کد خبر 677947
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۵ - ۰۴:۳۰

قرائت هاشمی از انقلاب پروژه‌ای پایان یافته پس از تبدیل به محصول بود، اما امام آن را استمراری می‌دانست. او از اینکه قرائتی متفاوت از انقلاب داشت ابائی نداشت و هزینه آن را تا مرز اتهام عدول از انقلاب اسلامی پرداخت کرد.

به گزارش مشرق، «عبدالله گنجی» در سرمقاله شماره امروز روزنامه «جوان» نوشت:

آیت‌الله هاشمی همانند همه بندگان خدا مسیر «از اویی» و «به سوی اویی» را به پایان برد و اکنون در صف محاسبه حق ایستاده است. چه هاشمی را یکپارچه عیب ببینیم و چه یکپارچه حسن و یا ترکیبی از هر دو، هاشمی برای همه منتقدان و موافقان چند ویژگی مشترک دارد. همگان او را از پیشکسوتان انقلاب، پرکار، تأثیرگذار، مورد اعتماد امام و صاحب هوش و درایت می‌دانند. اما در همه دوران پس از انقلاب با مخالفان جدی مواجه بود. مواجهه سلبی با آیت‌الله پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سه سطح قابل تعریف است. در مرحله اول مغضوب ضدانقلاب، منافقین و بنی‌صدر بود که البته این بغض خاص او نبود بلکه شامل حال همه یاران تراز اول امام می‌شد. در مرحله دوم و پس از چرخش معرفتی در نخبگان چپ (1376-1368) مورد کینه کسانی قرار گرفت که مشی رفتاری، سیاسی و اقتصادی وی را نمی‌پسندیدند و عمدتاً‌ وی را متهم به عدم اعتقاد به دموکراسی و عدم پاسخگویی می‌کردند. اما در سطح سوم مورد نقد و بعضاً تخریب کسانی بود که او را ناهمسو با جهت‌گیری‌های اساسی انقلاب اسلامی می‌دانستند. اما به جز اصلاح‌طلبان که با هدف عبور از پوسته نظام دینی، هاشمی را در دهه 70 می‌نواختند، عمده‌ترین دلایل ریشه‌ای فراز و فرود و مصائب آیت‌الله را می‌توان در چند محور اساسی خلاصه نمود.

1- ارتباط بین اجتماع- خانواده برای هاشمی تا مجلس پنجم چندان ملموس نبود. با ورود فائزه به رقابت‌های مجلس پنجم، مشی و مواضع وی برای نیروهای مؤمن به انقلاب غیرمنتظره بود و با سیره‌ای که از هاشمی می‌شناختند همسویی نداشت و شاید بتوان گفت اولین جرقه‌های فاصله بین نیروهای انقلاب و هاشمی در این نقطه رقم خورد و با رشد سنی مهدی هاشمی این منازعه پررنگ‌تر شد. تذکر یا برائت خواسته نیروهای انقلاب از هاشمی بود که در طول سالیان طولانی به جز تذکر درباره مجله زن روز و ملاقات با بهاییان نکته علنی دیگری از هاشمی شنیده نشد و درعین حال برائت نیز اتفاق نیفتاد.

ظهور اجتماعی ـ سیاسی خانواده هاشمی نسبت به خانواده دیگر مسئولان نظام پررنگ‌تر بود و در عین حال مشی رفتاری ـ اقتصادی آنان متفاوت می‌نمود. به زعم نگارنده هاشمی تلاش کرد بین توقعات نیروهای انقلاب از خانواده‌اش و واقعیت‌های جامعه پسا انقلابی دینی و عرف حاکم انطباق ایجاد نماید اما موفق نشد، به همین دلیل تلاش کرد تفسیری موسع‌تر از خاستگاه اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی و زیست مسلمانی ارائه کند که با مشی خانواده انطباق یابد و اینجا بود که بین واقعیت زندگی برخی از مدیران کشور و تصوری که حزب‌الله از زندگی مسئولان در نظام جمهوری اسلامی داشت، فاصله افتاد.

2- نقد نسل اول و دوم انقلاب به هاشمی با نقد نسل‌های بعد از 1384 کاملاً متفاوت است. نسل اول از ته دل هاشمی را دوست می‌داشتند و در عین حال او را نقد می‌کردند اما برخی از جوانانی که در ده، دوازده ساله اخیر به سن سیاست‌ورزی رسیدند و نقاد هاشمی شدند، جرعه‌هایی از تنفر و عطوفت منفی را با نقد درآمیختند. از مهم‌ترین چالش‌های تولیدی برای هاشمی در این دوران، خاطرات «خود‌نوشت» ایشان در حوزه شخصی بود. برای بسیاری از جوانانی که جنگ و انقلاب و امام را با تراز آرمانی و الهی شنیده بودند، هضم خاطرات هاشمی در مسائل فردی‌اش ممکن نبود که نمونه جت اسکی در روز عاشورا در سد لتیان قله آن بود. درست است که این مشی از سوی یکی از استوانه‌‌های  انقلاب توسط جوانان انقلابی قابل باور و هضم نبود اما روی دیگر سکه‌اش دوری هاشمی از ریا و پنهانکاری و زهد‌فروشی بود زیرا هاشمی اهل نقش بازی کردن نبود ولی سر‌جمع این رفت و برگشت تصویری مبهم از هاشمی می‌ساخت و ساخت.

3- درست است که هاشمی همراه امام بود و پس از امام نیز در همان تراز جایگاهی ماند اما هاشمی از انقلاب اسلامی قرائتی همتراز با قرائت امام و رهبری نداشت. فهم او از چیستی، آینده و اهداف انقلاب اسلامی با امام و رهبری وحدت حداکثری نداشت؛ شاید در تعارض قرار نمی‌گرفت اما جامعیت درک او از شعاع انقلاب اسلامی با امام و رهبری فاصله داشت. هاشمی انقلاب اسلامی را «انقلاب توسعه» در هر شرایطی می‌دانست و جنبه‌‌های  اعتقادی و جهانی مسیر را برجسته نمی‌کرد. قرائت هاشمی از انقلاب پروژه‌ای پایان یافته پس از تبدیل به محصول بود، اما امام آن را استمراری می‌دانست. او از اینکه قرائتی متفاوت از انقلاب داشت ابائی نداشت و هزینه آن را تا مرز اتهام عدول از انقلاب اسلامی پرداخت کرد. احمدی‌نژاد نیز توانست در مقطعی این تفاوت را تقابل با انقلاب تعریف کند و تا حدودی باورپذیر نماید.

4- هاشمی در تعارض بین چرخش نخبگان کشور در پروسه مردم‌سالاری و ثبات نسل اول انقلاب گرفتار شده بود. هم می‌خواست مردم‌سالاری را محترم بشمارد و هم خود را نه به عنوان یک فرزند انقلاب بلکه به عنوان مادر انقلاب در همه جا ببیند. بنابراین اقبال اجتماعی به نسل‌های بعدی انقلاب و عبور از خود را حتی با پروسه مردم‌سالاری سخت می‌پذیرفت و شاید به همین دلیل نتایج انتخابات‌‌های 1384 و 1388 ریاست جمهوری را برنتافت.

در سال‌‌های  اخیر بین فهم هاشمی از خود و فهم بخشی از نیروهای انقلاب از وی فاصله‌ای  180 درجه‌ای افتاد. او در هیبت یک منجی خود را عرضه می کرد اما در نقطه مقابل یک نابودگر تفسیر می‌شد و پرکردن این شکاف بسیار عمیق دیگر از نظام ساخته نبود.

