به گزارش مشرق به نقل از فارس، ترور برهانالدین ربانی و تهدید پاکستان به حمله از سوی آمریکا، تحولات منطقه افغانستان و پاکستان را وارد مراحل پیچیدهتری کرده است. در چنین فضایی کسانی که مدعی مبارزه با آمریکا هستند، یک مجاهد ضد استکبار و اشغالگری را ترور میکنند و به آمریکا، نفع میرسانند. درباره انگیزههای دشمنان از ترور شهید ربانی و همچنین دلایل بالا گرفتن تنش بین آمریکا و پاکستان با «محمدتقی جمشیدی» کارشناس مسائل شبه قاره به گفتوگو نشستیم.
شهید برهانالدین ربانی چه ویژگیهایی داشت که منافع آمریکا و طالبان را همزمان به خطر میانداخت؟
جمشیدی: بسماللهالرحمن الرحیم . آقای برهانالدین ربانی جزو چهرههای جهادی و ممتاز در افغانستان است. از آن چهرههایی که در جامعه قبیلهای و متکثر افغانستان به عنوان چهره ملی شناخته میشود. بعد از شهادت احمدشاه مسعود، آقای ربانی تاثیرگزارترین چهره مقاومت در افغانستان بود. در زمان مقاومت علیه شوروی، تعداد زیادی از اقوام علیه جز پشتون را به صحنه جهاد کشاند و در دفاع از تمامیت ارضی و استقلال افغانستان و حفظ ارزشهای اسلامی اهتمام زیادی داشت. لذا مردم افغانستان و صحنه جهاد این کشور مدیون چهره متدین و فرهیخته ایشان است. کسی که اهل انصاف و تعادل بود و افراط و تفریط در رفتار او دیده نشد، این ویژگیها موجب شد او درخشندهتر از سایر چهرههای افغانستان و یک سر و گردن بالاتر از آنان باشد و به همین دلیل رئیس جمهور افغانستان شد. طی 250 سال گذشته به دلایل مختلف از جمله کثرت نسبی قوم پشتون که حدود 44 درصد جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند، کمتر چهرههای ملی قد کشیدهاند و معروف شدهاند. در یک دوره کوتاه 9 ماهه شخصی به نام «بچهسقا» حائز چنین خصوصیاتی بود و به عنوان چهره ملی شناخته شد. ربانی دومین کسی است که در این سالها به عنوان یک شخصیت ملی مطرح شده.
همین ویژگیها موجب خشم دشمنان از او شد یا دلایل دیگری هم داشت؟
جمشیدی: ویژگیها و خصوصیات دیگری که عرض میکنم، دشمنان را به فکر ترور او انداخت. ربانی جز چهرههای جهادی و از اعضای جبهه شمال بود که علیه طالبان میجنگید. طی 2-3 سال گذشته شاهد بودیم که چهرههای برجسته جهادی عضو جبهه شمال ترور شدند. وجه مشترک این اشخاص علاقه به استقلال و تمامیت ارضی افغانستان، مخالفت با سلطه اجنبی، مخالف افراطگرایی قومی و فرقهای و مخالف پیمان به اصطلاح راهبردی بین افغانستان و آمریکا بود. ضمناً این اشخاص روابط بسیار خوبی هم با جمهوری اسلامی ایران داشتند. این اشخاص مخالف بازگشت طالبان به قدرت هستند، کسانی مثل کاظمی، ژنرال داوود، احمد کرزی و ربانی در این اهداف مشترک بودند و به همین دلیل ترور شدند.
یک گزینه مهم در دلایل ترور شهید ربانی، حضور ایشان در اجلاس بیداری اسلامی در تهران است. البته برخی معتقدند این ترور از قبل برنامهریزی شده بود و سفر به تهران، شاید این ترور را سرعت بخشید؟ چه کسانی به دنبال ترور ایشان بودند؟
جمشیدی: وقتی آقای ربانی عازم تهران بود، سفیر آمریکا در کابل، قویاً توصیه کرده بود که ایشان به تهران نیاید. برپایی یک اجلاس بینالمللی تحت عنوان بیداری اسلامی که یقیناً و عملاً در مقابل جبهه غرب قرار گرفته و اشخاصی که مخالف دیکتاتورهای دستنشانده غرب هستند در این کنفرانس شرکت کردند، قدرتهایی را که به فکر مصادره حرکتهای منطقه هستند خشمگین کرد. بویژه اینکه نحوه حضور آقای ربانی و سخنرانیاش، چشمگیر بود. یک حضور پرمعنا و صمیمی که دیدیم آقای ربانی با چه علاقمندی به استقبال رهبر معظم انقلاب رفت، ایشان را در آغوش گرفت و تجلیلی که از حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب در سخنرانیاش انجام داد. همه اینها محل تأمل است که چه کسانی به دنبال ترور ایشان بودند. درباره اینکه این ترور قبل از سفر آقای ربانی به تهران برنامهریزی شده بود باید بگویم که بله اینطور است. من همه دلایل و انگیزههای ترور شهید ربانی را گفتم که یکی از آنها مربوط به سفر ایشان به تهران بود.
گویا روز قبل از ترور ایشان، رئیس جمهور افغانستان با آقای ربانی تماس میگیرد و به اصرار از او میخواهد به افغانستان برگردد، چرا کرزای چنین درخواستی داشته؟
جمشیدی: کرزی به آقای ربانی میگوید یک هیئت مهمی از طالبان میخواهند بیایند شما را ببینند. البته کرزی خودش هم از اصل ماجرا مطلع نبوده و کسانی که در شورای صلح هستند این اطلاعات را به او دادهاند.
درباره نحوه ترور شهید ربانی روایتهای مختلفی شده، ایشان را چگونه ترور کردند؟ آیا درست است که شورای کویته به رهبری ملاعمر، مسئول ترور بوده؟
جمشیدی: اول باید به این نکته توجه داشت، محلهای که آقای ربانی در آن زندگی میکرد یک محله بسیار حفاظت شدهای است به نام «اکبرخان». این منطقه تحت تدابیر امنیتی آمریکاست و تا به حال چند بار مقامات امنیتی آمریکایی گفتهاند که از امنیت کامل برخوردار است. بنابراین هرکس وارد آنجا میشود باید مورد بازرسی بدنی قرار بگیرد. عامل ترور را دو نفر از وزیران سابق حکومت طالبان همراهی میکردند، یک جوان کم سن و سال که ناشناخته و گمنام بوده و از نظر آقای ربانی، فرد شناخته شدهای نبوده، حال آنکه به آقای ربانی گفته بودند یک چهره مهم میخواهد بیاید شما را ببیند. آن دو نفر دیگر البته از اعضای شورای صلح بودهاند که آقای ربانی همیشه آنها را میدیده و نیازی نبود با این اصرار ربانی را به افغانستان بکشانند برای دیدارشان.
اینها از حلقههای امنیتی آمریکایی عبور کردهاند اما چرا از سوی نیروهای افغان که جلوی منزل آقای ربانی نگهبانی میدهند بازرسی نشده اند؟
جمشیدی: اول اینکه چرا در ایست بازرسی آمریکاییها ، بازرسی نشدهاند و بدون ترتیبات امنیتی وارد محله اکبرخان شدهاند. دوم اینکه طالبان وقتی به مامورین حفاظتی منزل ربانی میرسند به او میگویند این فرد (عامل ترور) شخص مهمی است، او را بازرسی بدنی نکنید. مامورین وقتی میبینند اینها از حلقههای امنیتی آمریکایی عبور کردهاند، فکر میکنند دیگر نیازی به بازرسی بدنی نیست. حتی یکی از آن دو وزیر، دستش را بالا میگیرد و میگوید مرا بگردید، غافل از اینکه مواد منفجره در دستار سر فرد ناشناخته بوده. وقتی عامل انفجاری جلو میرود که سلام کند و دست آقای ربانی را ببوسد. این دو نفر که میدانند چه حیلهای در کار است بصورت نیمخیز عقب عقب برمیگردند. آنجا مامور حفاظتی متوجه مسئله میشود اما دیگر دیر شده بود. مواد منفجره در حدی طراحی شده بود که فقط دو نفر را بکشد، لذا سر عامل انفجاری قطع شده و بخشی از صورت آقای ربانی هم کنده می شود. درباره اینکه عامل ترور عضو شورای کویته بوده یا نه، این شورا ابتدا مسئولیت ترور را برعهده گرفت اما بعداً تکذیب کرد.
آن دو نفر گویا دستگیر شدهاند، آیا اطلاعی از آنان بیرون داده شده؟
جمشیدی: یکی از عوامل به وسیله دولت کرزی و دیگری توسط آمریکاییها دستگیر شده اما تاکنون هیچ اطلاعی از اینکه چه گفتهاند و چگونه از حلقههای امنیتی عبور کردهاند، بیرون ندادهاند.
طالبان ادعا میکند که مخالف حضور آمریکا در افغانستان است. گروههای جهادی هم همین موضع را دارند. با وجود اینکه هر دو در ضد آمریکا بودن اشتراک نظر دارند، چرا یک مخالف آمریکا و چهره ملی را ترور میکنند، آیا منافع آمریکا و طالبان در این ترورها، در موازات یکدیگر قرار گرفتهاست؟
جمشیدی: اینکه چرا با وجود اشتراک در دشمنی با آمریکا، طالبان در حال حذف نیروهای جهادی است، باید به تضادهای ایدئولوژیک و قومی توجه کرد. گروههای جهادی به علاوه اقوام ازبک، تاجیک، هزاره و دیگر قومیتهای غیر پشتون، مخالف زیادهطلبیهای طالبان هستند، چون طالبان همه افغانستان را میخواهند و حاضر به سهیم شدن در قدرت نیستند. از طرف دیگر، عملکرد طالبان در دوران زمامداری، اقتدارگرایانه و زیادهطلبانه بوده و یک اثر تاریخی – روانی منفی ماندگار در افکار عمومی سایر قومیتها بجا گذاشته است. به همین دلیل طالبان میخواهد این سردارها نباشند چرا که تاثیر آنها از یک جمعیت میلیونی بیشتر است و بر کل افغانستان تاثیر دارند. طالبان اثر افرادی چون آقای ربانی را میداند و آنها را هدف قرار میدهد. طالبان مدتی است که تاکتیک جنگی خود را عوض کرده و به جای بمبگذاری یا عملیات انتحاری در مساجد و بازارها که تاثیر منفی هم برایشان دارد، زدن نخبهها را پیشه کردهاند، هرچند زدن مردم کوچه و بازار را کاملا رها نکردهاند.
در افغانستان و پاکستان گروههای مختلفی وجود دارند که همگی آنها را طالبان مینامند. لطفاً گروههای اصلی طالبان را معرفی کنید، بویژه اینکه این روزها نام شبکه حقانی و شورای کویته را هم زیاد میشنویم؟
جمشیدی: سه گروه عمده علیه آمریکا و متحدانش در افغانستان و پاکستان میجنگند. یکی از آنها طالبان است که شامل شورای کویته و حلقههای اطراف آن میشود. طالبان اصلی همین شورای کویته است که رهبری اش را ملاعمر برعهده دارد و مقر اصلیشان در کویته پاکستان است. گروه دیگری که با اشغالگران میجنگند و آنها را نیز به نام طالبان میشناسند، حزب اسلامی حکمتیار است. این گروه در جنگ با آمریکا و متحدانش، همسو با شورای کویته بوده و در مذاکرات با دولت هم فعالتر است. دسته سوم، شبکه حقانی است. محل استقرار این شبکه وزیرستان شمالی است. شبکه حقانی متشکل از طالبان پاکستانی و گروههای چچنی، عرب افغانها و کشمیریهاست که حدوداً 10 تا 12 هزار نفرند. شبکه حقانی بیش از گروههای دیگر در صحنه است.
به نظر میرسد با وجود ادعاهای طالبان در مخالفت با حضور آمریکا در افغانستان، آنها با یکدیگر رابطه دارند؟
جمشیدی: بله رابطه دارند، اصلا شبکه حقانی را همین آمریکاییها بوجود آوردند که وزیر خارجه پاکستان هم به آن اشاره کرد. آمریکا در برخی گروههای تروریستی پاکستان و افغانستان نفوذ دارد و در دستگاه امنیتی پاکستان نیز نیرو دارد که «دیویس» یکی از آنها بود. همان فردی که چند نیروی امنیتی پاکستان را به قتل رساند و موقع فرار یک مامور دیگر را زیر گرفت و کشت.
پاکستان چه نقشی در ترور آقای ربانی ایفا کرد؟
جمشیدی: برخی تحلیلها بر این است که چون در مذاکرات بین آمریکا و طالبان، واشنگتن پاکستان را دور زده و مستقیما با طالبان وارد مذاکره شده و ربانی هم در بحث صلح فعال بوده ممکن است ترور آقای ربانی، کار پاکستانیها هم باشد که بگویند چرا ما را تحویل نگرفتید. یعنی ممکن است دستگاههای اطلاعاتی پاکستان هم در قضیه دست داشته باشند.
گروههایی که آقای ربانی را ترور کردند با پاکستان روابط خوبی دارند و حتی گفته میشود بازوی تروریستی دستگاه امنیتی پاکستان هستند. از طرفی همین گروهها به سفارت و مقر نیروهای آمریکا در افغانستان حمله کردند هرچند مسئولیتش را نپذیرفتند. آیا واقعا تهدید آمریکا علیه پاکستان ریشه در عملکرد این گروهها دارد یا مسئله چیز دیگری است؟
جمشیدی: یک اشاره گذرایی میکنم به روابط آمریکا و پاکستان که در آن روابط طالبان با آمریکا و طالبان با پاکستان هم روشن میشود. روابط آمریکا و پاکستان درحدی بود که آمریکاییها میگفتند پاکستان مهمترین متحد غیرناتویی ایالات متحده است. اما حالا پاکستان را تهدید به حمله میکند. مسبوق هستید که تا چند دهه قبل یعنی قبل از اضمحلال شوروی سابق، دو قدرت فائق بینالمللی در جهان حکمرانی میکردند که یکی آمریکا و اذنابش بود و دیگری شوروی سابق و متحدانش. هر دوی این قدرتها دنبال این بودند که کشورهای بیشتری را زیر چتر خودشان بیاورند و تا جایی که میتوانند به کمک نیروهای نظامی، اطلاعاتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، حوزه نفوذ خود را توسعه بدهند. این توسعهطلبی تا جایی پیش رفت که هر یک مناطقی را اشغال کردند. یکی از این کشورهای اشغال شده به وسیله شوروی، افغانستان بود. اشغال افغانستان اگر بلندمدت میبود و جواب میداد، تهدید بزرگی برای آمریکا میشد. افغانستان همسایه آسیای میانه است و اشغال آن به معنای تحت نفوذ قرار دادن دیگر کشورهای نزدیک آسیای میانه بود. به همین دلیل آمریکا با تمام توان و امکانات اطلاعاتی – امنیتیاش به صحنه آمد و روی پاکستان هم بسیار کار کرد. پاکستان به مرکز عملیات نظامی، امنیتی و جاسوسی تبدیل شد برای ضربه زدن به شوروی. اینجا بود که طالبان دستپرورده پاکستان به میدان آمد و القاعده را هم سازماندهی کرد. همین حقانی و یکسری از نیروهای جهادی به آمریکا دعوت شدند و با رئیس جمهور وقت –ریگان- ملاقات کردند. پاکستان به پل پیروزی آمریکا تبدیل شد و از همین محل هم به انواع ادوات نظامی و امنیتی مجهز شد و کمکهای مالی فراوان دریافت کرد. پاکستان، خدمات زیادی به آمریکا کرده و این خدمات نه تنها به شکست شوروی در افغانستان انجامید بلکه زمینه متلاشی شدن این ابرقدرت شرق را فراهم آورد. لذا پاکستان توقع داشت که آمریکاییها بهای بیشتری به این کشور بدهند. ریشه تهدید آمریکا به دلخوریهای پاکستان برمیگردد و اینکه اسلامآباد مثل گذشته با آمریکا همراهی نمیکند.
دلخوریهای پاکستان از آمریکا به چه مواردی مربوط میشود؟
جمشیدی: آمریکا پس از اینکه خود را تنها ابرقدرت جهان دید. متحد سنتی خود را در برابر هند تحقیر کرد. اگر دو کشور در جهان را بخواهند مثال بزنند که از بالاترین درجه تخاصم با یکدیگر برخوردارند، هند و پاکستان را مثل میزنند. این تخاصم به گونهای است که کشورهایی که میخواهند با هر دوی این کشورها رابطه داشته باشند سعی میکنند یک نوع تعادل در روابط خود بوجود آورند یعنی نه آنچنان به طرف هند بروند که پاکستان حساس شود و نه آنقدر به پاکستان بگروند که هند برنجد. با این حال آمریکا روابط بسیار سطح بالایی با هند برقرار کرد. در 2-3 سال گذشته راهبردیترین روابط بین آمریکا و هند برقرار شده است. قراردادی با هند منعقد کردهاند که از نظر میثاقهای بینالمللی، یک قرارداد غیرقانونی تلقی میشود. کشوری که برخلاف میثاقهای بینالمللی دارای قدرتهستهای است و باید با آن برخورد شود اما نه تنها برخوردی نشد بلکه این قدرت را در اختیار هند قرار داد. به این ترتیب توازن منطقهای بهم خورد و برای اولین بار وزنه هند به نحوی بالا آمد که پاکستان تحقیر شد. پاکستانی که متحد آمریکا بود در برابر هندی که متحد شوروی بود پایینتر قرار گرفت.
طبیعی است که این مسئله تنش ایجاد میکند و حالا این تنش به وضعیت بیسابقهای رسیده. مورد دیگری که پاکستانیها را رنجاند حملات تروریستی به بمبئی بود. حملاتی که گروههای کشمیری علیه هند انجام دادند و مقامات سیا گفتند مقامات پاکستان هم دست دارند. اگر آمریکا قصد بر هم زدن توازن را نداشت میتوانست این مسئله را محرمانه اعلام کند اما آن را علنی کرد که موجب خشم پاکستانیها شد.
دلیل دیگر دلخوری پاکستانیها حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به خاک پاکستان است. تاکنون بیش از 50 حمله صورت گرفته به نوعی که پاکستانیها آن را جنگ آمریکا علیه خود میدانند. حمله زمینی بدون اطلاع آمریکا به پاکستان که طی آن اعلام شد بن لادن کشته شده نیز ارتش پاکستان را تحقیر کرد. این دومین بار بود که آمریکا به پاکستان حمله زمینی میکرد و ارتش پاکستان نمیتوانست کاری بکند. آنهم ارتشی که در سه جنگ با هند، تمامیت ارضی خود را حفظ کرده و در میان مردم مقدس است. دلخوری دیگر پاکستان از آمریکا به نفوذ واشنگتن در گروههای تروریستی و دستگاههای اطلاعاتی پاکستان مربوط میشود. آمریکا در پاکستان چهار هزار جاسوس رسمی دارد. آمریکا تاکنون به صورت "دوفاکتو" علیه پاکستان میجنگند اما اسلام آباد ازاین مسئله ناراضی است به همین دلیل با واشنگتن دچار تنش شده و آنها هم تهدید به حمله کردهاند.
با وجود نفوذ بالای آمریکا در پاکستان دیگر چه نیازی به جنگ وجود دارد؟ ایا آمریکا نمی تواند مخالفان خود در این کشور را نابود یا کنترل کند؟
جمشیدی : مسائل سیاسی دو دو تا چهار تا نیست بلکه درهم تنیده و پیچیده است. در موارد بسیاری، نمیتوان این مسائل را شفاف کرد. مهم ترین دلیل تهدید پاکستان از سوی آمریکا شبکه حقانی است. شبکه حقانی درست در روز یازدهم سپتامبر و سالگرد حادثه برجهای تجارت جهانی، به سفارت آمریکا و مقر ناتو در کابل حمله کرد. این یعنی تحقیر شدن آمریکا و شخص اوباما. این حملات د رحالی صورت گرفت که چند ساعت بعد، رئیس جمهور فعلی و قبلی آمریکا در مقر قدرتشان، در یک محفظه شیشهای ضد گلوله قرار گرفتند و این به معنای نبود امنیت پس از 10 سال باصطلاح مبارزه با تروریسم است. این هم تحقیر آمریکاست، بنابراین آمریکا تهدید میکند که اگر پاکستان علیه شبکه حقانی وارد عمل نشود، به این کشور حمله خواهد کرد. البته منظور از حمله به پاکستان حمله به وزیرستان شمالی است که به اعتقاد من یک تهدید توخالی است و اگر حمله هم بکند آنچنان کاری از پیش نخواهد برد.
با توجه به اینکه اگر این تهدید عملی نشود شبکه حقانی جسورتر خواهد شد چرا آمریکا، پاکستان را تهدید میکند؟
جمشیدی: آمریکا با تجربههایی که در افغانستان و دره سوات پاکستان دارد، فکر میکند موفق خواهد شد اما وزیرستان شمالی جایی نیست که به راحتی بتوان پیروز شد. این منطقه جزء هفت منطقه قبایلی پاکستان است که همواره در برابر سلطه اجنبی مقاومت کرده و پیروز شدهاند. مردم منطقه قبایلی در طول تاریخ معاصر خود، سه ابرقدرت را به زانو درآوردهاند.
اول انگلیسیها را شکست دادند بعد شوروی را از افغانستان بیرون کردند و حالا آمریکا را دارند شکست میدهند. لذا آمریکا مانده است که اگر بیرون بیاید شکست خورده، پس فشار امنیتی، اطلاعاتی، سیاسی و نظامی وارد میکند تا ارتش پاکستان علیه شبکه حقانی وارد جنگ شود.
اگر ارتش پاکستان حاضر به حمله نشد، آمریکا چه خواهد کرد؟
جمشیدی: آمریکا تلاش خواهد کرد چند نفر از فرماندهان اصلی شبکه حقانی را بکشد و مثل قضیه بن لادن اعلام پیروزی کند اما خطر آنجاست که ورود آمریکا به وزیرستان شمالی، موجب تجزیه پاکستان شود.
آیا تجزیه پاکستان به نفع آمریکاست؟
جمشیدی: در کوتاه مدت ممکن است به نفع آمریکا باشد اما در بلندمدت به ضررشان خواهد شد.
آینده روابط آمریکا و پاکستان چه خواهد شد؟
جمشیدی: آمریکا مجبور است با پاکستان کنار بیاید چرا که میخواهد در منطقه بماند و برای ماندن به پاکستان نیاز دارد. درست است که آمریکا الان یک کشور مهمتری را چون هند به عنوان متحد خود کرده و این کشور ظرفیتهای بالایی دارد و باید در مقابل چین بایستد تا چالشهای آمریکا در عرصه بینالملل کاهش یابد اما وجود کشوری که به آمریکا کمک اطلاعاتی و پشتیبانی بدهد تا در افغانستان بماند، ضروری است و آن کشور پاکستان است. لذا من معتقدم آمریکا و پاکستان با یکدیگر کنار خواهند آمد. زمینههایی برای این مسئله بوجود آمده مثلا حقانی اعلام کرده که در پاکستان حضور ندارد و به افغانستان رفته.
پس نیاز آمریکا به اعلام پیروزی چه میشود؟
جمشیدی: ممکن است پاکستان از آمریکا بخواهد منطقه محل استقرار شبکه حقانی در خاک خود را مورد بازرسی قرار دهد و عکس بگیرد. آمریکاییها هم با تهیه عکس و گزارش و نشان دادن آن به دنیا اعلام کنند که بر شبکه حقانی پیروز شدهاند. بعد از مدتی شبکه حقانی به پاکستان بازمیگردند و مسئله تمام میشود.
اما مشکلات آمریکا تمام نمیشود چرا که طالبان اعم از شبکه حقانی، به مبارزه با آمریکا برای کنترل تمام افغانستان ادامه خواهند داد چرا که قدرت میخواهند؟
جمشیدی- آمریکاییها یک طرح به کمک انگلستان و هند تهیه کردهاند و آن طرح عبارت است از اینکه افغانستان را تجزیه کنند هر چند ظاهر طرح، بحث تجزیه نیست ولی عملا به آن سمت خواهد رفت. این طرح را به ملا عمر هم گفتهاند ولی او قبول نکرده است. در حال حاضر بیشتر مناطق افغانستان تحت سیطره طالبان است. آمریکا به طالبان پیشنهاد کرد اجازه بدهید پایگاههایمان را دایر کنیم و شما هم در جاهایی که حضور دارید بمانید ودولت تشکیل بدهید. بقیه استانها که غیرپشتون هستند هم فدرالی بشوند. ملا عمر این طرح را رد کرده و خواهان حفظ تمامیت ارضی افغانستان شده است. اگر این طرح اجرا شود، ناامنی سراسر افغانستان را در بر خواهد گرفت و همه اقوام با یکدیگر درگیر خواهند شد. به لحاظ ساختاری اکثر مردم افغانستان خواستار تجزیه نیستند اما اگر عرصه تنگ شود و تحت فشارهای بیشتری قرار بگیرند این احتمال وجود دارد.
اخیرا روابط ایران و پاکستان بهبود یافته است. آیا این روابط در همین وضعیت میماند یا به خاطر بهبود روابط آمریکا و پاکستان، روابط ما با آنها دوباره ضعیف خواهد شد. آیا ممکن است پاکستان روابط با ایران را قربانی روابط با آمریکا کند؟
جمشیدی : ایران و پاکستان در طول تاریخ روابط، عمدتا مثبت و سازندهای داشتهاند. اگر در برخی مقاطع یک اعوجاجاتی و تکدر خاطری بوده، در اراده سیاسی مقامات پاکستانی نبوده و هیچکدام این وضعیت را نمیخواستند. یکسری عوامل ثالث دخیل بودهاند مثل افراط گری. همین سپاه صحابه چقدر به روابط ما ضربه زد. دهها گروه تروریستی که طالبان پاکستانی نامیده میشوند. موجبات تکدر خاطر بین دو کشور را فراهم میآورند. باید توجه داشته باشیم که تعداد شیعیان در مراکز حساس پاکستان زیاد است و بسیاری از غیرشیعیان هم خواهان روابط صمیمانه با ایران هستند اما گروههای افراطی، مشکل آفرینی کردند.
برخی میگویند اوضاع شیعیان پاکستان در زمان مشرف که خودش شیعه بود، بدتر شد چنانکه پاراچنار در زمان او به محاصره افتاد و محدودیتهایی برای شیعیان بوجود آمد؟
جمشیدی: هر کسی چنین میگوید اشتباه میکند. اتفاقا هر گاه نظامیان در پاکستان بر سر کار بودهاند، اوضاع شیعیان این کشور بهتر بوده است. در حال حاضر هم نخستوزیر پاکستان یک سید شیعه است که اصالتا اهل استان گیلان در ایران محسوب میشود اما اوضاع شیعیان بهتر نشده چراکه هر چه دولت پاکستان ضعیفتر باشد تخاصمات فرقهای بویژه علیه شیعیان بیشتر میشود. بحث پاراچنار هم مفصل است و در حوصله این گفتوگو نمیگنجد. اما اوضاع شیعیان در زمان مشرف بهتر از حالا بود.
با وجود بهبود روابط ایران و پاکستان،آیا روابط آمریکا و پاکستان به صمیمیت قبل خواهد شد؟
جمشیدی: اگر شرایط بین آمریکا و پاکستان به این نحو جلوتر برود، شناخت حیلهها و اهداف پلید آمریکا از سوی افکار عمومی پاکستان بیشتر و شفافتر خواهد شد، ضمن اینکه آن باوری که آمریکا را پشتیبان پاکستان در جنگ با هند میدید فرو ریخته بنابراین روابط این دو کشور دیگر به گرمی و صمیمیت گذشته نخواهد شد چرا که دیوار اعتماد ترک برداشته و صمیمت تبدیل به نفرت شده ، سیاست آمریکا در قبال پاکستان و کل منطقه عوض شده، یارهای منطقهایاش تغییر کرده و دیگران نگاه 10 سال قبل را به پاکستان ندارد. پاکستان هم نگرشی متفاوت پیدا کرده است. روابط گرم و صمیمی دیگر برنمیگردد ولی به دلیل فقر و درهم تنیدگیهای اقتصادی دو کشور و اینکه تمام سلاحهای پاکستان، آمریکایی است، ارتباط قطع نمیشود و پاکستان ناگزیر است با آمریکا کنار بیاید اما روابط همراه با کدورت خواهد بود و به همان نسبت روابط ایران و پاکستان صمیمانهتر خواهد شد.
آیا کشورهای عربی میتوانند روابط ایران و پاکستان را تخریب کنند؟
جمشیدی: عربستان در صحنه دینی و اعتقادی پاکستان نقش دارد. در پاکستان به صورت عمده با سه فرقه مواجهیم. یکی بریلویها، دوم دیوبندیها و سوم شیعیان، این سه گروه در صحنه دینی پاکستان نقش آفرین هستند.
«دیوبند» شهری است در هند که منشاء فکری این فرقه از آن شهر است. این فرقه معروف هستند به سلفی- وهابی. اینها 15 درصد جمعیت پاکستان هستند اما بیشترین حوزههای علمیه را در پاکستان دارند. این حوزههای علمیه را عربستان در مناطق فقیر دایر میکند و به طلاب و اساتید آنها پول میدهد و از این راه برای خود موقعیت اجتماعی کسب میکند.
فعالیت این حوزههای علمیه هم یقینا پس از انقلاب اسلامی آغاز شده است. وقتی دیدند گرایشهای شیعه با انقلاب اسلامی ایران، به حکومت رسید آنها هم تلاش کردند با دلارهای نفتی و این حوزهها،گروههای همسو با خودشان را بوجود بیاورند که طالبان افغانستان یکی از این محصولات بود. چرا که اکثر زعمای طالبان تحصیلکرده مدرسه حقانی پاکستان هستند، مدرسهای که 2500 طلبه دارد.