خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی / بشنود یک نفر از نامزدش دل برده/ مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی/ که به پرونده ی جرم دخترش برخورده /
خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ / بین دعوای پدر مادر خود گم شده است / خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق / که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است
خسته مثل پدری که پسر معتادش/ غرق در درد خماری شده فریاد زده/ مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس/ پسرش پیش زنش بر سر او داد زده
خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم/ دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است/ مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند/ زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است
خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه/ که کسی غیر پرستار سراغش نرود/ خسته ام بیشتر از پیر زنی تنها که / عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود
خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید/ غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است/ شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید/ در پی معجزه ای راهی مشهد شده است...
(علی صفری )
خدایا با همه وجودم احساست میکنم و به بودنت إیمان دارم پس راضیم به رضای تو، الهی به امید تو