به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، ملا محمود یادگاری پدر معلم شهید علی یادگاری در گفتگو با خبرنگار ما گفت: علی بعضی وقتها میآمد و میگفت میخواهم به جبهه بروم تا این که در فروردین ۱۳۶۷ از من و مادرش اجازه گرفت که همراه بسیجیان به جبهه برود به او گفتم تو که آموزش نظامی ندیدی گفت در پادگان میبینم او را به خدا سپردیم و راهی شد.
۳ روز بعد تلفن زد و گفت: در جبهه علی کوچولو صدایم میزنند، فرمانده خیلی دوستم دارد، تیراندازی را یاد گرفتهام و میخواهم به منطقهی عملیاتی فاو بروم، احساس افتخار میکردم که پسرم مردی شده است، نه برای خودش بلکه برای دفاع از میهن، یکی از همرزمانش بعداً برایم تعریف کرد که در شب ۲۹ فروردین ۱۳۶۷ بود، که صدام تمام توان نظامیاش را جمع کرده تا فاو را از رزمندگان پس بگیرد و منطقه را از زمین و هوا زیر آتش گرفته بود علی با تفنگش در خاکریز سنگر گرفته بود وقت نماز مغرب که شد علی دوست داشت همیشه نمازش را به جماعت بخوانیم، اما در زیر آتش باران دشمن این کار ممکن نبود او نمازش را کنار خاکریز خواند و گفت دلم میخواهد اگر خدا لایقم بداند این نماز آخرین نمازم باشد و لحظهای بعد با انفجار گلولهی خمپاره خصم خیره سر دعایش مستجاب شد. نمیتوانستم او را به پشت خط منتقل کنم چفیهای روی صورتش کشیدم و رفتم.
اشک از چشمان پدر جاری شد بغض دلتنگی در گلویش نشسته بود با آوایی شکسته صحبتهایش را ادامه داد: روزها و ماههای زیادی چشم انتظار نشستیم که پیکر زخمی علی را به خنداب بیاورند تا این که بعد از ۱۰ سال ۱۳۷۷ خبر آوردند که دارند گل پرپرم را به اراک میآورند به پیشوازش رفتیم و با صلوات و سلام به زادگاهش آوردیم همهی همکلاسیهایش آمده بودند، مردم خنداب خیلی دوستش داشتند، تا گلزار شهدا پا به پایش آمدند و ستارههای اشک بر راهش افشاندند و حالا سالهای سال است که من و پنج خواهر و تنها برادرش در باغ خاطرات همیشه سر سبز او شبهای دلتنگی و فراق را به صبح میرسانیم.
پسرم علی از بچگی با بقیه فرق داشت و از همان کودکی به خواهرانش قرآن و نماز یاد می داد.
زمانی که می خواست به جبهه برود گفت آقا تا گلهای حیاط باز شوند به مرخصی خواهم آمد، درست زمان باز شدن گلها خبر شهادتش آمد.
خودم مسئول اعزام بسیجیان به جبهه بودم که شنیدم که مردم می گویند ملا مردم را به جبهه می فرستد، ولی خودش نمی رود، رفتم و در سپاه اراک ثبت نام کردم و به جبهه رفتم و نزدیک ۱۰۵ روز در جبهه بودم و در عملیات والفجر ۴ نیز حضور داشتم.
۲ سال قبل شرف حضور پیدا کردم تا از نزدیک با مقام معظم رهبری دیدار داشته باشم، در این دیدار امام خامنه ای (مد ظله العالی) نگاهی به بنده کرد و گفت شما هم شهید زنده ای و من در جواب به آقا گفتم اسلام علیک یا انصار دین الله، اسلام علیک یا انصار رسول الله، اسلام علیک یا انصار امیرالمومنین ولی الله، اسلام و علیک یا انصار خمینی روح الله، اسلام علیک یا خامنه ای عبدالله و رحمة الله و برکاته و آقا گفت مادر شهید، گفتم انالله و واناالیه راجعون.
در دیداری که با حضرت امام خامنه ای داشتم ایشان یک جلد کلام الله مجید که داخل آن را امضاء کردند و یک عکس از دیدار با ایشان به من اهدا شد.
به گفته برخی از اهالی کوچه شهید علی یادگاری پدر شهید هیچ گونه امکانات و مبلغی از بنیاد شهید دریافت نمی کند که در سالهای قبل بنیاد شهید قصد پرداخت ۱۵ میلیون تومان به وی را داشته که ملا محمود از گرفتن آن امتناع می کند و پیشنهاد خرید آب سردکنی در مدرسه حضرت ابوالفضل (ع) به نام علی را در خنداب می دهد که مدیر بنیاد شهید نیز قبول می کند.
* نسیم خنداب