به گزارش مشرق، در اینجا تلاش خواهیم کرد تا با بیان تبعات و پیامدهای چنین اظهاراتی به هزینههایی که این سخنان برای کشور به بار خواهد آورد، اشارهای داشته باشیم. «اظهار ضعف در برابر کشورهای خصم»، «سلب اعتماد عمومی به نظام سیاسی»، «از بین بردن اعتمادبهنفس ملی درخصوص داشتن توانمندیهای داخلی»، «از بین بردن عزت ملی» و «بیتوجهی به الگوبودگی ایران» از جمله تبعات و پیامدهایی است که این ادبیات برای کشور به بار خواهد آورد.
۱. اظهار ضعف در برابر کشورهای خصم
نخستین پیامد این نوع سخن گفتن، فرستادن پیام آسیبپذیری کشور از ناحیهی فشارهای اقتصادی کشورهای خصم است. وقتی بیان میشود که در صورت عدم امضا و تصویب برجام، ایران به کشوری شبیه به ونزوئلا با اقتصادی ورشکسته تبدیل میشد، این پیام را به نظام اقتصادی بینالمللی و کشورهای متخاصم مخابره میکند که اقتصاد ایران وابسته به تصمیمات و ترحمات کشورهای دیگر و در اینجا کشورهای خصم است. آمریکاییها صحنهی نبرد خود با ایران را بهسمت نبرد اقتصادی سوق دادهاند و قویاً برآن هستند که آسیبپذیری ایران در این حوزه از حوزههای دیگر بیشتر است. این موضوع نیز بهدلیل پالسهای مثبت برخی از مسئولین و مدیران کشور صورت گرفته است.
بهعبارتی وقتی اظهار میشود «خزانهی کشور تهی است» یا بیان میشود «اگر برجام نبود، هیچیک از مشکلات کشور حل و رفع نمیشد» و... به صورت شفاف این تبدیل به تاکتیک و استراتژی کشورهای متخاصم خواهد شد.
اظهار این موضوع که «اگر برجام نبود، ایران تبدیل به ونزوئلا میشد»، از جنس همان مباحثی است که پیام اشتباه به طرف مقابل خواهد فرستاد و به آنها خواهد گفت که ایران کشوری آسیبپذیر و ناتوان از ادارهی امور خود بوده است و این لطف چند کشور اروپایی و آمریکایی بوده است که ایران اینک تبدیل به ونزوئلای دوم نشده است. در اظهاراتی شگفتانگیز و در منافات کامل با امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، برخی از رسانههای همسو با دولت حتی در جریان مبارزات انتخاباتی نامزدهای ریاستجمهوری بیان میداشتند که مردم باید با رأی ندادن به دولت مستقر، منتظر شرایط کرهی شمالی برای ایران باشند.
اینکه رسانههای حامی دولت درک صحیحی از مسائل مربوط به امنیت ملی کشور ندارند، بهطور مستقیم به این موضوع برمیگردد که برخی از نخبگان سیاسی درک معقول و دقیقی از مختصات امنیت و منافع ملی کشور ندارند و پیامهای اشتباه را بهسمت جامعهی داخلی و بینالمللی مخابره میکنند. اظهار ضعف در برابر کشورهای متخاصم، اولین و مستقیمترین پیامدی است که بیان اظهاراتی شبیه به «اگر برجام نبود، ایران تبدیل به ونزوئلا با ورشکستگی اقتصادی میشد»، بهدنبال دارد.
۲. سلب اعتماد عمومی به نظام سیاسی
یکی دیگر از تبعات ونزوئلاسازی از اقتصاد ایران، از بین رفتن اعتماد عمومی به نظام سیاسی است. دولت و تیم حامیان غربگرای او بدون در نظر گرفتن حاشیههای فرهنگی بیان این جملات، به مردم چنین بیان میکنند که اگر این دولت یا یک سند خاص نبود، کشور به ورطهی ورشکستگی میافتاد. بهعبارتی اگر دولت دیگری مستقر بود، ایران کشوری ورشکسته میشد. این موضوع نتیجهی مستقیم فکر کردن به این موضوع است که مسائل حیاتی کشور به تصمیمات یک دولت مربوط میشود و نهادهای حاکمیتی توانی در ادارهی امور حیاتی کشور نداشته و ندارند و نتیجهی مستقیم آن حمله به اعتماد عمومی مردم، نظام سیاسی و حاکمیت آنها خواهد بود.