5- هاشمی بسیاری از انتقادهایی را که می‌شنید منکر نبود بلکه همان را راه درست می‌دانست و بر آن اصرار داشت (به همین دلیل می‌گوییم قرائتی مستقل از انقلاب داشت). تغییر ریل اقتصادی کشور از اقتصاد دولتی به خصوصی گرچه ارزشمند بود اما در سال‌‌های  اخیر هاشمی به این متهم بود که مدیران عصر او اقتصاد را اختصاصی‌سازی کرده‌اند و میلیاردرهای درون نظام همان کسانی هستند که مزیت‌‌های نسبی اقتصاد در حوزه تولید و صادرات را از حوزه دولتی به حوزه خصوصی انتقال دادند و اکنون ثروتمندترین کارمندهای دولت جمهوری اسلامی بخشی از وزرای دولت سازندگی هستند. اما هاشمی این امر را لازمه اقتصاد پویا می‌دانست و مصائب دوران گذار را طبیعی می‌دانست و خود به زبان می‌آورد.

6 ـ فراز و فرود هاشمی در عرصه اجتماعی پررنگ‌تر از عرصه‌های دیگر بود. هیچ یک از مسئولان کشور به اندازه هاشمی در محک مردم‌سالارانه قرار نگرفتند اما ناکامی‌ها و کامیابی‌های وی در این عرصه نشان از نوسانات شدید اجتماعی نسبت به وی بود. هاشمی پایین‌ترین رأی ریاست جمهوری ایران را (در سال 1372 با 5/10 میلیون رأی) در کارنامه خود دارد و در مجلس ششم و ریاست جمهوری 1384 در شرایط نامطلوبی قرار گرفت و در سال 1388 نیز نتوانست موسوی را به کرسی ریاست جمهوری برساند اما تا 1368 در همه این عرصه‌ها موفق بود و موقعیتش در مجلس خبرگان رهبری نیز تا آخر از ثبات برخوردار بود. در سال‌های اخیر که بعضاً نقدها به وی به مرز تخریب رسیده بود، بازسازی اجتماعی هاشمی به صورت نسبی محقق شد و شاید این پاداشی بود که خداوند در نسبت با «موعد قدر» برای وی ورق زد تا هاشمی عزتمندانه در تراز دهه اول انقلاب دیده شود و به سوی امام رجعت نماید.

7ـ در بین مثلث امام، آقا و هاشمی رازهایی وجود دارد که تحلیل آن در سطح نگارنده نیست. چرا با وجود اینکه هاشمی پنج سال از آقا بزرگ‌تر بود و بسیار به امام نزدیک بود اما امام نه تنها سفارش رهبری او را به کسی نکرد بلکه هر دو مرتبه‌ای که بر رهبری مقام معظم رهبری تأکید کرد، هاشمی مخاطب وی بود؛ یک بار خصوصی و یک بار در یک جمع پنج نفره. (به قول خود هاشمی)
چرا این سفارش را به بقیه یاران و اعضای بیت خود نداشت و اصرار داشت شخصاً به هاشمی بگوید؟

هاشمی خود می‌گوید: در سال آخر حیات امام من و آیت‌الله خامنه‌ای نزد امام بودیم و امام فرمودند من بعد از خودم نگران خارج نیستم و نگران شماها هستم و همزمان شست دست مرا فشار داد. فشار شست هاشمی توسط امام به چه معنا می‌توانست باشد و چرا شست مقام معظم رهبری را فشار ندادند؟!
تحلیل این راز و این مشی امام را به خوانندگان می‌سپارم که قلم حقیر از آن عاجز است.

8 ـ قضاوت درباره هاشمی نمی‌تواند ناشی از یک جمله، یک پدیده یا یک رفتار باشد بلکه باید حاصل جمع عملکرد 54 ساله (1341 تا 1395) هاشمی را یکجا دید و میانگین آن را به عنوان تصویر نهایی از ایشان عرضه نمود. روحش شاد . ان شاءالله.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس