ما به غار رسیدیم اما غار پر از نیرو بود و ما باید بیرون غار استراحت می کردیم. همه در کیسه خواب خود خوابیدیم و وقتی از خواب بلند شدیم دیدم دوستان یک پلاستیک بزرگ روی بچه ها انداخته اند که خیس نشوند آخر باران گرفته بود.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - من در عملیات بیت المقدس 2 با برادر سعید گلشن و مرتضی رسولی و سلیمانی کوچولو به دسته ویژه گردان حضرت علی اکبر (ع) مامور شدیم.

 یک شب قبل از عملیات با گردان به سمت غاری که در ارتفاع قمیش بود راه افتادیم که حدود ۷ ساعت پیاده روی کردیم و بعد از شهر ماووت به رودخانه قلعه چولان رسیدیم؛ قرار شد از روی پل چوبی که با طناب درست شده بود رد بشویم و در داخل غار استراحت کنیم.
  حکایت شبی بارانی در غار حکایت شبی بارانی در غار
ما به غار رسیدیم اما غار پر از نیرو بود و ما باید بیرون غار استراحت می کردیم. همه در کیسه خواب خود خوابیدیم و وقتی از خواب بلند شدیم دیدم دوستان یک پلاستیک بزرگ روی بچه ها انداخته اند که خیس نشوند آخر باران گرفته بود.
 
شب بعد به سمت منطقه عملیات رفتیم. قرار بود ما پشت سر گردان المهدی (ع) حرکت کنیم و در نهایت بعد از گرفتن ارتفاعات قمیش خط پدافندی تشکیل بشود اما متاسفانه به دلایلی نشد.
 
 عراقی ها شروع کردند به سمت ما تیراندازی کردن و مسئول دسته دستور داد که به عقب برگردیم. برادر گلشن آن شب در تب می سوخت ولی هیچ نمی گفت.در مسیر برگشت راه را گم کردیم و به میدان مین برخوردیم.
 
سعید مسئول ما بود. باهم به این نتیجه رسیدیم که اگر بشود راه دیگری پیدا کنیم که خدایی نکرده بچه ها اتفاقی براشون پیش نیاد. رفتیم و به یکی از مقرهای دشمن برخورد کردیم و برگشتیم و ترجیح دادیم از میدان مین رد بشیم و سعید شروع به زدن معبر کرد و از میدان رد شدیم.
 
 عراقی ها رد ما را دنبال کردند و نارنجک به سمت ما پرتاب کردند. ما یک مسیر مال رو را پیدا کردیم و با توکل به خدا حرکت کردیم و به عقب برگشتیم. بعدا متوجه شدیم که بیشتر بچه های گردان المهدی توسط عراقی ها اسیر شده اند.
*راوی: برادر تخریبچی، مجتبی قاسمی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس