روند انقلاب به ميدان فرستاد و اينك كه قذافي از ميان رفته است سعي مي كند تا از طريق آنان بار ديگر بر ليبي مسلط شود و خوشمزه تر اينكه غرب تلاش مي كند تا به جسد قذافي در روزي كه ديگر از او كاري برنمي آيد، مارك انقلابي بزند و سقوط رژيم وابسته او را سقوط يك رژيم مقاوم ضدآمريكايي جلوه دهد و از سرايت آثار سقوط اين رژيم به بقيه رژيم هاي ديكتاتور تحت حمايت خود، جلوگيري كند.
اما به ميزاني كه واقعيت صحنه ليبي با آنچه در خيال غرب مي گذرد، فاصله زيادي دارد، نتيجه كار هم با آنچه غرب به آن دل بسته است، فاصله زيادي دارد. قذافي بيش از هر شخصيت وابسته به غرب به اسلام گراها سخت گرفت و بيش از هر رهبر حلقه به گوش عرب، منافع ملتش را قرباني رضايت غرب كرد. ماجراي عقب نشيني سريع رژيم قذافي از ساخت نيروگاه هاي هسته اي كه ملت ليبي به آن نياز مبرم دارد و بار زدن همه تجهيزات هسته اي كشورش و ارسال به آمريكا، پرداخت غرامت به خانواده كشته شدگان غرب در هر حادثه اي كه كشته شده باشند و همكاري با غرب در چسباندن واژه تروريزم به جهان اسلام، بخشي از ماهيت وابسته معمر قذافي بود. اين البته چندان عجيب نيست چرا كه قذافي اساسا يك عنصر اصيل نبود، سيطره خاندان قذافي بر اقتصاد، سياست و سيستم امنيتي ليبي و شخصي شدن منابع مردم اين كشور نشانه روشني از حقارت اين فرد بود. چنين حقارتي طبعا براي غرب مطلوب بود و از اين رو رهبران اروپا بارها پس از دوشيدن ليبي از طريق معمر بر دست هاي او بوسه زدند و او را در ادامه راه حمايت كردند.
غرب اينك در كمين ليبي نشسته است. عدم وجود نيروهاي فائقه در ليبي و همگرا نبودن مخالفان قذافي، قطعنامه سازمان ملل كه بطور ضمني ليبي را در ذيل بند 7 منشور سازمان ملل قرار داده و تهاجم ناتو به آن را موجه جلوه داده است، وابستگي چهره هايي نظير محمود جبريل كه از مارس- اسفند 89- داعيه نخست وزيري دولت انتقالي دارد، غرب را در اين راه وسوسه كرده است.
اما وقتي خبرها را مرور مي كنيم، نشانه هايي روشن از مقاومت اسلامي در برابر استيلاي مجدد غرب بر ليبي مشاهده مي نماييم. غرب البته سعي مي كند اين مقاومت را به گروه هايي خاص- نظير مقاتله الاسلامي وابسته به وهابي هاي سعودي- نسبت داده و از اين طريق اسلام گراهاي اصيل شامل نيروهاي فاقد سازمان اخوان المسلمين ليبي و جريان شريعت گراي سنوسي و سران اسلام گراي قبايل ليبي را منفعل و از صحنه خارج كند. همين ديروز آسوشيتدپرس در مقاله اي با استناد به آنتوني كردزمن، مخالفان آمريكا را به گروهي كوچك محدود كرد و در عين حال نوشت: «مرگ قذافي تنها آغازگر يك فصل بحراني جديد در تاريخ ليبي است.»
ليبي بيش از كشورهاي ديگر آفريقا، مبارزه سرسختانه با استيلاي غرب را تجربه كرده است و نام «عمر المختار» مانند نام سيدحسن نصراله بيش از هر نام ديگر در جهان عرب بيانگر روحيه ضداشغالگري است. هنوز پس از 80 سال صداي «شير صحرا» در بنغازي، طرابلس، سرت، مصراته، بن جواد و ... خطاب به غرب به گوش مي رسد: «اينجا خانه ماست نه خانه شما و اين كوهها تنها صداي ما را مي شناسند و اگر دقت كنيد، مي شنويد كه مي گويند يا زود برويد و يا در انتظار انفجار ليبي عليه خود بمانيد.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • ۱۰:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۳۰
    0 0
    والا ما نفهمیدیم که چی شد؟در این مقاله شما معتقدید که قذافی همکاری صمیمانه با غرب داشت حتی برلسکونی بر دستهایش بوسه زده ،خب پس چرا یدفعه شروع کردند به حمله کردن باو،بر اساس مقاله شما
  • ۰۶:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۲
    0 0
    نمی دانی که مزدوران برای غربی ها تاریخ مصرف دارند وبرای جلوگیری از موج بیداری اسلامی ومدیریت آن برای لیبی طراحی چند وجهی کرده اند.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس