سرویس سیاست مشرق - 1-تمام مدیران در حوزه مدیریتی و عملکرد خود دارای ضعف و قوت هستند و زیر چتر نقد قرار میگیرند؛ از جمله دکتر قالیباف. مفهوم این قاعده کلی بدون استثناء این نیست که ضعف و قوت همه مدیرانی که براساس ضوابط و قواعد مدیر شناسی و مدیریابی، به مدیریت منصوب میشوند در یک سطح و برابر است؛ برعکس نمره مدیران را عیبها و حسنها و کاستیها و کارآمدیها و قصورها و تقصیر ها و جدیتها و توانمندیها مشخص میکند. پرواضح است مدیرانی که بر مبنای مناسبات قبیلگی و خارج از هر معیار و ضابطه روشن و قانونی و قابل پذیرش؛ منصبی را غصب میکنند، خارج از این بحث هستند.
2-یقیناً بخشی از کسانی که به زعم خود از سر احساس وظیفه وارد قضیه پلاسکو شدند و به هر نحوی درباره آن اظهار نظر کردند؛ اگر آن را مجرد از مسائل گذشته (نامزدی قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری گذشته) و مسائل حال (شهردار بودن قالیباف) و موضوع مهم آینده نزدیک (انتخابات ریاست جمهوری اردیبهشت ماه) میدیدند و آنگاه درباره حادثه پلاسکو سخن میگفتند؛ احتمالاً جهتگیریها و صحبتها متفاوتتر از آنی میشد که در طی این چند روز دیده و شنیده شد.
3-همزمان با شعله کشیدن آتش در پلاسکو، آتش کینه دشمنان خارجی و برخی مسئله داران داخلی نیز شعلهور شد و برای صید ماهی طلایی از دریای توفان زده پلاسکو دل به دریا زدند و زمانی که چیزی به آنها نماسید و مرکبشان به گل نشست؛ هر دو در اقدامی مشابه و هماهنگ شروع به پرتاب تیرهای زهرآلود به یک هدف مشخص کردند یعنی قالیباف. آنها ناپخته و ناشیانه گمان کرده بودند که دود و آتش پلاسکو چشم مردم را کور و قوه تشخیص آنها را سوزانده و آنها نمیتوانند حقیقت را تشخیص دهند و بدون هر گونه بگو مگویی تسلیم دروغ بافیها و انواع فریبکاریهای آنها میشوند. بصیرت مردم آگاه و هشیار و سرعت فرماندهی مدیران، در فرو نشاندن دودها و شعلههای آتش؛ پرده این پندار شوم را درید و چه زود حقیقت آفتابی شد.
4-از لحظهای که ظلم در قامت قد کشیدن ظالم تجسم مییابد؛ چهره مظلوم نیز نمایان میشود. مظلوم بودن به مفهوم تو سری خوردن نیست؛ هر چند در مواردی ملازم آن است؛ لکن در معنا یعنی ظالم قصد دارد به ناحق، حقی را از مظلوم بستاند و مظلوم هیچ امکانی برای دفاع و مقابله و حفظ حقش ندارد یا دارد و در مقابل ظالم میایستد و از حقش دفاع میکند. مقابله و عدم مقابله مظلوم با ظالم نسبت بین این دو را تغییر نمیدهد؛ آنچه که تعیین و تثبیت کننده این نسبت است؛ حق مظلوم است که ظالم در تلاش است به هر شکلی آن را غصب کند؛ که در این صورت به حکم دین، آیین، مروت و مردانگی باید از مظلوم در برابر ظالم دفاع کرد. آنچه این روزها دفاع از قالیباف را به دور از هر گونه رنگ تعلق، ضروری ساخته، مظلوم واقع شدن وی در حادثه پلاسکو است.