بدون توجه به این موضوع که آیا دولت بهصورت آگاهانه و تعمدی دست به سلب اعتماد به نظام سیاسی میزند یا خیر، آنچه مبرهن است، بیتوجهی به سرمایهی اجتماعی نظام سیاسی بهعنوان بزرگترین نعمت نظام جمهوری اسلامی نزد مردم است. سرمایهی اجتماعی که کلیتی وسیع از اعتماد مردم و پایگاه اجتماعی نظامهای سیاسی محسوب میشود، مسئلهای پایهای برای نظامسازی و دولتسازی در ایران در ادوار متعدد تاریخی بوده است. مردمی از مرزهای کشورشان دفاع میکنند و حاضر به پرداخت هزینههای جسمی و دفاع از کشور هستند که به آن اعتماد داشته باشند و در واقع این اعتماد است که ریل حرکت بهسمت ارزشهایی شبیه به دولتسازی و نظامسازی، اداره و مدیریت، دفاع و حراست و سایر گفتمانهای غالب در یک دولتملت میشود.
سلب اعتماد مردم از نظام سیاسی، اولاً سبب از بین رفتن سرمایهی اجتماعی یک کشور و ثانیاً سبب از بین رفتن ریسکپذیری یک کشور در سطح بینالمللی برای اتخاذ تصمیمات متهورانه میشود. هر دولتی در سطح بینالمللی نیاز به تصمیمگیریها متهورانه، جسورانه، ابتکاری و در لحظه به نیابت از مردم خود دارد. این «شجاعت در تصمیمگیری» را پشتوانههایی شبیه به اعتماد مردم به نظام سیاسی و اعتماد نظام سیاسی به مردم ارزانی میدارد. سلب اعتماد مردم از نظام سیاسی آنها، پیامدهایی شبیه به عدم ریسکپذیری یا بهعبارتی ریسکگریزی کشورها در سطح داخلی و بینالمللی را بههمراه خواهد داشت.
جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت منحصربهفرد خود در سطح بینالمللی، قویاً نیازمند یک دولت ریسکپذیر در سطح داخلی و بینالمللی است و همانگونه که بیان شد، این موضوع بدون اعتماد دوسویهی نظام سیاسی و مردم ممکن نخواهد بود.
نتیجهی دیگری که علاوه بر فرستادن پیام ضعف از گزارههایی شبیه به «اگر برجام نبود، ایران ونزوئلا میشد» اتخاذ و مخابره میشود، همین مسئلهی سلب اعتماد مردم از نظام سیاسی است. دولتملتها از هیچ ارزشی بیشتر از «اعتماد متقابل» بهرهمند نبودهاند و از آن پاسداری حیثیتی نمیکردهاند. خدشه به این اصل، خدشه به تمامیت هویتی و گفتمانی یک کشور است و خلأ اعتماد متقابل نیز خلأ گفتمانی یک ایدئولوژی محسوب میشود.
۳. از بین بردن و رفتن اعتمادبهنفس ملی برای مسائلی شبیه به توانمندیهای داخلی
یکی دیگر از تبعات سیاست ونزوئلاسازی از ایران و هراساندن مردم از تبدیل شدن به ونزوئلا در صورت عدم اقبال به سیاستهای دولت مستقر، از بین رفتن اعتمادبهنفس ملی درخصوص مسائلی است که جزء توانمندیهای ملی کشور محسوب میشود و مردم را حول محور «ما میتوانیم» گرد هم جمع میکند و به آنها میآموزد که میتوانند خود مدیریت امور کشور خود را برعهده گیرند. یکی از بنیادیترین انتقاداتی که به رژیم پهلوی وارد بود، این مسئله بود که ایران را به ورطهی اقتصادی وابسته با گزارهی بنیادینی شبیه به «ما نمیتوانیم» سوق داد. مردم ایران در طول دههها به این نتیجه رسیده بودند که توان تولید کالا، صنعتی شدن و بهطور کلی قرار گرفتن در مجموعهی رقابتی در نظام بینالمللی را ندارند و ناچارند که صرفاً نفت تولید کنند و مصرفکننده باشند، اما با اسقاط رژیم سابق و روی کار آمدن گفتمان ارزشمند امام خمینی (ره)، مردم به باورمندی درخصوص اتکای به توانمندیهای داخلی رسیدند و واژههایی شبیه به تولید داخلی، اقتصاد ملی، گفتمان درونی، کالای ایرانی، جنبش خرید کالای ایرانی و... شکل گرفت و نتیجهی آن را در طی ادوار متفاوت تاریخ جمهوری اسلامی مشاهده کرده و میکنیم.
اما آن چیزی که چالش بزرگی برای این مفاهیم و بهطور کلی برای سیاست «ما میتوانیم» محسوب میشود، مسئلهی هراساندن مردم از مسیر «ما میتوانیم» با استفاده از عباراتی شبیه به این است که «اگر آمریکاییها بخواهند، با یک دکمه تمام تأسیسات ما را از بین میبرند» یا «اگر یک سند بینالمللی به نام برجام به امضا و تصویب نمیرسید، ایران اینک تبدیل به کشوری با تورم ۴۸۰درصدی میشد» یا «مردم ایران باید شکرگزار برجام باشند» یا «اگر تحریمها برداشته نمیشد، ما نان و آب هم نداشتیم» و نهایتاً «اگر برجام نبود، ایران تبدیل به ونزوئلا میشد».
این گزارهها و عبارات نتیجه و تبعاتی ندارند، مگر اینکه باور عمومی به تواناییهای ملی یا بهعبارتی همان اعتمادبهنفس ملی یک کشور را از بین ببرند یا آن را تحتالشعاع قرار دهند. اعتمادبهنفس ملی نیز شبیه به اعتماد متقابل دولت و مردم یکی از ارکان اصلی گفتمان دولتسازی و ملتسازی محسوب میشود و هیچ کشوری نمیتواند بدون داشتن اتکای به داخل و اعتمادبهنفس ملی و مردمی، قوام و دوام یابد.
مسئلهی اساسی در این مسیر، باور به این موضوع است که یک فرهنگ و یک جامعه توان پرورش و عملی کردن ظرفیتها و پتانسیلهای نهفته در عرصهی داخلی را دارد و میتواند موجبات شکوفایی استعدادهای درونی مردمان خود را فراهم کرده و برای آنها رفاه و امنیت بههمراه اقتصاد پویا را بههمراه داشته باشد و آنها را نسبتبه نوسانات اقتصاد و سیاست بینالمللی محفوظ داشته و به سرمنزل برساند.
۴. از بین رفتن عزت ملی
یکی دیگر از نتایج مستقیم اظهار گزارههایی شبیه به اینکه اگر برجام و مذاکرات نبود، ایران تبدیل به ونزوئلا میشد، این است که مردم را از عزت خویش تقلیل داده و آنها را به این مهم میرساند که نظام سیاسی بهطور کلی توان برآورده کردن نیازهای منزلتطلبانهی آنها را ندارد. از این دست اتفاقات درخصوص مسئلهی عزت ملی در این دولت زیاد افتاده است که از آن جمله میتوان به حوادثی شبیه به منا، منع ورود ایرانیان به آمریکا و... اشاره کرد که دولت یازدهم کمترین توجهی به آنها نداشته است و نتوانسته نیازهای مردم درخصوص عزتجویی و عزتخواهی را تأمین و برآورده کند.
این جمله که ایران تبدیل به ونزوئلا میشد، این گزاره را برای مردم روایت میکند که این دولت توان برآورده کردن نیازهای عزتطلبانهی آنها را ندارد و این نیاز از خارج است که برای مردم تأمین میشود. این مورد درست نتیجهی عکس آن چیزی است که امام خمینی (ره) و رهبر انقلاب به آن معتقد بودهاند.
عزت ملی یکی از حساسترین مسائل در حوزهی سیاست داخلی و خارجی کشورهاست. کشوری که ناتوان از تأمین منابع عزت ملی خود است، طبعاً و تبعاً با مشکلاتی در جلب آرای مردم خود برای همبستگی ملی و وحدت اجتماعی مواجه خواهد شد و در گذار از مشکلات امنیتی، دچار مصائبی میشود. یکی از نعمتهای ایران بعد از انقلاب «ماهیت عزتطلبانهای بوده است که نخبگان انقلاب برای مردم به ارمغان آوردهاند». این ماهیت عزتطلبانه سبب شده است تا مردم مسائل مربوط به عزت ملی خود را بهطور کلی به حاکمیت واگذار کنند و حاکمیت نمایندگی عزتطلبی مردم در عرصهی منطقهای و بینالمللی را برعهده داشته است؛ بهگونهای که در هر جای دنیا نام ایران با عقلانیت و خردورزی توأمان شده و سبب شده است ایران بهمثابهی یک قدرت مورد شناسایی اعضای نظام بینالمللی قرار گیرد.
ریچارد ند لیبو برآن است که یکی از انگیزهها و موتورهای حرکت یک کشور در سیاست خارجی، همین مسئلهی عزتطلبی آنهاست. او برآن است که علاوه بر امنیتجویی و منافعطلبی، عزتطلبی یکی از سهگانههایی است که دولتها در پی آن بوده و هستند. او با استمساک از فلاسفهی یونان باستان، بهطور کلی برآن است که انگیزههای بشری صرفاً به منفعتمحوری خلاصه نمیشود و بشر علاوه بر ترس و هراس و منافع بهدنبال اولویتهای دیگری نیز هست که از آن جمله میتوان به عزتجویی اشاره کرد. در سطح وسیع در نظام بینالمللی نیز کشورها بهدنبال تحصیل عزت هستند.
چهبسا کشوری عزتجویی را در سطح بینالمللی جایگزین منافع بهعنوان اولویت خویش سازد و دست به انتخابهایی در عرصهی سیاست خارجی بزند که از پس این انتخابها لزوماً انتفاع ملی تأمین و تحصیل نمیشود، بلکه در عوض عزت آن کشور است که تحصیل میشود که نمونهی آن را در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بهخوبی میتوان مشاهده کرد.
آدرسهای غلطی شبیه به اینکه ایران در صورت عدم رفع تحریمها یا عدم انجام مذاکرات، تبدیل به ونزوئلایی دیگر میشد، صرفاً خالی کردن مردم از منابع ارزشمندی شبیه به عزت ملی بهعنوان کلان گفتمانهای حوزهی سیاست خارجی هر کشوری است، فارغ از اینکه اساساً ایدئولوژی آن کشور در حوزهی ادارهی کشور بر آموزههای مذهبی و دینی ابتنا داشته باشد یا بر آموزههای لیبرالی، بیان این مسئله بدین معنی است که دولت درک صحیحی حتی از تئوریهای اخیر در حوزهی روابط بینالملل نیز ندارد و با اولویت دادن منافع، آنهم نه منافع ملی، بلکه منافع جناحی و شخصی، مسئلهی عزت ملی را وجهالمصالحهی کسب آرا در انتخابات میکند.
۵. خدشه به الگوبودگی ایران
چه دولت بخواهد و چه در مقابل آن ایستادگی کند، ایران در حوزهی منطقهای تبدیل به یک کشور معیار و الگو شده است. هر کشوری در عرصهی منطقهای تلاش میکند به مردمسالاری دست یازد، نگاهی به الگو و مدل ایران در طول چهار دههی گذشته خواهد کرد. منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا، که اتفاقاً بهدلیل عدم وجود مردمسالاری به یک منطقهی آشوب تبدیل شده است و در آن (بهاستثنای ایران و ترکیه) مدل سیاسی عقلانی حاکم نیست، با بحرانهای عدیدهای در مسائل هویتی و امنیتی مواجه است؛ بهگونهای که «انتخاب کردن و شدن» را تبدیل به رؤیای دستنیافتنی مردم در کشورهای این منطقه کرده است.
در این منطقه صرفاً دو مدل از مردمسالاری وجود دارد: یکی مدل ترکیه و دیگری مدل ایران.
مقامات حزب عدالت و توسعهی ترکیه با بازیگوشی و مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر، در این یک دههی اخیر کشور خود را آبستن بحرانهای عدیدهای در حوزهی امنیتی (انجام عملیات تروریستی متعدد در ترکیه) و در حوزهی هویتی (مسائل مربوط به سرکوب کردها) کرده و ناتوان از ارتفاع این بحرانها نیز بودهاند؛ بهگونهای که ترکیهای که روزگاری سودای رهبری خاورمیانه و از دیگر سو عضویت در اتحادیهی اروپا را داشت، نهتنها بهعنوان یک بازیگر ثباتزدا در منطقه شناخته میشود، بلکه رؤیاهایش برای پیوستن به اتحادیهی اروپا را نیز بایستی بهطور کلی از یاد ببرد.
در همین مناقشات بعد از کودتای نافرجام ترکیه بود که ترکیه نزدیک به ۱۵۰ هزار نفر را بازداشت کرد و تعداد کثیری از معلمان، اساتید دانشگاه، قضات، روزنامهنگاران و... را در بند کشید، به این بهانه که آنها از فتحالله گولن، رهبر جنبش تجدیدنظرطلب در ترکیه، حمایت میکنند.
این تضییقات و تحدیدات سبب شده است که ترکیه سالها و بلکه دههها با آن مدل مطلوبی که در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا در جستوجوی آن بود، فاصله داشته باشد. در این بین، جمهوری اسلامی با تمرکز بر عقلانیت و دوراندیشی، نهتنها توانسته مشکلات داخلی خود را در نظام مردمسالاری دینی خود هضم و رفع کند، بلکه از دیگر سو توانسته است خود را به نظام بینالمللی دولتملتها بهعنوان نمونهی موفقی از توسعهیافتگی و پیشرفت در ابعاد اقتصادی و سیاسی نیز معرفی کند. چه باب میل برخی از نخبگان اجرایی باشد و چه نباشد، این موضوع دستاورد حاکمیت در ایران است و دولتها صرفاً تسهیلکنندهی این تئوری حاکمیتی مبنی بر الگوبودگی هستند.
در این فضا، اظهاراتی شبیه به اینکه ایران در صورت عدم وجود برجام، تبدیل به ونزوئلای دیگر میشد، هم از واقعیت فاصله دارد (چراکه ایران از اوایل انقلاب ذیل تحریمهای یکجانبه و چندجانبهی همین کشورهای تحریمکننده بوده است و نهتنها تبدیل به ونزوئلایی دیگر نشده است، بلکه خود را الگویی عقلانی در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا نیز معرفی کرده و میکند) و هم نوعی خودزنی و آسیب به ظرفیتهای بومی است. دولت و تیم حامیان دولت، که قدرت اجرایی را در دست دارند، بایستی با توجه به نگاه بلندمدت جمهوری اسلامی، زمینه را برای تقویت الگوی ایران در منطقه تسریع بخشند، نه اینکه با ارائهی آدرسهای اشتباه مسیر را ناهموار جلوه دهند.
فرجام سخن
در این سلسله یادداشتها تلاش شد تا ابتدا مصادیقی بیان شود که طی آن دولت و تیم حامیان فکری و رسانهای او در تلاش هستند تا چنین روایت کنند که اگر برجام نبود یا اگر مذاکرات منتهی به برجام و اعتمادسازی این دولت نبود، اینک ایران تبدیل به ونزوئلا با تورمی نزدیک به ۴۰۰ درصد میشد و اقتصاد ایران در آن صورت ورشکسته شده بود. بیان شد که چرایی مطرح شدن این موضوع چه سناریوهایی بوده است و دولت و تیم حامیان او از اظهار این سخنان بهدنبال چه نیاتی در حوزهی داخلی هستند. بعد از آن به تبعات و پیامدهای اظهار چنین گزارههایی اشاره و تلاش شد به پنج مورد از تبعات منفی این بیانات در حوزهی سیاست خارجی و داخلی اشاره شود.
منبع: پایگاه برهان