5-حادثه پلاسکو اتفاق بزرگی بود که برای فائق آمدن بر آن باید تمام امکانات مادی و معنوی در اختیار فرمانده میدان یعنی قالیباف و نیروهای ویژهاش(آتش نشانها) قرار میگرفت تا آنها این امکانات را در مدیریت بحران و خاتمه دادن به آن متمرکز کنند. این مهم نکته دقیقی بود که رهبر معظم انقلاب نیز در پیام اولشان درباره این حادثه بر آن تأکید کردند و صراحتاً از ورود به سایر بحثها برحذر داشتند؛ اما در عمل چه اتفاقی افتاد؟ در حالی که در طول دوره ده روزه مدیریت بحران، قالیباف، فرمانده میدان در محل حادثه مستقر و مشغول رتق و فتق امور بود؛ کسانی که آن روزهای تلخ و اندوهناک را فرصت مناسب برای تازه کردن زخمها میدانستند؛ به تسویه حسابهای سیاسی رو آوردند و تلاش کردند آوار پلاسکو را به آوار سیاسی بر سر قالیباف تبدیل کنند؛ غافل از آن که چشم بیدار مردم و ذهن جوال آنها به خوبی صحنه را رصد و لحظات را ثبت میکند و میفهمد که خیل حضور مسئولان مختلف در محل حادثه چقدر به کار تخفیف بحران میآمد و حضور شبانه روزی و بیوفقه قالیباف به همراه یاران وفاداراش(آتشنشانها و سایر بخشهای امدادی) به چه میزان در پایان بخشیدن به ابعاد این حادثه دردناک مؤثر بوده است. کسانی که نتوانستند در صحنه پلاسکو آوار آن را آوار سیاسی بر سر قالیباف کنند، سعی کردند به طرقی دیگر و در جاهای دیگر به مراد خود برسند تا ادامه این تلاش ناکام به شورای شهر رسید.
دست قالیباف در شورای شهر از حیث مدارک و اسناد حقوقی پر بود و او در جلسه شورای شهر نمونههایی از بحرانهای پرخسارتی که در زمان تصدی رقبای سیاسیاش واقع شده و آنها در جمع کردن آن ناتوان و کم توان ظاهر شدند؛ عرضه کرد تا عملکرد ضعیف آنها را گوشزد کند و به مردم هم بگوید؛ کسانی را که به حداقل وظیفه خود در مهار این بحران عمل نکردند و تنها طعنه زنی و ادعاهای پرطمطراق داشتند، بهتر بشناسند. اما قالیباف حرف اصلی را در انتها زد آنجا که گفت: من از نوکر مردم هم پایینترم و از مردم عذرخواهی میکنم به خاطر اینکه از روز اول برای خدمت به آنها قصد داشتم جانم را فدا کنم ولی شرمندهشان هستم که این اتفاق نیفتاده است ولی بنده از جان و آبرو هم برای خدمت به مردم میگذارم. اما در بحث حرف غیرکارشناسی که جریانی سیاسی در پس آن است و باج دادن به دشمنان ضدانقلاب میشود، تا آخر ایستادهام و میخواهم که برای مردم جان خود را فدا کنم.
کسی درباره خدمت به مردم و آرزو برای فدا شدن به خاطر مردم و ایستادن در برابر دشمن چنین سخن میگوید که سابقه ایستادگی جانانه در کربلای چهار، کربلای پنج، والفجر هشت، فرماندهی و جلوداری مقابله با اراذل و اوباش سازماندهی شده در عملیات پاکسازی خاک سفید و حضور مستقیم در سیل مترو و مهار آن را دارد و اثبات کرده مدیری انقلابی با عملکردی انقلابی است و برخلاف بسیاری از مخالفانش فقط اهل حرف و ادعا نیست. حقاً و انصافاً در آنچه پیش آمده چنین مدیر مقتدر اما مظلومی شایسته حمایت است؛ اگر او این شایستگی را دارد؛ همین شایستگی، دیگران را موظف به دفاع میکند. چه خوب است در بزنگاه دفاع از مظلوم، وظیفه شناسها با رستن از تعلقات بازدارنده از عمل به وظیفه، از انجام وظیفه غافل نشوند. انشاء الله
رضا گرمابدری